محمد قوچانی روزنامهنگار و سردبیر مهرنامه، پروندهی شریعتی را با اوراقی سنگین و قطور در دستور کار خویش قرار داده و بازجویی از شریعتی را چند سالیست با جد و جهد تمام دنبال میکند. شبیهسازی و قرینهسازیهای عجیب و غریب قوچانی در «شریعتیسازی» الگوی جدیدی از روزنامهنگاری پساانقلاب و به ویژه پساجنگ است که باید مورد تامل و توجه قرار گیرد .
این که نقدهای شریعتی به مشاهیر سنت و تجدد همچون ملامحمدباقرمجلسی یا سیدحسن تقیزاده ، در نزد قوچانی ، حمل به «دشنام و فحاشی» میشود(شماره ۵۲ مهرنامه) اما نقدهای دیگران بر شریعتی، عین دانایی، حقیقتجویی، عدالت و انصاف محسوب شود ،خود حکایت غریبیست که مجال آن در این یادداشت نیست .
قوچانی نکتهبین و محقق، بارها و بارها پروندهی شریعتی را گشوده و در پیشخوان روزنامهفروشیهای کشور به تماشا و داوری خوانندگانش گذاشته است، ولی هرگز تمایلی و رغبتی به ورود به اوراق پرونده اتهامی شریعتی در حسینیه ارشاد و علل و عوامل منازعات و اختلافات آیتالله مطهری با علی شریعتی نداشته است!
برای نگارنده این پرسش همیشه بوده است که چرا محمد قوچانی وارد این بخش از پرونده زندگی و فکری علی شریعتی نمی شود! چرا این اوراق در نزد قوچانی مسکوت و سر به مهر باقی مانده است! آیا او از جریان این اختلافات بیاطلاع است و یا اینکه عامدانه قصد ورود بدان ندارد.
نگارنده بعید بلکه غیرممکن میداند که قوچانی از این اختلافات بسیار مشهور که صدای آن در کوی و برزن نیز شنیده شد و به محافل سیاسی و امنیتی نیز کشید و منجر به تعطیلی حسینیه ارشاد شد، بیخبر باشد اما به دلیل آنکه با پرداختن بهآن بسیاری از گزارههای قوچانی و برساخته های ذهنی قوچانی از شریعتی فرو میریزد، لابد با زیرکی تمام از آن عبور کرده و نخواسته است درنگی در آنجا داشته باشد .
داستان دعوت مرحوم مطهری از شریعتی برای سخنرانی در آیین بزرگداشت آغاز پانزدهمین قرن بعثت در حسینیه ارشاد شهرهی عام و خاص است و مطهری با تجلیل و تعریف فراوان از شریعتی، از سخنرانی او در حسینیه ارشاد به نیکی یاد می کند. اما هنوز از این دعوت دوسالی نگذشته است که اختلافات بروز میکند. پیش از آنکه اختلاف میان مطهری و شریعتی بروز کند، مرحوم مطهری با دکتر میناچی دچار تنش و اختلافاتی شده بود و حتی در دیماه سال ۴۷ نامهای در استعفا از هیئت مدیریهی ارشاد نوشته بود . اما شریعتی در اندک زمان کوتاهی، جایگاه ویژهای در میان مستمعین و مراجعین به حسینیه ارشاد مییابد و استقبال دانشجویان و اساتید از کنفرانسهای شریعتی دامنهی اختلافات را تشدید میکند به نحوی که مطهری از نحوهی مدیریت ارشاد، لب به شکایت میگشاید و در نهایت تصمیم به استعفا از هیئت مدیرهی حسینیه ارشاد میگیرد .
دوستان و نزدیکان مشترک هر دو طرف واسطهی رفع کدورتها و اختلافات میشوند و مطهری ضمن استنکاف از مصالحه، شروطی متعدد برای بازگشت به حسینیه تعیین میکند. این شروط از سوی شخصیتی چون مطهری بسیار قابل تامل است، چرا که اولا: آیتالله مطهری به عنوان یک روحانی سرشناس و دانا و دانشمند و آگاه به زمان و دنیای جدید شناخته شده بود، دوما: بعدها همین طرز تفکر مطهری را تا انقلاب و تا سال ۵۸ مشاهده میکنیم که حضور عینی و بروز عملی دارد. سوما: بسیار دیگری از نزدیکان، پیروان و در حقیقت مقلدان فکری او در جامهی اسلامخواهی راه و روش و سلوک او را در همهی عرصه ها گسترانیدند و به راه او رفتند .
مخالفت اولیه مطهری با میناچی بیشتر مبنای روشی داشت، به این نحو که مطهری از سیره و روش مدیریتی میناچی شکایت داشت و به مخالفت برخاست. اما سبک و سیاق مخالفت مطهری با شریعتی، ریشه در باور، بینش، سبک تفکر و گفتمان متفاوت آن دو داشت. اسناد و مکاتباتی که از این دورهی چالشزا باقی مانده است، حکایت از عدم مقابله به مثل یا اصولا عدم اهمیت اختلاف یا تضاد از سوی شریعتی با مطهری بوده است و شریعتی جانب سکوت و بیاعتنایی را گرفته است و این در حالیست که مطهری ضمن انتقاد و اعتراض و مخالفتها با میناچی و به طریق اولی با شریعتی و نامهنگاری با محمد همایون و محمدتقی شریعتی و احیانا دیگران سعی در مجاب کردن دیگران در پذیرش نظرات خود و قبولاندن شروط خود جهت ادامه همکاری با حسینیه ارشاد بوده است .
دانشمندی که باید از نشر آثارش جلوگیری کرد
روابط مطهری با شریعتی به گفتهی نویسنده یا نویسندگان کتاب «سیری در زندگانی استاد مطهری» – از انتشارات صدرا که مسئولیت انحصاری نشر آثار مطهری را دارد – همواره سیر نزولی داشته است. مطهری در نامهای به تاریخ ۳۰ مهر ۱۳۴۶ از شریعتی با عنوان «برادر عزیز دانشمندم » و ده سال بعد در سال ۱۳۵۶ از شریعتی به عنوان «عمله ی استعمار که باید مانع نشر کتابهایش شد» یاد میکند.
از این تغییر و تحول در نگرش مطهری به شریعتی میتوان اینگونه فهم کرد که احیانا یا مطهری در سال ۴۶ خامگونه صفت دانشمند به شریعتی داده است و در سال ۵۶ نیز بدون آگاهی پی به بازیچهی استعمار و برنامههای خائنانهی! شریعتی برده است و یا اینکه ایشان به دروغ نسبت دانشمند به شریعتی داده است و به دروغ نیز از شریعتی به عنوان یک عامل استعمار و توطئهگر یاد میکند. به این معنی که اگر اعطای لقب دانشمند به شریعتی توسط مطهری اشتباه و به دور از واقعیت بوده است از کجا معلوم که اطلاق صفت بازیچهی استعمار و بیسوادی شریعتی هم اشتباه و به دور از واقعیت نباشد! همچنین اگر نسبت دانشمندی را به دروغ به شریعتی داده باشند پس احتمال دادن نسبت دروغ به شریعتی در آینده هم وجود داشته است.
بررسی نامهی سال ۱۳۵۶ مطهری خود به فرصت و درنگ نیازمند است تا آن نامه مورد حلاجی و تحلیل قرار گیرد. در این نوشتار به شروط و پیشنهادات مطهری به هیئت مدیرهی حسینیه ارشاد میپردازیم تا از گفتمان آیتالله مطهری در مقابل گفتمان شریعتی بیشتر آگاه شویم .
مطهری در یکی از نامههای خود که لحن نامه حاکی از انتقاد او به شریعتی ولی در عین حال عدم قطع امید وی از شریعتی است مینویسد: من با استفاده از این طبقه [روشنفکران آشنا به غرب و فرنگ رفته ] موافق مشروطم …این طبقه میتوانند حلقهی ارتباط فرهنگ غربی و فرهنگ اسلامی واقع شوند ولی مشروط به این که برنامههایی که به وسیلهی این طبقه اجرا میشود ، تحت نظارت و کنترل دقیق افرادی باشد که در فرهنگ اسلامی پرورش یافته اند …(ص ۲۱۰، کتاب سیری در زندگی استاد مطهری )
از این اظهار نظر مطهری به خوبی هویدا است که ایشان خودرا عالم به علوم اسلامی و دین میداند و طبقهی روشنفکر [همچون شریعتی را ] جاهل یا بیاطلاع و یا کم اطلاع در دین میداند و در عین حال این حق انحصاری را برای خود و هم مسلکان خود قائل است که دیگران را تحت نظارت و کنترل دقیق خود بگیرند. نوشته کاملا آشکار میکند که مطهری خود را هدایتیافته در دین میپندارد و دیگران را ناتوان از فهم دین و درنتیجه تحت کنترل آشنایان به دین [همچون مطهری ها ] باید قرار گیرند.
پس از اینکه اختلافهای مرحوم مطهری با شریعتی جدیتر شده و آشکارتر میشود بنا به وساطت عدهای از دوستان مشترک، مطهری و شریعتی، قرار بر این میشود که مطهری پیشنهادها و شروط خود را جهت بازگشت و همکاری با حسینیهی ارشاد [پس از قهر از ارشاد ] اعلام کند .
مطهری نیز به تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۴۹ شروط خود را این چنین اعلام میکند : ۱- میناچی و باندش [به تعبیر مطهری ] در هیچ واحد تبلیغی،تحقیقی و اداری دخالتی نداشته باشد . ۲- عضویت … لغو شود .[در نامهی منتشره از سوی انتشارات صدرا نام حذف شده است .نگارنده احتمال می دهد آن نام ،شریعتی باشد ] .۳ – غائله …..باید برای همیشه از بین برود و ایشان از حسینیه اخراج شوند .[ باز نام حذف شده است و میشود حدس زد که منظور چه کسی است .] ۴- اختیارات کامل در حسینیه داشته باشم . ۵- انتخاب هر واحد حسینیه توسط مسئول واحد و نه جلسهی مشورتی . ۶- داشتن اختیارات تام و تمام در تبلیغات و تحقیقات حسینیه . و سه شرط دیگر اداری .
مطهری در نسخهای دوم از شرایط و پیشنهادهایش که ظاهرا آن را برای استاد محمدتقی شریعتی نوشته است ، در بند ششم از شرایط خود تصریح کرده اند که : همچنانکه در آییننامهی علمی و تبلیغی (ضابطه ) به تصویب رسیده ، حتما و به سرعت باید حداقل پنج نفر به عنوان «شورای روحانی» با اختیاراتی که در ضابطه پیشبینی شده انتخاب شوند و «کنترل سخنرانیها ، نوشتهها و کتابها و غیره را در دست بگیرند (همان).
مطهری در این نامه علنا و بیپرده و صریح طرحی را پیشنهاد داده و اصرار به اجرایی و عملیاتی شدن آن دارد که جز نام «ولایت فقیه» بر آن نمیتوان گذاشت. یعنی مطهری همچون شیخ فضلالله نوری در دورهی مشروطه و همچنین تجربهی عملی این پیشنهاد خود در ساختار حکومتی ایران در پسا انقلاب، خواستار اعمال نظر و حق وتو و ویژه و انحصاری روحانیان بر سخنرانان و مدیریت حسینیه ارشاد به سال ۱۳۴۹ شده است .
اینکه چه کسی و به چه دلایلی این حق وتو را به مطهری و یا شورای پنج نفره روحانی داده است تا بر سخنرانیها و نوشتهها و کتابها «کنترل» داشته باشند مشخص نیست و اصولا تعیین حق یا باطل بودن سخن و نظر و تفکر دیگران با چه معیاری باید صورت میگرفت؟
مطهری در چند نامهی دیگر مجددا بر انتخاب پنج روحانی جامعالشرایط برای «رهبری موسسهی ارشاد از جنبهی اسلامی» تاکید میکند و آنرا برای کنترل دقیق افراد ضروری میدانند. (همان، صفحات ۲۵۶ تا ۲۷۲)
اما مواجههی محمد قوچانی با این پرده یا میانپرده از سیر تاریخ فکر در ایران معاصر در دههی پنجاه خورشیدی بسیار عبرتآموز و آموزنده است . قوچانی با سانسور و سکوت و عدم ورود به چنین واقعهای تعیینکننده و خط فکری و گرایش خاص در حوادث دوران ساز انقلاب اسلامی، عامدانه کوشش کرده و میکند تا تخیلات خودساختهی خویش از شریعتی را مبنی بر اینکه – انحصار و حذف و تعصبات و جزمیتهای پس از مرگ شریعتی در دوران انقلاب و پس از آن منبعث از تفکر شریعتی است – به کرسی بنشاند و شریعتی را در محکمهی خویشساخته، محکوم سازد .
قوچانی باید بداند که تاریخ فکر با ژورنالیسم متفاوت است. ادعاهای توهمی-تخیلی با معجزه تکنولوژی و فضای برقآسای مجازی موجود به سرعت رنگ میبازد و واقعیتها نمایان میشود .
ادعاهای قوچانی با تکرار صورت واقعیت به خود نخواهد گرفت. اینکه با هر بهانهای کلنگ به دست به سراغ شریعتی برویم تا شاید منیات خود را در شریعتی بیابیم نه تنها به غنیتر شدن فکر کمکی نخواهد کرد بلکه بیطرفی ژورنالیسم را نیز به سخره خواهد گرفت و از خوانندگان سلب اعتماد خواهد کرد.
5 پاسخ
خوانندگان کامتنهای آقای علی تبریزی در زیتون بالاخره حرف دل ایشان را نسبت به طرز فکر شریعتی دریافتند ! برادر عزیز امثال علامه مجلسی را شارحان اسلام اصیل یا درست یا به تعبیر دیگری موجه دانستن که اینهمه دغدغه و لاپوشان ندارد ! به نظر شما شریعتی فقط اندکی با جریان اصلی شیعه اصیل فاصله دارد .و مثلا هستند کسانی امثال اینچانب که با نظر به قرآن و تاریخ اسلام و رفتار اولیا دین و دیگر رهبران بزرگ عالم انسانیت این فاصله را نجومی می دانند و مسیر این دو برداشت از دین و خدا و انسانیت را کاملا” متضاد می بینند . دین شما برای خودتان و دین دیگران هم برای خودشان > شما چه مشکلی با این منطق ساده و سرراست دارید که جوش می زنید کاش شریعتی از آن دنیا پیغام می داد که آقای محمد رضا حکیمی چرا به وصیت من عمل نکرده ای ؟ در حالیکه به قول خودتان ایشان در نوشتهای خود این کار را کرده است .و علاقمندان به اصلاح نظریات شریعتی می تواننند به نوشته های استاد حکیمی مراجعه کنند . ولی برادر عزیز در هر حال اینها نظرایت آقای حکیمی اند نه شریعتی !
برادر گرامی، جناب احمد پور،
آنچنان آغاز سخن کرده ای که گوئی کشف پنهانی کرده ای که بنده را به لاپوشانی مظنون ساخته ای!
شما قائل به فاصله های نجومی ، بنده قائل به فاصله های علومی! دکتر آدم منصف و با احساسی بود، گاهی تند می رفت.
علامه مجلسی مزدور حکومت صفوی نبود، شریعتی با فراست جامعه شناسانه کاشکی این را در می یافت که عالم خادم را با جاهل و فاسد یکی نکند و هر شخص را در دوره و سنت خودش ببیند.
در آثار محمد رضا حکیمی، دوست نزدیک و وصی فرهنگی دکتر که همواره مدافع علامه مجلسی است، شواهدی است که دکتر با توضیحات ایشان و نیز پدر بزرگوارش، استاد محمد تقی شریعتی در آن نحوه قضاوت و موضع گیری تجدید نظر کرده است.
لابد لطف خداوند نسبت به مردم ایران منحصر به نصب ولات فقیه نبوده و مرحوم مطهری نیز یک جوری احساس منصوب بودن کرده است برای حفظ دین !
بر قوچانی نیز حرجی نیست چون هر سوراخ دعایی ورد مناسب خود را میطلبد !!
از ان هایی که برای حفظ دین مطهری را ترور کردند، سخنی نمیگویید؟! مطهری اگر زنده بود، مخالف بسیاری انحرافات و جفا ها به دین وآزادی بود. وقتی هم زنده بود، نظراتی که می داد، به هیچ وجه مناسیتی با ولایت فقیه حاکم و جاری نداشت.
تاریخچه ی آغازین تشکیل حسینیه ارشاد، بنا به نقل مطلعین، مسوولیت و مدیریت فرهنگی را با مطهری می داند. اما میناچی حقوقدان، با زرنگی جوری آنرا ثبت می دهد که سر بزنگاه خودش همه کاره شود و جلوی مطهری بایستد. یعنی،یک مدیر اداری در برابر مدیر فرهنگی یک موسسه فرهنگی کودتا می کند. او آتش بیار معرکه بوده است.
قوچانی جوان متفکر و خوش فکری است. کار زیاد میکند در حد باور نکردنی. و البته خطا در اندیشه و تحلیل و قضاوت طبیعی است. اما بحث حرج و سوراخ دعا و… مناسبتی با یک بحث تحلیلی آنهم در باره ی دو اندیشمند چهل سال پیش ایران ندارد. ادبیاتش به شیوه ی رفتاری و بیانی فرقان و مجاهدین شبیه است.
شما هم که دست کمی از قوچانی تدارید!
چگونه می گویید که شریعتی به علامه مجلسی دشنام و ناسزا نگفته است؟! دکتر شریعتی جوان و درس خوانده ی غرب کجا و علامه مجلسی که یک قلم آثارش ۱۱۰ جلد کتاب بحارالانوار است.
سلطه ی افکار چپ و مارکسیستی و انقلابی گری زیدی راه شریعتی را از جریان اصلی تشیع، البته با فاصله کم جدا می کند. فرقان و مجاهدین و ارمان مستضعفین و تندروهای پیروخط امام در اشغال سفارت، بخشی از میراث دکترند.
شما مرحوم شهید مطهری در آغاز حسینیه ارشاد و بنای آن را درز گرفته ای و اینکه مطهری از دکتر شریعتی جوان به نام دانشمند یاد می کند و محبت کرده است و او را بدنبال پدرش دعوت میکند، را با پنج سال بعد که اختلافات و کم سوادی های شریعتی آشکار شده است به مقابله می گذارید؟
البته شریعتی خوش قلب بود و فتنه ها کار میناچی بود که علیه مطهری و به عشق دکتر توطئه می کرد.
کاش راه مصالحه و آشتی و مذاکره ادامه پیدا میکرد و تند روی به اعتدال و انقلاب به اصلاح و ترور به گفتگو و صلح و صفا منجر می شد.
باد نکارید که بعضی طوفان درو خواهند کرد.
دیدگاهها بستهاند.