۱. هر چه فاطمه صادقی، در گفتوگو با نشریه اندیشه پویا، میکوشد به مصاحبهگر بگوید که «او» صلاحیت اظهارنظر دربارهی صادق خلخالی را ندارد و فرزندان اشخاص سیاسی نباید«متولی امامزاده» باشند، کمتر موفق میشود و سرانجام مجبور میشود این «بیصلاحیتی» را عملا نشان دهد و از جایگاه یک تحصیلکرده و فعال سیاسی و منتقدی صریحاللهجه فاصله گرفته و خودش را محصور نگاه کودکانهی دختری معصوم به پدر خانواده کند.
فاطمه صادقی، پیشتر در مورد محدودیتها و ممنوعیتهای این نوع «متولیگری» به تفصیل نوشته است. منصفانه این است که سخنان قبلی او در اینباره یادآوری و بازخوانی شوند تا خوانندهی مصاحبه گمان نبرد که فاطمه صادقی صرفا در جایگاه فرار از گفتوگو و یا پرداختن به «پدر»، از این عدم صلاحیت دم می زند. او پنج سال پیش نوشته است:
«در سرزمین ما عموماً رسم بر این است که سیاستمداران و دیگر گروه های شبیه به آنها (از جمله برخی از روشنفکران عامه) دارای اعوان و انصار و عقبه هایی هستند که معمولاً پس از مرگ یا گاهی هم در زمان حیات افراد، تولیت آستان آن «امامزاده» را بر عهده می گیرند.[…] کار این متولیان در کنار توزیع و نشر «افکار و آثار» شخص زنده یا متوفی، عمدتاً رفع و رجوع «یاوه ها»، توجیه کردن «گاف ها» یا منکر شدن آنها یعنی روتوش کردن تصویر طرف، مشتری جمع کردن و ایجاد نوعی کیش شخصیت در اطراف اوست. […]
متولیگری اشکالات عمده ای دارد: […] در بیشتر اوقات ثابت می شود که این افراد دقیقاً به دلیل قرار داشتن در بافتی از مناسبات عاطفی و غیر رسمی، ممکن است شناختی مغایر با مخاطبین عام داشته باشند که ربط چندانی با مواضع رسمی آن شخصیت ندارد. اینجاست که متولی گری خواسته و ناخواسته به امری بسیار خطیر تبدیل می شود که می تواند به تحریف واقعیت های تاریخی بدل شود. مثالی از این دست گویا است: چندی پیش پایگاه اینترنتی جماران با نعیمه اشراقی نوۀ آیت الله خمینی مصاحبه ای در باب حجاب انجام داد که در آن، او «پدر بزرگ» را آدمی لیبرال منش در مورد حجاب توصیف کرده بود. همین نسبت کافی است تا مصاحبه از اساس مخدوش باشد. گو اینکه بسیاری به این مصاحبه به عنوان منبعی دست اول نگاه کردند، اما اگر هدف، دست یافتن به شناختی واقعی در مورد دیدگاه های آیت الله خمینی در مورد حجاب است، این قبیل روایات و داستان ها و دانستنی ها به هیچ رو نمی توانند منبعی معتبر محسوب شوند، زیرا بر اساس مناسبات شخصی و اغلب در محیطی غیر رسمی ایجاد می شوند که ملاحظاتی سوای سیاست و قدرت بر آن حاکم است. برای شناختن دیدگاه های آیت الله خمینی در مورد حجاب باید به آثار او، و مواضع رسمی اش مراجعه کرد؛ گیرم که بسیاری از آنها امروز خوشایند نباشند و با طبایع ازانقلاب برگشته و تلطیف شدۀ ما ناسازگار از آب در آیند. در واقع برخوردی از آن دست که ذکرش رفت، نه تنها به شخصی کردن امر سیاسی و برساختن کیش شخصیتی جدید می انجامد؛ بلکه غالباً به جعل روایتی مخدوش و تحریف شده منجر می شود که در پی سر در گم کردن مخاطب و تطهیر شخصیت مورد نظر و اَعمال اوست. همچنین ممکن است افراد نزدیک به یک شخصیت به دلیل پیوندهای عاطفی، و دیون عاطفی و مادی یا حب و بغض هایی که دارند، چشم بر بسیاری از واقعیت ها ببندند یا آنها را خواسته و ناخواسته خلاف واقع جلوه دهند و تحریف کنند. لذا اگر هدف، شناخت بی طرفانه و داوری منصفانه در مورد عملکرد یک شخصیت باشد، به وجود نهادهای مستقل و بی طرف نیاز است؛ نه افراد نزدیک یا نهادهایی که اطرافیان و نزدیکان او متولی آنها باشند. به دلایل پیش گفته، اساساً بهتر است امر شناخت و «تکثیر» شخصیت های تاریخی بر عهدۀ نزدیکان آنها گذارده نشود و خود آنها نیز در این باب سکوت اختیار کنند و داوری را به افراد و نهادهای ذیصلاح واگذارند؛ ولو اینکه نتیجۀ نهایی، سخت ناخوشایند و ناگوار باشد. همچنین در بسیاری اوقات افراد و شخصیت ها بسیاری از وجوه اجتماعی و سیاسی خود را به دلایل گوناگون حتی از نزدیکان خود پنهان می کنند. در نتیجه در موارد عدیده دیگرانِ دورتر ممکن است تصویری واقعگرایانه تر از فرد مزبور داشته باشند تا آشنایان و نزدیکان او. بنابراین صرف آگاهی از خلقیات، عادات، یا برخی از وجوه شخصی یک نفر نمی تواند ضرورتاً زمینۀ شناخت نقش وسیعتر او را در حیطۀ تاریخ، اجتماع، و سیاست و اندیشه و فرهنگ فراهم کند.»(فاطمه صادقی،محتسب و رندانش، جرس، ۱۳۹۱)
۲. فاطمه صادقی، در این نوشته از «شخصی کردن امر سیاسی» میگوید و از قضا گفتوگوی او با اندیشه پویا پرده دیگری را از همین شخصی دیدن امر سیاسی نشان میدهد که نباید مغفول بماند. صادقی در جایی از مصاحبه با اندیشه پویا در اعتراض به محمد قائد میگوید که «صادق خلخالی اگر چه حکم اعدام هویدا را داده و کردستان رفته، اما دزدی نکرده است». نکته اینجاست. امر سیاسی که شخصی شد، تهمت دزدی از صدور و اجرای حکم اعدام، سنگینتر و آزار دهندهتر میشود. امر سیاسی که شخصی شد، حضور صادق خلخالی برای کشتار انسانها و یتیمکردن کودکان در کردستان، اسمش میشود «رفتن به کردستان». جز این هم نیست. سفر خلخالی به کردستان، برای فرزندانش معنایی جز سفر و ماموریت کاری و شغلی نداشته است؛ مهم نیست که برای فرزندان قربانیان و در عرصهی سیاست، این «سفر پدر»، بخشی از تاریخ و گاه تمام زندگی بوده است.
۳. چندی پیش، بهاءالدین خرمشاهی در گفتوگویی با زیتون، گفته بود که اگرچه «اهل فکر کردن است، اما روشنفکر نیست».(نقل به مضمون). بر این مبنا، کسی که چون پای علایق و احساسات او به میان میآید، جرأت ورود نمیکند و یا سکوت و ندانستن را ترجیح میدهد و یا توجیه میکند، «روشنفکر» نیست. از این تعبیر میتوان کمک گرفت و عطف به همین مصاحبه با اندیشه پویا، عنوان «روشنفکری» را از فاطمه صادقی ستاند. او نیز چون به مرز دوست داشتنهایش رسیده، ترجیح میدهد خبری از کردستان نداشته باشد و چشم بر واقعیت ببندد مبادا «تعلق خاطری» ترک بردارد.
۴. گفتوگوی فاطمه صادقی، واکنشهای فراوانی بهدنبال داشته است. از اعتراضها به تنظیم لوس و غیرحرفهای و آزاردهندهی مصاحبهگر تا بازخوانی کارنامهی خلخالی. در این میان هم کم نبودند کسانی که بهشکل نامربوطی کارنامهی پدر را بهحساب دختر نوشتند؛ گویی این تنها فرزند عارف نیست که «ژنگرا»ست. اما (بهگمانم) یک نکتهی مهم در سخنان فاطمه صادقی در این میانه مغفول ماند و آن اینکه او در همان ابتدا به مصاحبهگر میگوید که خیلی از حرفهایش دربارهی پدر، احتمالا امکان انتشار ندارد. حق با اوست. صادق خلخالی، حکمش را از خمینی گرفت و مگر میشود از کارنامهی او سخن گفت و نقدش کرد، اما نامی از «آمر» اصلی به میان نیاورد و خطایی به پای او ننوشت؟
8 پاسخ
اگر قدرت داشتم خانم خلخالی را به جرم پدرش مجازات می کردم و به نظر من این عین عدالت است. ما سوییس نیستیم که مجازات اعدام و انتقام نداشته باشیم. فرهنگ ما با اعدام عجین است پدر ایشان از اعدام قصر در رفته ولی تا وقتی بچه هست چرا مجازات پدر به بچه منتقل نشود؟
آقای نیکفر استاد فلسفه نیستند، فلسفه خوانده اند. مثل خیلی ها و بسیاران دیگر. اما من شخصا تا خوش جنسی در نوشته کسی نبینم، حرفهایش فلسفی باشد یا جامعه شناسی، ارزشی برایم ندارد. منطق و عقلشان نیست که حرف میزند، احساساتشان آنهم از نوع بدوی آنست که حرف میزند. چند تا شاعر و زندانی سیاسی سابق هم باز با فقدان علائم خوش جنسی، بلکه بعکس آن، آمده اند بمیدان که مو های فاطمه صادقی را از سرش بکنند یک کمی دلشان که از جا های دیگر پر است، خنک شود.
متاسفانه نوشته آقای نیکفر یک پاسخ کودکانه بیش نبود.ایشان استاد فلسفه هستند و نیک میدانند مغالطه توسل به احساسات ارزش یک نوشته را بالا نمی برد.
چرا نویسنده محترم همراه با زدن جوالدوز به خلخالی یک سوزن به رفقای کردستانی نمیزند ، مگر طرف مقابل بچه ای را یتیم و زنی را بیوه نکرده است ، اعمال خلخالی به هیچ وجه مورد تائید نیست ، اما وقتی با طرفی زورمند تر وارد دعوی شوی در مقابل یک مشت که میزنی چند مشت و لگد میخوری . خلخالی و طرف مقابل او معتقداتی داشتند و با اعمال خشونت میخواستند به پیش ببرند ، مقصر اصلی اعدام امثال هویدا هم ملت سابقا در صحنه ایران است .
احسنت،
جالب بود.
مختصر و مفید!
زمان ابتدای انقلاب مردم متنفر بودند از مادرانی که حاضر شده بودند پسر خود را لو بدهند یا از دستگیری و اعدام انها ابراز رضایت کنند. همان موقع مردم نشان دادند که حفظ علائق خانوادگی را علامت انسانیت میدانند. حالا چرا یکدفعه یکی را پیدا کرده اند که میخواهند خاک توی چشم پدر مرده اش بپاشد تا باعث شادی یک مشت اهل نفرت و انتقام شود؟ چرا این درخواستها را از حسین خمینی ندارند؟ چون مرد است؟ اینجا هم از دیوار آنکه کوتاهتر است دارند بالا میروند؟ فمینیست ها چرا صداشون در نمیاد؟ برای آزاده نامداری اونهمه دلسوزی بخرج دادند، برای فاطمه صادقی که سعِی کرده در عمل از پدرش فاصله بگیرد چرا نه؟
خلخالی و( آمر او ) متاسفانه پرونده ی بسیار سنگینی دارد. آما فرزند یا هر کس دیگری از نزدیکان او حسابشان جدا و با خداست.
شخصا دلم به حال این خانم سوخت بسیار از پدرش فاصله گرفت اما باز راضی نشدند امروز مقاله ای از آقای نیکفر می خواندم شعله های کینه از زبان انسان فرهیخته زبانه می کشید آنها که به ژن خوب اعتقاد ندارند گویا به ژن بدمومند ما هنوز دیکتاتوریم دردرون ما خلخالیها موج می زند فقط او فرصت کرد ما فرصت نداشتیم
دیدگاهها بستهاند.