به شعور ما توهین نکنید

ابراهیم نبوی

خودشیفته‌ها، قسمت دوم

خودشیفته‌ها خیلی باشعور هستند: این جمله را فراوان شنیدیم: «شما حق ندارید به شعور ما توهین کنید.» یا « ناراحتی من از ظلم نیست، از این است که به شعور من توهین می‌کنند.» همه این جمله‌ها و دهها مورد مشابه نشان از وجود خودشیفته‌هایی دارد که فکر می‌کنند بسیار باشعور هستند. چرا خودشیفته‌ها دائم اعلام می‌کنند که باشعورند؟ چون میل دارند که دیده شوند. این پدیده ویژه رسانه‌های اجتماعی است. دیده‌اید که وقتی درباره موضوعی مثل استندآپ کمدی وقتی نظری می‌دهید، همه کارشناس استندآپ کمدی می‌شوند، وقتی هم درباره انرژی اتمی یا ضریب جینی یا محاسبه مساحت هذلولی نظر می‌دهید، باز هم همه کارشناس هستند. خودشیفته مایل است در همه موارد نظر بدهد و نظراتش دیده شود. او فکر می‌کند باشعور است و همه چیز را می‌داند و دائما دوست دارد این را اعلام کند تا ما او را ببینیم و بدانیم چنین موهبتی نصیب عالم هستی شده است. وقتی هم دلیل می‌آوری که نظراتش به دلیل نوشته کانت یا دکارت غلط است، با صراحتی شگفت‌انگیز که ویژه ایرانیان است، می‌گوید «دکارت غلط کرده» و « کانت شکر خورده.» اتفاقا هر چه دامنه اینترنت و کاربران آن گسترده‌تر می‌شود این هجوم بی‌سوادهای کم دانش افزونی می‌یابد و میل به حضور و خودنمایی آنان بیشتر می‌شود. البته می‌دانیم که بی‌شعور بودن با خودشیفته بودن همیشه هم رابطه ندارد، آدم می‌تواند باشعور و خودشیفته باشد، اما غالبا این دو همردیف است. هر چه انسان به خودش علاقمندتر باشد، دلایل بیشتری برای نادان ماندن خواهد داشت. چرا که معمولا آدمی که به خودش علاقه ویژه‌ای دارد فکر می‌کند همه چیز را می‌داند و حتی اگر نداند هم لازم نمی‌داند این را بپذیرد یا اعلام کند. همین می‌شود که هر ایرانی در روز حداقل یک ساعت از وقت مطالعه‌اش را صرف می‌کند که «کسی به شعورش توهین نکند.»

خودشیفته‌ها

یعنی ما اینقدر بدبخت شدیم که اینها شدند روشنفکران ما؟: یک خودشیفته هم خودش را هنرمند یا هنرمند بالقوه می‌داند، هم فیلسوف و دانشمند، و در برخی موارد سیاستمدار و فعال سیاسی و اجتماعی، او همه چیز می‌داند و فقط چون امکانات نداشته در برخی زمینه‌ها موفق نشده. او اگر دلش می‌خواست می‌توانست جای همه فعالان سیاسی و روشنفکران باشد، ولی چون این کارها ارزشش را ندارد، آنها را انتخاب نکرده است. خودشیفته فکر می‌کند که خیلی بدبخت است که افرادی مثل شاملو و اخوان ثالث شاعر ایرانی شدند و خیلی بدبخت است که شیرین عبادی و نوشین احمدی فعالان زن شده‌اند، او می‌گوید خاک بر سر ما که خاتمی یا روحانی رئیس‌جمهور ما شدند. در واقع او معتقد است خاک بر سر شما، اما چون دوست ندارد که از شما که به دیگران مربوط است، استفاده کند، می‌گوید «ما».

خودشیفته وقتی با روشنفکری مواجه می‌شود که عینا مثل او فکر نمی‌کند او را روشنفکر نمی‌داند، چون روشنفکر کسی است که مثل من فکر کند، وقتی فیلسوفی مثل من فکر نکند، یا من حرفش را نفهمم، فیلسوف نیست، چون فیلسوف مثل من باید فکر کند. وقتی موزیسین مورد علاقه من نیست، اصلا موزیسین نیست، چون اگر من امکانات داشتم الآن کسی نامجو یا همایون شجریان را نمی‌شناخت. اصلا اگر همایون شجریان فرزند آن پدر نبود، کسی او را نمی‌شناخت. خودشیفته همه را انکار می‌کند چون خودش کافی است. صدها و هزاران خودشیفته را در فضای مجازی دیدیم که وقتی از نظر روشنفکری خوششان نمی‌آید می‌گویند: «خاک بر سر ما که تو شدی روشنفکر ما.»

حاضر نیستم غرورم را زیرپا بگذارم: می‌گویند اگر در مملکت غریب روی بالکن ایستادی و می‌خواهی بفهمی کدامیک از عابرین ایرانی هستند، از بالا نگاه کن و ببین دماغ کدامیک از آنها رو به بالاست. دماغ بالا بودن یک ویژگی ایرانی نیست، اما ایرانی‌های دماغ بالا مطمئنا نسبت بیشتری به مردم جاهای دیگر دنیا دارند. من کمتر دیدم که مردم جاهای دیگر دنیا این همه روی حفظ غرورشان تاکید داشته باشند، این یک نکته مثبت در فرهنگ ایرانی است که «من حاضر نیستم غرورم را بشکنم.» بدبختی اینجاست که در آموزه‌های دینی ایرانیان و بسیاری از آموزه‌های اخلاقی و فرهنگی همواره بر نداشتن غرور تاکید شده، اما خودشیفته گاهی اوقات تنها چیزی که دارد «غرور» است. اصولا تاکید بر اینکه من همینم که هستم و افتخار به این که من همیشه همین بودم و عذرخواهی نکردن در هیچ موردی، گوشه‌هایی از اخلاق خودشیفته است. خودشیفته عذرخواهی نمی‌کند، مگر اینکه مجبور باشد. چون معتقد است هر کاری که در هر زمانی کرده درست است، مگر اینکه خودش بگوید. خودشیفته برای اثبات خودش یک نظر قدیمی دارد: «همینی که من می‌گم.» یا «حتما می‌فهمم که می‌گم.» یا «همینه که هست.» و برای رد کردن نظر مخالفش هم یک استدلال بسیار محکم‌تر دارد: «غلط کرده گفته.» و «تو اصلا کی هستی که می‌خواهی من حرفت را بپذیرم.» در همه این جاها لایه ضخیمی از غروری بی‌پایان وجود دارد که نه می‌شود با آن برخورد اخلاقی کرد و نه آن را نقد کرد. خودشیفته از نقد گریزان است. حتی وقتی به جنبه زشتی از رفتار و افکار خودشیفته انتقاد می‌کنی خودش را چنین معرفی می‌کند: «من همینم که هستم، می‌خوای بخواه نمی‌خواه نخواه.» او لزومی نمی‌بیند از افکار و نظراتش دفاع کند و غالبا هم سپر دفاعی‌اش گریز از گفتگوست، یک خودشیفته هرگز گفتگو نمی‌کند، چون پذیرش گفتگو یعنی پذیرش برابری دو نفر در حالی که خودشیفته معتقد است از همه برتر است.

خودشیفته‌ها از همه بهترند: فرض کنیم شما یک مطلع موسیقی هستید و با یک خودشیفته درباره موسیقی بحث می‌کنید. خودشیفته معتقد است که فلان گروه یا فلان خواننده بهترین است، چون او را می‌شناسد، یک بار به کنسرتش رفته و بارها در پارتی موسیقی‌اش را گوش کرده. وقتی شما می‌گوئید که این موسیقی کپی و دزدی است، او از شما دلیل می‌خواهد، وقتی دلیل می‌آورید می‌گوید «هیچ ایرادی نداره که موسیقی کپی باشه» و ده‌ها مورد در برتری موسیقی کپی ارائه می‌کند. چرا؟ چون خودشیفته از همه بهتر است. وقتی شما می‌گوئید که متخصص موسیقی هستید، می‌گوید: «باشه، فقط تو خوبی، بقیه احمق هستند.» در حالی که اصلا بحث بر سر احمق بودن نیست. بحث بر سر نداشتن اطلاعات کافی است. خودشیفته بلافاصله موضوع را به خوب بودن ربط می‌دهد، «من خوبم، تو خوب نیستی، یا تو خوبی، من بد هستم.» در واقع او به جای رفتن به حوزه فکر یا هنر به حوزه اخلاق می‌رود. حتی وقتی نظری را می‌گوئید، به جای بحث از درستی یا غلطی نظر شما، بلافاصله موضوع را به بدی و خوبی خودتان می‌کشاند و می‌گوید: «خودت چی که از من بدتری.» و این پایان گفتگو با بسیاری از خودشیفته‌هاست.

من حق دارم تغییر کنم اما تو حق نداری تغییر کنی: یک خودشیفته همه حقوق بشری را دارد. او به خودش حق می‌دهد تغییر کند و این تغییر نشانه توانایی و شخصیت زیبای اوست، اما شما حق ندارید تغییر کنید و اگر تغییر کردید بخاطر ناتوانی و اجبار ناشی از اشتباهات است. تو اگر تغییر کردی به‌خاطر این است که زندگی مزخرفی داشتی و الآن هم معلوم نیست خوب شده باشی. اما من اگر تغییر کردم به‌خاطر این است که خودم بدون اینکه کسی چیزی بگوید فهمیدم چطور بهتر بشوم. خودشیفته اصلاح نمی‌شود، بلکه بهتر می‌شود. چون عیبی ندارد، مجموعه‌ای از خوبی‌هاست که روز به روز این خوبی‌ها بیشتر می‌شود.

ما ایرانیان غالبا بیماری خودشیفتگی داریم. به همین خاطر است که در برنامه روزانه‌مان روزی یک ساعت بخاطر این‌که به شعورمان توهین نشود، کتاب نمی‎‌خوانیم، چون توی کتاب‌های چیزی که من ندانم ننوشته‌اند. خودشیفته هر روز دو ساعت در حال اثبات این است که «همه باید بفهمند من کی هستم.» و خودشیفته دائما فکر می‌کند «ما را ببین که این‌قدر بدبخت شدیم که اینها شدند روشنفکران ما. خودشیفته از صبح تا شب دارد اثبات می‌کند که استعدادش تلف شده است و اگر امکانات داشت از همه بالاتر بود و آنها هم که بالاتر از او هستند، فقط امکانات بیشتری داشتند، وگرنه طبیعی است که من از همه بهترم. وقتی توی خیابان راه می‌روید به هموطنان دقت کنید، دماغ‌شان بالاست. آنها از همه بهترند.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

5 پاسخ

  1. اتفاقا بسیاری از عدت های بد ما ایرانی ها از ایینه بیرونی (نگاه خارجی ) قابل توجه وبررسی عمیق است در این خصوص می توانم حداقل یک منبع با محتوا (سفر نامه دکتر پولاک با عنوان در میان ایرانیان را مثال بزنم ) بسیاری از مطالب ذکر شده توسط جناب نبوی حدود یکصد سال پیش توسط این طبیب فرانسوی در بار قاجار به خوبی اشاره تعریف شده

  2. نبوی، تو که خودت با تبلیغ بیجا برای روحانی و عدم پیگیری هیچکدام از خواسته های رای دهندگان ، که حالا انتخاب او به تف سر بالا ( خدا رحمت کند شخصی که این اصطلاح تف سر بالا را وارد ادبیات فارسی کرد) تبدیل شده است، بیشتر به شعور خودت و خوانندهات توهین کردی. هیچ موقع از رای دادن پشیمان نبودم. و تا زمانی هم که شورای نگهبان وجود دارد دیگر رایی نخواهم داد، مگر رای گیری برای حذف خود شورای نگهبان باشد.

    1. جناب کوشا،
      من آینده را نمی دانم، ولی چهار سال گذشته، نسبت به هشت سال قبلش، صد برابر بهتر بود، شاید بگوئیم خدا را شکر که بدتر نشد، و آن وضع ادامه نیافت.
      تازه کابینه دور دوم تائید شد، بگذار از این چهار سال، دو سالش بگذرد، بعد یقه ی نبوی را بگیر.
      یک نگاهی به ترامپ بکن، تا کمی به رئیس جمهور روحانی امیدوار بشی!

  3. اینها که گفتی بیماری های اخلاقی و رفتاری بسیاری از ما ایرانیان است. البته احتمالا ملت های دیگر هم ایراداتی شبیه ما و یا متفاوت با ما دارند. متاسفانه ایراد که کم نیست و کم نمی آید!
    اما خوب است که گاه به گاه یکی به ما تلنگر بزند و بعضی عیب ها را متذکر شود و به خودآئیم.
    ولی اینکه همه ی ناهنجاری های رفتاری را، یا عمده ی آنرا ذیل خودشیفتگی جمع کنی، کمی شاید ناشی از خود شیفتگی به نظریه خود شیفتگی باشد.
    امیدوارم نگوئی که همینه که من گفتم!
    همچنان که گفتی ما نیاز به گفتکو و دیالوگ داریم. بلکه در مباحثه چیزی یاد بگیریم و نیز خود را اصلاح کنیم.
    امام صادق ع: محبوبترین برادر من کسی است که عیب های من را به من هدیه کند! ( شاید یعنی با زبان خوب و مطبوع و دوستانه به من بکوید، و وقتی چنین کرد، لطف و محبتی بزرگ به من کرده است.)

    احب اخوانی من اهدی الی عیوبی.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که در بقای آن نقش دارند، بسیار چالش‌برانگیز است. آیا می‌توان پذیرفت که کسانی که به دلایل مختلف به نظام دیکتاتوری

ادامه »

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است که انسان‌هایی عاشق، اندیشمند و بیزار از خشونت و

ادامه »

  در حالی‌که با نفس‌های حبس‌شده در سینه منتظر حمله نظامی اسرائیل به کشور‌مان هستیم، به نگارش این یاداشت کوتاه

ادامه »