زیتون-مهدی تاجیک: نهضت آزادی در عمر ۵۶ ساله خود فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کرده و از گردنههای صعبالعبور سیاست در ایران گذشته است. حزبی که در روزگار عسرت و یاس پس از کودتای سال ۱۳۳۲ تاسیس شد و خود را ادامه دهنده راه محمد مصدق تعریف کرد. پایهگذاران آن اغلب افرادی بودند که ریشههای فکریشان را میشد در جبهه ملی ایران جستجو کرد با این تفاوت که رنگ مذهب را بر ملیگرایی زده و مدافع یک نوع همزیستی میان باورهای ملی و مذهبی بودند.
جهانبینی چند وجهی
موسسان یا به تعبیری نسل اول نهضت آزادی را زخمخوردگان و شکستدیدگان کودتای سال ۳۲ تشکیل میدادند. افرادی مانند مهدی بازرگان یدالله سحابی٬ سیدمحمود طالقانی٬محمد رحیم عطایی٬ عباس رادنیا٬ منصور عطائی٬ حسن نزیه و احمد صدر حاج سید جوادی در واقع حلقه موسس حزب در داخل ایران بودند و این نهضت در خارج از ایران هم اعضایی موثر مانند علیشریعتی٬ مصطفی چمران و صادق قطبزاده داشت.
آن نوع از همزیستی میان باورهای مذهبی و ملی که نهضت آزادی به دنبال آن بود با رویکردهای انقلابی و ایدئولوژی تمامیتگرایانهای که روحانیون تبلیغ و ترویج میکردند قرابتی نداشت
مرامنامه نهضت آزادی گویاترین سند درباره ریشههای فکری این جریان سیاسی و جهتگیریاش در بزنگاههایی است که ایران معاصر تجربه کرده است. موسسان این حزب در بندی از مرامنامه خود بر مسلمان بودن اعضا تاکید داشته و نوشته بودند که «مسلمانیم نه به این معنی که یگانه وظیفه خود را روزه و نماز بدانیم. بلکه ورود ما به سیاست و فعالیت اجتماعی منباب وظیفه ملی و فریضه دینی بوده دین را از سیاست جدا نمیدانیم و خدمت به خلق و اداره امور ملت را عبادت میشماریم.»
وجه دیگری از نوع نگرش و جهانبینی نهضت آزادی بدون شک مربوط به روحیات ملیگرایانه آنان است. وجهی که در مرامنامه حزب هم بر آن تاکید شده و در تببین نگاه اعضای آن آمده که «ایرانی هستیم ولی نمیگوییم که هنر نزد ایرانیان است و بس. ایران دوستی و ملی بودن ما ملازم با تعصب نژادی نیست و بالعکس مبتنی بر قبول نواقص و معایب خود و احترام به فضائل و حقوق دیگران است.»
اعضای این حزب خود را « نسبت به حیثیت و استقلال و تعالی» ایران متعهد دانسته ولی در عین حال میگویند که «مخالف ارتباط و تعادل با سایر ملل و زندگی در جهانی که روز بروز پیوندها و احتیاجات متقابله شدیدتر میشود» نیستند. سایر اجزای اصلی تشکیل دهنده نهضت آزادی یعنی تبعیت از قانون اساسی و مصدقی بودن هم به اندازه دو بند نخست٬ مهم و قابل توجه است.
مصدقی بودن برای اعضای این حزب صرفا یک کاکرد نمادین ندارد بلکه زنجیره وصل اعضا به یکدیگر بوده و عاملی است که پیوند اعضا به یکدیگر را معنا میکند. آنها مصدق را «یگانه رییس دولتی که در طول تاریخ ایران محبوب و منتخب واقعی اکثریت مردم بود» معرفی میکنند و بنابراین خود را متعهد به پیشبرد راهی میدانند که او آغاز کرده بود.
از سیاستورزی تا حبس
اعضای موسس نهضت آزادی ایران سرنوشتهای متفاوتی پیدا کردند ولی اغلبشان در کوران حوادث انقلاب اسلامی چهرههایی موثر بودند. علی شریعتی که بسیاری او را تئوریپرداز انقلاب اسلامی میدانند در سال ۵۶ از دنیا رفت و مرگ او نتوانست از تاثیرش بر روند انقلاب جلوگیری کند.
مهدی بازرگان دبیرکل نهضت آزادی به عنوان نخست وزیر دولت موقت برگزیده شد و یاراناش هم در اولین دولت پس از انقلاب عهدهدار مناصب کلیدی شدند ولی روحانیون به سرعت راه آنان را سد کردند و عمر دولتمداریشان بیش از ۹ ماه نبود.
آن نوع از همزیستی میان باورهای مذهبی و ملی که نهضت آزادی به دنبال آن بود با رویکردهای انقلابی و ایدئولوژی تمامیتگرایانهای که روحانیون تبلیغ و ترویج میکردند قرابتی نداشت و در نتیجه راه هر گونه مفاهمهای بسته شد. تسخیر سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸ به اعضای نهضت آزادی فهماند که دیگر امکان حفظ دولت را در این وانفسای سیاست ندارند و باید از اسب چموش قدرت در این فضای انقلابی پیاده شوند. پایین آمدن از زین قدرت همانا و افتادن به حبس و گرفتاری در راهروهای دادگاههای انقلابی همان.
نهضت آزادی تصور این را نداشت که بلافاصله پس از ترک دولت اینقدر عرصه برای فعالیتهایشان تنگ شود که نه تنها نتوانند مجوز کسب فعالیت حزبی را از وزارت کشور بگیرند بلکه با هرگونه حضورشان در سیاست به طور کامل مخالفت شود.
آنها زمانی که برای شرکت در انتخابات سومین دوره مجلس شورای اسلامی ثبت نام کردند با رد صلاحیت وسیع شورای نگهبان روبرو شدند و وقتی علیاکبر محتشمیپور وزیر وقت کشور درباره نهضت آزادی از آیتالله خمینی استعلام کرد با پاسخی روبرو شد که عملا آب پاکی را روی دست اعضای این حزب میریخت.
نامه رهبر جمهوری اسلامی از این قرار بود که «نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند؛ و ضرر آنها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بیمورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تاویلهای جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهکهای دیگر، حتی منافقین این فرزندان عزیز مهندس بازرگان، بیشتر و بالاتر است.»
اعضای نهضت آزادی در اصالت این نامه ایجاد تشکیک کرده و گفتند که این نامه توسط اعضای بیت امام نوشته شده است. با این وجود فارغ از این که نویسنده نامه که بوده است نتیجه آن چیزی جز سرکوب بیشتر اعضای حزب نبود.
ورود ممنوع قدرت
درگذشت مهدی بازرگان در سال ۱۳۷۳ باعث شد که نهضت آزادی در تنگنای بیشتری قرار بگیرد و بازسازی حزبی در شرایط خفقان بسیار دشوار بود. ابراهیم یزدی که در دوران اقامت آیتالله خمینی در پاریس نام و آوازهاش همه جا پیچیده بود و به عنوان مترجم و مشاور وی فعالیت میکرد و سابقه وزارت خارجه در دولت موقت را هم در کارنامه داشت٬ پس از درگذشت بازرگان به عنوان جانشین او در سمت دبیرکلی نهضت آزادی فعالیت خود را آغاز کرد.
سوال اساسی این است که اگر نسل اول رهبران حزب دیگر حضور نداشته باشند آیا امکانی برای بقای آن وجود دارد و اصولا جوانان عضو نهضت آزادی میتوانند راه نسل اول را ادامه دهند یا نه.
او تلاش کرد مشی پیشین نهضت آزادی را در مواجهه با تحولات سیاسی حفظ کند و از همین رو هم به رغم حاشیهنشینی نهضت در معادلات سیاسی همواره از نوعی رویکرد مشارکتجویانه دفاع میکرد. اعضای نهضت در انتخابات مجلس ششم ۵ کاندیدا داشتند که از بین آنها علیرضا رجایی موفق شد به مجلس راه پیدا کند و این بزرگترین دستاورد حزب بعد از نزدیک به دو دهه به شمار میرفت اما شورای نگهبان همین حد از توفیق را هم برنتابید و غلامعلی حداد عادل را جایگزین او در مجلس کرد.
در انتخابات سال ۱۳۸۰ هم اعضای حزب به واسطه حمایت از محمد خاتمی با عقوبتی سخت روبرو شدند و نزدیک ۵۰ نفر از اعضای آن به زندان افتادند و احکامی طویل المدت دریافت کردند. در انتخابات سال ۱۳۸۴ ابراهیم یزدی خود به عنوان کاندیدا ثبت نام کرد و پس از آن که صلاحیتاش توسط شورای نگهبان رد شد٬ تصمیم حزب بر حمایت از مصطفی معین کاندیدای مورد حمایت اصلاحطلبان قرار گرفت.
تصمیم سرنوشتساز نسل دوم
انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۸۸ بار دیگر دورانی تازه از سرکوب و حاشیهنشینی را برای نهضت آزادی فراهم آورد و این بار در کنار اعضای قدیمی٬ بعضی از چهرههای جوان نزدیک به این حزب هم بازداشت شدند. کهولت سن رهبران نسل اول هم باعث شد که نهضت آزادی دیگر توان بازسازی تشکیلاتی نداشته باشد و در نتیجه این حزب در دی ماه سال ۱۳۸۸ به دلیل شدت فشارها تصمیم به تعطیلی موقت تمام فعالیتهایش گرفت.
نهضت آزادی با همه این احوال در سال ۱۳۹۲ از حسن روحانی حمایت کرد و در سال ۱۳۹۶ هم برخی اعضای برجسته این حزب رای خود را به نام روحانی در صندوق انداختند.
آنها با این رویکرد آشتیجویانه و مشارکتطلبانه در ساختار حقوقی جمهوری اسلامی همچنان با ظن و تردید دستگاه قضایی و امنیتی روبرو هستند و چشم اندازی برای آزدی فعالیت این حزب وجود ندارد. سوال اساسیتر این است که اگر نسل اول رهبران حزب دیگر حضور نداشته باشند آیا امکانی برای بقای آن وجود دارد و اصولا جوانان عضو نهضت آزادی میتوانند راه نسل اول را ادامه دهند یا نه.
از آنجا که فعالیت حزبی بسیار پر هزینه است باید منتظر بود که نسل دوم نهضت آزادی چه راهی در پیش خواهند گرفت. وفاداری به آرمانهای نسل اول و ماندن در حزب به هر قیمت یا پیدا کردن راه و روشی تازه برای مبارزه سیاسی
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…