بنی صدریزاسیون
آیتالله خامنهای هفته قبل گفت: «نباید تجربه سال ۱۳۵۹ تکرار شود که رئیس جمهور وقت جامعه را دو قطبی و مردم را به دو دسته مخالف و موافق تقسیم کرد.»”اشاره رهبری نظام به ابوالحسن بنیصدر نخستین رئیسجمهور ایران بود که پس از ریاست جمهوری، در فاصله سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ تنشهای فراوانی ایجاد کرد و موجب شد که مجلس اول شورای اسلامی طرح عدم کفایت سیاسیاش را تصویب کرده و وی را برکنار کند. من کوشش میکنم در این سلسله مقاله که به شکل منظم در زیتون منتشر خواهد شد، ضمن بررسی داستان بنیصدر و مشابهسازی در مورد وی، به احتمالاتی که پیش روی پای روحانی و دولت و حکومت و رهبری است بپردازم.
سئوال این است که آیا رهبری قصد دارد بنی صدر سازی کند؟
به گمان من رهبری جمهوری اسلامی قصد ندارد که روحانی را تبدیل به بنی صدر کند. او میخواهد جلوی تبدیل روحانی به بنی صدر و طرفدارانش به طرفداران بنی صدر را بگیرد. بنی صدر سازی به گمان من پروژه رهبری نیست؛ نخست به این دلیل که این کار برای او مفید نیست و دیگر اینکه روحانی چنین ظرفیتی ندارد. اما شاید عقده کوچکی در برابر عظمتی که در خامنهای همیشه نسبت به سلفاش آیت الله خمینی وجود دارد، در او این موضوع را قابل توجه کرده باشد که خودش را به آیت الله خمینی تشبیه کند.
آیتالله خامنهای با روحانی مشکلی ندارد. روحانی نیز با ایشان مشکل جدی ندارد. در واقع دو گروه از تندروهای اصولگرا و تندروهای حامی روحانی هستند که مایلاند چنین اتفاقی بیافتد. در تشبیه روحانی به بنی صدر چند موضوع حائز توجه است: نخست اینکه بنی صدر در سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ به سوی رویارویی با حکومت پیش رفت و به همین دلیل برای این رویارویی حاضر شد از اردوگاه مجاهدین خلق سربازگیری کند و نهایتا نیز در روند رویارویی به قول مرحوم بازرگان در «طاس لغزنده»ای افتاد که در بهار ۱۳۶۰ نتوانست و شاید هم نخواست آن را کنترل کند و طبیعتا با تمایل مجاهدین خلق عملا خودش را حذف کرد و مجاهدین نیز طرفی نبستند و حاصل کار نابودی همه امیدهایی بود که به ایجاد تعادل سیاسی وجود داشت. از سوی دیگر نکته حائز اهمیت در مورد بنی صدر این که طرح «عدم کفایت سیاسی» در مورد وی اجرا شد و در واقع راهی برای حذف رئیسجمهور برگزیده شد.
در یک هفته موضوع «آتش به اختیار» از یک سو و «بنی صدر سازی» از سوی دیگر موجب شد تا جناح تندروی بیجان شده در اثر ضربه انتخاباتی عملا جان بگیرد و جملهای که به گمان من با قصد تعیین استراتژی در برخورد میان رهبری و روحانی گفته نشده بود، عملا به یک استراتژی برخورد میان تندروهای اصولگرا و رهبری و روحانی تبدیل شود. حاصل اینکه جناح میانهروی اصولگرا که در انتخابات بطور صریح یا غیرصریح حامی روحانی بود، پس از داستان آتش به اختیار و بنیصدر سازی به حاشیه رفت و جریان تندرو عملا شاخص نزدیکی به رهبری شد. برخی از حامیان روحانی نیز از این ماجرا استقبال کردند و به جای اینکه با هوشیاری و دقت کوشش کنند تا تن به بازی تندروها ندهند، به سوی افزایش تضاد روحانی- خامنهای رفتند.
چرا بنیصدر سازی به نفع روحانی نیست؟
جداسازی تندروها از رهبری: روحانی در انتخابات پیروز شده است. او باید این پیروزی را تثبیت و حفظ کند. گروه شکستخورده، تندروها هستند، همانهایی که خودشان را آتش به اختیار میدانند و طرح بنی صدر سازی را به عنوان برنامه سالهای آینده شان معرفی میکنند. به گمان من دو عبارت «آتش به اختیار» و مبنی صدر سازی» یک مخاطب ندارند. آیت الله خامنهای اولی را برای تندروها گفته و دومی را برای روحانی.
سیاست آیتالله خامنهای در سالهای اخیر و بهطور روشن در مورد توافق هستهای این بود که در مواردی که به حکومت مربوط است، مصلحت سیاسی را در نظر بگیرد، و در مواردی که به حامیان تندروی خودش مربوط است، آنچه تندروها دوست دارند بگوید و خودش را از شر آنان راحت کند. به همین دلیل هم در همه مراحل توافق هستهای برنامه مورد نظر وزارتخارجه ظریف را رعایت کرد. برای او کاری نداشت که زیر توافق بزند یا نگذارد که توافق وقوع پیدا کند. اما بر اساس برنامه دولت عمل کرد. اما وقتی توافق بسته شد، بخاطر تندروها گفت که میل شخصیاش به این توافق نبوده و بهطور روشنی به طرفداران خودش گفت که از دولت انتقاد کنند و از دولت خواست که به انتقادات پاسخ دهد. در واقع خودش از زیر درگیری با تندروها شانه خالی کرد و از آنان خواست خودشان با دولت درگیر شوند و آنها را «آتش به اختیار» کرد.
حالا هم همین ماجراست، در واقع رهبری از مخالفان روحانی خواسته است که اگر با دولت مخالفند، مخالفتشان را انجام بدهند و از دولت هم خواسته است که با این مخالفان آتش به اختیار مواجه شود. اما وی دوست ندارد که این مواجهه در خیابان رخ بدهد و در واقع حامیان روحانی و حامیان تندروها با هم درگیر شوند. رهبری با تشبیه به بنیصدر خواسته است که روحانی حامیانش را به خیابان نکشاند. و از قضا این به نفع روحانی هم هست. روحانی و طرفدارانش باید توجه کنند که انتخابات به معنای تغییر همه چیز نیست. آنها در یک ماه همه سنگرها را تسخیر نکردهاند و لازم هم نیست که تسخیر کنند. آنچه ضروری است این است که روحانی جای دولت را محکم کند، کابینه رامعرفی کند و قدرت خود را مستقر سازد.
حفظ رابطه محافظهکاران میانه رو و روحانی: روحانی و حامیانش باید محافظهکاران میانهرو را برای خودشان حفظ کنند و اگر بنا باشد برخوردی با تندروها بشود، این برخورد را باید میانهروهای محافظهکار انجام دهند. تندروها قصد دارند که جریان محذوف و در معرض سقوط احمدینژادی را زنده کنند و پروژه درگیری خیابانی روز قدس بیتردید در جلسات مافیای احمدینژاد برنامه ریزی شده است. احمدینژادیها میدانند که اگر روحانی قدرت بگیرد باید محاکمه شوند و بهخاطر مفاسد اقتصادی و دزدیهایشان زندان بروند. از همین رو آنان از پروژه بنیصدری شدن استقبال میکنند. اصلاحطلبان بیش از همیشه باید با لاریجانی و جریان میانه روی محافظهکار بیشتر و بیشتر نزدیک شوند و با آنان به فکر کابینه و انجام امور تثبیت و تغییر وضعیت دولت باشند. از دست دادن محافظهکاران یا کمک به انتقال رهبری محافظهکاران از جریان میانه رو به تندرو دامی است که نه اصلاح طلب- اعتدال گرایان باید به دام آن بیافتد و نه محافظهکاران باید به آن تن بدهند. به جای توجه به خیابانهای پرنشاط روزهای انتخابات، دولت باید به راهروهای مذاکره سیاسی میان گروههای قدرت فکر کند و سعی کند به جای کشاندن درگیری میان حامیان، به مذاکره و معامله با رهبران سیاسی دل ببندند.
تنش زدایی پس از انتخابات: بیش از هر چیز دولت نیازمند تنشزدایی است. هنوز یک ماه و نیم هم از پیروزی انتخابات نمیگذرد. دولت نه باید تنش را بپذیرد و نه باید به آن میدان بدهد. دولت باید جلوی تندرویها را از هر دو سو بگیرد، هم از سوی اصلاح طلبان تندرو و هم از سوی تندروهای اصولگرا. اتفاقا راههایی مثل شناسایی و دستگیری حملهکنندگان به رئیسجمهور ممکن است فایده زیادی نداشته باشد. واضح و روشن است که دستگیر شدگان نیم ساعت بعد از وقتی که پایشان به مقر نیروی انتظامی برسد، آزاد میشوند، بهتر است دولت خودش را سبک نکند و در موضع طرفدار آزادی مخالفانش ظاهر شود، بعدا ممکن است همین سنت باعث شود که در مواقع ضروری دادن مجوز حضور حامیان روحانی در تجمعات خیلی راحت تر شود. دولت باید این روغن ریخته را وقف مسجد کند که فایده بسیار از آن خواهد برد. یادمان نرود که حملهکنندهها نگران پروندههای دزدیشان در دوره احمدی نژاد هستند. با ایجاد آرامش و پیگیری پروندههای فساد مالی آنها خفه خواهند شد، لزومی ندارد که کسی در خیابان آنها را خفه کند. حامیان روحانی در فضای مجازی باید حمایت خود را از وی نشان بدهند، اما نباید تضاد «تندرو- روحانی» را به تضاد «خامنهای- روحانی» تبدیل کنند. این عمل خواست تندروهاست و البته این مهم نیست، مهم این است که ایجاد تضاد میان رهبری و روحانی به جای تثبیت دولت، بحران را به دل دولت میکشاند.
اینکه آیتالله خامنه ای می خواهد جریان تندرو را از خودش راضی نگه دارد، چیز تازه ای نیست، این سیاست همیشگی اوست. اما ما باید بفهمیم که آیتالله خامنهای این حرفها را برای دل تندروها میزند و همچنین برای اینکه سگ هار تندروها را جلوی ساختمان پاستور نگه دارد. سگ هار را نباید زد و کشت، باید از او پرهیز کرد و مواظبش بود. آیت الله خامنهای به خوبی میداند که روحانی بهترین امکان برای پیشبرد وضعیت است، البته خوشش نمیآید که ملت مثل روزهای انتخابات به خیابان بروند و بزنند و برقصند. اشکالی ندارد. برای رقصیدن در خیابان وقت زیاد است، فعلا دولت باید به فکر تثبیت خودش باشد.
در مطالب بعدی به برنامههای مخالفان روحانی و رهبری برای کنترل دولت خواهیم پرداخت.
12 پاسخ
“رهبر مسلمین جهان و حاکم برگزیده خدا” کیه؟
قسمت اعظم حقیقت در کامنت شهرروند درجه ۳ بیان شده است ، فردای روزی که اقای خمینی روحانیون را از نامزدی ریاست جمهوری منع کرد وقتی این منع را به یکی از اعضای حزب جمهوری اسلامی که خبر را نشنیده بود گفتم ، او گفت که اقای بهشتی پوسترهای تبلیغاتی خود را هم چاپ کرده است .
جناب نبوی. سلام.
حاج علی آقای تبریزی ما نوشتند « دوست عزیز، از شصت تا حالا خیلی گذشته. از آن بیا بیرون!».
گمان میکنم خطابشان به شما و آقای اژه ای و رهبر باشد (رهبر سایت زیتون نه، رهبر مسلمین جهان و حاکم برگزیده خدا).
زیر مقاله آقای علیجانی در باره آتش به اختیار برای ایشان ناچار عریضه تازه ای نوشتم که خواهشمندم اگر وقت داشتند آن را بخوانند.
اگر شما هم وقت و حوصله داشتید نگاهی بکنید. این همه ما از نوشته های شیرین و گاهی تلخ شما میخوانیم، یک بار هم شما از ما بخوانید. خدا کند کامنان تلخ نشود. دست کم در پاسخ به پرسش چند سال پیش شما برای بازگشت به کشور، من نظر مخالف دادم و از اینکه خود را گرفتار نکردید خرسندم.
در باره وقایع چهاده اسفند دانشگاه قوه قضاذیه کتابی منتشر کرد که در آ« در کمال ساده لوحی به بسیاری از مسائل پشت پرده از جمله بسیج حزب الهی ها برای اخلال در سخنراتی اشاره کرده اند . این کتاب تجدید چاپ نشد .
دست مریزاد جناب نبوى، به موقع احساس مسؤلیت کردید. مقالات روشن گرانه جنابعالى همواره اثربخش بوده است.
چرا نبوی مشاور رئیس جمهور بشه چرا رئیس جمهور نه؟ از احمدی نژاد که کمتر نیست
ن والقلم و مایسطرون !
جناب نبوی ! خواهشمندم حرمت قلم را نگهدارید. پس از مرگ آقای رفسنجانی چنان درباره اش نوشتید که اگر دهه ۶۰ و ۷۰ را ندیده بودیم شاید باور میکردیم که او خدمتگزار ایران بوده ! اکنون درباره آقای بنی صدر چنان نوشتید که خلاف واقع است.
نوشتید خامنه ای «هفته قبل گفت» و «یک هفته آتش به اختیار»! ولی سه هفته است. نوشتید بنی صدر «… تنشهای فراوانی ایجاد کرد و …»! ولی بیاد دارم که بنیصدر پس از اعلام پیروزیش در انتخابات ریاست جمهوری، در مصاحبه ای از تبلیغات خلاف اخلاق کسانی گله کرد و در پاسخ به این پرسش که اینها کیستندو چه کردند دو روزنامهی وابسته به حزب جمهوری اسلامی و شریکانش را نشان داد و گفت از اینها بپرسید! یعنی آنها بودند که تنش آفرینی و ستیز را آغاز کردند نه بنیصدر.
پاسداران و بسیجیان و حزب الهی های ژ ۳ بدست و چماقدار که از پیش فعال بودند برضد او بکار افتادند، صدا و سیمای جمهوری اسلامی هم علیه او بود. اینها نماینده اقلیتی بودند که کاندیدایشان حبیبی در انتخابات رای اندکی آورد. آنها رای اکثریت، پرشمار و قاطع ملت را نمیپذیرفتند وپیوسته علیه رئیس جمهور برگزیده مردم شعار میدادند و تنش ایجاد میکردند. ماموریتشان همین بود. این جریان بعدها دست به جنایتهای بسیاری زد که خود میدانید. چنانکه بنیصدر و دیگرانی چون او پیشبینی میکردند این آتش حتا دامن کسانی چون منتظری و احمد خمینی و رفسنجانی را هم گرفت که این سه خود از بالاترین سران جریان حزب الهی بودند.
گروههای چپ نیز پیشتر آغاز به ملتسازی و خلقسازی و جنگ افروزی کردندو بهانه به سرکوبگران و تمامیت خواهان دادند. سرانجام اکثریتشان با حزب توده در کنار آنها ایستادند و علیه مردم بکار افتادند.
آقای خمینی، رئیس حزب جمهوری اسلامی را بعنوان بالاترین مقام قضایی کشور منصوب کرد ! بگذریم از اینکه او تحصیل و تجربه حقوقی هم نداشت! بهشتی بالاترین مقام قضایی همزمان رئیس یک حزب و همیشه در یک سوی پیکارهای سیاسی بود. بدین ترتیب جهتگیری حکومت حتا بخش قضایی آن روشن شد! جریان حزب جمهوری اسلامی دادگاه های انقلاب، کمیته ها، سپاه، بسیج و دیگر نهادهای برامده از انقلاب و صداوسیما را با پشتیبانی آشکار و نهان آقای خمینی در دست گرفت و علیه مردم بکار انداخت و پیوسته بحران میساخت.
حزب توده که در ارکان حکومت و در حزب جمهوری اسلامی نفوذ کرده بود(بنوشته آقای رفسنجانی) به آنها اطلاعات و راه نشان میداد.
آقای خمینی در جناح حزب الهیها و در واقع رهبر آنها بود. بنوشته رفسنجانی او به حزب جمهوری اسلامی پول میداد.
اینها با برنامه تنش ایجاد میکردند. نوار آیت که از یادتان نرفت ؟! حتا به جلسه سخنرانی آقای بازرگان یا به یک مجالس ختم هم رحم نمیکردند ! برای مثال از آقای اشکوری درباره آشوبی که در مجلس ختم احمد مصدق در مسجد ارک بپا کردند بپرسیدتا برایتان بگویند!
روزها در خیابانها رفتارهای حزب الهیها را میدیدیم و شبها از تلویزیون خبر وارونه میشنیدیم ! از آقایان بهشتی و رفسنجانی و خامنه ای و رفیقانشان که درباره اینها میپرسیدند، پاسخ میدادند که ما نمیدانیم اینها کیستند ! خود قضاوت بحق کنید !
از قضا خود در اسفند سال ۵۹ در دانشگاه تهران بودم. این حزب الهیها بودند که در میانه سخنرانی با سروصدا و شعار وارد شدند و آشوب بپا کردند. هرچه بنیصدر از آنها خواست که آرام باشند و بگذارند سخنرانی ادامه یابد بیفایده بود. مهمانانی چون سفیر الجزایر هم نشسته بودند. مزاحمت و سروصدای حزب الهیها به اندازه ای بود که سرانجام از مردم خواسته شد که با آرامش آنها را دورکنند که حزب الهیها طبق معمول زنجیر و چماق و دیگر ابزار را درآوردند و درگیری پیش آمد ! حتا ماموران پلیس را هم زده بودند. بعد گفتند بنیصدر فتنه کرد ! خود به جلسه سخنرانی او حمله کردند، بعد مدعی شدند که او فتنه کرد ! اگر فتنه ای بود (که بود) از حزب الهیها و سرانشان بود. شب هم تلویزیون گزارش ضدبنیصدر داد ! این را خود شاهد بودم. چگونه آدم به خدای حاضر و ناضر باور دارد و فتنه ای که خودبپا کرد را به دیگری، آنهم به هدف فتنه نسبت میدهد؟! آقایان خمینی، بهشتی، آیت، رفسنجانی، احمد خمینی و برخی دیگر مردند ما هم باید بمیریم !
بااینکه کاندیدای ریاست جمهوری آنها حبیبی دربرابر بنیصدر تنها۷۰۰هزار رای آورده بود، با تقلبی که در انتخابات مجلس کردند اکثریت راگرفتندو کشور را به این روز دچار کردند. بنیصدر از درون همان اولین مجلس خبرگان توضیح و هشدار میداد ! دربرابر این جریان او چه میکرد جز اطلاع رسانی به مردم و یاری گرفتن از ملت برای جلوگیری از پیشرفت این استبداد ؟ آیا می ایستاد و تماشا میکرد یا او نیز همدست آنها میشد؟
سرانجام پس از آنکه نزدیک دفتر ریاست جمهوری بمب گذاشتند و رئیس جمهور را تهدید به مرگ کردند وی ناگزیر با کمک مجاهدین از کشور خارج شد. میگویند با چادر ! ولی آیا نظر کسی جلب نمیشد که در آن وقت شامگاه آدمی با پوشش زنانه در پایگاه هوایی نزدیک هواپیماها چه میکرد؟! وقتی حفظ حکومت اوجب واجبات و دروغ هم واجب میشود جز این چه توقعی است ؟!
تحلیل شما درباره رفتار آقای خامنه ای با دولت و با طرفداران خودش در زمینه برنامه هسته ای یا درست نیست یا اگر درست است پس ایشان دارای کفایت، اخلاق و تدبیر نیست. مگر نپذیرفتن یا زدن زیر توافق به همین سادگی است؟ مگر نمیدانید خزانه خالی شده بود، ارزی برای حکومت نمانده بود و به سوی فلج مالی میرفتند؟
بله ، خامنه ای نمیخواهد روحانی تبدیل به بنیصدر شود، چون نمیخواهد کسی جلوی استبداد او بایستد و مزاحمش بشود. منظور من این نیست که بنیصدر هیچ لغزشی نداشت. ولی او با پشتیبانی مردم و با منطق جلوی این استبداد ایستاد. تجربه و این وضعی که دچارش هستیم ثابت کرد که حرفهایش درست بود. برای مثال او میگفت اقتصاد، جریان حزب الهی میگفت ما برای اقتصاد انقلاب نکردیم ! امروز که کار به اینجا رسید میگویند اقتصاد اولین مسئله ما است و به دولت انتقاد و حمله میکنند !
خواهشمندم صورت مذاکرات خبرگان اول را بخوانید و بیندیشید. بهوش باشید که نوشته های شما هم میماند.
وی هر خلافی اگر میداشت، مقامی منتخب بود و میشد برابر قانون در انتخابات بعدی با رای مردم برکنار شود. نه اینکه اکثریت قاطع و پرشمار ملت از او پشتیابانی کنند ولی مقامهای غیرمنتخب با سؤاستفاده از منابع قدرت و ثروت ملی، با تقلب و رفتارهای غیرقانونی علیه او اقدام کنند و وضعی پیش آورند که شمای روزنامه نگار هم رانده شوید و جرئت نکنید به کشور برگردید.
شما نیز مانند برخی دیگر از حزب الهیهای دهه ۶۰ از اختلاف میان روحانی و خامنه ای چنان حرف میزنیدکه انگار دوتا بچه باهم دعوا میکنند و گویی متوجه رفتار برنامه ریزی شده و هدفمند آقای خامنه ای نیستید ! ایشان پس از برخاستن موجهای بزرگ اعتراضهای عمومی ناچار عقب نشست (کار خوبی هم کردند) ولی باز هم فرهنگ لغت معنی ایشان بکار افتاد که آتش به اختیار یعنی کار فرهنگی پاکیزه ! مردم را نادان فرض میکنند.
دریغ است که در دهه ۶۰ و۷۰ این کانالهای رسانه ای اینترتی را نداشتیم.
این گونه اختلاف را به اختلاف شخصی میان دو نفر فرونکاهیم! این اختلاف از تناقض میان دو جریان صنفی، اجتماعی، سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی است که در ساختار رژیم هست، از تمرکز قدرت و ثروت ملی در دست یک حاکم غیرمسئول، مادام عمر، برکنارناشدنی، با اختیارات نامحدود و قدرت مطلق بدور از نظارت ملی و حسابرسی عمومی و متناقض با حقوق ملت است.
جریان مردمی خواهان حاکمیت ملی و حاکمان انتخابی و موقت و پاسخگو بودن همه ارکان حکومت در برابر ملت و شایسته سالاری است. این دو جریان متناقض و آشتی ناپذیرند. هاشمی، خاتمی، موسوی و کروبی، احمدی نژاد و روحانی همه از دشمنان بنیصدر و بازرگان و ضد جریان ملی بودند و در بست در اختیار ولی فقیه ! ولی چون خود در این جریان جای گرفتند با ساختار و تمرکز قدرت نامسئول و تمام عمر روبرو شدند. خود اقای خامنه ای هم تا اندازه ای چنین بود. در نماز جمعه ای سخن از محدودیت ولی فقیه در چارچوب قانون اساسی گفت و امام خمینی براشفت که تو نمیدانی ولی فقیه چیست (نقل بمفهوم).
قسمت های دیگری از نوشته جناب عالی مرا به این نتیجه میرساند که شاید دارید طنز مینویسید و ما جدی میگریم !
آقای نبوی ! بسیاری از کسانی که امروز خانه نشین، در زندان یا در تبعید بسر میبرند یا در گور هستند، خود از امت حزب اله حاضر در صحنه بودند که در برابر کسانی چون بنی صدر و بازرگان مرگ بر ضدولایت فقیه میگفتند و در جریانی بودند که کارمان را به اینجا رساند ! بیش از این جای خلاف گویی و توجیه استبداد نیست.
گاهی که رخدادهای دهه۶۰ را که بیاد می آورم گریه امانم نمیدهد. چه فرصت های تاریخی و طلایی که از دست رفت ! چه آسان به این تیره روزی افتادیم !
اگر جسارتی شده باشد مرا ببخشند، نظر بدی نداشتم و ندارم.
دوست عزیز، از شصت تا حالا خیلی گذشته. از آن بیا بیرون!
یکی از بهترین، واقع گرایانه ترین، مستدل و منطقی ترین تحلیلی که از اوضاع فعلی حکومت در ایران را میشود کرد،.
احسنت جناب سید ابراهیم، تو می رفتی مشاور سیاسی رئیس جمهور می شدی. بیخودی دلت را به این اپوزیسیون وامانده خوش نکن!
بهتر است اقای نبوی در مورد ادعای رویارویی بنی صدر با حکومت و سربازگیری از مجاهدین توضیح دهند . بنی صدر پس از تصویب طرح عدم کفایت سیاسی او در مجلس و راه افتادن حزب الله برای کشتن او مخفی شد . تا این زمان سربازگیری از مجاهدین مطرح نبود و تکیه بنی صدر به ارتش بود . بعدا با کمک مجاهدین از کشور خارج شد . اگر سرباز گیری از مجاهدین صورت گرفته بود در مذاکرات نمایندگان حزب جمهوری اسلامی در مجلس مطرح میشد .
بنی صدر برای حاکمیت ملت و جلوگیری از حاکمیت آخوند تلاش میکرد که با چراغ سبز امام راحل عظیم الشان وسیله حزب جمهوری اسلامی علیه او کودتا شد .
در ۱۴ اسفند۵۹, مراسم بزرگداشت مصدق در دانشگاه تهران، بنی صدر سرباز مسعود رجوی شد، امابظاهر دستور از پشت تریبون صادر می کرد که نیروهای مسعود، به اصطلاح حزب اللهی ها را بگیرند و بیندازندشان پائین توی زمین چمن دانشگاه تهران.
نمیداند این روستایی آن موقع کجا بوده؟!
قبل از رفتن بنی صدر به دانشگاه یکی از همراهان به او میگوید که امروز آخرین فرصت توست ، مردم را بردار و به سمت تلویزیون برو ، بنی صدر از سر غرور ، با اشاره به دهان خود ، به او میگوید که جنگ را که تمام کنم اینها برای من یک قورت هستند .
دیدیم که حق با آن توصیه کننده بود .
در دانشگاه هم خطاب بنی صدر به مردم بود که اخلال کنندگان را به بیرون هدایت کنند و در بین مردم هم هواداران گروههای مختلف سیاسی از جمله مجاهدین حضور داشتند .
دیدگاهها بستهاند.