پذیرش مسئولیت حملههای تروریستی تهران به وسیلهی داعش، بهانهای شد که هویت قومی و مذهبی تروریستها، در کانون توجه رسانهها و افکار عمومی قرار گیرد.
در میان انبوه کسانی که تاکید بیش از حد بر مولفههای قومی و مذهبی را نادرست میدانستند و ظهور و بروز داعش و رفتار داعشی را فراتر از این هویتها میدیدند، کم نبودند کسانی هم که همه چیز را در قوم و نژاد و یا مذهب و دین خلاصه کرده و کارشان را راحت کردند و دشمنشان را یافتند. اما از آنجا که هیچ استدلال یا حکم علمی، فلسفی و یا جامعهشناسانه، برای تعمیم رفتار یک گروه یا فرد به تمام اعضای یک نژاد یا قوم یا مذهب وجود ندارد، تحلیلگران «نژادمحور»، برای قانع کردن مخاطبان خود دست به مغالطههای متعددی زدند تا نشان دهند به صرف وابستگی به یک نژاد خاص میتوان همه چیز را خلاصه و توجیه کرد. غافل از آنکه مشابه همین استدلالها را داعش هم میتواند برای شیعهها و ایرانیها به کار برد و رفتارهایش را به کمک تحلیلهای نژادمحور موجه سازد.
در این یادداشت ابتدا می کوشم چند مغالطه را به اختصار معرفی کرده و و سپس به کمک آنها، یادداشت کوتاهی*را از مرتضی مردیها، بازخوانی کنم و نشان دهم در این متن ۵۹۱ کلمهای، بیش از۱۰ مغالطه شناخته شده و کموبیش آشکار وجود دارد. مردیها در این یادداشت، کوشیده است ترورهای تهران و عاملیت آنرا با نژاد عرب و عرب بودن مرتبط سازد و نشان دهد ذات اعراب در اینگونه رفتارها تجلی مییابد.
مغالطه بستن راه استدلال
هر گاه فردی ادعایی را مطرح می کند، پس از طرح آن باید دلایلی را بیاورد که متناسب با آن دلایل بشود دربارهی درستی و نادرستی آن قضاوت کرد. اما گاهی فرد مدعی، پس از طرح مدعا سخنی میگوید که رابطهی آنرا با استدلالهای موافق و مخالف قطع کرده و به این ترتیب خود را از بیان ادله آن مدعا بینیاز می کند. در این حال میتوان گفت فرد مدعی از مغالطهی «بستن راه استدلال» استفاده کرده است. این نمونه را ببیند:
احمد: در این موضوع عقل چندان راه گشا نیست. اگر شما بتوانید دریچه های قلب خود را باز کنید، در آن صورت، صحت این سخنان را به خوبی درک خواهید کرد.
در این عبارت، احمد برای انکه برای صحت سخنان خود دلیلی نیاورد، میگوید که برای پی بردن به درستی آنها باید«دریچههای قلب را باز کرد» و با این کار عملا راه استدلال را بر مخالفان و موافقان میبندد، چون معلوم نیست که چگونه میتوان «دریچههای قلب» را باز کرد تا به صحت و سقم موضوع پیبرد و در ان خصوص صحبت کرد.
«بستن راه استدلال» دو نظر جنبهی مغالطهآمیز دارد. از یک طرف شخص مغالطهگر هیچ استدلالی برای مدعای خود ندارد و با توسل به آن، نادرستی یا ضعف مدعای خود را میپوشاند و از سوی دیگر با ارتکاب این مغالطه اجازه نمیدهد که مدعای مورد نظر، مورد نقادی دیگران قرار گیرد. یعنی همزمان راه استدلال موافق و بیان دلیل به وسیلهی خود او بسته میشود و نیز امکان استدلالهای مخالف، یعنی بیان اشکال و اعتراض به آن مدعا نیز سلب میشود.
مرتضی مردیها، در یادداشتی* در کانال تلگرامی خود، ترورهای تهران را با محور «نژاد» عرب تحلیل میکند و علت ترورها را به عرب بودن ترروریستها تخفیف میدهد و در توهین و مذمت و تحقیر نژاد عرب کم نمیگذارد ( آن ها را داری سم می داند) . مردیها که گویا خود نیز متوجه شده که با این اظهارات در معرض «نژادگرایی» ( و شاید نژادپرستی) قرار گرفته است، لذا در انتهای یادداشت از مدعای کلی خود اینگونه دفاع میکند:
من نژادگرا نیستم و اگر بودم ترسی از گفتنش نداشتم.
در ان عبارت، مردیها چون نمیتواند دلیلی برای «نژادگرا نبودن» خود اقامه کند، می کوشد راه را بر استدلال مخالف و موافق ببندد، لذا به مغالطهی «بستن راه استدلال» رو میآورد. زیرا اگر مردیها از گفتن چیزی ترس داشته باشد یا نداشته باشد به خودی خود هیچ مدعایی را اثبات نمی کند (بماند که حتی نشان دادن اینکه او ترس دارد یا نه، غیرممکن می نماید) و اینگونه میان مدعای اصلی و استدلال های مخالف یا موافق فاصله می افتد.
البته در همین یادداشت کوتاه، مرتضی مردیها، دو بار دیگر از همین مغالطه «بستن راه استدلال» استفاده می کند. این دو نمونه را ببینید:
بسا که این سؤال پیش آید که آن بی باکی و جان برکفی که سیرت سلف آنان بوده است چرا در مقابله با جهودان مخاصم هیچ از ایشان دست نگرفت و به فریاد نرسید. پاسخ این را نمیدانیم ( پس دیگر مخالف و موافق سکوت کنند و بپذیرند، چون پاسخ را نمیدانیم! مغالطه بستن راه استدلال).
من نژادگرا نیستم و اگر بودم ترسی از گفتنش نداشتم ( بستن راه استدلال). بدیهی است که این حکم نه تمام یا شاید اکثریت عربان راست و نه به چیزی در ذات آنان راجع است. اما تجربه زیسته و تجربه تاریخی حاکی از این است که فرقی معنی دار از این حیث با باقی ملل و نحل دارند.(مدعا: عربها فرقی معنادار با باقی ملل دارند. مغالطه: دلیل لازم نیست، تجربه ی زیسته این را نشان میدهد. تجربه زیسته؟ تجربه زیسته چه کسی؟ بستن راه استدلال)
مغالطه ی کنه و وجه
هرگاه کنه یک پدیده را در یک وجه ان خلاصه کنیم و آن را مبنای استدلال خود قرار دهیم، دچار مغالطهی کنه و وجه شدهایم. در اینجا، فرد مغالطهگر گمان میکند وجود و قوام ذات یک پدیده تنها به یک صفت آن وابسته است و صفات دیگر نقشی در ذات و هویت آن پدیده ندارند. به عبارت دیگر کنه یک پدیده در وجهی از آن خلاصه میشود. به این نمونهها که آشکارا «مرد»، «روزنامهنگار» و «مردان بالای شهر» را در یک صفت آنها خلاصه کردهاد توجه کنید:
مردان چیزی جز زورگویی نیستند / روزنامه نگار یعنی کسی که آسایش فکری دیگران را به هم می ریزد/ مردمان بالای شهر جز مشتی منفعت طلب و مال اندوز چیز دیگری نیستند
خطر ارتکاب این مغالطه در علوم انسانی بسیار زیاد است و اساسا میتوان گفت با توجه به پیچیدگی پدیدههای انسانی و مفاهیم علوم انسانی، قالب «پدیده الف چیزی نیست جز صفت ب» درباره هیچکدام از پدیدههای علوم انسانی صادق نیست و بیان آن در مورد هر پدیدهای و هر صغتی مغالطه خواهد بود.
مرتضی مردیها، یادداشت خود را با این مغلطه و اینگونه آغاز میکند :
عربها بسیار شجاع و از جان گذشتهاند. در همان زمانهایی که در شرق از ماوراءالنهر و سند عبور کردند و در غرب در تنگه میان مدیترانه و اطلس کشتیهای خود را آتش زدند و گفتند العدو امامکم والبحر ورائکم و چنان شد که نیام شمشیرها شکستند و اسپانیا را به زیر سم و ستور خود کشیدند، هم از همین تهور و جان بر سر دست داشتن بهره بردند. اما به جز این، دردسر هر کار دیگری را برعهده ملل دیگر گذاشتند. از علم و تکنیک تا فلسفه و فرهنگ همه را بالمره از دوش خود فرونهادند تا همه تن و همه توان در کار قتل و فتح شوند.
مردیها، در اینجا عربها را به صفات شجاعت و قاتل بودن فرو کاسته است و گویی آنها بجز این صفت چیز دیگری نیستند و جز قتل و آدمکشی بلد نیستند و لذا بهرهای از علم و تکنیک و فلسفه و هنر نبردهاند. فارغ از اینکه شواهد تاریخی این ادعا نیز تائید نمیکنند، اما مردیها در اینجا از مغالطهی «کنه و وجه» برای تخفیف و تحقیر عربها بهره گرفته است و صفت «شجاعت» را که وجهی ار وجوه آن است به جای ذات و کنه عرب بودن در نظر گرفته است ( بماند که بیش از ۱۰ نفر از اعراب تا به امروز برنده جایزه نوبل علمی شده اند اما از ایران تا به امروز کسی به این افتخار علمی نائل نیامده است)
مغالطه دور
اگر شخص مغالطهگر نتیجهای را که درصدد اثبات آن است به گونهای در مقدمات به کار برد و به تعبیر دیگر، نتیجه مطلوب را مفروض تلقی کند، دچار مغالطه «دور» شده است. در استدلال دوری، شخص برای اثبات نتیجه از مقدمهای استفاده میکند که صحت آن مقدمه، وابسته به صحت «نتیجه» است. مثلا در این نمونه:
احمد:شما می توانید به من اعتماد کنید و اگر بخواهید آقای مسعودی من را ضمانت می کند .
محمود: اما من آقای مسعودی را نمی شناسم
احمد:از بابت ایشان مطمین باشید . ایشان فرد امین و قابل اعتمادی است.
در این مکالمه، احمد برای آنکه «مورد اعتماد بودن» خود را نشان دهد به آقای مسعودی ارجاع میدهد و برای انکه مورد اعتماد بودن مسعودی را نشان دهد به خود ارجاع میدهد. این در حالی است که اصل مدعایی که باید ثابت شود همین «مورد اعتماد بودن» احمد است.
مردیها نیز در همین یادداشت، برای اثبات ادعای کلی خود، از مغالطه «دور» استفاده می کند و می نویسد:
من نژادگرا نیستم و اگر بودم ترسی از گفتنش نداشتم. بدیهی است که این حکم نه تمام یا شاید اکثریت عربان راست و نه به چیزی در ذات آنان راجع است. اما تجربه زیسته و تجربه تاریخی حاکی از این است که فرقی معنی دار از این حیث با باقی ملل و نحل دارند. درست همانطور که میتوانیم بگوییم سوئدیها انظباط کاری بیشتری دارند و ایتالیاییها سهل گیرترند.
برای آنکه، بهتر به مغالطه دور در این استدلال پی ببریم، ان را اینگونه باز نویسی میکنیم :
مردیها: عرب ها شجاع و قاتلاند و از علم و فرهنگ بهره ای نبرده اند و با ایرانیان دشمناند.
محمود: چگونه می توانید چنین حرفی بزنید؟
مردیها: همان طور که می توانیم بگوییم سوئدی ها انضباط کاری بیشتری دارند و ایتالیایی ها سهل گیرترند.
وبا همین روال، لابد اگر از مردیها پرسیده شود که «چگونه میتوانید بگویید ایتالیایی ها سهل گیرند؟» پاسخ خواهد داد «همان گونه که میتوانیم بگوییم عربها شجاع هستند»
مغالطه تلهگذاری
در این نوع مغالطه، به جای آنکه دلیلی برای مدعا اقامه شود، صفت مثبت یا ممدوحی به موافقان آن نسبت داده میشود و به این ترتیب مخاطب برای آنکه خود را مشمول آن صفت بداند، مدعا را پذیرفته و یا از ترس اینکه به ضد آن صفت متهم شود، تسلیم فرد مغالطه گر میشود. مثلا در این نمونه:
پیشنهاد من برای نام شرکت «پوپک» است و میدانم که اهل ذوق و ادب دوستان حاضر در این جلسه به این نام رای مثبت خواهند داد.
در اینجا مغالطهگر به جای آنکه به نفع پیشنهاد خود استدلال کند، موافقان را اهل ذوق و ادبدوست خوانده است و تلهای را سر راه مخالفان پیشنهادش گذاشته است تا در صورت مخالفت به بیذوقی متهم شوند.
مرتضی مردیها نیز در یادداشت محل بحث چنین مینویسد:
شاید درک این برای ما دشوار باشد و شاید هم در مقام انکار برآییم ولی آگاهان میدانند که نه فقط سیاستمداران و عامه اعراب، بلکه حتی روشنفکرانشان هم با ایرانیان خصیمترند تا با اسراییل.
مردیها در اینجا به جای اینکه مدعای خود را ثابت کند و به نفع ان استدلال کند یا شواهدی بیاورد که عامه اعراب و روشنفکرانش بیشتر خصم ایراناند تا اسرائیل، موافقان این موضوع را «آگاهان» خوانده و عملا مخالفان این نظریه را در تلهی «ناآگاهی» قرار داده است. (بماند که اصل مدعا هم کاذب است و بسیاری از اعراب دست کم در کشورهای سوریه و عراق ایران را دوست خود و اسرائیل را دشمن میپندارند.
در این یادداشت کوتاه، «نژادمحور»، مرتضی مردیها مغالطات دیگری چون «اهمال سور»، «تعمیم شتابزده»، «هر بچه مدرسهای میداند» نیز به چشم میخورد که برای پرهیز از طولانی شدن نوشته، از توضیح و توصیف آنها میگذرم. این نوع مغالطات در بخشهای قبلی این سلسله یادداشتها در سایت زیتون معرفی شدهاند.
و سخن آخر: ناگفته نباید بماند که نژاد ایرانی و اصیل تروریستهای حملات تهران، خیلی زود آشکار شد و بهتر از هر چیز نشان داد که تحلیلهای نژادمحور و هویتمحور، اصالتی علمی، فلسفی و منطقی ندارند و ریشهی این گونه برداشتها را باید در عدم آگاهی، ذهنیات نادرست و تعصبات قبیله ای و خونی و غیرمدرن انسانها یافت، تعصبیات و ذهنیاتی که بزرگ و کوچک و داعش و غیر داعش نمیشناسد و میتواند دستاویز هر نوع خشونت کلامی و عملی شود.
* متن کامل یادداشت کوتاه مرتضی مردیها به نقل از کانال تلگرام او در ادامه میآید:
عربها بسیار شجاع و از جان گذشته اند. در همان زمانهایی که در شرق از ماوراءالنهر و سند عبور کردند و در غرب در تنگه میان مدیترانه و اطلس کشتیهای خود را آتش زدند و گفتند العدو امامکم والبحر ورائکم و چنان شد که نیام شمشیرها شکستند و اسپانیا را به زیر سم و ستور خود کشیدند، هم از همین تهور و جان بر سر دست داشتن بهره بردند. اما به جز این، دردسر هر کار دیگری را برعهده ملل دیگر گذاشتند. از علم و تکنیک تا فلسفه و فرهنگ همه را بالمره از دوش خود فرونهادند تا همه تن و همه توان در کار قتل و فتح شوند.
بگذار از فارابی و ابن سینا تا زمخشری و طبری همه را زیر عنوان میراث فرهنگ عربی به دنیا قالب کنند، باری ما میدانیم که حتی صرف و نحو عربی را هم سیبویه و کسایی که ایرانی بودند ساخته و سخته کردند و برای آنان نگه داشتند.
امروز هم از اعراب آنهایی که نفت و گاز ندارند تقریبا گرسنه اند و آنانی که دارند در سایه سار نشسته اند و با لامبورگینی و برج العرب و جتهای مارک امارات که کفار غربی زحمت کشیده و برای آنها ساخته اند بازی میکنند.
شاید درک این برای ما دشوار باشد و شاید هم در مقام انکار برآییم ولی آگاهان میدانند که نه فقط سیاستمداران و عامه اعراب، بلکه حتی روشنفکرانشان هم با ایرانیان خصیم ترند تا با اسراییل. بسا که این سؤال پیش آید که آن بی باکی و جان برکفی که سیرت سلف آنان بوده است چرا در مقابله با جهودان مخاصم هیچ از ایشان دست نگرفت و به فریاد نرسید. پاسخ این را نمیدانیم. همین قدر میدانیم که بعید نیست چنانکه رسم و راه آنان بوده است، این مسئولیت را هم به دوش دیگران وانهاده باشند.
نه فقط دنیای ما که دنیا همیشه دار رقابت بوده است. عربها دوست دارند که در جهان امروز هم همچون قدیم برگی برنده برای رو کردن داشته باشند. این کار در حوزه های فکر و فرهنگ و فن آوری و دانش و ورزش و هنر برای آنان دست نداده است، جنگ و فتح هم دیگر با جانفشانی تنها و در غیاب توان و تکنیک ناشدنی است. پس براین صراط مستقیم شده اند که چنان کنند که در خشونت و خونریزی و ارعاب و انتحار کسی دعوای برابری با آنها نکند.
هنگامیکه واندالها از شمال اروپا بر تمدن رومی یورش بردند یا مغولان از شرق آسیا بر زمین پارس هجوم کردند ناظران گفتند انسانهایی اینچنین هرگز ندیده و نشنیده اند. طوفان طاعون بود انگار که میوزید. گویی از آن دایناسورهای آدمی خوار تخمی در گوشه ای از یاد تاریخ رفته بوده و اینک دگردیس شده و ژن القاعده و داعش را در خود پرورده است.
خون آنهایی که در تهران کشته شدند رنگین تر از قربانیان پاریس و لندن نیست، باری به حکم طبع بشری آفتی که بر نزدیکتران وارد آید زخمی ناسورتر دارد. سعدی گفته است: “برنیاید ز کشتگان آواز”. باری آواز کشتگان امروز ما بانگ بر آسمان برداشته و پیام فر و فرهنگ را در مقابل خشونت و خون ستایی پیش مینهد. “مه فشاند نور و سگ عو عو کند/ هرکسی بر فطرت خود میتند”.
پی نوشت: من نژادگرا نیستم و اگر بودم ترسی از گفتنش نداشتم. بدیهی است که این حکم نه تمام یا شاید اکثریت عربان راست و نه به چیزی در ذات آنان راجع است. اما تجربه زیسته و تجربه تاریخی حاکی از این است که فرقی معنی دار از این حیث با باقی ملل و نحل دارند. درست همانطور که میتوانیم بگوییم سوئدیها انظباط کاری بیشتری دارند و ایتالیاییها سهل گیرترند.
@mardihamorteza
12 پاسخ
فارغ از بودن با نبودن، عنوان مقاله شما مغالطه است. شما بجا گفتن «فرد الف ب است.» یا بهتر «چرا فرد الف ب است.» ساده ترین مغالطه روزنامه نگاری «آیا؟» را بکار برده اید.
علی عزیز ممنون
مفهوم و تعبیراقای مردیها همین است: « عرب شجاع است و لاغیر» . لذا زیادهروی از جانب من نیست. عین عبارات اقای مردیها را در زیر می اورم. به تعبیر «بهجز این» در متن دقت بفرمایید که همان معنی «لا غیر» است:
عربها بسیار شجاع و از جان گذشتهاند. در همان زمانهایی که در شرق از ماوراءالنهر و سند عبور کردند و در غرب در تنگه میان مدیترانه و اطلس کشتیهای خود را آتش زدند و گفتند العدو امامکم والبحر ورائکم و چنان شد که نیام شمشیرها شکستند و اسپانیا را به زیر سم و ستور خود کشیدند، هم از همین تهور و جان بر سر دست داشتن بهره بردند. اما «به جز این»، دردسر هر کار دیگری را برعهده ملل دیگر گذاشتند. از علم و تکنیک تا فلسفه و فرهنگ همه را بالمره از دوش خود فرونهادند تا همه تن و همه توان در کار قتل و فتح شوند.
آقای پارسا توضیح شما (تیر ۵, ۱۳۹۶ در ۶:۴۰ ب٫ظ) پذیرفتنی است. ممنون
درود بر آقای پارسا
گمان میکنم در بحث مغالطه کنه و وجه کمی زیاده روی شده است. به نظر میرسد از عبارتِ «عربها شجاع هستند» نمیتوان دریافت که «عرب شجاع است و لاغیر». یعنی تقلیل گرایی موجود در مغالطه کنه و وجه در مثال مورد نظر شما یا دیده نمیشود یا کمی سخت گیرانه است.
با آرزوی سلامتی
جناب پارسای عزیز
سپاس از توضیح تکمیلی شما؛ نوشته های خیلی خوب و مفید شما درباره ی مغالطه را خوانده ام. رویکرد شما درست است اما به نظرم نوشته ی آقای مردیها به شکلی خودانگیخته باعث تداعی مسأله ی زمینه و استعداد می شود و به عنوان دلیلی بر تأیید دیدگاه متن مردیها و نقض متن شما عمل می کند. تصور می کنم اشاره ای کوتاه به این تفاوت به مخاطب غیرمتخصص کمک می کند تا بر مقصود اصلی شما بهتر متمرکز شود.
ممنونم. با شما موافقم. بهگمانم همین اشارت شما در دو کامنت اخیر کم و بیش گویاست. امکان تغییر متن فعلی یادداشت هم وجود ندارد. زنده باشید
آقای پارسا به گمانم باید مطلبی هم درباره ی تفاوت ” ذات گرایی” و زمینه باوری” بنویسید؛ ذات گرایی یعنی شما معتقد باشید مثلاً یک نژاد ( یا هر مولفه دیگر) ذاتاً تمایل به خشونت ( یا هر رفتار دیگر) دارد؛ اما ” زمینه باوری” معتقد به تمایل ذاتی به خوبی یا بدی ندارد بلکه برآن است برخی یا بسیاری از پدیده ها به دلایل متفاوت و متعدد ” زمینه/ استعداد” بیشتری برای گرایش یا انجام برخی رفتارها دارند. به گمانم این باور مبنای علمی قابل دفاعی دارد. برای مثال در دوران پیش از مدرنیته اعتقاد به ذات گرایی غالب بود اما بعد از رشد علوم مدرن روان شناسی و جامعه شناسی که نقش عوامل مرتبط با یادگیری را نشان می داد ذاتی بودن جای اش را به اکتسابی بودن همه چیز داد. اما پژوهش های تازه نشان می دهد به خصوص در حوزه های فردی روان شناسی و روان کاوی نشان می دهد بسیاری از گرایش ها قبل از هر گونه یادگیری و اکتساب، زمینه و استعداد بیشتری برای تحقق دارند.
جناب مهراب عزیز؛
از توجه شما ممنونم. قصد من ورود به این وادی نبوده است. میخواستهام نشان دهم که اگر کسی گفت«عرب ها شجاع و قاتل هستند» برایش استدلال کند نه اینکه بگوید همان طوری که می توانیم بگوییم سوئدی ها منظم هستند، پس می توانیم بگوییم عرب ها هم شجاع هستند. این مستلزم مغالطه دور است.
انجا هم که به مغالطه کنه و وجه اشاره کرده ام، مقصود این است که یک کنه را نباید در یک وجه خلاصه کرد. یعنی گفت عرب ها شجاع و قاتل هستند و لاغیر! همانطور که اقای مردیها گفته اند.
“هیچ استدلال یا حکم علمی، فلسفی و یا جامعهشناسانه، برای تعمیم رفتار یک گروه یا فرد به تمام اعضای یک نژاد یا قوم یا مذهب وجود ندارد،”
ولی بردن ده جایزه نوبل از سوی افراد عرب دلیل بر این است که اعراب سهم خود در علم و تکنیک و فلسفه و فرهنگ در جامعه بشری ادا کرده اند !
خیر دوست من! من چنین استدلال نکردهام. صرفا خواستهام مثال نقضی بر ادعای کلی آقای مردیها بیاورم که گفته اعراب سهمی در علم نداشتهاند.
ممنون از توجه دقیقتان به نوشته
جالب است که مردیها خیلی ادعایش می شود و کتاب هم نوشته که مثلا خیلی عقل گراست!
مطلب خوبی بود. فقط دیکته درست: انضباط است، نه انظباط
دیدگاهها بستهاند.