بنی صدریزاسیون
آیتالله خامنهای هفته قبل گفت: «نباید تجربه سال ۱۳۵۹ تکرار شود که رئیس جمهور وقت جامعه را دو قطبی و مردم را به دو دسته مخالف و موافق تقسیم کرد.»”اشاره رهبری نظام به ابوالحسن بنیصدر نخستین رئیسجمهور ایران بود که پس از ریاست جمهوری، در فاصله سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ تنشهای فراوانی ایجاد کرد و موجب شد که مجلس اول شورای اسلامی طرح عدم کفایت سیاسیاش را تصویب کرده و وی را برکنار کند. من کوشش میکنم در این سلسله مقاله که به شکل منظم در زیتون منتشر خواهد شد، ضمن بررسی داستان بنیصدر و مشابهسازی در مورد وی، به احتمالاتی که پیش روی پای روحانی و دولت و حکومت و رهبری است بپردازم.
سئوال این است که آیا رهبری قصد دارد بنی صدر سازی کند؟
به گمان من رهبری جمهوری اسلامی قصد ندارد که روحانی را تبدیل به بنی صدر کند. او میخواهد جلوی تبدیل روحانی به بنی صدر و طرفدارانش به طرفداران بنی صدر را بگیرد. بنی صدر سازی به گمان من پروژه رهبری نیست؛ نخست به این دلیل که این کار برای او مفید نیست و دیگر اینکه روحانی چنین ظرفیتی ندارد. اما شاید عقده کوچکی در برابر عظمتی که در خامنهای همیشه نسبت به سلفاش آیت الله خمینی وجود دارد، در او این موضوع را قابل توجه کرده باشد که خودش را به آیت الله خمینی تشبیه کند.
آیتالله خامنهای با روحانی مشکلی ندارد. روحانی نیز با ایشان مشکل جدی ندارد. در واقع دو گروه از تندروهای اصولگرا و تندروهای حامی روحانی هستند که مایلاند چنین اتفاقی بیافتد. در تشبیه روحانی به بنی صدر چند موضوع حائز توجه است: نخست اینکه بنی صدر در سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ به سوی رویارویی با حکومت پیش رفت و به همین دلیل برای این رویارویی حاضر شد از اردوگاه مجاهدین خلق سربازگیری کند و نهایتا نیز در روند رویارویی به قول مرحوم بازرگان در «طاس لغزنده»ای افتاد که در بهار ۱۳۶۰ نتوانست و شاید هم نخواست آن را کنترل کند و طبیعتا با تمایل مجاهدین خلق عملا خودش را حذف کرد و مجاهدین نیز طرفی نبستند و حاصل کار نابودی همه امیدهایی بود که به ایجاد تعادل سیاسی وجود داشت. از سوی دیگر نکته حائز اهمیت در مورد بنی صدر این که طرح «عدم کفایت سیاسی» در مورد وی اجرا شد و در واقع راهی برای حذف رئیسجمهور برگزیده شد.
در یک هفته موضوع «آتش به اختیار» از یک سو و «بنی صدر سازی» از سوی دیگر موجب شد تا جناح تندروی بیجان شده در اثر ضربه انتخاباتی عملا جان بگیرد و جملهای که به گمان من با قصد تعیین استراتژی در برخورد میان رهبری و روحانی گفته نشده بود، عملا به یک استراتژی برخورد میان تندروهای اصولگرا و رهبری و روحانی تبدیل شود. حاصل اینکه جناح میانهروی اصولگرا که در انتخابات بطور صریح یا غیرصریح حامی روحانی بود، پس از داستان آتش به اختیار و بنیصدر سازی به حاشیه رفت و جریان تندرو عملا شاخص نزدیکی به رهبری شد. برخی از حامیان روحانی نیز از این ماجرا استقبال کردند و به جای اینکه با هوشیاری و دقت کوشش کنند تا تن به بازی تندروها ندهند، به سوی افزایش تضاد روحانی- خامنهای رفتند.
چرا بنیصدر سازی به نفع روحانی نیست؟
جداسازی تندروها از رهبری: روحانی در انتخابات پیروز شده است. او باید این پیروزی را تثبیت و حفظ کند. گروه شکستخورده، تندروها هستند، همانهایی که خودشان را آتش به اختیار میدانند و طرح بنی صدر سازی را به عنوان برنامه سالهای آینده شان معرفی میکنند. به گمان من دو عبارت «آتش به اختیار» و مبنی صدر سازی» یک مخاطب ندارند. آیت الله خامنهای اولی را برای تندروها گفته و دومی را برای روحانی.
سیاست آیتالله خامنهای در سالهای اخیر و بهطور روشن در مورد توافق هستهای این بود که در مواردی که به حکومت مربوط است، مصلحت سیاسی را در نظر بگیرد، و در مواردی که به حامیان تندروی خودش مربوط است، آنچه تندروها دوست دارند بگوید و خودش را از شر آنان راحت کند. به همین دلیل هم در همه مراحل توافق هستهای برنامه مورد نظر وزارتخارجه ظریف را رعایت کرد. برای او کاری نداشت که زیر توافق بزند یا نگذارد که توافق وقوع پیدا کند. اما بر اساس برنامه دولت عمل کرد. اما وقتی توافق بسته شد، بخاطر تندروها گفت که میل شخصیاش به این توافق نبوده و بهطور روشنی به طرفداران خودش گفت که از دولت انتقاد کنند و از دولت خواست که به انتقادات پاسخ دهد. در واقع خودش از زیر درگیری با تندروها شانه خالی کرد و از آنان خواست خودشان با دولت درگیر شوند و آنها را «آتش به اختیار» کرد.
حالا هم همین ماجراست، در واقع رهبری از مخالفان روحانی خواسته است که اگر با دولت مخالفند، مخالفتشان را انجام بدهند و از دولت هم خواسته است که با این مخالفان آتش به اختیار مواجه شود. اما وی دوست ندارد که این مواجهه در خیابان رخ بدهد و در واقع حامیان روحانی و حامیان تندروها با هم درگیر شوند. رهبری با تشبیه به بنیصدر خواسته است که روحانی حامیانش را به خیابان نکشاند. و از قضا این به نفع روحانی هم هست. روحانی و طرفدارانش باید توجه کنند که انتخابات به معنای تغییر همه چیز نیست. آنها در یک ماه همه سنگرها را تسخیر نکردهاند و لازم هم نیست که تسخیر کنند. آنچه ضروری است این است که روحانی جای دولت را محکم کند، کابینه رامعرفی کند و قدرت خود را مستقر سازد.
حفظ رابطه محافظهکاران میانه رو و روحانی: روحانی و حامیانش باید محافظهکاران میانهرو را برای خودشان حفظ کنند و اگر بنا باشد برخوردی با تندروها بشود، این برخورد را باید میانهروهای محافظهکار انجام دهند. تندروها قصد دارند که جریان محذوف و در معرض سقوط احمدینژادی را زنده کنند و پروژه درگیری خیابانی روز قدس بیتردید در جلسات مافیای احمدینژاد برنامه ریزی شده است. احمدینژادیها میدانند که اگر روحانی قدرت بگیرد باید محاکمه شوند و بهخاطر مفاسد اقتصادی و دزدیهایشان زندان بروند. از همین رو آنان از پروژه بنیصدری شدن استقبال میکنند. اصلاحطلبان بیش از همیشه باید با لاریجانی و جریان میانه روی محافظهکار بیشتر و بیشتر نزدیک شوند و با آنان به فکر کابینه و انجام امور تثبیت و تغییر وضعیت دولت باشند. از دست دادن محافظهکاران یا کمک به انتقال رهبری محافظهکاران از جریان میانه رو به تندرو دامی است که نه اصلاح طلب- اعتدال گرایان باید به دام آن بیافتد و نه محافظهکاران باید به آن تن بدهند. به جای توجه به خیابانهای پرنشاط روزهای انتخابات، دولت باید به راهروهای مذاکره سیاسی میان گروههای قدرت فکر کند و سعی کند به جای کشاندن درگیری میان حامیان، به مذاکره و معامله با رهبران سیاسی دل ببندند.
تنش زدایی پس از انتخابات: بیش از هر چیز دولت نیازمند تنشزدایی است. هنوز یک ماه و نیم هم از پیروزی انتخابات نمیگذرد. دولت نه باید تنش را بپذیرد و نه باید به آن میدان بدهد. دولت باید جلوی تندرویها را از هر دو سو بگیرد، هم از سوی اصلاح طلبان تندرو و هم از سوی تندروهای اصولگرا. اتفاقا راههایی مثل شناسایی و دستگیری حملهکنندگان به رئیسجمهور ممکن است فایده زیادی نداشته باشد. واضح و روشن است که دستگیر شدگان نیم ساعت بعد از وقتی که پایشان به مقر نیروی انتظامی برسد، آزاد میشوند، بهتر است دولت خودش را سبک نکند و در موضع طرفدار آزادی مخالفانش ظاهر شود، بعدا ممکن است همین سنت باعث شود که در مواقع ضروری دادن مجوز حضور حامیان روحانی در تجمعات خیلی راحت تر شود. دولت باید این روغن ریخته را وقف مسجد کند که فایده بسیار از آن خواهد برد. یادمان نرود که حملهکنندهها نگران پروندههای دزدیشان در دوره احمدی نژاد هستند. با ایجاد آرامش و پیگیری پروندههای فساد مالی آنها خفه خواهند شد، لزومی ندارد که کسی در خیابان آنها را خفه کند. حامیان روحانی در فضای مجازی باید حمایت خود را از وی نشان بدهند، اما نباید تضاد «تندرو- روحانی» را به تضاد «خامنهای- روحانی» تبدیل کنند. این عمل خواست تندروهاست و البته این مهم نیست، مهم این است که ایجاد تضاد میان رهبری و روحانی به جای تثبیت دولت، بحران را به دل دولت میکشاند.
اینکه آیتالله خامنه ای می خواهد جریان تندرو را از خودش راضی نگه دارد، چیز تازه ای نیست، این سیاست همیشگی اوست. اما ما باید بفهمیم که آیتالله خامنهای این حرفها را برای دل تندروها میزند و همچنین برای اینکه سگ هار تندروها را جلوی ساختمان پاستور نگه دارد. سگ هار را نباید زد و کشت، باید از او پرهیز کرد و مواظبش بود. آیت الله خامنهای به خوبی میداند که روحانی بهترین امکان برای پیشبرد وضعیت است، البته خوشش نمیآید که ملت مثل روزهای انتخابات به خیابان بروند و بزنند و برقصند. اشکالی ندارد. برای رقصیدن در خیابان وقت زیاد است، فعلا دولت باید به فکر تثبیت خودش باشد.
در مطالب بعدی به برنامههای مخالفان روحانی و رهبری برای کنترل دولت خواهیم پرداخت.
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…