در ماه ژوئن (سال ۲۰۱۷)، بیش از بیست شهر آمریکا در تظاهرات علیه قوانین شریعت در این کشور شرکت کردند. برای این معترضین این کلمه عربی [شریعت]، کُدی و معنایی است برای ستم به زنان و مردان به نام خدا و اعمال دهشتباری بهمانند سنگسار و سر بریدن. شاید این تظاهرکنندگان در این خصوص حرف و بحثی قابل اعتنا داشته باشند، چون این گونه وحشیگریها در واقع به نام شریعت صورت میگیرد، اما نکاتی نیز هست که ایشان آنها را درنظر نگرفتهاند.
در زبان عربی و در لغت، «شریعت» به معنای «راه» است. به طور مشخص اما به تمامیت قوانین اسلامی که مسلمانان آنها را به عنوان خواست و اراده خداوند میبینند، اطلاق میشود که در قرآن و یا سیره [گفتار و رفتار] پیامبر آمده است. ممکن نیست که مسلمانی که در ایمان خود راسخ و مستحکم است، قوانین شریعت را محکوم کند و با آنها مخالفت کند. اما روش اجرای شریعت که به آن «فقه» گفته میشود، امری است که قابل بحث و تفسیر است.
بخش زیادی از شریعت در ارتباط با امور شخصی است. یک مسلمان خوب [و مومن] باید پنج مرتبه در روز به سوی مکه نماز بگزارد یا مثلا در همه روزهای ماه رمضان روزه بگیرد. قطعا با توجه به تقوا و میزان مذهبی بودن هر شخص، انجام این اعمال اگر از روی اجبار نباشد هیچ مشکلی ندارد [و فرد آنها را انجام می دهد]. از آن هم باید در هر جامعهای که آزادی مذهبی دارد استقبال شود و پذیرفته شوند.
اما بخشی از شریعت نیز در خصوص حقوق و قوانین مربوط به عموم است. به مانند قوانین مربوط به مجازات. و میان آنها با استانداردهای مدرن حقوق بشری تضادی آشکار وجود دارد. اولا شریعت، مجازاتهای بدنی به مانند قطع دست، سنگسار، شلاق و سربریدن را آشکارا پذیرفته است. همچنین قوانین اسلامی، اعمالی مانند ارتداد، توهین به مقدسات و ارتباط جنسی خارج از ازدواج را جرم دانسته و ممنوع کرده است. در حالی که هیچکدام از آنها قابلیت جرم انگاری در هیچ جامعه آزادی را ندارند.
برای حامیان حقوق بشر خبرهای خوبی وجود دارد. اندیشمندان اسلامی در قرون وسطی میان امور شخصی یا عبادات و امور اجتماعی یا معاملات، تمییز و تفکیک قائل شدهاند. آنها پذیرفتهاند که امر دوم انعطاف پذیر است. علاوه بر این در دو قرن گذشته و در روند نوگرایی در بخشهای زیادی از جهان اسلام – که با امپراطوری عثمانی آغاز شد – بسیاری از احکام معاملات منسوخ شده و با قوانین سکولار جایگزین شده است. به همین دلیل است که در میان بیش از ۵۰ کشور با اکثریت مسلمان، قوانین جزائی بر مبنای شریعت تنها در تعداد کمی از آنها وجود دارد.
اما خبرهای بدی هم هست. در اطراف و اکناف جهان اسلام جنبشهای ایدئولوژیکی هستند که میخواهند شریعت را با تمام سختی، وجه اجباری و تضادش با عناصر آزادیخواهانه دوباره برگردانند و سادهلوحانه فکر میکنند که این عمل عصر شکوه جهان اسلام در قرون وسطی را احیا خواهد کرد. به طور معمول این جنبش ها اسلامگرا لقب گرفته اند. با وجود اینکه بسیاری از اسلامگرایان اهل خشونت نیستند و میخواهند ایدئولوژی خود را با ابزارهای سیاسی به مانند پیروزی در انتخابات ها پیش ببرند، برخی دیگر اما اهل خشونتاند. (دولت اسلامی یا داعش افراطیترین ایشان است. میگویند یکی از شعارهایشان این است که «شریعت تنها با اسلحه مستقر می شود.»)
آیا اسلامگرایان میخواهند شریعت را در جهان و بالاخص در غرب، و حتی در ایالتهای آمریکا به مانند اوکلاهاما، آلاباما یا داکوتای جنوبی که همگی اخیرا قوانینی را با هدف ممنوع کردن شریعت تصویب کردهاند، تحمیل کنند؟ رادیکالترین اسلامگرایان در وحشیانهترین خواستهایشان ممکن است که چنین هدفی را آرزو کنند. اما سرزمین اصلی مبارزه آنها درون کشورهای مسلماننشین است، از آنها جلوتر نیامده و از این کشورها خارج نمیشود.
علاوه بر این، نظرسنجیها نشان میدهند که بیشتر مسلمانانی که در کشورهای غربی زندگی میکنند، به طور مشخص در آمریکا، از قوانین و نُرمهای آزادی محورانه آن خرسنداند. برخی از محافظهکاران میان آنها شاید بخواهند به صورتی داوطلبانه برای اموری به مانند ازدواج، طلاق یا ارث به محاکم شرعی مراجعه کنند، اما این تقاضاها نباید موجب این خطا بشود که آنها میخواهند قوانین سخت و خشن شریعت را به قوانین کشور بدل کنند.
همه اینها ممکن است برخی را در غرب وحشت زده کند. آنها متعجبانه میپرسند که چرا اسلام اینقدر با قوانین و مقررات همراه و در آنها غرق شده است؟ این مسئله ممکن است کسانی را به این تحلیل و نقد سوق بدهد که اسلام یک دین یا مذهب نیست، بلکه یک «سیستم سیاسی» است.
دلیل این بدفهمی این است که نگاه بسیاری از غربیان به دین [اسلام] اساسا بر اساس نگاه ایشان به مسیحیت شکل گرفته است که در آن «نجاتدهنده» کرارا خواست و اراده در حوزه این جهان را به «پادشاهی این جهان» محول کرده است. (امر دنیا را به قوانین دنیوی محول کرده است)
اما یک دین ابراهیمی دیگر نیز هست که از این نظر بسیار به اسلام شبیه است و ممکن است زاویه دید جدیدی را برای ما بگشاید: یهودیت. سنت یهودی و قوانین الهی آن یا همان هلاخا، که آنهم «راه» و «مسیر» معنا میدهد، شریعتی است که برای این دین تعیین گشته به صورت یک مدل درآمده است. بهمانند شریعت در اسلام، هلاخا نیز قوانین بسیاری در خصوص امور شخصی مثلا خوراک و پوشاک دارد که یهودیان ارتدکس، هنوز از آن پیروی می کنند. اما [هلاخا] احکام بسیار خشنی هم به مانند سنگسار و یا سوزاندن فرد به هدف کشتن او برای گناهانی به مانند زنا، توهین به مقدسات و یا شرک و بت پرستی دارد.
تفاوت بسیار عظیم میان اسلام و یهودیت این است که دیانت پیشین [یعنی یهودیت] اقتدار خود را حدود ۲۰۰۰ سال پیش از دست داده است و در آن زمان قوانین جزایی هلاخا عملا بیاثر شده است. علمای یهودی بهعنوان پیشوایان اقلیتهایی که عموما تحت آزار و ستم بودهاند، قوانین کشورهای میزبانشان را پذیرفتهاند و آن را به عنوان قانون تلقی کردهاند.
امروز نیز بسیاری از اندیشهورزان مسلمان همان سخن و راه را به مسلمانانی که در غرب زندگی میکنند ارائه میکنند. این در حالی است که اسلامگرایان نمیخواهند ایده حکومت دینی و نظام تئوکراتیک را وانهند. (و همچنان میخواهند قوانین دینی را حاکم کنند.)
دولت اسرائیل اساسا به عنوان دولتی سکولار و مدرن زاده شده و آنانی که میخواهند این دولت بر اساس قوانین هلاخا اداره شود، اقلیتی کوچکاند.
مشکل قدرت، تنها عاملی نبود که یهودیان را بر آن داشت تا امر هلاخا را محدود کنند، بلکه عصر روشنگری و به طور مشخص «عصر روشنگری یهودی» نیز موثر بود. این امر توسط افرادی به مانند فیلسوف آلمانی یهودی قرن هجدهمی یعنی موسی مندلسون انجام شد و [یهودیت] با تاثیر از ارزشهای مدرنی به مانند دانش سکولار، عقلانیت و آزادی عقیده و وجدان بازخوانی و بازتفسیر شد. بحث و رویکرد مندلسون در کتابی با عنوان «بیتالمقدس، یا رسالهای در باب قدرت دینی و آیین یهود»* به صورت قابل توجهی به بحث و رویکرد نوگرایان مسلمان امروز نزدیک است. (به بیان دیگر عصر روشنگری یهودی و نه اصلاحگری پروتستانی مارتین لوتر است که میتواند یک همانندسازی صحیح برای اسلام امروز تلقی شود و به کار آن آید.)
مسئله بسیار مهمی در آن زمان نیز این بود که برخی آزادیخواهان غربی روشنگری یهودی را تلاشی بیهوده میپنداشتند و نسب به تغییر در فرم و محتوای دیانت قانون محوری چون یهودیت بسیار ناامید بودند. یکی از آنها فیلسوف آلمانی، امانوئل کانت بود که می گفت یهودیت «نه یک دین و مذهب در تمامیت خود که یک مجموعه قانون اساسی و سیاسی است». کانت همچنین میگوید که یهودیان هیچگاه اروپایی نمیشوند، مگر اینکه دین عیسی مسیح را بپذیرند و آن را جایگزین یهودیت کنند. این رویکرد ضد یهودی در قرن هجدهم به شدت شبیه رویکردهای ضد اسلامی امروزی است که بدل به مد روز هم گشته است.
به بیان دیگر اسلام، چونان که پیروان و منتقدانش، هر دو طائفه، میپندارند، مستثنی از قاعده نیست. بلکه یکی از شاخههای درخت کهن ادیان ابراهیمی است و با چالشهایی مواجه میشود [و شده است] که دیگر شاخههای این درخت کهن نیز با آنها برخورد داشته و درگیر شدهاند.
اسلام اما بذر و مبانی اصلاح و رفرم را در خود دارد. یک نکته بسیار مهم در خصوص شریعت در اینجا قابل ذکر است. برخی از عالمان اسلامی در قرون وسطی، به مانند امام ابراهیم بن موسی الشاطبی، از علمای اندلس به ورای امر قانون نیز نظر افکنده و «مقاصد و اهداف» الهیات و دین را ورای امر شریعت فهم کرده و نشان دادهاند. این امر [مصالح یا مقاصد دین و شریعت] برای حفاظت از ۵ ارزش مبنایی یعنی دین، نفس، مال، عقل و نسل طرح و ارائه شده است.
امروزه نوگرایان مسلمان میگویند که این ارزشها در دموکراسیهای غربی نسبت به دولتهای اسلامی، بسیار بیشتر مورد احترام و حفاظت قرار میگیرند. آنها همچنین میگویند که (امروزه) این «شور و اشتیاق» را به جای شریعت، باید صرف مسئله حقوق اساسی برای همه انسانها کرد. نگاهی که به شدت برای خاورمیانه امروز امری لازم و ضروری است. خاورمیانهای که در اغلب موارد، جانشین اندیشه شریعت محور پیشین، رویکردهای سکولار، اما اقتدارگرا و استبدادی است.
* “Jerusalem, or on Religious Power and Judaism” – Moses Mendelssohn
با سپاس بسیار از آقای یاسر میردامادی، پژوهشگر دین و فلسفه که در برگرداندن برخی کلمات به فارسی مرا یاری دادند.
متن اصلی در نیویورک تایمز:
۱
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…