تأثیر اعتقادات بنیادی اوانجلیکن‌ها بر فرهنگ آمریکا

محمد برقعی

مسیحیان دست راستی و نقش آنان در پیروزی ترامپ(۳)

در این بخش به ویژگی هایی از فرهنگ آمریکا پرداخته می شود که اوانجلیکن ها در ایجاد و شکل گیری آن نقش اساسی داشته اند. ذکر این نکته لازم است که با آن که اوانجلیکن ها اکثریت نیروهای مذهبی آمریکا را تشکیل می دهند و نقش بسیاری در سیاست و فرهنگ این دیار دارند، اما آنان تمام نیروهای مذهبی این کشور نیستند. علاوه براین جامعه آمریکا نیز یکسره متشکل از نیروهای مذهبی نیست و بخش عرفی آن نقشی بسیار موثرتر از بخش مذهبی در سیاست و فرهنگ آن دارد. اما از آنجا که این نوشته به تحلیل اوانجلیکن ها و نقش آنان در این جامعه می پردازد، لذا تکیه کار بر آنجا گذاشته شده است. و بالاخره درشکل دهی هر یک ازخصوصیت های یک جامعه، ده ها عامل موثرند، که مذهب یکی و  در مواردی مهمترین آنها است.

۱.تکیه بر فردیت: این نظراز پروتستانیسم آمده بود که در آمریکا، به دلیل شیوه زندگی و رشد اوانجلیکن ها، بارزتر شد؛ به نحوی که این خصوصیت آمریکایی شاید در جهان کم نظیر باشد. همان گونه که دیدیم اوانجلیکن ها، حتی علیه کلیساهای خودشان، با سازماندهی محدودشان، در رستاخیز اول عصیان کردند. آنان به طور کلی معتقدند رابطه هر فرد با خدا حتی محدودیت شعائر را هم نمی پذیرد. امری است کاملا قلبی و از این بابت بسیار به اعتقادات عرفا شبیه اند . هرچقدر جامعه از پیوندهای سنتی دینی خود جداتر شد و مذهب فردی در آن نیرومندتر شد، مردم بیشتری به اوانجلیکن ها روی آوردند، تا آنجا که کم کم حتی کاتولیک های بسیاری نیز شیوه اوانجلیکن ها را پذیرا شدند و همین گرایش به دین فردی، فردیت را در تمام ابعاد زندگی آنان تقویت کرد. درست است که مدرنیته فردیت را تقویت می کند، اما فردیت آمریکا بسیار قوی تر از سایر جوامع صنعتی است. سیاست یک شاهد بر آن است. حزب در این جا بسیار ضعیفتر از کشورهای اروپایی است. رای دهندگان به هیچ لیست حزبی رای نمی دهند. اگر به پوسترهای تبلیغاتی کاندیداها نگاه کنید، نامی از حزبشان به چشم نمی خورد. در اکثر موارد کاندیداها مدعی می شوند رای مردم را بدون وابستگی حزبیشان می خواهند. از این روی بسیار متداول است که دموکرات ها به کاندیدای جمهوری خواهان رای می دهند و برعکس.

مسیحیان دست‌ راستی و نقش آنان در پیروزی ترامپ (۲)

۲.عوام گرایی: همان گونه که شرح داده شد بی سنت شدن کلیساها و جایگزین شدن منبری های خوش سخن به جای کشیشان با تحصیلات دینی، این خطیبان یا منبری ها بسیار توانا در سخن ولی عموما نا آگاه از تعلیمات سنتی دینی هستند. کسانی چون بیلی گراهام، جری فاول، مودی یا فرانک نوریس که بیشتر برای نظامیان صحبت می کرد و توانست نیروی نظامی مخالف مدرنیسم را در جنوب که مدرنیست نداشت، جا بیندازد. از آن روی که مردم آمریکا به طور عمده عملگرا هستند و از دین هم راه عملی برای مشکلات زندگی می خواهند و حوصله مباحث دین شناسانه و تحلیل گرانه را ندارند، خطیبان و منبریان خوش سخن میدان دار می شوند. منبری های توانا چنان پیروان وسیعی پیدا می کنند که مورد توجه خاص روسای جمهورها و مقامات سیاسی کشور قرار می گیرند و از یاران نزدیک آنان می شوند؛ مقاماتی که خود از این گونه هستند و نیز هرکاندیدایی مجبور است که روی نفوذ آنان حساب کند. این دوستی ها گاه چنان محکم می شود که حتی روسای کشورهای دیگر با این منبریان دیدار می کنند. اینان یکی از عوامل اصلی در مخالفت مردم با نخبه گرایی هستند که ترامپ در صحبت هایش مرتب آنان و مطالبشان را مسخره می کند و مدعی می شود که آنان با جامعه بیگانه اند. توجه شود که منظورآنان از نخبگان، نخبگان فکری و روشنفکران است، نه افراد قشر مرفه.

۳.تجلیل ثروت: لازمه فهم جامعه سرمایه داری آمریکا فهم نقش عقاید کالوین در این جامعه است. همان طور که پیشتر گفتیم مهاجرین اولیه به ماساچوست و نیویورک و جنوب کالوینیست بودند و در روند گسترش به نقاط دیگر آمریکا نیز مهاجرین تحت اثر کالوین بودند و در مباحث تئولوژیک همیشه کالوینیسم نقش تعیین کننده ای دارد. حتی متفکران اصلی اوانجلیکن ها در نیمه دوم قرن بیستم ( مثلآ ر.ج. Rousas Rushdoony فرانسیس شافر Francis Schaeffer(1) بر آن بودند که پدران استقلال آمریکا کالونیست بودند و خواستار تشکیل کشور مسیحی بودند، که بعدها لیبرال ها و طرفداران انسان مداری آن را انحراف دادند. حتی بر آن بودند که حمله شمال به جنوب در جنگ داخلی ، در حقیقت جنگ عقیدتی بوده، و هدف شمالی ها از بین بردن عقاید کالوینیستی حاکم درجنوب بود.

همان گونه که گفته شد ماکس وبر در «پروتستانیسم و اخلاق سرمایه داری» شرح داده که چگونه عقیده کالوین سرمایه داری را در غرب رشد داد. زیرا بنابر آن اعتقاد سرنوشت انسان ها پیش از آمدنشان به این جهان معین شده است، لذا بهشتی بودن یا جهنمی بودن افراد در رابطه با اعمال آنان در این جهان نیست. ولی نشانه آن در این جهان آن است که کسانی که با عنایت خداوند بهشت می روند، در این جهان هم موفق خواهند بود. لذا مومنین در پی کسب ثروت می رفتند و چون نگاهشان به سعادت در جهان دیگر بود، به دنبال تجمل و خرج بسیار نبودند. به این سان ثروت انباشته می شَد و چرخ سرمایه داری در گردش می افتاد. از این روی نه تنها ثروتمندان برای منافعشان ترامپ را حمایت می کنند، بلکه مردم بسیاری ثروت او و یاران بیلیونرش را نَشان مرحمت خداوند در حق آنان می دانند. به همین سبب هم ترامپ برای اثبات این مطلب، حتی در مقدار دارایی خود مبالغه هم می کند.

کالوینسم چنان در این فرهنگ ریشه دارد، که با آن که چند اصل مهم آن، که با شرایط آمریکا نمی خواند، حذف شد بازهم بخش سرمایه داری آن برجای ماند. یکی از مویرد حذف شده تکیه کالوین بر غضب خداوند بود که حاصل گناه اولیه انسان ها بود، ولی از قرن نوزده ،جامعه آمریکا که به رفاهی رسیده بود وافراد به دنبال کسب لذت حتی در دین بودند، خدای خشمگین و عقوبت گر را دوست نداشتند، لذا سخن از عشق خدا حاکم شد؛ خدایی که عشقی بدون پیش شرط دارد و بنده اش را با هر خطایش دوست دارد. تحول دیگر در نظریه کالوین سرنوشت از پیش تعیین شده بود. اگر این اندیشه در جامعه سنتی و فئودال قرن شانزده تا هیجده اروپا پذیرفته شدنی بود، در این جامعه ای نو و رو به رشد، که همه با رویای کسب ثروت و ترقی، خطرها می کردند و به دنبال «رویای آمریکایی» بودند ، باور به لوح محفوظ و سرنوشت از پیش تعیین شده وغیر قابل تغییر، خریداری نداشت.

اما با وجود دگرگونی در هویت مسیح و دانش الهی در عقاید کالوینی، تجلیل از ثروت به نشانه لطف الهی بر جای مانده است. به ویژه که این نظریه، هم به نفع اقلیت متمکن است و هم مانع عصیان محرومان علیه آنان می شود. لذا آنان برای حفظ و ترویج آن به هر وسیله ای می کوشند، از جمله کلیساهایی که صحنه اجرای خطابه اوانجلیکن ها معتبرهستند ، کمتر از صحنه برنامه های جشن جایزه اسکار زرق و برق ندارند. خطیبان بسیاری در قصرها زندگی می کنند و هواپیمای خصوصی دارند. البته خطیبانی از آنان هستند که مترقی هستند، مثل بیل هایبل Bill Hybelsکه مشاور معنوی بیل کلینتون بود.

ترامپ چگونه به قدرت رسید؟

۴.خدمات اجتماعی: نقش مذهب در این رابطه دو اثر متضاد داشته است.

نخست کار داوطلبانه: در سالهای اولیه تا نیمه اول قرن بیستم این کلیساها بودند که از مستمندان و نیازمندان مراقبت می کردند. بیمارستان می ساختند و یتیم خانه و مسکن برای بی خانمان ها و دادن غذا و پوشاک و ده ها خدمات دیگر. این اعمال خیر توسط کلیساها و از طریق تشویق مومنان به کار نیک و دادن صدقات انجام می شد. روال هم بر کار داوطلبانه بود، که با توجه به شرایط آمریکا درسطح وسیعی انجام می شد. از سویی موج مهاجر سرگردان و محروم و فقیر و از سوی دیگر جامعه ای پر تحرک، با رشد بی نظیر اقتصادی و افراد بسیاری که به زندگی مرفهی رسیده بودند. و مهمتر از همه هنوز شهرها به محله های مرفهان و فقیران تقسیم نشده بود، تا مرفهان شاهد زندگی محنت بار فقیران نباشند.

این وسعت خدمات فردی، کار داوطلبانه را چنان در این جامعه نهادینه کرده که مشابهش در جهان وجود ندارد. اما این خدمات سه ویژگی داشت. یکی مراقبت بسیار که تنبل ها و سوء استفاده چی ها از آن بهره نگیرند؛ به ویژه که در آن جامعه رو به رشد، نیاز به کارگر منجر به آوردن آنها از چین شد. دوم آن که این کمک گرفتن ها خواه و ناخواه با شرمندگی همراه بود و کمک کنندگان هم نجات واقعی فقیران را در رفتن هر چه بیشترآنان به راه خدا و مسیحی پاکدل شدن می دانستند. سوم آن که کمک ها کالایی باشند و پول نقد، جز در موارد خاص ، به کسی داده نشود.

دوم خدمات رفاهی یا کمک های دولتی: این بخش عموما توسط بخش عرفی جامعه مطرح شده و مذهبی ها جز اقلیتی ان را تایید نمی کردند. اوانجلیکن ها و ازمیان آنان مسیحیان دست راستی، بیشترین مخالفت را با آن داشتند و به همین سبب هم در سال های بعد، از این نظر با جمهوری خواهان همدل شدند. اما این نگاه منفی به کمک های دولتی، و این باور که این کمک ها را بیشتر تنبل ها و مفت خورها می گیرند، چنان در فرهنگ آمریکا جا افتاده شده است که حتی بسیاری از فرودستان هم آن را باور دارند. این نظر که بسیاری از مشکلات اینان حاصل نظام اجتماعی حاکم و از عوارض جامعه طبقاتی است، تنها از سوی پاره ای از نیروها ی مترقی مطرح می شود. از این روی هر گاه می خواهند علیه یک کاندیدا سمپاشی تبلیغاتی کنند، او را سوسیالیست می خوانند. بزرگترین حملات به برنی سندرز آن بود که می گفتند او یک سوسیالیست است و به همین سبب هم دموکرات ها شانسی برای پیروزی او نمی دیدند.

تفاوت بنیانی میان آن خدمات کلیسایی، که همان است که در ایران آن را صدقه و خیرات می گوئیم، با خدمات دولتی که توسط بخش سکولار از زمان تئودور روزولت و ودرو ویلسون معرفی و پی گیری شد، در چند اصل خلاصه شده است: در صدقه رابطه دهنده و گیرنده چون مستقیم است لذا با شرمندگی همراه است، به ویژه آن جا که فقر را نشان عقوبت الهی بدانند. هم چنان بیشتراین خدمات داطلبانه و توسط افراد غیر حرفه ای انجام می شود، در حالی که در خدمات دولتی رابطه مستقیمی میان فرد یا موسسه خیر و فرد نیازمند برقرار نمی شود. علاوه بر آن کار هم به دست حرفه ای ها انجام می شود که به مسایلی بیشتر از فقر و بی خانمانی توجه دارند و می دانند که بسیاری از این محرومان قربانی شرایط اجتماعی هستند تا عدم توجه به دستورات الهی. (۲)

۵.دولت کوچک: تصور عمومی آن است که حزب جمهوری خواهان حزب پولدارها است، لذا آنان خواستار دولت کوچک هستند تا هم مالیات کمتری بدهند و هم مقررات کمتری برای آنان وضع شود. اما آمارها و شواهد نشان می دهد که «دموکرات»ها اگر ثروتمندان بیشتری نداشته باشند، کمتر هم ندارند. یکی از نشانه های آن جمع کردن کمک برای مبارزات انتخاباتی است که بیشتر اوقات رقم بیشتری از جمهوری خواهان جمع آوری می شود. لذا برای تصحیح این تصور نادرست و یافتن ریشه این نظر که در آمریکا فراگیر است، لازم است به دورترها برگردیم و تعلیمات مذهبی را به عنوان یک عامل بسیار موثر در این زمینه بهتر بشناسیم.

تفاوت پروتستان های آمریکا با اروپا در آن بود که در اروپا پروتستان ها که علیه کلیسای کاتولیک برخاستند یک از خواسته هایشان آن بود که عشریه اشان به روم فرستاده نشود. ولی این به معنی لغو آن نبود بلکه آن مالیات به کلیسای رسمی آن کشور داده می شد. ولی در آمریکا این عصیان در بیداری اول که از حدود۱۷۳۰ شروع شد علیه کلیساهای پروتستان بود، زیرا نه تنها مالیات تمام این کلیساها را هر جا دولت حاکم، یعنی انگلستان، می توانست جمع کند برطبق سنت اروپا به کلیسای رسمی کشور، که کلیسای اپیسکوپالین بود، می داد. مهمتر این که اوانجلیکن ها که رابطه با خداوند را امری قلبی و بدون توجه چندانی به شعائر می دانستند، اصلا به کلیسایی هم دلبسته نبودند، لذا دادن عشریه را قبول نداشتند.

پس از استقلال آمریکا که توماس جفرسون مسئله جدایی کلیسا از حکومت را مطرح کرد بزرگترین حامی او کلیسای باپتیست بود ( توجه شود این جدایی براساس اندیشه سکولاریزم نبود، بلکه در عمل ممکن نبود. زیرا از ۱۳ ایالت اولیه ۱۱ ایالت کلیسای رسمی خود را داشتند و ممکن نبود کلیسای یک ایالت کلیسای دولت فدرال بشود)(۳). به هر حال این خواسته کلیساها با خواسته بخش عرفی جامعه، که خواستار استقلال ایالات در برابر دولت فدرال بود، همخوانی داشت. از این روی بسیاری از اوانجلیکن ها بر آنند که پدران انقلاب و نویسندگان قانون اساسی آمریکا چون می خواستند در آمریکا یک دولت مسیحی تشکیل دهند، به دنبال استقلال کلیسا از حکومت و استقلال هر ایالت از دولت فدرال بودند. آنان نمی خواستند مثل اروپا تحت تاثیر رنسانس و روشنگری خدامداری را رها کرده و انسان مدار شوند. این بیم از دخالت دولت در دین مردم، با افزایش تدریجی قدرت حکومت فدرال بیشتر شد. به ویژه در بخش سنتی و محافظه کاران که در جنوب و ایالت های کمتر صنعتی متمرکز بودند. این بیم تا به انجا پیش رفت که زمانی که جرج دبلیو بوش پیشنهاد کرد که بخش اعظم بودجه رفاهی دولت را به کلیساها بدهند، که در این زمینه کارآیی بیشتری از ادارات دارند ، کلیسا ها به شدت مخالفت کردند و گفتند به این طریق ما وابسته به بودجه دولتی می شویم و استقلال خود را از دست می دهیم. این در حالی بود که مسیحیان دست راستی نقش بسیار مهمی در انتخاب شدن او داشتند و او را یک مسیحی مومن می دانستند.

یکی از وجوه مشترکی که از دهه هفتاد اوانجلیکن ها، به ویژه بخش ایالات جنوبی، را به سوی حزب جمهوری خواهان کشاند، همین باور مشترک آنان به دولت کوچک بود.

۶.ویژه بودن: آمریکایی ها خود را مردمی برگزیده می دانند. همان گونه که در بخش دوم دیدیم مهاجرین اولیه از انگلستان برآن بودند که خداوند آنان را به این سرزمین مورد عنایتش فرستاده تا توسط این مسیحیان مومن ملکوت خود رادر آنجا برقرار کند.

این اندیشه برآمده از مذهب، عمیقا در فرهنگ این کشور جای گرفته است ،حتی نزد کسانی که ریشه مذهبی آن مطرح نباشد.همین باور، گاه به عنوان مسیحی کردن جهان مطرح می شود، گاه به عنوان برقراری دمکراسی در جهان، گاه به عنوان دفاع از حقوق بشر و نجات مردم کشورها از دست دیکتاتورها وگاه به عنوان برقراری امنیت جهان، و دریک کلام رهبری و هدایت جهان به راه درستی که این کشور می رود.

بر این اساس تنها رقمی از بودجه که همیشه بدون بحث و جدل در کنگره تصویب می شود بودجه نظامی است، که بزرگترین رقم بودجه است و یا عموم مسیحیان از سرسخت ترین مدافعان قدرت نظامی هستند. نه تنها جرج دبلیو بوش و تیم نئوکان هایش جنگ افروز بودند، بلکه از اولین کارهای ریگان و ترامپ افزایش بودجه نظامی بود. بزرگترین ایراد بر اوباما، که نزد بسیاری در حد نفرت است، پرهیز او از جنگ بود. کارتر را که همگان یک انسان شریف و مسیحی مومن می دانند، بخاطر عدم موفقیتش در سرکوب ایران و به خاک وخون نکشیدن کشوری که جرات کرده آمریکایی ها را گروگان بگیرد، از بدترین رئیس جمهورها می دانند.

مسیحیان دست راستی و نقش آنان در پیروزی ترامپ -بخش اول

مسیحیان دست راستی و نقش آنان در پیروزی ترامپ -بخش دوم

—————————————————–

۱-Schaeffer, Francis A.,The complete Works of Francis Shaeffer:A Christian World View,Wheaton,Crossway Books,1982

Edgar, The Passing of R.J. Rushdoony”; Mark Rushdoony, The vision of R.J. Rushdoony”

اوانجلیکن اکثرا علاقه ای به خواندن کارهای دانشگاهی و روشنفکری نداشتند. اما این دو شخصیت با دیگران متفاوت بودند و در فضاهای دانشگاهی هم مورد توجه بودند. رونالد ریگان به شافر علاقه بسیار داشت و مرتب اورا به کاخ سفید دعوت می کرد. در خاطراتش او را بزرگترین دانشمند مسیحی زمانش می خواند که البته با توجه به سطح دانش خودش اعتبار علمی بسیاری برای شافر نمی آورد.

۲-ٍ

Marvin Olasky, “The Tragedy of American Compassion” Wheaton, Crossway Book 1992

Schneider. John, Rethinking Money and Possession Godly Materialism< Downers Grove, Inter-Varsity Press 1994

برای تفصیل بیشتر رجوع شود به کتاب «سکولاریزم از عمل تا نظر»، محمد برقعی، تهران، نشر قطره

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »