درگذشت دکتر ابراهیم یزدی هرچند غیر منتظره نبود (با اطلاعاتی که تقریبا روزمره داشتیم) اما واقعا دردناک و می توان گفت فاجعه بار بود. هر شخصیتی با هر موقعیت و منزلت و نقشی که دارد و یا می تواند داشته باشد، بالاخره روزی (دیر یا زود) از این جهان فانی به سرای باقی خواهد رفت (و یزدی نیز رفت و از رفتنش گریزی نبود) ولی واقعا برخی از شخصیت های «ملی» یا در زمانه ای می روند که «ملت» بیش از هر زمانی که به او نیاز دارد و یا از این جهت فاجعه و «ضایعه مولمه» شمرده می شود که بی جانشین اند. چندی قبل دوست گرامی ام مرتضی کاظمیان در یادداشتی (در زیتون) از «یزدی؛ سیاستمداری بی جانشین» یاد کرده بود و درست گفته بود.

در باره دکتر یزدی یک سینه سخن دارم؛ از نخستین آشنایی های غیر مستقیم در صدر انقلاب و سپس مستقیم در مجلس اول گرفته تا روابط فکری و همکاری های سیاسی و فرهنگی در دوران پس از مجلس تا حدود ده سال قبل دوران اقامت در وطن. بخشی از گفتنی های من مربوط می شود به جدال های من با بازجو درباره دکتر یزدی در دادگاه انقلاب در بهار و تابسان ۱۳۸۰ در زندان مخفی ۵۹ یعنی زندان سپاه واقع در عشرت آباد تهران. خوشبختانه این بخش از خاطرات و گفتنی هایم در باره یزدی در کتاب دو جلدی «از برلین تا اوین» (یادداشت های روزنوشت دوران زندان (۷۹-۸۳) با دقت و روشنی آمده است.

اکنون نمی خواهم در باره زنده یاد ابراهیم یزدی بحثی و تحلیلی داشته باشم و یا در مورد دو گزاره یاد شده (نیاز مبرم ملت ایران به شخصیتی چون یزدی در این مقطع زمانی و یا دلایل بی جانشینی او) سخنی بگویم؛ این سخن بگذار تا  وقت دیگر. اکنون صرفا در مقام ادای احترام به این دوست پر فضیلت و شخصیت ملی و دینی اثرگذار معاصر این چند خط قلمی می شود.

در این دو روز مقالات و گزارش ها و تحلیلی های متنوع مکتوب و مشفوه در باره زنده یاد دکتر ابراهیم یزدی خوانده و شنیده ام اما در این میان به گمانم مناسب ترین و در واقع درست ترین تعبیری که می تواند شخصیت و نقش یزدی (حداقل در چهل سال اخیر) را جامع تر نشان دهد، تعبیر گری سیک (مشاور امنیت ملی در چهار حکومت پیشین آمریکا و از دوستان قدیم یزدی) بود که اخیرا و پس از درگذشت یزدی در عین این که او را «صدای انقلاب» خواند، گفت: «یزدی وجدان انقلاب ایران بود».

اکنون گروهی (به هردلیل) یزدی را معمار انقلابی می دانند که در قالب جمهوری اسلامی به انحراف رفته و موجب انواع فجایع و زیان برای کشور و مردم ایران شده است. از جمله دو اتهام در این میان بیشتر تکرار می شود: برکشیدن آیت الله خمینی و به ویژه ارائه تصویری امروزین و زیبا و غیر واقعی از او در سطح جهانی و دیگر مداخله در اعدام برخی از نظامیان رژیم گذشته در روزهای نخست انقلاب. در باره هر یک از این دو اتهام سخن بسیار است و خوشبختانه خود او در این سال ها به تفاریق توضیح داده است اما از قضا گری سیک به این دو اتهام (ولو غیر مستقیم) توجه کرده و در واقع پاسخ داده است. سخنان این سیاستمدار آمریکایی از این جهت مهم است که او از یک سو یزدی را به خوبی و از نزدیک می شناسد و از سوی دیگر احتمال حب و بغض و مسائل شخصی و یا جناحی و گروهی در باره او نمی رود.

او در گفتگو با سایت «ایران وایر» در پاسخ به این سئوال که «شما ده ها سال ابراهیم یزدی را می شناختید. میراث او را چطور می بینید؟ عملکردش به عنوان دیپلمات و سیاستمدار از نظر شما چطور بود؟»، با این جمله «برای من بیش از هرچیز درست کاری اش جلب توجه می کرد . . .» آغاز می کند و با این جمله به پایان می برد: «. . . او از اول کار بود و وقتی انقلاب به بیراهه رفت، او شد وجدان انقلاب». وی در جایی دیگر شرح روشن تری می دهد: «بعد از این که خمینی رفت پاریس او هم رفت و به خمینی پیوست. آنجا شد صدای انقلاب ایران و آن صدا از آزادی و دموکراسی و حقوق زن می گفت. او واقعا به این حرف ها باور داشت اما معلوم شد اشتباه فکر می کرده چرا که انقلاب به این چیزها ختم نشد و به ماشین کشتار بدل شد. یزدی علیه کشتار قضایی نزدیکان شاه اعتراض کرد».

در این تحلیل درست و واقع بینانه چند نکته به ظرافت بیان شده است:

یک. یزدی صدای انقلاب ایران در پاریس بود اما این صدا از آزادی و دموکراسی و حقوق زن می گفت.
دو. او این صدا و خواسته ها را در جوهره انقلاب و رهبری آیت الله خمینی می جست.
سه. اما بعدها معلوم شد که او اشتباه می کرده است چرا که خمینی در ایران به گونه ای دیگر عمل کرد و نظام برآمده از افکار و اعمالش تبدیل شد به ماشین سرکوب و کشتار.

چهار. با این حال یزدی وقتی با این عملکردهای خلاف مواجه شد (در حد توانش) با رفتارهای ضد آزادی مخالفت کرد و در عصر ستم صدای انقلاب شد وجدان بیدار انقلاب ایران.

فکر می کنم سخن حق و تا حدودی جامع در این سخنان کوتاه ادا شده و مواضع یزدی و نقش او را در دو دوره متفاوت و متناقض به روشنی بیان می کند. به راستی دیگر از یک انسان (با تمام نقاط ضعف و قوتش) و از یک سیاستمدار و حتی از یک مبارز راه آزادی و عدالت چه انتظاری داریم؟ جز این انتظار هست که در هر وقت به اموری که معتقد است صادقانه وفادار بماند و وقتی دانست که تصورات و یا انتظارات پیشینی اش در باره افراد و یا ارزش ها و آرمانها و افکار نادرست و یا ناقص بوده صادقانه موضع تازه اش را اعلام و از ستم ستمگری ها (باز هم در حد توان و مقدورات) مخالفت کند و برای جبران مافات بکوشد؟ آیا کسی می تواند ادعا کند که یزدی جز این کرده است؟

البته می افزایم یزدی هرچند در سطح عمومی از اشتباهات خود (و همفکرانش) از رخدادهای پس و پیش از انقلاب به صراحت چیزی نگفت (و ای کاش با شفافیت بیشتر می گفت) ولی اگر به لفظ نگفت تمامی افکار و رفتارهای سیاسی و اجتماعی اش در این حدود چهل سال به روشنی از این چرخش و تلاش برای جبران اشتباه حکایت داشت. او صد البته هر گز (و به گمانم به حق) از رخداد انقلاب بهمن پشیمان نشد و به عقب بر نگشت ولی از همان سپیده دم انقلاب تا آخرین لحظات زندگی گفتارها و رفتارهای او تماما در جهت ترمیم گذشته های سپری شده بوده است. اصولا دیکته ننوشته غلط ندارد. کدام انسان و آن هم کدام مبارز و سیاستمداری است که در زندگی (به ویژه زندگی طولانی) دچار اعوجاج و خطا نشده باشد؟ آیا فقط یزدی بود که در باره خمینی به عنوان رهبر انقلاب و یا در باره روحانیت و جمهوری اسلامی دچار خطا در بینش و یا خطا در محاسبه شد؟ در سالهای ۵۶ – ۵۷ قاعدتا کسی می توانست آینده را به طور کامل و روشن بداند که «علم غیب» می داشت و بدیهی است که یزدی و بازرگان و دیگران از چنین موهبتی برخوردار نبودند. تازه اگر هم اندک شمارانی روشن بینی هایی در باره آینده داشته و اینجا و آنجا گفته اند، بی تردید فضیلی برای آن است ولی کسان دیگر که (به هر دلیل) از چنان بینشی برخوردار نبودند، جرمی مرتکب نشده و از این رو اخلاقا درخور اتهام و مجازات نیستند.

سخن آخر این که در کارنامه انقلابی و سیاسی ابراهیم یزدی (مانند همه انسانها و به ویژه تمام مبارزان و سیاست ورزان در داستان انقلاب ایران) غث و سمین وجود دارد ولی باید دید کارنامه او نمره قبولی دارد یا نه. به گواهی آشنایان با تاریخ انقلاب و تحولات پر طلاتم چهل سال اخیر (که خودم را یکی از اینان می دانم) یزدی با نمره بالایی در این آزمون نفسگیر کامیاب بوده است. درایت، شجاعت، استواری، مداومت او برای جبران خسارت های خواسته و ناخواسته عصر انقلاب و گذر آرام و بی خطر و یا کم خطر ایران به دوران آزادی و دموکراسی ایرانی ستودنی است و به عنوان یادگار بزرگ این مرد علم و دیانت و سیاست در حافظه ایران و ایرانی خواهد ماند. او سیاستمداری زیرک و ملی بود و به سیاست گام به گام و به روش مدنی مسالمت جو باور داشت و همواره به آن وفادار ماند. این جمله را بارها از او شنیده ایم که دموکراسی آموختنی است و باید آموخت و دموکراسی در کولی پشتی نظامیان آمریکایی یافت نمی شود.

برای آن زنده یاد شادی روح و آزادی روان و غفران الهی و برای بازماندگان شکیبایی و صبوری و شکوری همراه با پاداش صابران از خداوند آرزو می کنم. به ویژه به همسر بزرگوار و وفادار و صبور او خانم سرور طلیعه (یزدی) ادای احترام می کنم و به ایشان تعزیت می گویم و برایشان صبر و تحمل مسئلت می کنم.

Recent Posts

اسرائیل؛ درون شورویه و بیرون مستبده!

درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…

۰۸ آبان ۱۴۰۳

اوضاع جریان اندیشه در عصر هخامنشیان

به بهانه سالگرد کوروش بزرگ

۰۸ آبان ۱۴۰۳

ایرانیان و نزاع اسرائیل و فلسطین

تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقه‌ی پرآشوب و بی‌ثبات خاورمیانه…

۰۵ آبان ۱۴۰۳

حمله‌ نظامی به ایران: «برکت»، «فرصت»، «فلاکت»

تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صف‌بندی‌‌های قابل تأملی واداشته…

۰۴ آبان ۱۴۰۳

گذارطلبی و نفی اصناف جنگ‌طلبی!

ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش می‌رسد. سه‌گانۀ…

۰۲ آبان ۱۴۰۳