زیتون– درگذشت دکتر ابراهیم یزدی در هشتاد و شش سالگی برای آنها که صحنه سیاست ایران را در طی این دههها دنبال کردهاند یک مرگ نمادین است.او در فراز و فرودهای سیاسی ایران طی دهه منتهی به انقلاب نقشی موثر داشت و پس از استقرار جمهوری اسلامی هم خود را در مقام دولتمردی دید که باید سکان یکی از سختترین مناصب یعنی وزارت امورخارجه دولتی پسا انقلابی را به دست بگیرد.در دریای مواج و طوفانی سالهای تثبیت جمهوری اسلامی برای او و همراهانش که شیوههای انقلابی در دولتداری را نمیپسندیدند راهی نماند جز آن که پس از دولتی ۸ ماهه به حاشیه سیاست بروند.حاشینهنشینی اجباری که به حذف و سرکوب و زندان برای یزدی و محرومیت همحزبیهایش از مناصب سیاسی برای دههها منتهی شد.
زیتون به مناسب درگذشت این چهره کهنهکار سیاست ایران با علیرضا علویتبار فعال سیاسی اصلاحطلب درباره سرنوشت نهضت آزادی پس از درگذشت ابراهیم یزدی گفتگو کرده است. به باور علویتبار درگذشت یزدی را نمیتوان به معنای پایان یک جریان فکری – سیاسی تلقی کرد و گرایشهای فکری این جریان کماکان و البته با توجه به مقتضیات زمان به حیات خود ادامه خواهد داد.
متن کامل گفتگو را بخوانید:
آقای علویتبار٬درگذشت ابراهیم یزدی در دورانی اتفاق افتاد که تاثیرگذاری جریان ملیمذهبی در فضای سیاسی کشور، در قیاس با حتی دهههای قبل، پایین آمده است. آیا مرگ دکتر یزدی را میتوان مهر خاتمت و نمادی از مرگ این جریان سیاسی دانست؟
جریان ملیمذهبی از سال ۷۶ به بعد در تعاملی عمیق با جریان اصلاحات آغازشده قرار گرفت. در فرایند این تعامل پیشداوریها و فاصلههای شکلگرفته از پیش از آن، به تدریج رنگ باخت. همسویی عملی پدیدآمده در آغاز به تدریج به همدلی و همفکری و گفتوگو انجامید؛ بهگونهای که امروز میتوان جریان ملیمذهبی را به عنوان گرایشی در درون جریان ملی اصلاحطلبی و بهبودخواهی تعریف کرد.
به ویژه وقوع جنبش سبز بخشهای رادیکالتر جریان ملیمذهبی را نیز با پیوستار بسیار گستردۀ اصلاحطلبی پیوند داد. دلیل کمتر دیده شدن جریان ملیمذهبی در سالهای اخیر فعالیت آنها در کنار پیوستار بزرگ اصلاحطلبی است. پیوستار اصلاحطلبی با پذیرش چندگونگی و تنوع در درون خویش همه را به سوی یک محور اصلی سوق داده و متمرکز کرده است:«تلاش متکی بر شهروندان ایرانی برای گذار مسالمتآمیز به مردمسالاری.»
دکتر یزدی نه به دنبال آرمانیسازی دوره پیش از اسلام ایران بود و نه با تحقیر با اقوام اقلیت ایرانی برخورد میکرد
این محور اصلی از آرمانهای اولیۀ چهرههای اصلی ملیمذهبی است و نباید تعجب کرد که آنها مختارانه ذیل این برنامۀ کلی فعالیت میکنند و نیازی به تمایزیابی نمیبینند. این همراهی و همدلی به گمانم بدون حضور دکتر یزدی نیز ادامه خواهد یافت .
این واقعه را نمیتوان به معنای پایان یک جریان فکری – سیاسی تلقی کرد. گرایشهای فکری این جریان کماکان و البته با توجه به مقتضیات زمان به حیات خود ادامه خواهد داد، البته تا مدتی نامشخص در چارچوب یک جریان کلیتر. اما از لحاظ سازماندهی و تشکیلات به گمانم تمامی جریانهای فعال درون ایران در آستانۀ یک تجدید سازماندهی هستند و در آینده شاهد پیدایش چند جریان متشکل از عناصر جذبشده توسط برخی از جمعهای محوری از همۀ احزاب و تشکلها
بعضیها بر این باورند که ابراهیم یزدی نتوانست محبوبیت بازرگان و یا سحابی را کسب کند. اگر بخواهید ابراهیم یزدی را از حیث محبوبیت و سلوک سیاسی با مهندس بازرگان و مهندس سحابی مقایسه کنید، چه تفاوتهایی بین این دو نفر میبینید؟
در این مورد توجه شما را به چند نکته جلب میکنم. یکم اینکه زندهیاد بازرگان نیز همیشه در میان روشنفکران محبوب نبوده است. هم در مقطع کوتاهی پیش از انقلاب هم در مقطعی بعد از انقلاب آماج حملات بسیاری از اهل قلم و روشنفکران بود. دوم اینکه نباید به عنصر برچسب «مظلومیت» در ایجاد محبوبیت بیتوجه باشید. هم زندهیاد بازرگان هم زندهیادان سحابیها از نظر عموم مظلوم تلقی میشدند.
فشارها و ستمهایی که بر آنها رفته بود و نادیده گرفته شدن خدمات آنها به ایران و اسلام، این تلقی را موجه میساخت. علیرغم فشارهای بسیاری که به دکتر یزدی وارد شد، این تلقی در مورد او کمتر عمومیت یافت. سوم اینکه در مقایسه با مهندس بازرگان، دکتر یزدی عملگراتر بود و به نتایج عملی اقداماتش بیشتر توجه داشت.
دکتر یزدی درگیر میشد و میکوشید تاثیری بر روند امور بگذارد. اما بازرگان اصولگرا (نه به معنای بنیادگرا که امروز متداول است!) بود و ترجیح میداد کمتر با جریانهایی که با آنها مرزبندی دارد پیوند خورده و تعامل داشته باشد.
بازرگان با جوانان کمتر تعامل داشت و کمتر از آنها اثر میپذیرفت؛ در حالی که یزدی میکوشید تا با جوانان همدلتر و همراهتر باشد.
در برخوردهای شخصی، دکتر یزدی دیپلماتیکتر بود و مواضعش را کمتر صریح و تند مطرح میکرد؛ در حالی که مهندس بازرگان مواضعش را با صراحت مطرح میکرد و گاه در دفاع از آنها عصبانی میشد و عصبانیتش را نشان میداد. کموبیش مهندس بازرگان به سیاستورزان سنتی ایران شبیه بود و دکتر یزدی به سیاستمداران جدید دنیا.
ابراهیم یزدی از نظر شما، در درجه اول دموکراسیخواه بود یا ناسیونالیست بود؟
برای جریانی که دکتر یزدی در آن فعال بود «مردمسالاری» همان «حکومت ملی» بود. آنها تصور ادارۀ امور عمومی بر مبنای مردمسالاری بدون وجود ظرف و مبنایی به عنوان حکومت مبتنی بر ملت (ملت-حکومت) را بسیار دشوار مییافتند. از این رو، هم برای او و هم برای کسانی چون زندهیاد مهندس سحابی جدا کردن «ملتگرایی» و «مردمسالاریگرایی»بسیار دشوار بود.
البته دکتر یزدی هیچگاه ناسیونالیسم رمانتیک را قبول نداشت. برای او نوعی «میهندوستی مردمسالار» تعیین کننده بود. میدانیم که ملتگرایی پیوستاری وسیع است که یک سر آن «ناسیونالیسم رمانتیک» قرار دارد و سر دیگر آن «میهندوستی مردمسالار».
دکتر یزدی نه به دنبال آرمانیسازی دورۀ پیش از اسلام ایران بود و نه با تحقیر با اقوام اقلیت ایرانی برخورد میکرد. اما نسبت به تمامیت ارضی و منافع ملی ایران به شدت حساس بود. تجربۀ تاریخی ناسیونالیسم رمانتیک ایرانی از پیوند آن با اقتدارگرایی حکایت میکند؛ در حالی که «میهندوستی مردمسالار» در تمامی مقاطع حیات خود کموبیش از مردمسالاری بیشتر دفاع کرده است.
دکتر یزدی همانند بسیاری از همفکرانش، اگرچه جزو چهرههای انقلابی برجستۀ ایران در دهۀ پنجاه شمسی بود اما در دوران پس از انقلاب، سیاستمداری اصلاحطلب قلمداد میشد. مبنای اصلاحطلبی یزدی چه بود؟ علاقهاش به نظام سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی یا عبور کلیاش از انقلابیگری؟
دکتر یزدی تجربۀ دهۀ نخست انقلاب را به خوبی در خاطر داشت و خوب تحلیل کرده بود. عواقب «انقلابیگری در روش» لطمات جبرانناپذیری به مخالفان و منتقدان زده بود و انحرافات ساختاری عمیقی هم در حاکمیت ایجاد کرده بود.
اصلاحطلب شدن بخش اندیشمندتر انقلابیون در سالهای پس از انقلاب، حاصل تجربۀ بدترین اشکال خشونت بود. همه به تدریج دریافتند که به طور معمول خشونت در آغاز به عنوان ابزاری برای ایجاد تغییر به کار گرفته میشود اما به تدریج خود تبدیل به محور میشود و چون بهمن در مسیر حرکت خویش بر خود میافزاید.
در مجموع میتوان او را به عنوان یک «روشنفکر دینی» و یک «میهندوست مردمسالار» و یک «مبارز تشکیلاتی»منبع الهام برای نسل جدید دانست و از او آموخت
نفی خشونت به عنوان ابزار تغییر اجتماعی، اولین گام برای اصلاحطلب شدن است. به علاوه واقعیتهای اجتماعی خیلی زود به انقلابیون میآموزند که جامعه مومی در دست انقلابیون نیست و از قواعد خاص خود تبعیت میکند.
از این رو سودای دگرگونی یکشبه و انقلابی را به تدریج کنار میگذارند و به اقدامات مرحلهای و سنجیده که دائماً مورد ارزیابی واقع میشوند، راه میبرند. به نظرم برای فرد باهوش و باتجربهای مانند دکتر یزدی، گرایش به روش اصلاحطلبانه اتفاقی طبیعی بود.
مهمترین نقاط عطف و نقاط ضعف زندگی و کارنامۀ سیاسی ابراهیم یزدی از نظر شما چه بود؟
به گمان من سازماندهی دانشجویان مذهبی در خارج از کشور، خارج کردن بخشی از جریان ملیمذهبی از حاشیهنشینی و حضور دوباره در متن فعالیتهای سیاسی، کمک به واقعبینی نیروهای جوان حاضر در عرصۀ سیاست و تلاش برای ارزیابی انتقادی میراث انقلابیون، از مهمترین دستاوردهای دکتر یزدی بود.
از سوی دیگر، گمان من این است که او در ایجاد یک جریان تولید فکر برای بخشی از جریان ملیمذهبی که او نمایندهاش بود، ناموفق بود. به همین دلیل هم در گسترش دادن به این جریان به عنوان یک جریان «گفتمانساز»، دستاورد زیادی نداشت. اما در مجموع میتوان او را به عنوان یک «روشنفکر دینی» و یک «میهندوست مردمسالار» و یک «مبارز تشکیلاتی»منبع الهام برای نسل جدید دانست و از او آموخت
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…