از عمر اصلاح طلبی در ایران، سه دهه میگذرد. اصلاح طلبی یک جوان سی ساله است. دوستان از احوال او خبری دارند؟ معلوم است چه در سر دارد؟ اصلاً حال و احوال خوبی دارد؟ سالم است؟ بیماری خطرناکی ندارد؟ اینها پرسشهای مهمی است که این جریان باید از خود بپرسد.
من تصویری از اصلاح طلبان عرضه خواهم کرد. این تصویر را برای اصولگرایان نیز میتوان ترسیم کرد. داستان داستان زوال حیات سیاسی است و همه جریانات سیاسی را در بر میگیرد.
از مستی پس از پیروزی بیرون بیاییم. وضعیت اصلاحطلبان و هویت اصلاح طلبی را در وضعیت مناسبی نمیبینم. قصد دارم برای بیان مقصودم از نمایش و صحنه تئاتر کمک بگیرم. خیال میکنم سیاست در دنیای امروز به نمایش شباهت زیادی دارد. اصولاً جامعه جدید جامعه نمایش است و پرطرفدارترین صحنههای نمایشی نیز در عرصه سیاست عرضه میشود. به گمانم وضعیت امروز اصلاح طلبان، با یکی از دو برداشت زیر قابل توضیح است:
برداشت اول: خوش بینانه
به نمایشنامهای فکر کنید که بازیگرانش در میان بازی، یکباره متن سناریو را فراموش کنند. بازیگران با چشمهای منتظر و حیرت زده تماشاچیان مواجهند. هنرمندان بزرگ خیلی دست پاچه نمیشوند. دست به کار بداهه میشوند. بدون توجه به آنچه در متن سناریو نوشته شده بود، هر کس گفتاری خلق میکند و نقشی برای خود اختیار میکند و بالاخره ماجرا را به نحوی آبرومند به پایان میبرند.
گرچه اصلاحطلبان بر متن و مواد و قواعد خاصی وفاق نداشتند، اما چند اصل کلی وجود داشت که همه آنها را گردهم میآورد. شاید بتوان همه چیز را ذیل این عبارت تلخیص کرد: حرکت به سمت نظم دمکراتیک در چارچوب نظم مستقر. این کار البته استلزاماتی داشت: بازخوانی نقش دین در عرصه سیاسی، بازآفرینی حیات سیاسی، خوانشی تازه از مبادی و ارزشهای دوران انقلاب، بازتعریف نسبت میان حاکمیت و مخالفین سیاسی و …..این چند جمله کوتاه البته نماینده انبوهی از ادبیات گسترده و فراوان فلسفی و سیاسی و جامعه شناسانه و سیاسی بود که از اوایل دهه هفتاد تولید و توزیع میشد. این عبارات را متن همان سناریوی نمایشی بخوانید که با خرداد سال ۱۳۷۶ به صحنه رفت.
امروز جریان اصلاحات همچنان باقی است. قدرتمند است و ایفای نقش میکند. اما جرفها، مدعیات، .و بازیگرانش عوض شدهاند. چهرههای تازه به میان آمدهاند. اما مثل روز روشن است که یا متن سناریو را فراموش کردهاند و یا اصلاً هیچ وقت سناریویی به نام اصلاح طلبی به گوششان هم نخورده است. بنابراین آنچه روی صحنه است، یک بداهه تام است. اما متاسفانه این بازی بداهه را هنرمندان و سیاستمداران بزرگ بازی نمیکنند.
در نمایش تئاتر، همه چیز تماماً بداهه نیست. ساختار مورد توافقی وجود دارد که در چارچوب آن بازیگران به طور خلاقانه ایفای نقش میکنند. مثلا اگر چارچوب کار، حماسی است، بعید است یکدفعه یک بازیگر خلاقیت را به جایی برساند که در میان صحنه دلقک بازی درآورد. بداهه سیاسی اصلاح طلبان اما چارچوب خود را هم از یاد برده است. یکی در گوشهای در حال ایفای یک نقش حماسی است، دیگری در گوشهای دیگر، پانتومیم اجرا میکند، یکی مردم را میخنداند، و دیگری در حال اجرای یک ملودرام است.
یکی باید از راه برسد و فریاد بزند دوستان هرچه میکنید بکنید، ولی توضیح دهید چه کمکی به پیشبرد آنچه اصلاحطلبی خوانده شده میکنید.
برداشت دوم: بدبینانه
به نمایشنامهای فکر کنید که بازیگرانش در میان کار، یکباره فراموش کنند اینجا تئاتر است، قرار است نمایشی اجرا شود. چنین اتفاقی قطعاً در صحنه تئاتر نیافتاده و نخواهد افتاد. اما در صحنه نمایش سیاسی، گاهی این اتفاق میافتد. به نظرم میتوان وضعیت اصلاح طلبان را اینطور تحلیل کرد. اصولاً فراموش کردهاند یک پروژه سیاسی جمعی وجود دارد، قرار است اهدافی تامین شود. قرار است برای تامین اهدافی مشخص کسانی ایستادگی کنند، قرار است از چیزی دفاع شود، قرار است اصولاً چیزی در این کشور اصلاح شود.
آن وقت است که یکدفعه میبینید وسط صحنه تئاتر، یکی از بازیگران پشت به تماشاگران نشسته پولهای خود را میشمارد. دیگری کفشهای خود را واکس میزند. آن یکی در تلگرام خود جستجو میکند و چیزهایی مینویسد. یکی چاک دهان خود را میکشد هرچه دلش میخواهد در مقابل زن و بچه مردم به دوست طلبکارش میگوید. از میان تماشاگران کسانی برمیخیزند و روی صحنه میروند. پتو پهن میکنند هندوانه میخورند.
من نمی دانم وضعیت امروز با آن برداشت اول سازگارتر است یا برداشت دوم. اما اطمینان دارم نمایش معین و مشخصی تحت نام اصلاح طلبی در صحنه سیاسی ایران اجرا نمیشود. همه چیز منحصر شده به اعتبار سه چهار نام و شخصیت معین که سید محمد خاتمی در راس آنهاست. این اعتبار قطعاً ابدی نیست. این خود از نشانههای فاجعه است که همه چیز به یک نام خلاصه شود.
بر ما چه گذشته است
بحث در باره دلایل این وضعیت، مجالی دیگر و سطح بحثی دیگر میطلبد. اما اجمالاً من به چند عامل اساسی اشاره میکنم.
اول ناتوانی در بازسازی سناریوی اصلاح طلبی در مواقع لزوم: سناریوی اولیه، نقاط قوت فراوانی داشت. اما در مجموع از حد مقدورات و شرایط خاص جامعه ایرانی فراتر بود. کسی نبود که همزمان با اجرای نمایش، دستکاریهای حسابشده در سناریوی اولیه کند. بنابراین گاهی بازیگران قادر به ایفای نقش نبودند و گاه تماشاگران با اعتراض خود بعضی نقشها را طرد کردند. بنابراین یکدفعه سناریو از دست رفت و بازیگران به تدریج رو به بداهههای بیمعنا بردند.
دوم نقش مخرب حریف: اصلاح طلبان در صحنه سیاسی حریف قدرتمندی داشتند. تا اینجای کار خیلی عجیب نبود. عرصه سیاسی با معارضه و ستیز و رقابت شناخته میشود. اما حریف اصلاح طلبان، از همان نخست به جای رقابت و ستیز، آرایش جنگی گرفت. اصلاح طلبی در سرشت خود با جنگ سر سازگاری نداشت و قرار نبود در چنین میدانی عمل کند. بنابراین منطق کلامیاش، دچار اعوجاج و گسیختگی شد. رقیب اصلاح طلبان، میدان اصلاح طلبی را تخریب کردند، اما خودشان بیشتر از اصلاح طلبان آسیب دیدند. چرا که زبان و آرایش جنگی در میدانی که جنگی نبود، ناشناخته و نامشروع بود. حاصل اما وضعیتی است که اصلاح طلبان انسجام و وحدت ذهنی و عملی خود را از دست دادهاند. معلوم نیست چه چیز چگونه و با چه هدفی باید اصلاح شود. درست مثل اینکه اصولگرایان که نمیدانند از چه چیز به منزله اصل و اصول باید دفاع کنند.
سوم سودآور شدن اصلاح طلبی: آنچه بر سر نام انقلابی بودن آمد بر سر اصلاح طلبی هم آمد. انقلابی بودن ابتدا مستلزم پرداخت هزینه بود اما بعد از پیروزی انقلاب، سودآور شد. بعد از پیروزی، دو سنخ انقلابی بودن رویاروی هم ایستاد: انقلابی هزینه پرداز، و انقلابیگری منجر به سود. انقلابیون هزینه پرداز، همه جا موفق بودند الا در مقابل انقلابیون جویای سود. در مقابل آنها شکست خوردند و از صحنه بیرون رفتند. اصلاح طلبی نیز به همین سرنوشت دچار میشود. اصلاح طلبان هزینه پرداز، به تدریج عقب رفتند تا جا برای اصلاح طلبان جویای سود تنگ نکنند.
چهارم تجاوز پیشگی منطق انتخاباتی: انتخابات مهم ترین مکانیسم رقابت سالم سیاسی در دنیای امروز است. میتوان انتخابات را از این حیث یک امکان بی بدیل خواند. اصلاح طلبان به حق در جدی شدن مکانیسم انتخاباتی در ایران نقش مثبت و مهمی داشته و دارند. اما صندوق و انتخابات، یک مکانیسم و ابزار خاص برای سیاست ورزی به معنای گسترده آن است. اگر صندوق و پیروزی در انتخابات به مساله اصلی حیات سیاسی تبدیل شود، حاصل جز پوپولیسم، روزمرهگی، افول سرمایههای فکری، بی معنا شدن مرزهای هویتی و استراتژیک نخواهد بود.
منبع: وبلاگ زاویه دید
یک پاسخ
در مقابل مذهب و تقدس باید مذهب و تقدس دیگری داشت والا حریف نمی شوید…
اینکه مشکلات و مفسده زیاد شده معلوم میشود مذهب و تقدس حریف که از دیرباز تا کنون تبلیغ میشده تصنعی و رنگ آمیزی شده و سفارشی بوده است و اینکه مصلحین کاری از پیش نمی برند معلوم میشود ایشان به سلاحی مقدس و اصیل مجهز نیستند…و یا از همان فرقه هستند…
دیدگاهها بستهاند.