«من به همهی آن هستههای فکری و عملیِ جهادی، فکری، فرهنگی در سرتاسر کشور میگویم: هرکدام کار کنید؛ مستقل و بهقول میدان جنگ، آتش به اختیار.» این، سخن هفته پیش رهبر جمهوری اسلامی در دیدار با گروهی از دانشجویان است.
رأس هرم نظام سیاسی، ناراضی از نتیجه انتخابات ریاست جمهوری، تعارف را بیش از پیش کنار گذاشته است؛ او نه فقط بر ارزیابیاش از سند ۲۰۳۰ یونسکو اصرار دارد و به اصرار روحانی و وزارت فرهنگ و ارشاد وی در حمایت از شجریان انتقاد میکند، بلکه در سطحی فراتر، «لباس شخصی»ها و «نیروهای میدانی و خیابانی» خود را برای نقض حاکمیت قانون و اعمال فشار مشدد علیه دولت روحانی، تحریض و تشویق میکند.
سادهانگارانه به نظر میرسد که توصیهی اخیر آیتالله خامنهای تنها از زاویهی فرهنگی مورد داوری قرار گیرد؛ او تاکید میکند که مخاطب سخنانش فقط «تشکلهای دانشجویی» نیستند؛ «هستههای عملی جهادی در سرتاسر کشور» و «همه» طرف این تذکر هستند.
کارنامه سیاه «آتش به اختیار»ها
با اطمینان میتوان گفت که اگر نیروی انتظامی، زیرمجموعه وزارت کشور، و وزارت اطلاعات ـ هر دو زیرمجموعه قوه مجریه ـ اراده و قاطعیتی برای جلوگیری از رفتارهای خودسرانه و پرخاشگرانه نشان ندهد، از این پس باید شاهد مانورهای میدانی فزاینده «لباس شخصی»ها و معترضانی باشیم که زیر تابلوهایی چون «بسیجی» و «حزبالله» فعالند. «لباس شخصی»هایی که گاه رفتارهای رعبآفرین و خشن و سرکوبگرایانهی آنها، «پیراهن مشکی»های موسولینی دیکتاتور ایتالیا را به ذهن متبادر میکند.
فهرست اقدامهای محدودیتساز و تهدیدگر «لباس شخصی»ها ـ در دوران رهبری آیتالله خامنهای ـ کوتاه نیست؛ از حمله به کتابفروشی مرغ آمین در خیابان کریمخان زند و سینما قدس در میدان ولیعصر تهران در سال ۱۳۷۴ تا حمله به تجمعات مدنی و بعدتر فاجعه کوی دانشگاه تهران و تبریز در تابستان ۱۳۷۸؛ از ترور فروهرها و مختاری و پوینده و شریف در پاییز ۱۳۷۷ تا ترور سعید حجاریان در اسفند ۱۳۷۸؛ از قتلهای محفلی کرمان در سال ۱۳۸۱ تا سرکوب غیرانسانی و خونین سبزهای معترض به کودتای انتخاباتی در سال ۱۳۸۸؛ از حمله به سفارت انگلستان در آذر ۱۳۹۰ تا هجوم به سفارت عربستان در دی ۱۳۹۴؛ و از جلوگیری از برگزاری مراسم سخنرانی «غیرخودی»ها در تمام ربع قرن گذشته تا تحصن اعتراضی روبروی مجلس در مقطع تصویب برجام در مهر ۱۳۹۴.
بازوهای میدانی و خیابانی هسته اصلی قدرت که در پوشش حمایت قضایی ـ امنیتی، دستی گشوده در تحدید جامعه مدنی (ازجمله دانشگاهها) و تهدید «ناهمسو»های حاضر در ساختار سیاسی قدرت داشتهاند، از این پس و با حکم رأس هرم ناظم سیاسی، تهییجشدهتر، «آتش به اختیار»ی خواهند کرد.
این، مستقل از تریبونهای تبلیغاتی زیرمجموعه رهبر جمهوری اسلامی و بازوهای رسانهای هسته اصلی قدرت است؛ آنان با اعتماد به نفس بیشتری، انتقاد از سیاستهای فرهنگی دولت را در دستور کار قرار خواهند داد و مانع توسعه فرهنگی ـ اجتماعی خواهند شد.
توصیه شخص اول نظام ـ چنانکه قابل پیشبینی بود ـ خیلی زود از طرف «جانفدا»های رهبر دریافت شد؛ بهعنوان نمونه در کانال مجمع اصولگرایان، یکی از «سربازان خامنهای کبیر» تصریح کرد: «این هم حکم جهاد! این جملهی کوتاهِ “آتش به اختیارید”، آخرین فرمان یک فرمانده است که بعد از ناامید شدن از خیل ژنرالهای کت شلواریاش خطاب به آخرین امیدهایش، صادر شده است… باید با همه ی توانمان خودمان را خرج دستور آقا کنیم که برای سعادتمند شدن در دنیا و آخرت راهی جز این نداریم…»
کار دشوار دولت اعتدالگرا و جامعه مدنی
در چهار سال پیش رو، نه دولت اعتدالگرای روحانی ـ با انبوهی از وعدههای جذاب در تبلیغات انتخاباتی اخیر ـ شرایط سهل و آسانی پیشرو خواهد داشت، و نه اکثریت جامعهی امیدوار شده به سخنان و پیروزی روحانی.
در تمام این روزهای سپری شده از نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶، آیتالله خامنهای خشم خود را از تداوم ریاست جمهوری فردی که میکوشد با خواستههای اکثریت شهروندان، همدلی نشان دهد، آشکارا بروز داده است.
صدور فرمان «آتش به اختیار» توسط رأس هرم نظام سیاسی از همین زاویه، قابل تأمل و بااهمیت است.
مستقل از عوارض محتمل و مفروض توصیه غیرمدبرانه و اظهارنظر رهبر خودکامه، یک وجه افسوسبرانگیز این سخن ـ و رفتار سیاسی ـ آن است که شخص اول نظام بجای تلاش برای افزایش همدلی ملی، بر طبل شکاف و چالش میکوبد؛ آنهم درست در مقطعی ـ و روزی ـ که کشور دستخوش حوادث تروریستی است.
به بیان دیگر، در برشی از زمان که لایههای گوناگون جامعه به ترور واکنش منفی نشان میدهند و گرد «ایران» همدل میایستند، آیتالله خامنهای سازی متمایز و بدصدا مینوازد. از این زاویه، او بهوضوح نشانههای «سوءمدیریت» و «بیبصیرتی» از خود بروز میدهد.
در چرایی سخنان غریب رهبری نظام
آیا علت ابراز این سخنان غیرمدبرانه و هدایتگریهای بیاعتنا به منافع ملی، بیماری رهبر جمهوری اسلامی است؟ آیا او عوارض جسمی و روانشناختی درمان مزمن و داروهایی را که در درازمدت مصرف کرده، بروز میدهد؟ شاید؛ اما مستقل از این، با اطمینان میتوان گفت که متاسفانه رأس هرم نظام سیاسی توهمات ایدئولوژیک و پروژههای بلندپروازانهی خود را برای تحقق «تمدن اسلامی/شیعی» تعقیب میکند.
آیتالله خامنهای در اردیبهشت ۱۳۹۵ مراحل پنجگانه تحقق اهداف انقلاب اسلامی را برشمرد. او پس از اشاره به تکوین «انقلاب اسلامی» و تأسیس «نظام اسلامی» در دوران آیتالله خمینی، از سیر تشکیل «دولت اسلامی» در دوران رهبری خود گفت و تاکید کرد که به تشکیل «جامعه اسلامی» و آنگاه تحقق «تمدن اسلامی» نظر دارد.
او بارها ـ و ازجمله در همان سخنان مهم ـ تصریح کرده که «الگوهای رایج توسعه، از لحاظ مبانی، غلط و برپایه اومانیسم و اصول غیرالهی هستند.»
از همین منظر است که او بر مخالفت با سند آموزشی ۲۰۳۰ یونسکو اصرار دارد و برای مواجهه با دولت برآمده از انتخابات فیلترشده با نظارت استصوابی شورای نگهبان، تعارف را کنار میگذارد و فرمان «آتش به اختیار» میدهد.
او میکوشد با استفاده از بازوهای سختافزاری و نرمافزاری دراختیارش، سیاستها و برنامهای دولت را تا حد امکان به زیر استیلای خود ببرد و در جهت مطلوب خویش، تنظیم کند.
استفاده از اختیارات قانونی رهبر بهجای خود، تکیه بر فشار نیروهای تحت امر بهجای خود؛ آیتالله خامنهای میکوشد به هر تمهید و ابزار، چشمانداز سیاسی ـ ایدئولوژیک مطلوب خویش را متحقق کند.
همین دیروز، صدیقی امام جمعه پایتخت مدعی شد که رهبر جمهوری اسلامی کسی است که «ینطق بالهام من الله [با الهام الهی سخن میگوید]؛ بلندگوی خداست؛ خدا بر زبان او جاری میکند بهترین مطالب را.»
این تفسیر و قرائت، شفافکننده وجهی از نقطهعزیمت فرمان اخیر شخص آیتالله خامنهای است. او متوهم به رسالت الهی و در راستای تعقیب پروژه درازمدت خود، تحلیل و طراحی استراتژیک میکند و حکم میدهد.
از این زاویه، و از نظر رهبری که «بلندگوی خداست و با الهام الهی سخن میگوید»، «دستگاههای مرکزی فکر و فرهنگ و سیاست دچار اختلالاند، دچار تعطیلاند؛ آنوقت اینجا، جای همان آتش به اختیاری است…»
رأس هرم نظام سیاسی بیاعتنا به «منافع ملی»، پروژههای سیاسی ـ ایدئولوژیک خود را تعقیب میکند، و در این راستا، پروایی ندارد که به هر شکل، در برابر خواست اکثریت شهروندان بایستد و به سیاستهای دولتی که از دل انتخابات مورد تأیید او برآمده، حمله بَرَد.
از این زاویه، آیتالله خامنهای حتی جایگاه خود را از رهبری نظام سیاسی به «فرمانده شورشیها» تنزل میدهد. در سطحی دیگر، او نشان میدهد چگونه به روندهای دموکراتیک و خواست اکثریت ـ وقتی مغایر پروژههای او باشد ـ پشت میکند و فراتر، به مقابله و ستیز برمیخیزد.
در برابر نیروی اجتماعی و جامعه مدنی
ماجراجوییها و رویاپردازیهای ایدئولوژیک رهبر جمهوری اسلامی اما وقتی به دیوار سخت واقعیتها و محدودیتهای عالم امکان برخورد میکند، با اصلاحات از سر ناچاری و عقبنشینیهایی همراه میشود. پذیرش برجام و «نرمش قهرمانانه» در جریان آن، یک شاهد برجسته است.
در برابر خواست افکار عمومی در داخل ایران اما ظاهرا هنوز فشار نیروی اجتماعی به اندازهای نبوده و نیست که پروژههای ایدئولوژیک رهبر جمهوری اسلامی را ناگزیر از تمکین به اصلاحات واقعبینانه کند. مواردی چون توقیف فلهای روزنامههای اصلاحطلب و مستقل در سال ۱۳۷۹ یا سرکوب خونین اعتراض سبزها و ادامه حصر خانگی رهبران جنبش سبز برخی شواهد مهم محسوب میشوند.
سخن آخر، این پرسش مهم است که «آتش به اختیار»های قانونستیز و همراه خودکامگی به چه میزان امکان کامیابی دارند؟ بهنظر میرسد پاسخ افزون بر آنکه به کیفیت اصرار و عزم و قاطعیت روحانی بر تحقق حاکمیت قانون و اجرای سیاستها و برنامههایش پیوند خورده، با چگونگی مواجهه جامعه مدنی با اقتدارگرایی و سرکوب نیز در رابطه است.
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…