Categories: یادداشت

روحانی، بنی صدر، کفایت سیاسی

آیا بنی صدر سازی پروژه رهبری است؟ / قسمت سوم

مرور زندگی و احوال بنی صدر در همین حدی که گفته آمد، نشان می‌دهد که هیچ شباهت خاصی میان شخصیت و احوال او و روحانی موجود نیست. بنی صدر مسلمانی ایدئولوژیک بود، اما روحانی یک سیاستمدار مسلمان پراگماتیست است، بنی صدر از نظر اقتصادی قائل به کنترل اقتصادی بود، ولی روحانی لیبرال است، بنی صدر در سیاست خارجی تضادگرا بود، ولی روحانی سازشگر و مصالحه جوست، بنی صدر در رفتار سیاسی کاملا حزبی رفتار می‎‌کرد و فقط وفاداران خود را به کار می‌گماشت، ولی روحانی حزبی نیست و مدیریت فونکسیونل را در نظر دارد. بنی صدر هیچ تجربه مدیریت نداشت و در دوران ریاست‌جمهوری‌اش در واقع نقش رئیس جمهور انقلابی را بازی می‌کرد، در حالی که روحانی کاملا مدیر است و دولتش تکنوکرات است و در پایان اینکه بنی صدر بیش از هر چیز سخنران بود و در همه حال مشغول سخنوری و برشمردن خصایص دوازده گانه یا هجده‌گانه یا هشتگانه  بود، در حالی که روحانی اصولا آدم سخنرانی نیست و به همین دلیل هم فقط سخنان کاربردی یا در حد انجام وظیفه می‌گوید. از همین روست که وقتی روحانی در انتخابات ۹۶ سخنوری کرد، حتی حامیانش هم متعجب شدند. وی مانند روسای جمهور آمریکایی یا اروپایی از سخنرانی برای معرفی دولتش استفاده می‌کرد و نه اهداف عالیه و ایدئولوژیک. به گمان من هیچ تشابهی به لحاظ شخصیت سیاسی و نظری و اداری و فردی این دو وجود ندارد.

اما دو موضوع شباهت‌های ناگریز این دو می‌توانند باشند. نه اینکه الزاما هستند. نخست موضوع طرفداران روحانی که در جریان انتخابات ۱۳۹۶ شکل گرفت و یک جریان وسیع و گسترده از نیروهای اجتماعی و فرهنگی به عنوان حامیان روحانی شکل گرفتند. و دیگر موضوع «عدم کفایت سیاسی» که به گمان من کلید اصلی پروژه « بنی صدر سازی» است.

در داستان بنی صدر در دو مرحله نیروهای بدنه اجتماعی در کنار بنی صدر قرار گرفتند. در مرحله نخست، حامیان بنی صدر نیروهای انقلابی، روشنفکران مذهبی و طبقه متوسط، تکنوکرات‌ها و دانشجویان بودند که بنی صدر از نظر آنها مردی تمیز و مرتب بود و شبیه سخت سرهایی مانند رجایی و یا مذهبی‌ترهایی مانند هاشمی و بهشتی نبود، این افراد حامی بنی صدر شدند و تا قبل از زمستان ۱۳۵۹ حامی او بودند، اما در مرحله دوم بنی صدر وقتی وارد تنش شد، بدنه اجتماعی او به تدریج از او فاصله گرفتند و حتی برخی از آنها با او مخالفت کردند. علت اصلی این اتفاق ورود یک جریان تشکیلاتی به نام سازمان مجاهدین خلق در کنار بنی صدر بود. در مورد روحانی هیچ تشکیلاتی بدنه اجتماعی او را نمی‌سازد، در حالی که در مورد بنی صدر یک تشکیلات عمل می‌کرد.

رهبری و افرادی که پروژه بنی صدر سازی را مطرح کرده‌اند در واقع قصد دارند با مشابه‌سازی در این مورد به سوی جداسازی بدنه اجتماعی حامی روحانی بروند یا مقدمات بدنام کردن آنها را فراهم کنند. اتفاقا اشتباه برخی حامیان روحانی نیز همین است که این بازی را پذیرفته‌اند یا دوست می‌دارند بپذیرند. در حالی که این بازی، یعنی ادامه سیاست حضور خیابانی حامیان خاتمی پس از پیروزی در انتخابات، اصولا نه ضروری است نه مفید. منتهی این ناسازه ایرانی مهم است که ایرانیان به سختی به خیابان می‌آیند، ولی وقتی آمدند دیگر به راحتی به خانه برنمی‌گردند. عقلانیت حکم می‌کند که این نیروها به خانه بروند و ادامه کار را به فعالیت در فضای مجازی و یا ساماندهی در احزاب و برنامه ریزی برای انتخابات بعدی بپردازند.

به گمان من رهبری در هشدار خود به روحانی این ویژگی را مورد سئوال قرار داده بود، در حالی که تندروهای مخالف روحانی اصولا با حضور حامیان روحانی در خیابان مشکلی ندارند. آنها دوست دارند فضا را رادیکالیزه کنند و در فضای رادیکالیزه بازی را ببرند. همانطور که پس از رادیکالیزه شدن جنبش سبز موفق شدند آن را کنترل کنند.

سخنان آیت‌الله خامنه‌ای در مشابه سازی بنی صدر و روحانی مثل آواز بلبل برای تندروها دلنشین بود. آنها از کلمات آیت‌الله خامنه‌ای موضوع «عدم کفایت سیاسی» را می‌پسندیدند. آنها دوست داشتند که آیت الله خامنه‌ای متوجه عدم کفایت سیاسی باشد، حتی اگر عدم کفایت سیاسی نه پس از یک سال و دو سال بی‌کفایتی، که در همان هفته اول پس از انتخابات انجام شود. در واقع آن بخش از گفته‌های رهبری که حالا برنامه تندروهاست، رفتن به سوی تدارک  «عدم کفایت سیاسی» است. لابد به این موضوع اشکال خواهید گرفت که مجلس موجود ظرفیت و گرایش به تصویب لایحه عدم کفایت سیاسی روحانی را ندارد. و البته این درست است، اما به گمان من اصولا جریان تندرو به کنار زدن روحانی بطور رسمی و کامل فکر نمی‌کند. طبیعی است که آرزوی چنینی چیزی را دارد، اما مطمئن است که این آرزو برآورده نخواهد شد.

آنها مایل‌اند که به صورت یک حزب با برنامه حذف روحانی به صورت قانونی عمل کنند. این رفتار می‌تواند گروه فشار را معنی دار و جهت‌دار کند. در انتخابات ۱۳۹۶ گروه فشار تمرکز و انسجام خود را کاملا از دست داد. و حالا این گروه فشار می‌خواهد حول برنامه حذف روحانی سازماندهی شود. مهم‌ترین کاری که روحانی باید بکند، حفظ سهم جریان اصولگرا در دولت است. مطمئنا این موضوع سخت و دشوار است، همه ما حرص می‌خوریم اگر ببینیم که روحانی خودش با دست خودش بخشی از قدرت را به اصولگرایان شکست خورده می‌دهد. اما این کار لازم است. طبق یک قانون قدیمی گروه فشار گروهی از نیروهای اجتماعی است که می‌خواهند از قدرت سهم داشته باشند، و اگر نداشته باشند برای دست یافتن به آن به قدرت فشار می‌آورند. مهم ترین کار روحانی در سال اول، تنظیم رابطه دولت و گروه فشار است. او موظف است دولتش را مستقر کند و کشور را اداره کند و در همان حال با افرادی که قصد نابودی دولتش را دارند نیز تعامل کند. روحانی این کار را بلد است و خواهد کرد.

Recent Posts

معاویه: یک عرب ایرانی یا مسیحی؟

مسعود امیرخلیلی

۱۳ آبان ۱۴۰۳

آقای خامنه‌ای، ۱۳ آبان و شورای‌ نگهبانِ جهان

۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…

۱۳ آبان ۱۴۰۳

آیا پذیرفتگان دیکتاتوری مقصرند؟!

در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…

۱۳ آبان ۱۴۰۳

روز جهانی وگن؛ به یاد بی‌صداترین و بی‌دفاع‌ترینِ ستمدیدگان!

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است…

۱۲ آبان ۱۴۰۳

اسرائیل؛ درون شورویه و بیرون مستبده!

درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…

۰۸ آبان ۱۴۰۳