اشاره: «ع.ایماگر»، نویسندهی محترم وبلاگ «ایمایان»، که در پرداختن به مغالطات هم دستی بر آتش دارد، در سه پست وبلاگی، نقدهایی بر سلسله یادداشتهای ستون «مغالطات» زیتون نوشته است. به نظرم جالب و خواندنی آمد و با نویسنده هماهنگ کردم که نقدهایش را یکجا در زیتون نیز بازنشر کنیم تا به پربار شدن ستون مغالطات کمک کند و او نیز استقبال کرد. اگر چه میدانم خوانندهای که به این مباحث علاقهمند باشد، تا همینجای کار هم خود میتواند داوری کند و کم و بیش درستی و نادرستی آراء طرفین ماجرا را دریابد، اما اگر مجال مناسبی بیابم، من نیز این گفتوگو را ادامه خواهم داد و بر نکات و نقدهای «ع.ایماگر» عزیز، پاسخهایی خواهم نوشت، چون گمان میکنم زحمات او و گاه خطاها و خوانش و بازنویسی نادرستاش، بیشتر از آناند که بتوان نادیدهاش گذاشت و یا تنها به عهده خواننده واگذاشت. امیدوارم آقای محمدرضا واعظ، دیگر نویسنده ستون مغالطات، نیز بتواند در این گفتوگو مشارکت کند تا مراد اصلی «ستون مغالطات زیتون» که همانا گسترش تفکر نقاد و آئین گفتوگو و درستگفتن و درستشنیدن است، بیشتر حاصل آید./ طاها پارسا
***
سایت زیتون بخشی تحت عنوان «این که مغالطه است» دارد. پیش از بازگشت به توضیح موارد باقی مانده از مغالطهها، بررسی اجمالی این نوشتهها بد به نظر نمیرسد. با خواندن این اشارات کوتاه درخواهیم یافت که پرداختن به مبحث مغالطه جدّیتر از آن است که ممکن است ابتدا به نظر بیاید. من بنا را بر این میگذارم که خوانندهی علاقمند پیوندهای درون متن را دنبال میکند پس توضیح اضافی نمیدهم:
یک. مصباح یزدی و مغالطهی «اهمال سور»
گزارهی مصباح به دلیل اینکه دارای سور «گاه» (به معنی ِ«در بعضی موارد») است جزو این مغالطه نیست. گزارهی دارای سور مبهم نیز متعلّق به مغالطهی «مغالطهی سورهای کلّینما»ست (شمارههای ۶ و ۷). که کلام مصباح جزو آن است. البتّه باید در نظر داشت که به هنگام بررسی یک کلام ایراد بزرگ را رها نکنیم و به ایراد کوچک بپردازیم حتّی به نیّت مبحث مغالطهها. باید به مصباح گفت که اوّلاً ترس به خودی خود بد نیست و ترس معقول از تهاجم و جنگ هم داریم، ثانیاً احساسی که پشت یک تصمیم است، به درستی آن تصمیم ربطی ندارد. ممکن است کسی با ترس تصمیم درستی بگیرد و با شجاعت مرتکب اشتباه فاحشی شود.
چسبیدن به فرع و رهاکردن فرع خود انحراف از استدلال سالم است و لازم هم نیست که برای نشاندادن نادرستی یک سخن مدام از عبارت «مغالطه» استفاده کرد.
دو. رهبر نظام و مغالطهی «پهلوانپنبه»
این مغالطه جایی است که شخص با توسّل به یک فرد ضعیف یا دارای افراط و تفریط از یک مکتب، دین یا نظریّه و ردّ آن تلاش میکند که اصل آن را رد کند (شمارهی ۵۳). در مثال ابتدایی این متن «ب» در پی تقریر نظریّه «الف» نیست؛ پس گرچه اشتباه است ولی مثال به این مغالطه ربطی ندارد. سخنان رهبر نظام هم (با توجّه به تعریف این نوع مغالطه) دگرگونکردن اصل سخنان حسن روحانی است. روحانی میگوید «برجام۲» یعنی آشتی بین جناحها در ایران و رهبر میگوید «برجام ۲ از نظر قائلان آن» یعنی آشتی بیشتر با امریکا!
متأسّفانه این مغالطه، مغالطهی دروغ (دروغ معرفتی نه اخلاقی) است (شمارهی ۱۶).
سه. صادق لاریجانی و مغالطهی «دلیل نامربوط»
مغالطهی «دلیل نامربوط» را هنوز در سلسله مباحث «مغالطهها» توضیح ندادهام. اجمالاً این اشتباه منطقی جایی است که دلیل اعم، اخص یا بیربط به مدّعا باشد. ص.لاریجانی گفته که گرچه پوشش اینترنت در کشور و حتّی روستاها خوب است ولی رفع کمبود آب آشامیدنی آنجا اولویّت دارد.
اینجا میتوان سخن لاریجانی را جزو مصادیق این مغالطه دانست ولی نه با تقریر سردبیر زیتون. مدّعای لاریجانی درست است یعنی رفع کمبود آب مقدّم بر اینترنت است، در ضمن مقدّمهی کلام در خوببودن گسترش پوشش اینترنت کشور هم درست است امّا تنها اگر روستاهایی داشتیم که دارای اینترنت بود ولی آب نداشت. در این حالت دولت موظّف بود که آب را به آنجا ببرد بعد به فکر اینترنت باشد. اگر هم کلام لاریجانی مربوط به آینده باشد که باز هم معلوم نیست برنامهی دولت مستلزم بردن اینترنت به روستاهایی باشد که آب ندارند. از جملهی اوّل وجود روستاهایی که دارای اینترنت و بدون آب باشند برنمیآید و به همین دلیل مدّعا را نمیشود از آن نتیجه گرفت. این ایراد مهمتر از پرداختن به بحث هزینهی اینترنت و آب است به ویژه اینکه رفع کمبود آب روستاهای دورافتاده بدون لولهکشی و حتّی با تانکر هم ممکن است.
چهار. سخنان وزیر بهداشت و مغالطهی «امتیاز کشیشان»
وزیر بهداشت گفته است که بخش زیادی از دستمزد پزشکان حقوق ثابت آنها نیست بلکه کارانهی آنهاست چون یکسوّم از پول عمل به خودشان داده میشود و ..
نویسنده ابتدا واژهی «پوپولیست» را کاملاً اشتباه و نابجا (اشتباه از نظر معنا و نابجا از نظر مصداق آن) به کار میبرد و سپس مثالی میزند دربارهی «کوکائین» که ربطی به این مغالطه ندارد. تبعیض بین گروههای انسانی است نه اشیاء و نادرستی تفاوتنهادن بین کوکائین و دیگر مواد مخدّر باید از راه دیگری ثابت شود.(شمارهی ۵۸)
طاها پارسا نتیجه گرفته که خلاصهی کلام وزیر بهداشت این است که دستمزد آنان با دیگر کارمندان دولت فرق دارد چون خودشان با دیگران فرق دارند. این بدفهمی آشکاری از سخنان قاضیزاده است. وزیر میگوید که به فرض حقوق دکتر الف و دکتر ب مقداری ثابت باشد ولی دکترالف ماهی بیست عمل انجام دهد و دکتر ب ماهی ده عمل؛ اوّلی باید دستمزد بیشتری علاوه بر حقوق پایه بگیرد که کاملاً هم درست است و ربطی به تفاوت نهادن بین پزشکان و دیگر کارمندان دولت ندارد. هر دو نفر چیزی «اضافه» از حقوق دولتی میگیرند و تفاوت حقوقشان به خاطر کارشان است نه اینکه امتیاز ویژهای داشته باشند.
(بماند که دل پزشکان از دست وزیر فعلی خون است چون با طرح بیمهی سلامت از طرفی درآمد آنان به شدّت کاهش یافته و از طرف دیگر حقوق متخصّصان و جرّاحها ماههاست که پرداخت نشده است)
پنج. سیّدعلی خمینی و مغالطهی «خودت هم»
سیّدعلی خمینی گفته که عدّهای از اعدام منافقین دفاع میکنند در حالیکه آنان هزاران نفر از جمله مقامهای نظام را ترور کردند.
کلام خمینی اشتباه است چون اوّلاً بین اعدامیان افراد غیرمجاهد هم زیاد بودند و در میان مجاهدین خلق نیز کسانی که اسلحه برنداشتند و تنها به چندسال زندان محکوم بودند، وجود داشتند. هیچ جا هم به صرف اینکه بعضی افراد یک گروه آدم کشتند، دیگر اعضای آن را نمیکشند؛ گواه آن حکمهایی است که ابتدا برای آنان صادر شده بود. در صورتی میشد پای «خودت هم» را وسط کشید که مثلاً بدانیم شخصی مرتکب ترور شده است -بعد به جای گرفتن و محاکمه- او را ترور کنیم و بگوییم که او ترور کرد، ما هم میکنیم.
در ضمن مقابلهبهمثل قانونی و حکومتی مصداق «خودت هم» نیست. اگر کسی مال دیگری را ببرد بر اساس مقابله به مثل باید آنرا پس دهد، گرفتن ابتدایی نادرست است ولی ردّ همان مال درست. قصاص نیز تا زمانی که جزو قوانین ماست از همین دست است که البتّه نه ربطی به اعدامهای سال۶۷ دارد و نه به مطلب سایت زیتون. (شمارهی ۵۷)
شش. محسنی اژهای و مغالطهی «اشتراک لفظ»
محسنی اژهای در جواب خبرنگاری دربارهی امید کوکبی که بیمار بود گفت: افراد زندانی هم مانند افراد بیرون زندان بیمار میشوند، بیرون زندان بیمار را درمان میکنند، اینجا هم بیمار درمان میشود.
قانون ۵۰۲ آیین دادرسی کیفری میگوید که بیمار جسمی یا روانی باید تا زمان بهبودی آزاد شود و پس از بهبودی مجازاتش از سر گرفته شود. اژهای ابتدا بیماربودن کوکبی را میپذیرد ولی با نصّ قانون مخالفت میکند! اینجا بحث در مقام عمل است نه مقام نظر. اینجا باید سرپیچی آشکار او از قانون را به وی یادآوری کرد نه اینکه وارد واژهشکافی و مغالطهیابی شد.
اشاره به مغالطهی اهمال سور سودی ندارد چون نهایتاً فایدهای برای نقد استدلال اژهای ندارد و توسّل به اشتراک لفظ هم گرچه به زحمت دربارهی دو نوع درمان درخور قبول است (شمارهی ۱) ولی از آنجا که قانون مناسب وجود دارد مفید نیست. اگر اژهای با توسّل به دلیل و مدرک ثابت کرد که میتواند برای زندانی دقیقاً همان درمان خارج را فراهم کند، موضوع حل است؟ قطعاً خیر چون قانونگذار آزادی زندانی بیمار را صرفنظر از نوع درمانی که در زندان به او ارائه میشود تصویب کرده است، پس مجال به بحث نظری نمیرسد.
هفت– موسوی بجنوردی و مغالطهی «حملهی شخصی» (یا خلط بین انگیزه و انگیخته)
ایماخوانان میدانند که جنجالیترین مورد مغالطه تا کنون در ایمایان همین بوده (شمارهی ۴۰) که مثالهایی که انتخاب کردم (در وبلاگ سابق البتّه) مخالفتهای زیادی برانگیخت، گفتگوی وبلاگی خوبی را بین من و حامد قدّوسی در پی داشت و پس از آن متنی که ابوالقاسم فنایی دربارهاش نوشت.
موسوی بجنوردی میگوید که «نمیدانم انتشار نوار آیتالله منتظری در زمانی که منافقین به آل سعود پناه بردهاند از کدام پشتوانهی عقلی و ملّی برخوردار است؟» برخلاف نوشتهی پارسا این گفته هیچ ربطی به انگیزهیابی ندارد. پشتوانهی عقلی و ملّی که از جنس دلیل است و پناهبردن به آل سعود هم حرف اشتباهی است که الزاماً نباید در قالب مغالطه آن را دید و از قبیل «شرایط حساس کنونی» است چون مجاهدین خلق همان زمان هم آلت دست صدّام بودند و اینها دلیل برای عدم افشای حقیقت نیست. در این نوع مغالطه «انگیزه» باید ذکر شود و «نمیدانم..» جزو آن نیست.
هشت– حسن روحانی و مغالطهی «تعمیم شتابزده»
حسن روحانی در مصاحبهای گفته بود که: «در چهارماه اوّل سال مقدار صادرات از واردات پیشی گرفته است» بعد و در جواب به سؤالی دیگر میگوید«آن آمار مربوط به گمرک بود و قاچاق در این مقایسه نیست که آن هم فلان مقدار کاهش پیدا کرده» نویسنده نتیجه میگیرد که او در بخش اوّل سخنانش مغالطهی «تعمیم شتابزده» داشته است.
کاملاً روشن است که منظور از پیشیگرفتن صادرات از واردات از همان اوّل آمار رسمی بوده و اساساً آمار قاچاق آمار دقیقی نیست که بتوان آن را در محاسبه دخیل کرد. بماند که صادرات غیررسمی قاچاق هم مانند سوخت از ایران فراوان است و خود روحانی نیز از ابتدا میگوید که آمار گمرک را میگویم. با نظر داشت همان نکتهی اوّل کافی است که بدانیم تعمیمی در کار نیست.(هنوز این مغالطه را توضیح ندادهام)
نه– اسحاق جهانگیری و مغالطهی «علّت جعلی»
جهانگیری دربارهی پرداختهای نجومی گفته که «این ستّت از زمانی نهاده شد که دولتیان سابق دور خودشان نشستند و تصمیم گرفتند که به خودشان نشان و سکّه بدهند» به دو دلیل این گفته مغالطهی علّت جعلی نیست. اوّل آنکه گوینده در پی انداختن «همهی تقصیرها» به گردن دولت سابق نیست و ادّعایش فقط به ریشهیابی «سنّت اینگونه پرداختها» برمیگردد؛ دوّم آنکه آن پرداختها بر اساس قانون بدی بود که در مجلس آن زمان به تصویب رسید؛ پس اگر عملی را در حال حاضر بر اساس آن قانون بد اجرا کنیم واقعاً مقصّر اصلی نویسندگان آن قانونند نه اجراکنندگان فعلی آن. حقوقهای نجومی قبح اخلاقی داشت ولی قبح قانونی خیر برعکس املاک نجومی. آن مقدار هم که پس دادند یا گرفتند، عملی اختیاری بود. (شمارهی ۱۰)
ده– وزیر آموزش و پرورش و مغالطههای «کوچکنمایی» و بزرگنمایی»
وزیر میگوید که ایران ۱۰۷هزار مدرسه در کشور داریم که یک صدم آن مشکل داشته باشد میشود هزاروهفتاد که خیلی نیست.» تا اینجا از آنجا که نمیدانیم پراکندگی مدارس بدساخت در کشور چقدر است هیچ مغالطهای نیست. بعد که می فهمیم ۵۰۰ تا از این مدارس در سیستان و بلوچستان است، متوجّه می شویم که آمار «کمبودن مدارس بدساخت» در مورد مناطق محروم دچار مغالطهی کوچکنمایی است. پس نه در کلّ کشور و نه تهران -که اصلاً نامی از آن آورده نشده- مغالطهای نیست ولی بخشی از کلام منتقد در مورد مناطق محروم درست است.
وزیر بعد میافزاید که ۴میلیون و ۷۰۰هزار متر مدرسه ساختهایم که بیش از ۲۰ یا ۱۰۰ بیمارستان است. این حرف اشتباه است ولی جزو مورد مغالطهی بزرگنمایی نمیگنجد. متر را با متر میسنجند و مدرسه را با مدرسه نه بیمارستان. دوّمی قیاس معالفارق است و اوّلی (چون دو طرف قیاس مدرسه نیست) فقط «بزرگنمایی عرفی» است نه منطقی. اگر میگفت در سه سال پیش از ما مثلاً صد مدرسه ساختند ولی ما ۴میلیون متر جزو این گونه مغالطه قرار می گرفت. کلام وزیر البتّه حتماً اشتباه است. (شمارههای ۱۱ و ۱۲)
یازده– آرش نراقی و مغالطهی «نمدمالی» (یا توسّل به معنای تحتاللفظی)
خیلی مهم است که بدانیم منطق علم انسجامبخشی به استدلال است، یک کلام ممکن است مقدم و موخر و نتیجهاش درست باشد ولی در عالم واقع خیر. آرش نراقی ابتدا گفت که دکتر سروش مایل است که گامهای عملی تازهتری را در ایجاد یک فرقه بردارد» بعدها و در پی اعتراض به خودش میگوید که «منظورم همان معنایی از فرقه است که خود سروش در کلامش گفت» و جای دیگر میافزاید که «منظورم همان معنای است که در دینشناسی مدّ نظر است».
اوّل اینکه جان کلام در «مایل است»ی است که ابتدا میگوید. نراقی دربارهی واقعیت موجود بحث نمیکند بلکه دربارهی «تمایل» دکتر سروش حرف میزند که «انگیزهیابی» است و اثباتناپذیر؛ هرچند الزاماً مغالطه نباشد. کلام دوّمش نیز -اگر واقعاً به هنگام گفتن منظورش همان بوده- مغالطه نیست چون مستند به کلام خود سروش است و نه معنای «تحتاللفظی» این واژه امّا چون متوجّه شوخی دکتر سروش نبوده، بدفهمی کلام اوست. کلام آخر از لحاظ منطقی درست است ولی در جهت تبیین دینشناسانهی آن کمکی به ما نمیکند. نهایت اینکه دو توجیه نراقی تناقضگویی است یعنی یا معنای اوّل را در نظر داشته یا معنای دوّم (چون یکی نیستند) و این تناقضگویی وقار و اعتبار کلام گوینده را از بین میبرد. نراقی در صورتی مرتکب این مغالطه میشد که بار دوّم نه به سروش ارجاع می داد نه به دینشناسی؛ مثلاً میگفت معنای فرقه یعنی گروه و روشنفکری دینی هم یک گروه است.(شمارهی ۶۰)
دوازده– سیّدحسن خمینی و مغالطهی «رهانکردن پیشفرض»
سیّدحسن خمینی دربارهی انتشار سخنان آیتالله منتظری گفته که «انتشار سخنانی که دروغبودنشان معلوم است چه فایدهای دارد؟» اگر دروغبودن آن سخنان واقعاً معلوم بود سخنان خمینی جوان هم درست بود ولی از کجا میدانیم که دروغ است؟ او دروغبودن آن را پیشفرض گرفته است. این مورد تنها مورد از ۱۲ مغالطهی گذشته است که نویسنده بدون اشتباه از پس آن برآمده است. البتّه نام مغالطه را «پیشفرض نادرست» نوشته که غلط است. درست بودن یا نبودن پیشفرض از کلام معلوم نمیشود بلکه پس از مطابقتدادن با واقع معلوم میشود. (شمارهی ۶۵)
نکته: نام افراد را باید یا بر اساس خواست خودشان آورد یا شیوع آن نزد مردم و رسانهها یا درج در شناسنامه (بر اساس اولویّت). نام فرزندان سیّداحمد خمینی یا سیّدعلی و سیّدحسن خمینی است یا (مثل کسانی که قصد کوچککردنشان را دارند) سیّدعلی و سیّدحسن مصطفوی. سیّدحسن هم نام مرکّب است مثل محمّدحسن یا میرحسین و باید کامل آورده شود (برعکس نام خامنهای که علی حسینی خامنه است).
سیزده: تأملی در باب عوامفریبی و توسل به احساسات ملیگرایانه
نویسنده این عبارت که «اگر اسد نباشد، دوسوّم فرماندهان کنار میروند و کشور از هم میپاشد» را مصداق مغالطهی توسّل به احساسات دانسته است. «توسّل به احساسات» نام یک نوع مغالطه نیست بلکه عنوانی عام برای چند مغالطه (تهدید، تطمیع، آرزواندیشی و..) است. نام این مغالطهی آنچنان که واعظ گفته -اگر البتّه مغالطه باشد- مغالطههای «جلب ترحّم» و «عوامفریبی» است. میگویم «اگر» چون اگر ثابت شود که واقعاً دوسوّم فرماندهان با رفتن اسد کنار روند، کلام جدّی است و صرف وجه ترحّمآمیز، یک کلام را مغالطه نمیکند. بهتر این است که از راه نفی کناررفتن دوسوّم فرماندهان این کلام را به شکل منطقی (نفی مقدّم برای نفی تالی) ابطال کرد. یک نکته اینجا هست و آن هم اینکه نفی مغالطههای مبتنی بر احساسات بسیار دشوار است چون احساس را به زحمت بشود با منطق درمان کرد، پس دلیل دوّمی نیز برای انتخاب راهی دیگر برای بررسی یک کلام داریم چون فرض این است که روی کلام ما با کسانی است که با آن کلام موافقند و گرنه مخالفان که نیازی به این همه بحث ندارند.
در ادامه تلاش میشود که عبارت «هرگاه تیم پرسپولیس و استقلال قوی بودهاند، تیم ملّی نیز قوی بوده» رد شود ولی این گزاره در صورتی رد شود که مثالی آورده شود از زمانی که این دو قوی بودهاند و تیم ملّی موفّق نبوده، نه راهی که نویسنده رفته است چون عبارت به شکل انحصاری بیان نشده یعنی قید «فقط» یا «اگر و تنها اگر» در ابتدای آن جمله نیست. اینجا نیز واعظ به درستی راه منطقی را به جای «مغالطهیابی» برگزیده امّا طبق قواعد منطقی رفتار نکرده است.
چهارده: آیا حداد عادل مرتکب مغالطه شد؟
پیش از ورود در بحث سخن حدّاد عادل یک نکتهی ضروری را عرض کنم. به هنگام بررسی یک عبارت یا عقیده بهتر است دست روی وجه قویتر گذاشت و گرنه حتّی تدقیق روی وجه یا وجوه ضعیف کمکی به بحث که نمیکند هیچ، آن وجه قوی را دستناخورده باقی میگذارد. حدّاد عادل میپرسد سخن صادقی سؤال است یا تهمت؟ نکته اینجاست که مصونیّت نمایندگان دقیقاً برای پرهیز از قرارگرفتن در چنین موقعیّتی است. یعنی هر کسی در هر جایگاهی مجاز به بیان تهمت نیست ولی نمایندگان به این خاطر دارای مصونیّت شدهاند که بین سکوت یا اسکات از طریق تهدید قضایی (بدتر) و بیان حقایق ولو با خطاهای گاهبهگاه (بد) دوّمی برگزیده شود؛ پس تهمتیابی کمکی به نقد سخن صادقی نمیکند. (البتّه کمیسیونی هست که گفتار و کردار نمایندگان را بررسی میکند که آیا در راستای وظایف نمایندگی هست یا نه که ممکن است گاهی علیه مردمسالاری هم عمل کند)
کلام حدّاد عادل مصداق بارز «قیاس معالفارق» است که به صرف شباهت دو پدیده در برخی صفات، صفت دیگری را از یکی از آنها به دیگری تسرّی میدهد. اگر آن صفات نسبت به این صفت دارای شمول و عمومیّت باشند، این تمثیل صحیح است و گرنه اشتباه است. مثال حدّاد و سخن صادقی جز سؤالیبودن شباهتی با هم ندارند که حالا توهینبودن یکی را به دیگری تسرّی دهیم. پس تمثیل صحیح هم داریم. پارسا با آوردن مثال از تمثیل صحیح میگوید که تمثیل حدّاد اشتباه نیست. من این مغالطه -که آخرین مورد مغالطه در کتاب خندان است- را هنوز توضیح ندادهام ولی به نویسنده توصیه میکنم یکبار دیگر آن را به دقّت بخواند. در بخش دوّم این بررسی پارسا کاری میکند که در ابتدای نوشتهی اوّلش نفی کرده بود. یعنی مثال پرسش از حلالزادگی را نفی میکند ولی این «مناقشه در مثال» است. به نظرم نیازی به توضیح بیشتر نباشد.(بحث توهین بسیار گسترده است ولی اجمالا بگویم که مبتنی بر بنای عقلاست که در زمان ما از طریق قانون یا هیئت منصفه تجلّی مییابد ولی در کشور ما به ابزاری برای تسویهحساب به مخالفان سیاسی و و عقیدتی بدل شده است)
پانزده:آیا مرتضی مردیها نژادگراست؟
بررسی کلام مردیها بسیار دشوار است چون آنقدر غیرمنطقی، احساساتی و شتابزده است که کار هر منتقدی را دشوار میکند. پارسا به درستی مغالطهی «کنه و وجه» و «تلهگذاری» را نشان میدهد ولی «مغالطهی دور» در آن بخش از کلام مردیها نیست. آن بخش «تمثیل نادرست» یا همان «قیاس معالفارق» است. ارجاعهای تاریخی مردیها پر از اشتباه است که واقعاً نیازی به پرداختن به آن نیست چون مهمترین مسأله این است که آنان اساساً عرب نبودند و جا داشت روی این بخش تأکید بیشتری شود و از مردیها پرسیده شود که آیا حاضر است ایرانیان یا کردها را به همین شیوه بنوازد؟ آیا از نوشتن شتابزدهی آن متن احساس پشیمانی نمیکند؟
شانزده: ترورهای تهران و مغالطه «تئوری توطئه»
نویسنده در این یادداشت چندمثال را کنار هم میگذارد که از یک جنس نیستند. سخن اکبرین به وضوح مغالطهی «رها نکردن پیشفرض» است و سخن علیزاده «ادّعای بدون استدلال». «تئوری توطئه» آمیزهای از چند اشتباه است که برای بررسی این سه کلام مناسب نیست و در جای خود باید بررسی شود. جالب اینجاست که کلام علیزاده ذیل هیچکدام از انواع مغالطه نمیگنجد که خواهم گفت چرا. مغالطهها تلاش میکنند که با نوعی «شبهاستدلال» خود را منطقی جلوه دهند ولی این عبارت حتّی در حدّ یک مغالطهگر هم چنین کوششی نمیکند و فقط عقیدهای را بیان میکند بدون کمترین زحمت استدلال. البتّه مهتدی در این دو تویت چون فقط در حال گزارش کلام مخالفان منطقهای ایران است،اساساً در مقام استدلال نیست تا سخنش مغالطه باشد. باید برای بررسی کلام مخالفان ایران به تفصیل سخنان آنان رجوع کرد.
هفده: مارین لوپن یا امانوئل مکرون؟
در این نوشته دو نوع مغالطه بررسی شده است. کلام ترامپ از اساس اشتباه است چون ۱۵۰میلیارد دلار به ایران داده نشد؛ ایران خود مالک آن بود، فقط به آن دسترسی نداشت(در نحوهی گرفتن پول از ایران هم حرف بسیار است). مثالش هم تمثیل اشتباه است. وقتی یک کلام از اساس اشتباه است پرداختن به یک وجه ضعیف آن درست نیست.
«توسّل به اکثریّت» مغالطه است ولی فقط برای سنجش درستی یا نادرستی یک کلام و نه معیاربودن در عمل. برای مثال اگر دو نامزد انتخابات دو برنامه ارائه کنند و یکی حائز اکثریّت شود، نمیتواند ادّعا کند که برنامهی من درستتر بوده چون مردم به آن رأی دادهاند ولی میتواند ادّعا کند که صرفنظر از درستی و نادرستی آن، میتوانم آن را اجرا کنم. دو مثال واعظ ناظر به مقام عمل است و کلام فردوسیپور صحیح است.(این مغالطه را هنوز توضیح ندادهام)
مثال پایانی واعظ (کارشناس سینما و فیلم ضعیف) کاملاً درست است ولی مثال انتخابات فرانسه مغالطه نیست. طرفداران مکرون حق دارند که روی جداییخواهی لوپن از اروپا تبلیغ کنند؛ در واقع مشکل آن بخش از مردم که بعضی از نظرات لوپن را میپسندند و بعضی را نه به خودشان برمیگردد که با اهم و مهم کردن آنها ببینند که به کدام اهمیّت بیشتری بدهند و رأی خود را انتخاب کنند.
و کلام پایانی اینکه ضمن تأکید بر اهمیّت بحث مغالطهها و خوشنودی از طرح این مباحث در حوزهی عمومی، خیلی باید مراقب بود که این مبحث به شکلی دقیق ارائه شود و گرنه ارائهی ناصحیح آن نقض غرض است. اعتنا و توجّه به نقدهایی از این دست خود راهی به مقصود خواهد بود.