روشن و مفهوم حرف بزن!

مجتبی عبدالله نژاد

به نظرم مهم‌ترین مسئله عصر ما زبان است. زبان برای ما کارکرد ارتباطی‌اش را از دست داده. ما دیگر چیزی از حرف‌های هم نمی‌فهمیم. وانمود می‌کنیم می‌فهمیم. وانمود می‌کنیم هنوز چیزی به اسم زبان وجود دارد که ما را به هم پیوند می‌دهد. ولی وجود ندارد. هر چه هست یک مشت الفاظ توخالی است که به چیزی جز خودشان ارجاع نمی‌دهد. این اغتشاش زبان خودش معلول است. علل اجتماعی تاریخی دارد. ولی تبعات آن تا سال‌ها ادامه خواهد داشت. تبعات هولناک. ملتی که زبان نداشته باشد، ملتی که زبان را به وسیلۀ بازی و خودنمایی تبدیل کند، تاوان سنگینی می‌دهد.

در چند روز گذشته کتابی خواندم به نام «درجست‌وجوی معنای زندگی» ترجمه و تدوین خسرو ناقد (فرهنگ معاصر، ۱۳۹۵). «در جست‌وجوی معنای زندگی» زبان روشن و پاکیزه‌ای داشت. زبانی نرم و هموار و پخته و دور از شیک‌بازی و خالی از واژه‌سازی‌های غیرضرور. زبانی که من را یاد پنجاه سال پیش می‌انداخت که نثر هنوز وسیلۀ بازی و خودنمایی نبود. وسیلۀ کلاهبرداری‌های فکری نبود. ابزاری بود برای آموختن و سخن گفتن. خسرو ناقد مترجم خیلی خوبی است. کتابی هم که ترجمه کرده، کتاب خیلی خوبی است. «در جست‌وجوی معنای زندگی» مجموعه‌ای است از گفت‌وگوهای گونتر گاس، روزنامه‌نگار آلمانی، با چند فیلسوف و متفکر آلمانی‌زبان از جمله هانا آرنت و پوپر و هایدگر و هابرماس و هورکهایمر و مارکوزه و چند تن دیگر.

عجبا که در همان اوایل کتاب پوپر به مسائلی دربارۀ زبان اشاره می‌کند که مسائل جامعۀ امروز ما هست. پوپر می‌گوید سادگی و شفافیت در سخن گفتن مسئولیت عقلانی و اخلاقیِ ماست. یک جا مصاحبه‌کننده از او می‌پرسد: «چرا حتی در آمریکا که سابقۀ طولانی در فلسفۀ تحلیلی دارد، این همه به هوسرل و هایدگر می‌پردازند؟» پوپر می‌گوید: «به این خاطر که به زبان هگل و هایدگر بسیار آسان می‌توان پرجاذبه، اما نامفهوم، سخن گفت. باید توجه داشت که جوانان دوست دارند به جمعی تعلق داشته باشند؛ حالا یا در گروهی تروریستی یا در جمعی از دانایان. اینجاست که اصطلاحات دشوار و واژگان نامفهوم به کار می‌آید. بخصوص وقتی می‌بینند مردانی برجسته نیز همواره از این واژگان استفاده می‌کنند.»

در ادامه می‌گوید: «سخن گفتن، و از آن مهم‌تر نوشتن، امر پرمسئولیتی است. اصل و اساس است. و مسئولیت همیشه به این معناست که آن گونه سخن برانیم که اگر دیگری خطایی در سخنان ما دید، یا اگر در گفتارمان نادرستی‌هایی بود، بتواند به آسانی آن‌ها را دریابد و نشانمان بدهد. اما چه کسی می‌تواند به هایدگر نشان بدهد که آنچه او می‌گوید نادرست است؟ من می‌توانم ثابت کنم که او ارسطو را غلط ترجمه کرده است. هایدگر با آن که بخش‌های ساده‌ای از ارسطو را درست ترجمه کرده، اما بعد چیزهایی به آن افزوده است که درک آن را برای آدم نامفهوم می‌کند. این امر را می‌توانم به سادگی اثبات کنم. جملات ارسطو بسیار ساده است. اما هایدگر سیلی از کلمات پرطمطراق ولی بی‌معنا را به آن‌ها می‌افزاید که اصلاً در متن اصلی نیست. اینکه به صورت تصنعی متن را عمیق و پیچیده بیان کنیم، آلوده کردن زبان است. دربارۀ آلودگی هوا زیاد گرفته می‌شود؛ به حق. اما دربارۀ آلودگی زبان سخنی در میان نیست. درحالی‌که آلودگی زبان و بیان مهم‌تر است، نه تنها به این دلیل که از آلودگی هوا پیشی گرفته است، بلکه به این دلیل که به مسئولیت عقلانی ما، و از این طریق به شرافت و وجدان ما لطمه می‌زند.»

بعد در جواب سؤال دیگری در مورد هگل می‌گوید: حالا اگر بگویم هگل زبان آلمانی را فاسد کرد، نود درصد روشنفکران در برابرم می‌ایستند و اعتراض می‌کنند. ولی این حقیقتی است که هگل زبان آلمانی را نابود کرد. الان در خیلی از دانشگاه‌ها رسم شده که همه هگلی حرف می‌زنند. چون استادانشان با این زبان حرف می‌زدند و آن‌ها هم یاد گرفته‌اند. اما اما رویکرد به زبان، یعنی نقل مطالب با زبانی مطنطن و پیچیده و دشوار نشان‌دهندۀ کمال بی‌مسئولیتی است. چون وقتی کسی با این زبان حرف بزند، نمی‌توانیم به او بگوییم داری حرف باطلی می‌زنی. چون زبان پیچیده‌ و نامفهومی انتخاب کرده و می‌تواند از زیر بار معنای آن شانه خالی کند. مسئولیت عقلانی ایجاب می‌کند که مطلب روشن و واضح بیان شود، به طوری که اگر جایی ابهام یا اشتباهی وجود داشت، بتوان آن را نشان داد. ولی در آثار هگل، مخصوصاً در فلسفۀ حق این طور نیست. خیلی جاها هست که ابهام دارد و معلوم نیست چه غرضی داشته، و اصلاً غرضی داشته یا نه. ولی نمی‌توانیم به او بگوییم هگل جان، این حرفی که زده‌ای غلط است. چون اصلاً حرف روشن و دقیقی نزده که معلوم باشد غلط است یا نه.

در جای دیگری باز می‌گوید: «این گونه سخن گفتن بر بخش عظیمی از ادبیات و علوم، به خصوص بر علوم اجتماعی و طبعاً از همه بیشتر بر فلسفۀ آلمانی، حکمفرماست، و تا آنجا پیش می‌رود که اگر کسی ساده و روشن سخن گفت، درباره‌اش می‌گویند: بله، ممکن است حرف‌هایش قشنگ و درست باشد، ولی این حرف‌های عمق ندارد.»

منبع: فیس بوک نویسنده  / برگرفته از وب سایت راهک

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

یک پاسخ

  1. احسنت!
    کم گوی و گزیده گوی چون در!
    بلاغت و فصاحت یعنی رساندن معنی و کلام در عبارتی مختصر و مفید، و بصورتی زیبا و روان.
    بعضی یک خروار حرف می زنند. اما آخرش وقت انسان تلف شده است.
    وقت طلاست!

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »