صدای انقلاب و وجدان انقلاب

حسن یوسفی اشکوری

درگذشت دکتر ابراهیم یزدی هرچند غیر منتظره نبود (با اطلاعاتی که تقریبا روزمره داشتیم) اما واقعا دردناک و می توان گفت فاجعه بار بود. هر شخصیتی با هر موقعیت و منزلت و نقشی که دارد و یا می تواند داشته باشد، بالاخره روزی (دیر یا زود) از این جهان فانی به سرای باقی خواهد رفت (و یزدی نیز رفت و از رفتنش گریزی نبود) ولی واقعا برخی از شخصیت های «ملی» یا در زمانه ای می روند که «ملت» بیش از هر زمانی که به او نیاز دارد و یا از این جهت فاجعه و «ضایعه مولمه» شمرده می شود که بی جانشین اند. چندی قبل دوست گرامی ام مرتضی کاظمیان در یادداشتی (در زیتون) از «یزدی؛ سیاستمداری بی جانشین» یاد کرده بود و درست گفته بود.

در باره دکتر یزدی یک سینه سخن دارم؛ از نخستین آشنایی های غیر مستقیم در صدر انقلاب و سپس مستقیم در مجلس اول گرفته تا روابط فکری و همکاری های سیاسی و فرهنگی در دوران پس از مجلس تا حدود ده سال قبل دوران اقامت در وطن. بخشی از گفتنی های من مربوط می شود به جدال های من با بازجو درباره دکتر یزدی در دادگاه انقلاب در بهار و تابسان ۱۳۸۰ در زندان مخفی ۵۹ یعنی زندان سپاه واقع در عشرت آباد تهران. خوشبختانه این بخش از خاطرات و گفتنی هایم در باره یزدی در کتاب دو جلدی «از برلین تا اوین» (یادداشت های روزنوشت دوران زندان (۷۹-۸۳) با دقت و روشنی آمده است.

اکنون نمی خواهم در باره زنده یاد ابراهیم یزدی بحثی و تحلیلی داشته باشم و یا در مورد دو گزاره یاد شده (نیاز مبرم ملت ایران به شخصیتی چون یزدی در این مقطع زمانی و یا دلایل بی جانشینی او) سخنی بگویم؛ این سخن بگذار تا  وقت دیگر. اکنون صرفا در مقام ادای احترام به این دوست پر فضیلت و شخصیت ملی و دینی اثرگذار معاصر این چند خط قلمی می شود.

یادنامه ابراهیم یزدی

در این دو روز مقالات و گزارش ها و تحلیلی های متنوع مکتوب و مشفوه در باره زنده یاد دکتر ابراهیم یزدی خوانده و شنیده ام اما در این میان به گمانم مناسب ترین و در واقع درست ترین تعبیری که می تواند شخصیت و نقش یزدی (حداقل در چهل سال اخیر) را جامع تر نشان دهد، تعبیر گری سیک (مشاور امنیت ملی در چهار حکومت پیشین آمریکا و از دوستان قدیم یزدی) بود که اخیرا و پس از درگذشت یزدی در عین این که او را «صدای انقلاب» خواند، گفت: «یزدی وجدان انقلاب ایران بود».

اکنون گروهی (به هردلیل) یزدی را معمار انقلابی می دانند که در قالب جمهوری اسلامی به انحراف رفته و موجب انواع فجایع و زیان برای کشور و مردم ایران شده است. از جمله دو اتهام در این میان بیشتر تکرار می شود: برکشیدن آیت الله خمینی و به ویژه ارائه تصویری امروزین و زیبا و غیر واقعی از او در سطح جهانی و دیگر مداخله در اعدام برخی از نظامیان رژیم گذشته در روزهای نخست انقلاب. در باره هر یک از این دو اتهام سخن بسیار است و خوشبختانه خود او در این سال ها به تفاریق توضیح داده است اما از قضا گری سیک به این دو اتهام (ولو غیر مستقیم) توجه کرده و در واقع پاسخ داده است. سخنان این سیاستمدار آمریکایی از این جهت مهم است که او از یک سو یزدی را به خوبی و از نزدیک می شناسد و از سوی دیگر احتمال حب و بغض و مسائل شخصی و یا جناحی و گروهی در باره او نمی رود.

او در گفتگو با سایت «ایران وایر» در پاسخ به این سئوال که «شما ده ها سال ابراهیم یزدی را می شناختید. میراث او را چطور می بینید؟ عملکردش به عنوان دیپلمات و سیاستمدار از نظر شما چطور بود؟»، با این جمله «برای من بیش از هرچیز درست کاری اش جلب توجه می کرد . . .» آغاز می کند و با این جمله به پایان می برد: «. . . او از اول کار بود و وقتی انقلاب به بیراهه رفت، او شد وجدان انقلاب». وی در جایی دیگر شرح روشن تری می دهد: «بعد از این که خمینی رفت پاریس او هم رفت و به خمینی پیوست. آنجا شد صدای انقلاب ایران و آن صدا از آزادی و دموکراسی و حقوق زن می گفت. او واقعا به این حرف ها باور داشت اما معلوم شد اشتباه فکر می کرده چرا که انقلاب به این چیزها ختم نشد و به ماشین کشتار بدل شد. یزدی علیه کشتار قضایی نزدیکان شاه اعتراض کرد».

در این تحلیل درست و واقع بینانه چند نکته به ظرافت بیان شده است:

یک. یزدی صدای انقلاب ایران در پاریس بود اما این صدا از آزادی و دموکراسی و حقوق زن می گفت.
دو. او این صدا و خواسته ها را در جوهره انقلاب و رهبری آیت الله خمینی می جست.
سه. اما بعدها معلوم شد که او اشتباه می کرده است چرا که خمینی در ایران به گونه ای دیگر عمل کرد و نظام برآمده از افکار و اعمالش تبدیل شد به ماشین سرکوب و کشتار.

چهار. با این حال یزدی وقتی با این عملکردهای خلاف مواجه شد (در حد توانش) با رفتارهای ضد آزادی مخالفت کرد و در عصر ستم صدای انقلاب شد وجدان بیدار انقلاب ایران.

فکر می کنم سخن حق و تا حدودی جامع در این سخنان کوتاه ادا شده و مواضع یزدی و نقش او را در دو دوره متفاوت و متناقض به روشنی بیان می کند. به راستی دیگر از یک انسان (با تمام نقاط ضعف و قوتش) و از یک سیاستمدار و حتی از یک مبارز راه آزادی و عدالت چه انتظاری داریم؟ جز این انتظار هست که در هر وقت به اموری که معتقد است صادقانه وفادار بماند و وقتی دانست که تصورات و یا انتظارات پیشینی اش در باره افراد و یا ارزش ها و آرمانها و افکار نادرست و یا ناقص بوده صادقانه موضع تازه اش را اعلام و از ستم ستمگری ها (باز هم در حد توان و مقدورات) مخالفت کند و برای جبران مافات بکوشد؟ آیا کسی می تواند ادعا کند که یزدی جز این کرده است؟

البته می افزایم یزدی هرچند در سطح عمومی از اشتباهات خود (و همفکرانش) از رخدادهای پس و پیش از انقلاب به صراحت چیزی نگفت (و ای کاش با شفافیت بیشتر می گفت) ولی اگر به لفظ نگفت تمامی افکار و رفتارهای سیاسی و اجتماعی اش در این حدود چهل سال به روشنی از این چرخش و تلاش برای جبران اشتباه حکایت داشت. او صد البته هر گز (و به گمانم به حق) از رخداد انقلاب بهمن پشیمان نشد و به عقب بر نگشت ولی از همان سپیده دم انقلاب تا آخرین لحظات زندگی گفتارها و رفتارهای او تماما در جهت ترمیم گذشته های سپری شده بوده است. اصولا دیکته ننوشته غلط ندارد. کدام انسان و آن هم کدام مبارز و سیاستمداری است که در زندگی (به ویژه زندگی طولانی) دچار اعوجاج و خطا نشده باشد؟ آیا فقط یزدی بود که در باره خمینی به عنوان رهبر انقلاب و یا در باره روحانیت و جمهوری اسلامی دچار خطا در بینش و یا خطا در محاسبه شد؟ در سالهای ۵۶ – ۵۷ قاعدتا کسی می توانست آینده را به طور کامل و روشن بداند که «علم غیب» می داشت و بدیهی است که یزدی و بازرگان و دیگران از چنین موهبتی برخوردار نبودند. تازه اگر هم اندک شمارانی روشن بینی هایی در باره آینده داشته و اینجا و آنجا گفته اند، بی تردید فضیلی برای آن است ولی کسان دیگر که (به هر دلیل) از چنان بینشی برخوردار نبودند، جرمی مرتکب نشده و از این رو اخلاقا درخور اتهام و مجازات نیستند.

سخن آخر این که در کارنامه انقلابی و سیاسی ابراهیم یزدی (مانند همه انسانها و به ویژه تمام مبارزان و سیاست ورزان در داستان انقلاب ایران) غث و سمین وجود دارد ولی باید دید کارنامه او نمره قبولی دارد یا نه. به گواهی آشنایان با تاریخ انقلاب و تحولات پر طلاتم چهل سال اخیر (که خودم را یکی از اینان می دانم) یزدی با نمره بالایی در این آزمون نفسگیر کامیاب بوده است. درایت، شجاعت، استواری، مداومت او برای جبران خسارت های خواسته و ناخواسته عصر انقلاب و گذر آرام و بی خطر و یا کم خطر ایران به دوران آزادی و دموکراسی ایرانی ستودنی است و به عنوان یادگار بزرگ این مرد علم و دیانت و سیاست در حافظه ایران و ایرانی خواهد ماند. او سیاستمداری زیرک و ملی بود و به سیاست گام به گام و به روش مدنی مسالمت جو باور داشت و همواره به آن وفادار ماند. این جمله را بارها از او شنیده ایم که دموکراسی آموختنی است و باید آموخت و دموکراسی در کولی پشتی نظامیان آمریکایی یافت نمی شود.

برای آن زنده یاد شادی روح و آزادی روان و غفران الهی و برای بازماندگان شکیبایی و صبوری و شکوری همراه با پاداش صابران از خداوند آرزو می کنم. به ویژه به همسر بزرگوار و وفادار و صبور او خانم سرور طلیعه (یزدی) ادای احترام می کنم و به ایشان تعزیت می گویم و برایشان صبر و تحمل مسئلت می کنم.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

5 پاسخ

  1. دریغ از درج یک کامنت واقعن انتقادی ! شما از بی بی سی انتقاد دارید که محاکمه مرحوم دکتر یزدی راه انداخته است ولی از کوچکترین اشاره به برخی انتقادها یا شایعات که گاه می تواند هم وزن شبهات بشمار روند ابا می ورزید .بی بی سی هم رندانه نمایشی از محاکمه اجرا کرد و الا محاکمه این است که آقای اشکوری یا آقای کاظمیان به شبهه رابطه دکتر یزدی با ریچارد کاتم همکار دانشگاهی سیا پاسخ بدهند !البته تدوین کنندگان ایرانیکا ظاهرن از بی بی سی هم رند ترند و در منبع بی بدیل معارفشان درج فرمو ده اند که ریچارد کاتم اصلن طرفدار مصدق بوده و دل در گرو بهروزی و آبادی ایران داشته است .و بدین ترتیب صورت مسپله را اساسن پاک کرده است . شاید آقای کاظمیان بتوانند در ایرانیکا هم قلم بزنند .

  2. اگر تاریخ به قبل انقلاب برگردد یحتمل باز هم مردم و انقلابیون و شاه و دیگران همین مسیری که طی شده را بروند و باز همین اعمال از آنها سر بزند و الزاما هم باید این انقلاب با همین مولفه ها و شاخصه ها پیش می آمد تا خیلی ماهها از پشت ابرها ببرون می آمد و تشتهای رسوایی بسیاری من جمله علمای اسلام برملا میشد..
    طیف دکتر یزدی و دوستان هم علیرغم مشی و خوی دموکراتیکتر و انسانی ترشان صابون زیادی برای قبضه قدرت بر دلشان مالیدند و با بزک کردن خمینی در پی سوار شدن به خر مراد و سپس دیپورت خمینی به حوزه قم بودند که القصه خمینی زرنگتر از پیش بینیها بود و مکر خودشان را به خودشان پس زد و شد آنچه امروز شدست..
    خواهشا شما هم خیلی در پی تطهیر این و آن نباشید.

  3. البته خود گاری سیک در مصاحبه با بی بی سی گفت که یزدی را برای نخستین بار در سال ۱۳۵۸(۱۳۷۹م) در سازمان ملل دید و با او صحبت کرد. بنایراین گفتن اینکه سیک از دوستان قدیمی یزدی بوده، طبق گفته خودش درست نیست- مگر اینکه پس از انقلاب و آن دیدار با هم دوستی برقرار کرده باشند. دیگر اینکه لازم نیست شخص او و دیگرانی همچون بنی صدر و قطب زاده و بازرگان و.. علم غیب داشته باشند که بدانند خمینی چه در سر دارد. کافی بودقدری به خود زحمت می دادند و کتاب ولایت فقیه و حکومت اسلامی خمینی را که در نجف درس داده و بعداً نوشته بودرا می خواندند تا به کنه نظرات وی پی ببرند. یا آن زمان که در پاریس و در مصاحبه ها با خبرنگاران خارجی پاسخ های او را در باره جمهوری و آزادی زنان و مارکسیست ها و.. را می دادند که همواره به قید “درصورت عدم مخالفت با اسلام” مشروط می شد، بی سانسور و رتوش ترجمه و اعلام می کردند. دم خروس این کار آقایان درست در هواپیمایی که آقایان و امام شان را به ایران می آورد، رو شد. یعنی زمانی که خبرنگار خارجی از خمینی پرسید چه احساسی از بازگشت به وطن پس از ۱۵ سال دارد و او پاسخ داد “هیچ” و قطب زاده ترجمه کرد: ایشان می گوید ” اظهارنظری ندارد!!” که تحریفی آشکار بود. به هرحال همه این آقایان چوب خامی و قدرت طلبی خودرا به گونه ای خوردند و در نهایت همه آن ها، اگر نه آشکار ولی در دل، به هوش و آینده نگری بختیار و صدیقی و مصطفی رحیمی ها آفرین گفتند.

    1. جناب شاهین،
      از فوت آقای خمینی سی سال و از انقلاب قریب چهل سال میگذرد. حوادث زیادی بر ملت گذشته است که یک و دو عامل و بازیگر ندارد. اما این وطنی که میگوئید نسبت به آن خیلی احساس دارید، چه راه حل و اقدام عملی را پیشنهاد میکنید و یا عمل کرده اید؟ آیا یزدی عملا پیشرو در این کار نبود؟ و آیا او و امثال او سزاوار ملامت اند، یا قدر شناسی؟ زندان و شکنجه در رژیم شاه هم بود.

  4. در میان سه تفنگدار اول انقلاب، دکتر یزدی از هر دوتای دیگر(بنی صدر و قطب زاده) بسیار سالم تر و پخته تر عمل کرد.
    انقلاب و انقلابیگری و کلا کار سیاسی توابعی دارد که ظاهرا به آسانی گریزی از آن نیست!
    شاید اگر عمیق تر و عملی تر نگاه کنیم، حق با غیر انقلابیون و غیر سیاسیونی بود که آگاهانه پرهیز از سیاست کرده و خود را در فعالیتهای درازمدت و طاقت فرسای فرهنگی محدود و مقید کرده و می کنند. در دوره ی اخیر مثالش محمد کاظم موسوی بجنوردی، رئیس بنیاد دائره المعارف اسلامی، و در دوره ی قبل تر، خدمات فرهنگی و علمی و اجتماعی آیت الله بروجردی را می توان مثال زد.
    کتاب و سخنرانی آخری مرحوم مهندس بازرگان و وصیت نامه ی او نیز در این راستا بسی روشنی افزاست.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که در بقای آن نقش دارند، بسیار چالش‌برانگیز است. آیا می‌توان پذیرفت که کسانی که به دلایل مختلف به نظام دیکتاتوری

ادامه »

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است که انسان‌هایی عاشق، اندیشمند و بیزار از خشونت و

ادامه »

  در حالی‌که با نفس‌های حبس‌شده در سینه منتظر حمله نظامی اسرائیل به کشور‌مان هستیم، به نگارش این یاداشت کوتاه

ادامه »