در هفتههای اخیر، دو رویداد سیاسی و اقتصادی مهم در کشور، لزوم توجه بهمنافع و امنیت ملی کشور را بیشتر کرده است. این دو رویداد نشان دادهاند که منافع و امنیت ملی کشور که در طول سالهای گذشته ضربهپذیر شدهاند، چگونه میتوانند ضربه پذیرتر شوند. در این میان، رهبری و سپاه در ضربهپذیر کردن منافع ملی و امنیت کشور نقش تعیین کنندهای داشته و روز بهروز با سیاستهای خود به این دو مهم را عملا تضعیف میکننپ. این دو رویداد سیاسی و اقتصادی، یکی «حمله موشکی ایران به سوریه» و دیگری «مخالفت گسترده محافظه کاران راستگرای کشور با قرار داد ایران با شرکت نفتی توتال» است.
در این سلسله یادداشتها خواهم کوشید، با اتکا به مبانی تئوریک منافع و امنیت ملی، نشان دهم که از دریچهی نگاه رهبری و سپاه نباید به این دو مهم نگریست و ایندو را باید از نظام حاکم و حاکمان آن جدا کرد. همچنین عطف به این دو رویداد سیاسی و اقتصادی اخیر، به اشتباهات استراتژیک رهبری و سپاه و تضاد آن با منافع و امنیت ملی ایرانیان خواهم پرداخت.
بخش نخست این یادداشت به بازخوانی نظری این مفاهیم و مبانی تئوریک آن نظر داشت، در بخش دوم به حمله موشکی ایران به سوریه پرداخته و اینک در بخش سوم با مروری بر جنبشهای بهار عربی میکوشم نشان دهم که خوانش نادرست رهبری از این جنبشها چگونه منجر به اتخاذ سیاستها و استراتژیهای نادرستی در سوریه گردید و پای ایران را به باتلاق بحران خاورمیانه کشاند.
***
رهبری و سپاه؛ چالشی برای منافع و امنیت ملی
بخش سوم: چالش سیاست خارجی در سوریه و امنیت ملی
جنبشهای بهار عربی (الربیع العربی – الربیع الدیمقراتی) که حول مخالفت و مقاومت در مقابل دولتهای استبدادی خاورمیانه و آفریقای شمالی شکل گرفته بود، ابتدا در تونس در تاریخ ۲۷ آذر سال ۱۳۸۹ و سپس در مصر در ۵ بهمن ۱۳۸۹، سوریه در ۶ بهمن ۱۳۸۹، لیبی در ۲۸ بهمن ۱۳۸۹ و بقیه کشورهای این دو منطقه ظهور کردند. این جنبشها از ابتدا حول دو محور آزادی و کرامت انسانی (حریه و کرامه) شکل و بنیان گرفتند. اگرچه این جنبشها در سراسر دنیای اسلام با خصوصیات ضد استبدادی خود شناخته شدند، اما اقای خامنهای تصمیم گرفت که این جنبشها را «بیداری اسلامی» بنامد. بیداری اسلامی به تعبیر آقای خامنهای یعنی گرایش و تمایل به مبارزه با غرب و بهطور مشخص آمریکا، آنچیزیکه او آنرا استکبار جهانی میخواند. در بیداری اسلامی آقای خامنهای، دولتهای استبدادی نیز میتوانند جای بگیرند مادامیکه مبارزه با غرب و آمریکا را بعنوان یک سیاست در کشور خود پذیرفته باشند. در بیداری اسلامی او حرفی از جامعهسازی، دولتهای دموکراتیک، مشارکت مردم در سرنوشت خود، زدودن فساد از سیاست و جامعه، همکاری بینالملی، مبارزه با فقر و اعتیاد و تلاش برای برقراری صلح جهانی وجود ندارد. در بیداری اسلامی او تنها چیزیکه مورد تاکید قرار میگیرد مبارزه و دشمنی با غرب است. در گذشته کشورهای کمونیستی توتالیتر با همین نگرش به سیاست و غرب سالها به کمونیسم بهعنوان یک ایدئولوژی رنگ و شکل داده بودند و سرمایههای انسانی و مادی خودرا بهپای آن می ریختند. همان آقای خامنهای جنبشهای بهار عربی را بهغلط و از همین دریچه بیداری اسلامی مینامد. در حالیکه تمامی این جنبشها ضدّ استبداد داخلی بودهاند. وقتی در سیدی بوزید تونس یک دستفروش، محمد بو عزیزی، خود را به آتش کشید، از جور استبداد زینالعابدین بن علی به تنگ آمده بود. او با این عمل شجاعانه به فکر مبارزه با غرب و آمریکا نبود، بلکه به استبداد حکومت کشور خود فکر میکرد. او هم مثل دستفروشان کنار خیابانهای تهران که مورد تعرض ماموران شهردار تهران، قالیباف، قرار گرفتهاند، مورد تعرض قرار گرفته بود. در مصر، استبداد دولت موروثی مبارک و فساد اقتصادی و سیاسی آن بهار عربی آن کشور را سامان داده بود. مردم فکر میکردند که با ایجاد یک دولت دموکراتیک، مشارکت آحاد ملت در سیاست کشور میّسر شده و استقلال سیاسی کشورشان حفظ خواهد شد.
در روز اول فروردین سال ۱۳۹۰ آقای خامنهای در حرم رضوی برای مردم سخن میگوید. این درست حدود دوماه کمتر از شروع بهار عربی در سوریه است. او میگوید «اما مسائل منطقه، حوادثی که اخیرا در منطقه اتفاق افتاده استحوادث مصر، تونس، لیبی، بحرین- حوادث بسیار مهمی هستند. یک تحول بنیانی دارد در این منطقه اسلامی و عربی انجام میگیرد. این نشانه بیداری امّت اسلام است. همین چیزیکه ده سال است شعار آن در جمهوری اسلامی داده میشود…..دو خصوصیت در این تحولات وجود دارد؛ یکی عبارت است از حضور مردم، و دیگری عبارت است از سمت و سوی دینی در این حرکتها…..مردم هم آمدند توی صحنه….چرا آمدند؟ آن چیزی که آنهارا کشاند، بصورت واضحی مساله عزّت و کرامت انسانی بود. در مصر و در تونس همچنین در کشورهای دیگر، غرور مردم بدست حاکمان ظلم جریحه دار شده بود. فرض کنید مردم مصر مشاهده میکردند کسی که در راس کشورشان قرار دارد، به نیابت اسرائیل، کثیفترین کارها و جنایتها را مرتکب میشود……آنچه برای غرب و آمریکا اتفاق افتاد، حقیقتاً غیر قابل تحمل بود و هست. مصر یکی از ستونهای اصلی سیاست خاورمیانهای آمریکاست؛ باین ستون متکی بودند. آنها نتوانستند این ستون را به نفع خودشان حفظ کنند. در قضایای منطقه موضع نظام جمهوری اسلامی روشن است. موضع ما، دفاع از ملتها و حقوق ملتهاست. ما با ملتهای مسلمان و ملتهای مظلوم در هر نقطه عالم موافقیم. با زورگویان و مستکبران و دیکتاتورها و خبیثها و سلطه گران و غارتگران در هر نقطه دنیا مخالفیم…..اما مساله بحرین، مساله بحرین از لحاظ محیط درست مثل مسائل دیگر کشورهای منطقه است. یعنی مساله بحرین با مساله مصر، با مساله تونس، با مساله لیبی هیچ فرقی ندارد. ملتی هستند، حکومتی بر سر آنهاست که حقوق آنهارا نادیده میگیرد…. این حرکت حرکت ملتهاست؛ حرکت امّت اسلامیست؛ حرکت با شعار اسلام است؛ حرکت به سمت اهداف اسلامیست. نشان دهنده بیداری عمومی ملتهاست و طبق وعده الهی، این حرکت قطعاً و یقیناً به پیروزی خواهد رسید. ملت ایران سرافراز است، مفتخر است و خرسند است که آغاز کننده این راه بوده است و ایستادگی و مقاومت کرده است…».
در این سخنان، آقای خامنهای یکبار نامی از سوریه نمیبرد. او قبول دارد که مردم برای عزّت و کرامت خود در مقابل استبداد بپا خواستهاند، اما بلافاصله این استبداد را به آمریکا وصل میکند تا بتواند جنبش مردم سوریه را از این جنبشها جدا کرده و رهبر مستبد آنرا تبرئه کند. در جای دیگری این جنبش ها را در هدف یکسان با ایران میداند، اما آنچیزیکه او بر آن اذعان نمیکند، شباهت این جنبشها با جنبش سبز بعد از تقلب انتخاباتی در ایران و در مقابله با خودکامگی و استبداد است. او زمینه را با تحلیلی غلط و نا صواب اماده میکند تا در آینده بتواند جنبش بهار عربی سوریه را از بقیه جنبشهای بهار عربی منطقه جدا نمود تا تجاوز نظامی ایران به سوریه و قتل عام مردم را در این کشور توجیه کند.
بهدنبال ظهور این جنبشتای مردمی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی از دولت درخواست کردند تا به آنها اجازه دهد در ۲۵ بهمن سال ۱۳۸۹، یک تظاهرات سرتاسری را در حمایت از جنبشهای بهار عربی مصر و تونس تدارک ببینند. موسوی و کروبی در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۸۹ از وزارت کشور تقاضای مجوّز برای برگزاری این تظاهرات را داشتند، اماوزارت کشور دولت احمدینژاد به سران جنبش سبز اجازه برگزاری این تظاهرات را نداد. بهدنبال عدم مجوّز دولت به این تظاهرات، سخنگویان رهبران جنبش سبز اعلام کردند که این تظاهرات برگزار میشود و از مردم خواستند که در آن شرکت کنند . بهدنبال تظاهرات پراکنده مردم، ابتدا حکومت سریعاً رهبران جنبش سبز را در خانههایشان محصور کرد تا نتوانند در تظاهرات شرکت کنند و سپس از ابتدای اسفند ۱۳۸۹ موسوی، رهنورد، کروبی و همسر او را به حصر کشید. تظاهرات طرفداران جنبش سبز در حمایت از جنبشهای عربی در مصر و تونس که در ساعتهای اولیه بهصورت آرام در تهران و شهرهای دیگر کشور انجام میگرفت، با خشونت لباس شخصیها و پلیس ضدّ شورش روبرو گردید. این عکسالعمل خشونتآمیز حکومت با تظاهرات مردمی در حمایت از جنبشهای بهار عربی در ایران، برای انفصال کامل جنبش سبز از حرکتهای دموکراسی خواهی و ضدّ استبدادی منطقه برنام ریزی شده بود. منفصل کردن جنبش سبز از جنبشهای بهار عربی که همه ماهیت ضدّ استبدادی داشته اند، به حکومت کمک میکرد که ابتدا از جنبش دموکراسیخواهی در درون ایران جلوگیری بهعمل آورده و آنرا سرکوب کند، و سپس به نیروهای دموکراسیخواه داخلی اجازه ندهد که پای در حیطه انتقاد از حکومت برای تجاوز به خاک سوریه برای سرکوب جنبش مردمی این کشور بر ضدّ استبداد اسد گذارند.
دو مکانیزم جداگانه برای جلوگیری از انتقاد نیروهای داخلی برای تجاوز نظامی ایران در سوریه اتخاذ شد. اول، سرکوب داخلی نیروهای مخالف که بهدست سپاه و نهادهای امنیتی حکومت صورت میگیرد. در راستای این سیاست، رهبران جنبش سبز به حصر کشیده میشوند تا از صدای مخالفت با تجاوز نظامی ایران در سوریه و سرکوب جنبش ضدّ استبدادی در سوریه جلوگیری بعمل آید. دوم، نشان ویژه و مشخّصه بارز جنبشهای بهار عربی و خصوصاً بهار عربی در سوریه که ضدّ استبدادیست با تعریف و تعابیر گمراه کننده دیگری، «بیداری اسلامی» عرضه شود تا متجاوزین به خاک سوریه بتوانند از این تجاوز آشکار دفاع کنند. این بخش از سیاست را رهبری جمهوری اسلامی بهعهده گرفته است. در مورد سیاست اول، سرکوب جنبش سبز و به حصر کشیدن رهبران آن، اگرچه موسوی و کروبی متهم به زیر سوالبردن انتخابات و ادعای تقلب انتخاباتی تند و نهایتاً بخاطر استمرار در مخالفت خود با تقلب انتخاباتی امکان برخورد با نها وجود داشت، اما زمان دستگیری آنها بدون شک بیرابطه با تجاوز نظامی ایران در سوریه نیست. جانشین سازمان اطلاعات سپاه، حسین نجات گفته است «در این زمان یکی از زندانیان از زندان به بازداشت شدگان در سوریه نامه مینویسد و با آنها اعلام همبستگی میکند. و حتی سران فتنه نیز از مردم میخواهند به خیابان آمده و با بازداشت شدگان در سوریه اعلام همبستگی کند.» اگرچه بخش اول ادعای او کاملا نادرست و کذب کامل است، اما نجات نتوانسته مخفی کند که اولا زمان دستگیری رهبران جنبش سبز بیرابطه با تحولات درون سوریه نیست، و ثالثاً، ایران از ابتدای سرکوب مردم سوریه توسط حکومت اسد در سوریه فعال بوده است. آزادی سران جنبش سبز و رشد این جنبش بزودی به یک چالش بزرگ در مقابل سیاست همراه با خشونت مردان قدرت ایران در حمایت از یک مستبد در سوریه تبدیل میشد. لذا زمینههای بازدارنده و چالشی این سیاست که جنبش سبز و رهبران آن بودند میبایست از سر راه مردانیکه تصمیم گرفته بودند که جنبش مردمی مردم سوریه را سرکوب کنند برداشته شوند. امروز رهبران جنبش سبز برای اعتراض به تقلب انتخاباتی و تجاوز ایران به خاک سوریه در حصر بسر میبرند .
سپاه پاسداران برای سرکوب مردم سوریه و حمایت از دولت اسد با شروع بهار عربی سوریه و پیش از ورود داعش به سوریه وارد ان کشور شد. از ابتدای ورود به سوریه، برنامه آن بود که مخالفین داخلی اسد سرکوب شوند. این سیاست کماکان سیاست ایران و اسد در طول سالهای جنگیدن با مخالفین اسد درون خاک سوریه بوده است. بعده ها که داعش پای عملیات خودرا از عراق به سوریه کشید، هیچگونه تغییری در این سیاست ایجاد نشد. به دو دلیل مقابله با داعش و جنگیدن با این گروه تروریستی هرگز در دستور کار ایران و اسد قرار نگرفت. اول، داعش نیرویی بود که بهتر از ایران و اسد با مخالفین اسد که مخالفین این گروه تروریستی هم بودند میجنگید. دوم، جنگیدن با داعش موکول بهزمانی شده بود که سوریه از مخالفین اسد پاکسازی شده و ایران و سوریه بتوانند از حمایت بینالمللی برای مقابله با این گروه بهره گیرند. لذا ادعاییکه ایران برای جنگیدن با داعش وارد سوریه شده است و اینکه با داعش درون سوریه میجنگیده است یک ادعای کاملا بی پایه است. در آزاد سازی موصل از داعش، دقیقا همین سیاست از طرف ایران دنبال میشد. سپاه هرگز خود را قادر با جنگیدن با داعش نمیدانسته است. انها در عراق برای ایجاد حشدالشعبی تلاش نموده و هرگز با سیاست دولت عراق برای تقاضای کمک از امریکا برای جنگیدن با داعش در موصل و پاکسازی این شهر مخالفتی نداشته و اشکارا میدانستهاند که سپاه قادر نخواهد بود تا موصل را ازاد نماید. ایران، دولت اسد و حزبالله لبنان همچنان قادر نشدند که سوریه را از مخالفین داخلی اسد پاکسازی نموده و بعد از این ناتوانی سراغ پوتین رفتند تا بتوانند در استراتژی شکست مخالفین داخلی اسد در داخل خاک سوریه پیروز شوند.
در خرداد ماه سال ۱۳۹۴، زمانیکه جنگهای داخلی سوریه به بنّ بست کشیده شده بود، بشار اسد اعلام نمود که اگرچه ارتش سوریه در نبرد با تروریستها موفق بوده است اما از ضعف نیروی انسانی رنج میبرد. در مرداد ۱۳۹۴، قاسم سلیمانی به روسیه میرود تا پوتین را برای شرکت در مداخله مستقیم نظامی در سوریه تشویق و قانع نماید. در هشتم مهرماه ۱۳۹۴، یعنی کمتر از دوماه از این ملاقات، روسیه حملات هوایی خودرا در خاک روسیه شروع مینماید. در آذر سال ۱۳۹۴، پس از دوماه از شروع حملات هوایی ارتش روسیه در خاک سوریه، پوتین به تهران و برای ملاقات با رهبری جمهوری اسلامی میرود. در این ملاقات طولانی، رهبر جمهوری اسلامی از پوتین تشکر نموده و او را رهبری «استثنایی» توصیف و خطاب مینماید. پوتین تا انزمان نتوانسته بود اینگونه وارد خاورمیانه شود. نه تنها روسیه در سوریه مداخله نظامی کرد و سیاستیکه در چچن برای سرکوب مخالفین مسلمان خود استفاده کرده بود، یعنی بمباران وسیع هوایی از طریق انواع بمبها و استفاده از بمبخای خوشه ای، در سوریه نیز استفاده نمود تا مخالفین اسد را شکست دهد. ماهها پیش از ورود به سوریه، روسیه روابط خود را با اسراییل بهبود بخشیده بود. پیش از حملات هوایی روسیه در درون خاک سوریه، پوتین میخواست از حمایتهای دولت اسراییل برای این مداخله نظامی برخوردار باشد. اسراییلیها نیز میخواستند پوتین سوریه را به منطقه ای امن برای انها تبدیل نماید. ناتنیاهو نتوانسته بود در گذشته دولت اوباما را برای ایفای چنین نقشی در سوریه قانع کند. این یکی از مسائلی بود که روابط بین اوباما و ناتنیاهو را تیره کرده بود و در پایان دولت اوباما، دولت امریکا را تشویق کرد تا از حق وتوی خود در شورای امنیت سازمان ملل متحد استفاده نکرده و اجازه دهد تا دولت اسراییل برای ادامه شهرک سازی بر روی زمینهای غصبی فلسطینیان محکوم گردد. همکاری بین روسیه و اسراییل تا جایی پیش رفت که روسیه برای حملات داخلی بمبافکنهای خود درون خاک سوریه میتوانست از فضای هوایی اسراییل استفاده کند و اسراییلیها با هماهنگی با روسیه مواضع نظامی دولت سوریه را درون خاک این کشور بهکرات مورد حملات بمبافکنهای خود قرار داده تا چیزیکه از دولت اسد باقی میماند تهدیدی برای اسراییل نباشد. سوریه هم عمق استراتژی مقابله با ایران برای اسراییل بود، چیزیکه رهبران بیبصیرت ایران نتوانستند ان را درک کنند.
تصمیم گیرندگان مداخله نظامی در درون سوریه هرگز قادر نبودند بفهمند که دخالت نظامی در درون سوریه از ابعاد پیچیده ای برخوردار است و دخالت ایران در این کشور عواقب غیر قابل پیش بینی برای ایران و منطقه بهدنبال خواهد داشت. یکی از اثرات این مداخله نظامی در سوریه، دخالت نظامی عربستان سعودی در بحرین بود. بعد از این دخالت، جنگهای نیابتی، خرید اسلحه و تبدیل منطقه بهیک انبار باروت، مداخله نظامی امریکا و روسیه در سیاستهای منطقه و… شدت بیشتری گرفت. پس از بیش از شش سال جنگیدن در سوریه برای حمایت از استبداد و نگه داشتن یک مستبد در قدرت، تحولات سیاسی درون سوریه و منطقه بهشدت تغییر یافته و اهدافیکه ایران برای دستیابی به انها با نیروی انسانی و مالی هزینه کرده است کاملا از دسترس طراحان جنگ در سوریه خارج شدهاند. تصمیم در مورد اینده سوریه در گرو تصمیم امریکا، روسیه، ترکیه، عربستان سعودی و اسراییل خواهد بود. ایران نه بهعنوان یک تصمیم گیرنده اصلی بلکه جانبی فقط میتواند با تکیه بر روسیه منافع محدودتر خودرا را در سوریه حفظ کند. امریکاییها هنوز بهطور روشن در مورد اینده سوریه بدون داعش مواضع خودرا اعلام نکرده اند اما غیر مستقیم گفته اند که در سوریه با داعش نمیجنگند تا بعد از پاکسازی این گروه، این کشور را به ایران تحویل دهند. اسراییلیها اعلام کردهاند که هرگز اجازه نمیدهند که بعد از شکست داعش، ایران در سوریه پایگاه نظامی داشته باشد. اسراییل همکاری خودرا با روسیه در سوریه برای برطرف نمودن خطر ایران دراین کشور که جزو منافع کلیدی ان کشور است پایه گذاری نموده است. تیلرسون وزیر امور خارجه امریکا پیشتر اعلام کرده بود که امریکا نهایتا بر روی روسیه برای ایجاد ثبات در سوریه تکیه میکند. در این هفته دولت ترامپ همچنین اعلام کرد که دیگر از مخالفین دولت اسد در سوریه حمایت نمیکند. این درست بهمعنی ان است که امریکاییها نمیخواهند در سوریه دخالت نظامی داشته باشند اما با روسیه بر سر مسئله سوریه معامله خواهند کرد. در این معامله منافع اسراییل و عربستان سعودی بدون شک منظور خواهد شد.
اکنون دولت امریکا تمامی تلاش خودرا بر روی شکست داعش در سوریه متمرکز نموده است و نه رودررویی مستقیم و یا مهار ایران. در حال حاضر تمام قدرتهای گرفتار و دخیل جنگ تلاش خودرا روی شمال، جنوب و شرق سوریه متمرکز کردهاند. در هفته های پیش ترامپ دولت اسد را به اماده کردن خود برای حمله شیمیایی متهم کرد. این درست زمانی بود که نیروهای طرفدار اسد توجه خودرا به شمال و جنوب سوریه معطوف نموده، جاییکه نیروهای هم پیمان با امریکا در حال پاکسازی نیروهای داعش بودهاند. امریکا یک جت جنگنده سوریه و حد اقل دو هواپیمای بدون سرنشین ساخت ایران را در این منطقه سرنگون ساخت. ایران در حال حاضر برای ایجاد یک راهرو (کریدور) شیعی متصل به دریای مدیترانه تلاش مینماید. برای ایجاد این راهرو سه راه حل در مقابل ایران وجود دارد. یک راه از رقه و نزدیکی رودخانه فرات، جاییکه نیروهای مخالفین مورد حمایت امریکای اسد در حال جنگیدن با داعش هستند، میگذرد .این درست منطقهایست که ارتش امریکا جت سوریه را در چند هفته گذشته مورد هدف خود قرار داد. راهرو دیگر از طریق جنوب شرقی و دیرالزور گذشته، منطقهای که دست داعش است و در هفته های گذشته مورد حمله موشکی ایران قرار گرفت. نیروهای عراقی طرفدار ایران، در هفته های گذشته شهر بعاج در این منطقه را به تصرف خود اورده و تلاش میکنند تا راهی به دیرالزور پیدا نمایند. اما مهمترین راهرو، راهروی جاده اصلی بین بغداد و دمشق در جنوب شرقی سوریه و نزدیک به مرزهای اردن و عراق است. این جاده اصلی اکنون در دست امریکا و نیروهای ائتلاف غربیست. این سه منطقه بعد از شکست و پاکسازی داعش مناطقیست که مینواند راه را برای درگیریهای بین ایران و امریکا اماده نماید. برنامه ریزان دخالت نظامی امریکا در سوریه اکنون نمیخواهند که جبهه دیگری را در مقابل ایران باز نمایند اما تمامی بحثها حول این سئوال خلاصه میشود که بعد از داعش، جایگاه اسد در حکومت سوریه چه خواهد بود. امریکاییان و مخالفین اسد به او بهعنوان یک رئیس دولت موقت نگاه کرده و هرگز نمیخواهند دولتی در این کشور پای گیرد که زیر نفوذ ایران باشد. محمد بن سلمان در سفر دو ماه پیش خود به مسکو به پوتین گفته بود که این کشور حاضر است که اسد را در سوریه بپذیرد به شرط انکه او زیر نفوذ ایران نماند. این موضع عربستان سعودی برای امریکا، اسراییل و کشورهای اروپایی قابل قبول بوده است.
در هفته های گذشته همچنین، در معامله پشت پرده بین پوتین و ترامپ در کنار گردهمایی بیست کشور اقتصادی دنیا (G20) در هامبورگ المان، اتش بس، در بخش جنوب غربی سوریه مورد توافق روسیه و امریکا قرار گرفت. امریکا و روسیه اعلام کردند که هر دو کشور منافع مشترکی در سوریه دارند. ابتدا در مناطق ازاد شده نیروهای سوری مستقر نخواهند شد و از حضور جدی ایران در این مناطق ممانعت بعمل خواهد امد. جنوب سوریه نیز نهایتا به منطقه امنی برای اسراییل تبدیل خواهد شد و نیروهای ایران و حزبالله لبنان نمیتوانند در این بخش خاک سوریه فعال باشند و شمال شرقی سوریه نیز از این نیروها پاکسازی میشود. ایران که تلاش میکند تا با اتصال شمال شرقی سوریه ، شرق دمشق، حمص، عراق و لبنان و دریای مدیترانه این راهرو شیعی را کامل کند با این اتش بس با مشکلاتی جدی روبرو خواهد شد. این اتش بس دست روسیه و امریکارا بیشتر در حل مسائل سوریه باز میکند. منافع روسیه در ایجاد رابطه بهتر با امریکا و اسراییل همخوانی دارد و نه ایران. پوتین نشان داده است که در این راه حاضر است بهراحتی از منافع ایران بگذرد، انچیزیکه طرح این اتش بس براحتی انرا نشان میدهد.
زمانیکه اقای سلیمانی از روی اضطرار برای دخالت روسیه به مسکو رفت و متعاقبا پوتین به ایران امد تا با رهبری ملاقات کند، دست اندرکاران دخالت نظامی ایران در سوریه هرگز فکر نمیکردند که روزی روسیه پشت انها را در سوریه خالی کند. انها بصیرتی نداشتند تا آینده سیاسی خاورمیانه و نقش روسیه را در صورت ورود به سوریه درست تحلیل و رصد کنند. همه اعتماد خودرا در سبد پوتین بعنوان رهبر «استثنائی» گذاردند. و امروز شاید فهمیده باشند که در در دنیای خیالی خود سراب را میدیدهاند. اما امروز کاملا اشکار شده است که پوتین از سر منافع ایران گذشته بهخاطر اینکه نزدیکی به اسراییل و امریکا را بر ایران ترجیح میدهد. امروز مشخص شده است که اولین کشوری که حاضر شده است قدس را بعنوان پایتخت اسراییل بشناسد ترامپ، با تمام ان شعارهای تبلیغاتی خود در دوره انتخابات ریاست جمهوری امریکا نیست، که پوتین است؛ ان کسی که در تهران بعد از تقدیم ان هدیه قلابی به رهبری گفت از پشت به دوستان کشورش خنجر نمیزند.
اما سپاه و رهبری بهفکر و اندیشه کارهای بزرگتری در خاورمیانه افتادهاند که بسیاری از عمق این فاجعه بزرگ امنیتی غافل ماندهاند. با تلاش برای ایجاد یک راهرو و هلال شیعی که ایران، عراق، سوریه و لبنان را به یکدیگر پیوند میدهد، سپاه قدس به دنبال ایجاد یک ارتش برون مرزی برای دخالت نظامی برای دستیابی به ایجاد این هلال شیعی است. حزبالله لبنان، شبیهه سوریه، حشدالشعبی عراق و سپاه قدس ایران اجزاء مختلف این نیروی نظامی برون مرزی هستند. هفته های پیش قاسم سلیمانی با اشاره به حزبالله لبنان و تجربه هایی که این نیرو در اختیار حشدالشعبی عراق قرار داده است گفت «ارتش عراق به سمت یک ارتش حزباللهی در حال حرکت است». مدلی که با ایجاد سپاه در ایران سامان گرفته است، یعنی سیطره بر امنیت داخلی و خارجی کشور، نفوذ در اقتصاد و دخالت در سیاست داخلی کشور، مدلی است که سپاه قدس دارد در این هلال شیعی از ان استفاده میکند. حسین همدانی به سوریه رفت تا شبیهه را بنیانگذاری کند و قاسم سلیمانی حشدالشعبی عراق را پایهگذاری کرده است. در آزادسازی موصل، بسیاری از سنیهای عراق در معرض بیعدالتی و ظلم حشدالشعبی قرار گرفته اند. درست همان ظلمی که بسیجیان و سپاهیان بر مردم کشور ما بعد از انتخابات سال ۸۸ روا داشتند. قاسم سلیمانی تصمیم گرفته بود که پای حشدالشعبی را به مداخلات نظامی ایران در سوریه باز کند اما حیدر العبادی در هفته های گذشته با این تصمیم مخالفت کرده بود. این اولین بار نیست که حیدر العبادی در مقابل قاسم سلیمانی در سیاست عراق قرار گرفته است. اگر آیتالله سیستانی نفوذ در خور خودرا در عراق نداشت، شاید تا بهحال ایران توانسته بود در عراق بهکارهای دیگری نیز دست زند. این نیروی برون مرزی که ایران در حال تشکیل آن است بدون شک اینده صلح و ارامش در خاورمیانه را بهتهدید خواهد کشید و بطور مستقیم امنیت ملی ما را نشانه خواهد رفت.
دورنمای سیاسی خاورمیانه بسیار پر مخاطره است. یکی از بحثهای کلیدی در طراحی دکترین امنیت ملی یک کشور نوع دولت و رابطه ان دولت با ملت است. بدون حمایت مردم هیچ دولتی قادر نیست از امنیت ملی خود دفاع کند. خطر بزرگ آن است که در کشور ما نه حاکمیت مردمیست و به ارزشهای دموکراتیک اعتنایی دارد و نه برای بخش انتخابی اعتباری قائل است. امنیت ملی و بحث پیرامون آن به اجماع و وفاق ملی برای پشتوانه مردمی نیازمند است. نه تنها رهبری و سپاهیان حاضر نیستند به این اجماع ملی تن دهند که تصمیمهای سیاسی انها برای خاورمیانه و همسایگی کشور از هیچ بصیرتی برخوردار نیست. اوضاع سیاسی عراق و سوریه نشان میدهد که امنیتی نگاه کردن به سیاست چقدر میتواند بر امنیت و منافع ملی کشور خسارت وارد آورد. خاورمیانه امروز با جنگ در سوریه بسیار تغییر کرده است. امریکا تصمیم گرفته است مادامیکه ثبات به این دو کشور باز نگشته است از عراق و سوریه خارج نشود. بزرگترین انتقاد بسیاری از جمهوریخواهان و بعضی از دمکراتها به اوباما این است که نیروهای امریکایی از عراق زودتر از موعد خارج شدند. آنها خیزش داعش در عراق و رفتن به درون سوریه را ناشی از خروج نابهنگام امریکا از عراق میدانند. ماندن امریکا در عراق و سوریه و یا حتی داشتن نفوذ در سوریه اگر امریکا از این کشور خارج شود، میتواند زمینهساز درگیری و کشمکش بین ایران و امریکا شود. هرگونه در گیری بین این دو کشور پای کشورهای اروپایی را نیز به تنش درون خاورمیانه باز میکند. مهمترین و کلیدیترین تلاش در صحنه سیاست خارجی کشور در شرایط فعلی عقب راندن سپاه و رهبری از حوزه سیاست خارجیست. ماندن رهبری و سپاه در این صحنه میتواند ایران را با چالشهای پر مخاطره ای در اینده روبرو نماید. ایران میتوانست در خاورمیانه از نفوذ سیاسی استثنایی بعد از فروپاشی رژیم صدام حسین برخوردار شود. اگر ایران تلاش کرده بود که اوضاع سیاسی عراق را از طریق ایجاد یک دولت ائتلافی بزرگ بین شیعه و سنی با ثبات بماند، خاورمیانه امروز خاورمیانه دیگری بود اما بیبصیرتی مطلق رهبری و سپاه اجازه نداد که از پروژه ایجاد یک دولت طایفهگرای شیعی در دست عراق بردارند. دخالتهای ایران در عراق بعد از فروپاشی نظام بعث به پیچیده تر شدن مشکلات عراق منجر شد.
اما نهتنها ایران بر مشکلات درون عراق افزود که دولت سوریه نیز در بی ثبات نمودن اوضاع داخلی عراق سهم بهسزایی داشته است. بعد از حمله نظامی امریکا به عراق، دولت اسد تصمیم گرفت تا گروههای جهادی را برای مقابله با امریکا و اعمال تخریبی تروریستی در عراق حمایت کند. موفق الربیعی، مشاور امنیت ملی عراق در زمان دولت نوری المالکی، پرده از این روابط بین دولت اسد و جهادیهای افراطی عراقی برداشته است و ادعا میکند که دولت نوری المالکی بارها به دولت اسد در این مورد هشدار و اخطار داده بود اما هربار دولت اسد این اتهام را تکذیب میکرد. روزنامه گاردین انگلیس تحقیق مفصلی در خصوص همکاری بین اسد و جهادیهای افراطی عراقی انجام داده که در این تحقیق از منابع و افرادی در دولت نوری المالکی استفاده کرده است. دولت اسد از واعظان سلفی خواسته بود تا جهادیهای افراطی را برای اموزش عملیات تروریستی در عراق تشویق نمایند. آنها در کمپهای متعددی در درون سوریه اموزش دیده و بهداخل خاک عراق برای اعمال عملیات تروریستی هدایت شدهاند. دولت اسد از بسیاری از این گروههای افراطی نیز برای سرکوب مردم خود با اوج گیری بهار عربی در سوریه استفاده کرده است. دخالت اسد در عراق از طریق اعزام گروههای جهادی افراطی تا جایی پیش رفت که دولت نوری المالکی بعد از حملات وسیع این گروهها در عراق در سال ۲۰۰۹ میلادی اعلام کرد که نود در صد تروریستهای خارجی از سوریه میآیند. دولت اسد توانسته بود که بسیاری از بعثیهای اسبق عراق را نیز بهسوریه اورده و آنها را به عملیات تروریستی در درون خاک عراق تشویق کند.
هیچگونه اطلاعی در دست نیست تا نشان دهد که سپاهیان تا چه اندازه در جریان تلاش اسد برای اعزام جهادیهای افراطی بهعراق بودهاند، اما بسیار سادهلوحانه است بپنداریم که ایران از این کار ضد امریکایی اسد بیخبر بوده است. انچه امروز در عراق و سوریه مشاهده میشود حاصل بیبصیرتی مطلق کسانیست که در ایران طراح سیاست خارجی منطقه ای کشور ما بودهاند و باسیاستهای خود نهتنها این دو کشور را بی ثبات کرده که به بیامنیتی خاورمیانه بیش از هر زمان دیگر دامن زدهاند. این اولین بار در تاریخ مدرن خاورمیانه است که هر دو کشور امریکا و روسیه در منطقه حضور فعال داشته و با همکاری یکدیگر کوشش میکنند تا منافع خود را پاس دارند.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…