در کتاب حیات القلوبِ مرحوم مجلسی که قصص الانبیا و احوالِ پیامبر خاتم است، در بخش معراج رسول، داستانی ذکر شده تا مدح علی باشد. حکایت این است که در آسمان چهارم، پیامبر با تندیسِ عظیمی از علی مواجه میشود که ذوالفقار در دست میچرخاند؛ جبرئیل که در رکاب پیامبر است عرضه میدارد که ملائکه مقیم آسمان، دلشان برای علی که در زمین است تنگ میشد و این هیات متحرک را ساختهاند که آتش فراق، سرد کنند.
از این روایت مجعول که معنا و معنویت و پیامبر و علی را به سخره میگیرد بگذریم، غرض از آوردن این اباطیل اینکه علی بن ابیطالب به همت مورخان و بسیاری از علمای شیعه ، قرنها از تاریخ اخراج شد.
دَروزیهای سوریه علی را در شمار چهار ربالنوعی نهادند که پرستش میکنند. صوفیان از او سرحلقه عرفان ساختند بی اینکه حضورش در جامعه را ببینند و شیعیان چنان به کلاف خلافت و غدیر و دشمنی با خلفای پیش از علی مشغول شدند که اصلا درد امیرالمونین و آرمان و شیوهاش در حکومت از یاد بردند.
سید رضی، نهج البلاغه را که مشتمل بر خطبهها و نامهها و پندهای امام اول شیعیان است، در قرن چهارم هجری، تدوین کرد اما مولف بیش از اینکه مفتون فلسفه سیاسی علوی شود، مسحور بلاغت گشت و ذوق ادبی سید رضی، حجابی بر فهم علی شد.
نهج البلاغه در این همه قرن که سلاطین اسلامی آمدند و رفتند و در ایران حتی صوفیان صفوی، خود را کلب-سگ- علی خواندند و سلسله برپا کردند، متروک و بلکه ِسری باقی ماند.
علی ابن ابیطالب از مقام انسانی فراتر رفت واسطورهای گشت و تاریخ از علی خالی شد و آنچه ماند، آهن پاره ذوالفقار بود و ذکر خیری که از بازوانِ تناور او میشد که دروازه خیبر کند. خواندن قصههای مجعول از خونریزی و مبارزهطلبی علی، نَقل محافل شیعیان شد و این حدیث از او خوانده نشد که: «بدی را از سینه دیگران با کندن آن از سینه خود ریشه کن نما».
در این صد ساله اخیر است که نهج البلاغه درخشیده است و از قضا در سپیده دم مشروطیت. مرحوم نائینی اولین نفری بود که در کتاب تنبیه الامه، مشروطه را در امتداد حکومت علوی، مقبول اسلام خواند. نائینی در بحث مبسوطی بر سر انواع حکمرانی،حکومت را به دو نوع تملکیه و ولایتیه منقسم کرد. اولی همان حکومت مالوف و استبداد سلطانی بود که همه میشناختند و دومی حکومت به نمایندگی مردم و مشروط به قانون و بر مبنای شورا و مشورت که پدیدهای تازه و تجربه نشده بود.
نائینی پا را فراتر می نهد و حکومت پیامبر و علی ابن ابیطالب را حکومت شورویه -شورایی – می داند. البته مشکلی این میانه هست و آن پندار معصومیت و علم غیب پیامبر و امام به زعم مسلمین و شیعیان است که این شورایی بودن را حشو زائد میکند و با این حال نائینی معتقد است اصل شورایی بودن در حکومت معصوم نیز ضروری است چه اگر شورا نباشد، حکومت شبیه حاکمیت استبدادی میشود.
تاکید بر شورایی بودن حکومت حتی در زمانه حاکمیت معصوم ، حرف تازهای بود که از فقیه نواندیشی در بطن انقلاب مشروطه شنیده شد. تفکر نائینی از بارقههای نخستینِ اندیشیدن به سیاست بود، فارغ از ذهن بستهی شیعی که همواره حاکمان را غاصب میدانست و حق حکومت را در انحصار امامان و امام غایب. با این همه آنچه نائینی میگفت در قیاس با نهج البلاغه که بیش از یک هزار سال قدمت داشت، کهنه مینمود.
اما آنچه نهج البلاغه را اینگونه به پستوی تاریخ برد و تامل بر علی را به تقدس مبدل کرد،این هاله معصومیت و غیبدانی بود که حضور تاریخی امام را در این نورپردازی گمراه کننده، به محاق افکند.
حال بیاییم و امام را به چشم انسانی انسان و از پنجره نهج البلاغه تماشا کنیم.
علی میگفت:«ما تکیهگاه راه میانهایم، آنها که تندروی کردهاند به ما بازمیگردند و آنها که عقب ماندهاند، میرسند».
بهرغم مدعیان که از علی رهبر انقلابی میسازنند که با طبقه ثروتمند سر ستیز داشت و تنها گرسنگان و پا برهنگان را پاس میداشت، ایشان چنان به مساوات دل بسته بود که میان فقیر و غنی در قبال حکومت فرقی نمینهاد. در فرمان به مالک اشتر آنگاه که طبقات اجتماعی را شرح میدهد از سپاهیان و تاجران و صنعتگران میگوید و این گروه تاجر و بازاری و صنعتگر را کسانی میداند که رونق و آبادی جامعه به دست ایشان است و اگر که تضعیف شوند، حکومتی که اموراتش به مالیات میگذرد، لنگ میماند. حتی تاجران را میستاید که به سفرهای دور و دراز میروند و پا به جاهایی میگذارند که کمتر کسی رفته است و به مالک توصیه میکند که حقوق ایشان را حفظ کند و بر قیمت کالاها نظارت کند که هم به نفع مشتری باشد و هم فروشنده و به مالک اشتر انذار میدهد که مجازات احتکار را سنگین قرار ندهد.از مالک میخواهد تا قسمتی از عواید محصولات کشاورزی را به طبقه فرودست و از کار افتاده اختصاص دهد و با این حساب حکومت را پشتیبان فقرا میداند و نه نماینده ایشان.
علی در پی ۲۵ سال مشاوره به خلفا و ایستادن در کناره قدرت، میداند که خلفای پیشین از چه ضربه خورده اند. در نامهای به فرزندش حسن مینویسد که عمری را در سیر و نظر در تاریخ پیشینیان و عبرت گرفتن نهاده است.
نقادی عملکرد حکمرانان قبلی او را به این نتیجه رسانده که از خود رایی و استبداد دوری کند. عدالت و حقیقت را مفاهیم بیرونی میداند و قدرت و حکومت را وسیلهای برای رسیدن به آن. با این وصف حفظ قدرت را اوجب واجبات نمیداند و در این خویشتنداری از تقوی حیرتانگیزی که به ریاضت و عبادت کسب کرده و شرم از خداوند و یاد سترگ مرگ که هر لحظه فرایاد می کند، همت میطلبد.
تلاش علی بر این است که سیستم و رژیمی تازه بنیاد کند در دنیایی که تجربهای غیر از سلطنت نداشته است. هر چند که دموکراسی یونانی زمانهای بر پا بوده اما گمان نمیرود که امام چیزی از آن شنیده باشد و یا آن دموکراسی که بر پایه کاستهای طبقاتی بوده به مذاقش خوش میآمده است.
با این حال علی با فراست دانسته است که مبنای حکومت بر پایه حقوق مردم است. در نامهای به اشعث بن قیس والی آذربایجان مینویسد «حوزه فرمانرواییت طعمه تو نیست،بلکه امانتی است بر گردن تو».
در فرمان به مالک اشتر، مساوات بین همه مردم چه مسلمان و چه نامسلمان را چنان بیان میکند که ما ایرانیها در صد سال گذشته در بیان این صراحت، لکنت داشتیم: «با مردم همچون حیوان درندهای مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری، زیرا آنها دو گروه بیش نیستند یا برادران دینی تو هستند و یا انسانهایی همچون تو».
در ساختار ابتدایی حکومت اسلامی که هنوز فخر و غرور قبیله ای و عشیرهای برجاست و در پی کشورگشایی خلفای پیشین و شیوه حکمرانی عثمان و معاویه ، پدیده عرب و عجم و نژاد پرستی عربی نیز بر آن افزوده شده است، امیرالمومنین دریافته است که رعایت حقوق و مساوات جز با قاضیان مستقل از حاکم تامین نخواهد شد.
نباید انتظار داشت که تفکیک قوا را در حکومت علوی شاهد باشیم، هنوز بسیار راه مانده است تا رسیدن به سیستمهای حقوقی نوین. با این همه کوشش علی در برجسته کردن نقش قاضیان شگفتانگیز است.
علی در فرمان به مالک اشتر که به فرمانداری مصر منصوبش کرده است، استقلال امر قضا از حکومت را به تمثیل شرح میدهد. از مالک میخواهد که وقتی قاضی به جمعی وارد میشود، چنان او را تکریم کند و احترام گذارد که مقربانش هیچ گاه در این توهم نیفتند که میتوانند در پناه فرماندار از قضاوت مصون بمانند.
حکومت در نگاه علی ودیعه است و نه حقِ ازلی و ابدی که لابد از آن امامان است و پس از ایشان به فقها میرسد. در هیچ یک از نامهها و وصایایی که به حسن نوشته است، او را برای حکمرانی آماده نمیکند. وصایا به حسن تنها به تذکر و خدا اندیشی اختصاص دارد و حقی برای او در حکومت قائل نیست. حتی وقتی در نامهای حسن را متکفل اموالش پس از وفات تعیین میکند، مینویسد:«پسران فاطمه همان مقدار سهم از این مال دارند که پسران علی -منظور فرزندانش از دیگر زنان است-و اینکه سرپرستی اموال را به پسران فاطمه واگذاردم به خاطر تقرب به رسول الله است».
با چنین بینشی در هیچ کجای نهج البلاغه علی از واقعه غدیر یادی نمیکند، هر چند خود را در خطبه شقشقیه شایستهتر از خلفای پیشین در امر امارت میداند اما تنها دلیلش بر پذیرفتن حکومت ، بیعت مردم است.
در اوان کار حکومت وقتی نامهای به مردم کوفه میغرستد که در واقع گزارشی است از واقعه کشتهشدن عثمان و خبر از دارالخلافه شدن کوفه، اعلام میکند که خلیفه است چون که مردم به رغبت و نه اکراه و اجبار با او بیعت کردهاند.
علی ضعف خلفای پیشین را در استبداد رای میداند و از این روست که نهج البلاغه سرشار است از تکریم مشورت. علی معتقد است: «آنکه تو را هشدار داد چون کسی است که مژده داد».
به تجربه دریافته که :« آنکس که از افکار و آراء گوناگون استقبال کند،صحیح را از خطا خوب میشناسد» و اینکه : «هیچ پشتیبانی چون مشورت نیست».
متاسفانه در تاریخ ذکر نشده که امام در جلسات مشاوره چه میکرد و تا چه حد تصمیمات ایشان در حکومت جمعی بود اما میدانیم که علی «نمیدانم» زیاد میگفته است و نشان به آن نشانی که در نهج البلاغه بارها میگوید از ندانستن شرم نکنید: «آنکس که از گفتن نمیدانم روی گردان است به نابودی میرسد»
حکومت پنج ساله علی در طلیعه تاریخ اسلام البته نمیتوانست به رژیم حقوقی و دموکراتیک ختم شود. زمان و زمین مهیا نبود، سنتهای قبیلگی ، آفتِ فساد نهادینه ، جهل مردم که از هر تازگی هراسان بودند و منافع بزرگان جامعه اسلامی به یگانهی تنهایی چون علی مجال نمیداد تا شیوه و فلسفه حکمرانی را دگرگون کند.
دیگر اینکه علی ابن ابی طالب انسانی بود عظیم اما به هر حال انسانی سرشار از ندانستهها و محدودیت چها. علی در ساختن ساختار و سیستم حکومتی که بتواند بی اتکا به شخص خلیفه قانونمندباشد و به عدالت رفتار کند، توفیقی نیافت. حکومت آن بزرگوار تلاش جانکاهی بود برای رسیدن به عدالت و مساوات اما انتظار نباید داشت که از حکومت ساده و شریفِ علوی، بتوان حقوق پیشرفته امروزی را استنباط کرد، گو اینکه آن بزرگوار چندان عنایتی به حقوق زنان نداشت.
در کتاب سرگذشت انسانی در شرق و غرب میتوان آن پنج سال حکومت علی را صفحهای زرین دانست از تکاپوی مردی حیرتانگیز که فراتر از زمان و تاریخ خویش میاندیشید و هنوز که هنوز است به تاریخ بازنگشته است.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…