داستان پر درد زندان رفتن اهل اندیشه و قلم سخنی قدیمی اما آشناست.
گفتن از درد از رنجش کم میکند هر چند تا التیام را فاصله ای هست.
سخن امروز سخن از مردی است که که در میان مصدقی ها چهره ای به زلالی آب و قلبی به صفای دوستی دوران کودکی و در حوزه اندیشه و آگاه سازی فردی کاربردی است.
او را به راستی مصلحی میدانم که دغدغه آگاهی بخشی دارد.
او نرم سخن و درشت گفتار نبود.
او توانایی شایسته ای در ارتباط با نسل جوانتر از خودش داشت.
او حلقه واسط و موثر رساندن پیام جریانی بود که درهمه مواضع سیاسیش با آنها هم عقیده نیستم اما شفافیتشان را سزاوار احترام میدانم.
رویین تنی از جنس عطوفت که همین باعث درد قدرت گرایان است و الا تشکیل جلسات ماهیانه در خانه و امضا گذاردن بر نامه های دسته جمعی و رفتن و به خانه مرادمان در احمد آباد و راهنمایی نسل جوان و بردن اخلاق و منش و مرام مصدقی ها حداقل بخش مذهبی آن در حاکمیتی که همگان از ابعاد و عملکردش آگاهیم که گناهی نیست.
و اما پنج سال
در این ۵ سال لعنتی که رویین را به زندان میفرستند تنش رنجور تر اما استوار تر خواهند گردانید.
او بواسطه روحیه نرم خویش فضای پر تنش زندان را آکنده از فضای مهربانی خواهد کرد همچون دیگر دوستان دلبندش.
باشد که مهرت فزون تر , قدمهایت استوار تر و آرمانخواهیت در خشان تر باد.