اولین بار نیست که چشمهای مردم ایران را از حدقه در میآورند. قبلا نیز أغا محمد خان قاجار زهره چشمی از ایرانیان گرفت و از چشمهای مردم برج و بارو ساخت. اما این بار یکی از بیآزارترین و شریفترین و شفافترین روشنفکران ایران را به نمایندگی از مردم ایران انتخاب کردند تا چشم هایش را از حدقه درآورند و درسی باشد برای هر نواندیش ایرانی که قصد کند با شبکه مافیای اسلام پناه در افتد.
علیرضا رجایی را ابتدا با یک محکومیت پنج سال در ۲۰۹ نگه داشتند تا آنچه را از دوره دکتری دانشگده حقوق هرگز نیاموخت از بازجوها و سپاهیها و امنیتیها بیاموزد. و آن اینکه سرنوشت ایران را قرار نیست دانشگاه رفتهها و روشنفکران تعیین کنند٬ بلکه این روابط ملایی و مافیایی چند خانواده حاکم بر ایران است که حداد عادل مجیز گو را نماینده مردم تهران می کند و علیرضا رجایی نماینده رسمی مردم را از لیست منتخبان تهران حذف میکند. همانها حتی دست از سر همسر جوان رجایی و فرزندانش بر نداشتند تا امنیت این چند خانواده حرامخوار و رانتخوار حاکم بر ایران تضمین شود و آنها یک دهه دیگر همچنان بتوانند٬ دختران و پسران خود را به عقد پسران و دختران هم درآورند و شبکه فامیلی بسته ای بسازند که با امنیت ٬ همه پستهای حساس و نان و آب دار و ارز آور کشور را از نوجوانی بین فامیل خود توزیع کنند و غریبهای به این شبکه عنکبوتی راه نیابد.
کم نبودند دوستان و همکلاسیهای روشنفکر و تحصیلکرده علیرضا رجایی که وقتی تصویر او را پس ار عمل جراحی دیدند نتوانستند اشکهای خود را کنترل کنند و مانند پیرزنهای ناتوان، بنیانگذار این همه زجر را لعن و نفرین کردند از ظلمی که قوه قضاییه و لاریجانیها هدایت آن را بر عهده دارند. به سختی میتوان تحمل کرد که پزشکان مجبور شده اند بخش بزرگی از صورت و چشم راست رجایی را بردارند تا شاید سرطانی که او در زندان به او دچار شده است کنترل شود.
انگار همین دیروز بود که علیرضا رجایی، دوست و هم دانشکده ای ما پانزده سال پیش تعریف میکرد که در زندانهای سپاه چه بلایی بر سر او و دوستانش آوردند. رجایی میگفت در زندان عشرتآباد به قدری هوا برای نفس کشیدن در تابستان کم بود که برای استشمام هوای بیشتر بینی خود را به درز لای در سلول زندان میچسباندند تا هوای کریدور زندان را نفس بکشند.
فقط این علیرضا رجایی نبود که در چرخ دندههای حفاظت اطلاعات سپاه ایران تا سر حد خرد شدن آزار دیدند تا طعم اسلام حوزه علمیه خوب در دهان آنها جا خوش کند. بازجوها که با کمک مستشاران کمونیست کشورهای بلوک شرق تکنیک های شکنجه سفید را آموخته بودند چنان بلایی بر سر احمد زیدآبادی همکلاسی ما آوردند که خودش میگفت دیگر زنده ماندن و مردن برایمان توفیر چندانی نداشت. زیدآبادی نقل برخی از فشارهایی را که بر او آوردند حتی برای دوستان نزدیک و خانوادهاش سانسور میکرد، چرا که تکرار و نقل آن همانقدر که دردآور و تلخ بود روان دیگران را نیز آزار میداد.
برادران اطلاعات با استفاده از داروهایی که در جریان بازجویی ها استفاده میکردند روان زندانیان را کنترل شده پریش میکردند تا شاید ردی از توطئه و ارتباطاتی پیدا کنند که رهبر ایران در یکی از خطبههای نمازجمعه مدعی آن شده بود. یکی از هم سلولیهای مسنتر علیرضا رجایی و زید پس از شش ماه انفرادی برای روزهایی نمیدانسته زنده است یا مرده. او شبحهایی انساننما را در سلول میدید و فکر میکرد مرده است و کمکم دارد برزخ و مقدمات وارد شدن به آن دنیا را تجربه میکند.
سالیان زیادی نگذشت. اما امروز اخباری از زندانهای جمهوری اسلامی به بیرون درز کرده است مبنی بر اینکه از قضا همان شبکه جاسوسی که رهبر ایران نگران آن بود واقعا کشف شد، اما نه در امثال رجایی و زیدآبادی و امید کوکبی . بلکه از قضا همه آن جاسوسها و عوامل خریداری شده موساد در صفوف برادران اطلاعات و مدیر کلهای حفاظت اطلاعات سپاه و نیز مداحان مشهور پنجاه میلیون تومانی و ریش سفیدان بیوت پیدا شدند که هر کدام را در یک زندان نگه میدارند.
شاید علیرضا رجایی هم چند سال دیگر مانند امید کوکبی از سرطان نجات یابد. امید کوکبی دانشجوی دکتری دانشکاه تگزاس با آمدن به ایران زندگی خود را بر باد داد. او نمیدانست با دانش حساسی که دارد اگر با گردانندگان پروژه های هستهای همکاری نکند دیگر اجازه خروج از ایران را ندارد. هرچند اگر تن به این همکاری میداد به علت تحریمهای آمریکا باید ادامه تحصیل و دکتری در فیزیک هستهای را نیز فراموش میکرد.
امید کوکبی دانش آموخته فیزیک هستهای و لیزر به علت امتناع از همکاری در پروژههای هستهای ایران دستگیر و محکوم و در زندانهای جمهوری اسلامی به سرطان کلیه مبتلا شد تا شاید بمیرد و از شر او خلاص شوند. این دانشمند جوان ایرانی که بعد از بیرون آوردن یکی از کلیههایش آزاد شد دیگر به جای فیزیک هستهای٬ در قریههای ترکمننشین از نسل شترهای ایرانی و علوفههای بومی ایرانی مینویسد تا شاید ماموران ضحاک مار بر دوش دیگر به سراغ او نیایند.
قبرستانهای ما را آباد کردند!
چند سالی است که نوار سخنرانی رهبر انقلاب در روز ورود به ایران از کالاهای ممنوعه به شمار میرود. رهبر انقلاب در اولین روز ورود خود به ایران رژیم شاه را به تهاجم گرفت که قبرستانهای ما را آباد کردند و جوانان ما را به فلاکت کشیدند. شاید اگر تصویر صورت باند پیچی شده پریروز علیرضا رجایی بر روی تخت ICU را در آن روز میدید، و نیز اگر آماری از دشنام و نفرینهای دو سه روز گذشته مردم ایران دریافت میکرد که در چند روز گذشته نثار این نظام و عاملان ستمگر غدار آن کردهاند٬ شاید سیمای خود را در عبای خویش میپیچید و از همان بهشت زهرا به نوفل لوشاتو باز میگشت تا گناه این همه رفتار غیر انسانی که به نام اسلام بر پاکترین و برگزیدهترین جوانان ایرانی میرود به حساب او گذاشته نشود.
——————
اتاق بازجویی و رویان های صورتی ، فرزانه روستایی
40 پاسخ
با تشکر از پاسختان….
اما چرا باید وحشت کنید از برانداختن بک نظام سراپا مسئله دار که ارمغانش نیستی و فقر و خشکی بوده…؟
چرا دچار چنین وحشتی هستید و سعی در انتقال این وحشت دارید؟
با نظامی که چنین توصیفش کرده اید چه باید کرد؟
چرا فکر می کنید در صورت ساقط شدن این نظام لاجوردی دیگری ظهور خواهد کرد….
نگران نباشید خصایص و ویژگی های این نظام…خاص این نطام است…ودراین سطح جنون آور غیرقابل تکرار…
لاجوردی این نطام نوجوانان چهارده ساله را از دم تیغ گذراند….
اما لاجوردی خیالی شما در نظام آتی جنایتکاران واقعی را به سزای عمل خویش خواهد رساند…….
توقع ما از روشنفکری چون شما ..یک تصدیق صادقانه است…
آیا نظام باید برچیده شود یا خیر؟
اگر اتفاق و اجماع عموم مدعیان نجات ایران بر چنین اعتقادی باشد..بیش از نیمه راه را پیموده ایم..
اما شما و هم فکرانتان با مهیب نشان دادن براندازی…و تشویق های مکرر و دوره ای تان در آستانه هر انتخابات..و مشروعیت بخشیدن به نظام فقر و خشکی و تباهی …عملا برجان و عمر آن می افزایید…
شما در هردوره با تشویق ترغیب هایتان هیچ اشتباهی نمی کنید….والبته این حاکمیت سیاه و پلید نیز در آنچه ذات آن است دچار هیچ اشتباه و رخوتی نمی شود…
حالا تا کی مصمم به چنین چرخه باطلی هستید…خدا داند….
خانم روستایی
نویسنده با قریحه و توانمندی هستید
یکبار دیگر پاسخ خودرا مرور کنید….
چه می توان گفت….جز…وای بر ما
واقعا وای بر شما!
ملت انقلاب درخشانی علیه استبداد کرد و نتیجه را دید.
حالا اکثرا مصلحت را در سکوت و آرامش، همراه با اصلاح تدریجی و ادامه ی دمکراسی نیم بند، اما رو به جلو می بینند.
آن دسته کسانی که در خارج خوش میگذرانند، بگذرانند! اما برای مردم داخل لقمه نپیچند. اگر اهل مقاومت و اصلاح امور هستید، از راه بازرگان و یزدی و خاتمی بهتر به نتیجه می توان رسید تا با شلوغی و اغتشاش و انقلاب.
دکتر علیرضا رجائی هم همراه همین مسیر است. پیشنهاد عملی بهتر دارید بدهید، اما شعر و داستان نسرائید. مردم همه دسترسی به اخبار و اوضاع دارند!
بعلاوه، شما نگاهی به اپوزیسیون خارج نشین بیندازید، چند تا آدم حسابی در میانشان می بینید؟؟ چند تا گروه خوش سابقه و با برنامه و غیر وابسته سراغ دارید؟؟ این به اصطلاح اپوزیسیون های نخودی، با هویت و عملکردشان، خود عامل ادامه ی جمهوری اسلامی اند. مردم دلشان را به چه خوش کنند که بخواهند دوباره انقلاب کنند؟!
اگر آرمان گرائی با واقع گرائی تلفیق شود، بهتر است.
چه نیکو نوشته اید بانو . و صد البته تاریخ این امور را شش دانگ به نام او سند خواهد زد . او که افسوس میخورد که چرا زودتر قلم ها را نشکست و چوبه های مرگ را بر پا نکرد.
با نویسنده این متن کاملا موافقم. حق مطلب را نوشتند
درود …برخانم روستایی…
کاش حافظه اجازه می داد چند تا از مقالات آتشین شان را در ضرورت شرکت در انتخابات ریاست جمهوری اخیر مرور می کردبم….البته اون مقالات وجه اصلاح طلبانه داشت…و مقاله کنونی و جانسوز وجه براندازانه…..
البته تا نیاز نظام به رای و انتخاباتی دیگر….قلم امثال خانم روستایی قدری تند می چرخد….
اما نزدیک انتخابات ..بازآش همان آش و کاسه همان کاسه…
وابنگونه است…که جمهوری اسلامی ما در انتظار چهلمین بهار خویش است…
در مورد اصلاح طلبانه بودن نوشته ها حق با شماست آقای همایون. همه وحشت ما باید این باشد که این نظام سر تا پا مساله دار از هم بپاشد و دیگر نتوان ایران خشک و فقر زده را نجات داد.
من بشدت با براندازی مخالفم زیرا باعث می شود لاجوردی های جدیدی دوباره در این کشور بر مردم حاکم شوند، هر قدر آرامتر بهتر ، حتی اگر دیر تر باشد.
شما صحیح می فرمایید که یادداشت های انتخاباتی من تشویق به شرکت در انتخابات بود تا فرصت برای اصلاح از راههای مسالمت آمیز از دست نرود.
امثال من اشتباه نکردند که در انتخابات شرکت کردند ، مقاله نوشتند مصاحبه کردند و دعوت به مشارکت را گسترش دادند. ما اشتباه نکردیم ، آنهایی که تصمیم گرفته اند از ایران جز زمین سوخته باقی نماند آنها مقصر هستند. نه من یا شما !
….شاید سیمای خود را در عبای خویش میپیچید و از همان بهشت زهرا به نوفل لوشاتو باز میگشت تا گناه این همه رفتار غیر انسانی که به نام اسلام بر پاکترین و برگزیدهترین جوانان ایرانی میرود به حساب او گذاشته نشود….
متأسفم که با اینهمه دلیل و برهان پس از ۴۰ سال، هنوز در باورمان شک و تردید داریم که …./ تا چنین است هنوز این تراژدی ها ادامه خواهد داشت.
خانم روستائی چشم که قابلی نداره و باز رجائی عمری کرده و زن و بچه ای پیدا کرده. بچه های نخبه مردم را با اتوبوس های قراضه و رانندگان حواس پرت به ته دره ها می فرستند که حتا به سن هیچده نرسند. برخی هم که قطع نخاع شده اند و خدا رحم کند به حال خانواده شان برای نگهداری آنها چون دولت بنظر نمیآید رگ و غیرتش را داشته باشد. فعلا سرطان گرفتن رجائی را هم از شانه خود می تکانند که تقصر ما نبوده تقصیر دو سال دوران آزادیش بوده.
نخبه ها در جهان بشدت محافظت میشوند حتی در سنین بالا گاه محافظ ویژه دارند. جمع کردن یکعده از آنها و جا دادنشان در یک اتوبوس هر چه هم آن وسیله مجهز باشد، یک کار “مشکوک” یا از روی جهالت محض، بمعنای دیگر اعتباری برای آن اندیشه ها که محصول قرنها تکامل بشری ست، قائل نبودن ، است و بس.
صورت علیرضا رجایی پیام حکومت برای منقدین و مخالفین است..
هزینه انتفاد من بعد سقفی نخواهد داشت صادق خان لاریحانی قاضی القضات دست و دلبازیست.
این آقای تبریزی خصایل جالبی دارد. اول اینکه خیلی ضد کمونیست هستند و دوم اینکه بشدت طرفدار امریکاست. سوم اینکه به قرآن مسلطند وچهارم اینکه انگلیسی را نیز بلدند. و در نهایت اینکه ارادت خاصی به نظام ولایی دارند.
آیا فکر نمی کنید بهترین گزینه برای جانشینی ابراهیم یزدی کشف شده؟
پاسخ شما و بقیه را یکجا عرض می کنم،
اولا شما هم اگر اسمت را می نوشتی، بعد از مدتی میشد حدس زد که مثلا توده ای بوده ای یا طرفدار تروتسکی، مجاهد بوده ای یا پیکاری، مسلمان بوده ای یا فلان. پس کشف اینکه بنده چگونه فکر میکنم با مرور پنج شش کامنت معلوم میشود و طبیعی است و گریزی نیست ولی ناشناس نوشتن نه!
با این حال تقریبا هر شش تشخیص شما از بیماری های بنده نادرست است!
بنده ضد بعضی کمونیست ها، آنها که متعصب و مزدور و …بودند، هستم، و الا به بقیه صرفا انتقاد علمی دارم.
۲. بشدت طرفدار آمریکا نیستم. اما حاکمیت قانون و آزادی در آمریکا را قدر می نهم. همزمان، سیاست های ظالمانه دولتیان را نسبت به کشور های مظلوم از جمله ایران را محکوم میکنم.
۳.بنده به فران مسلط نیستم، مختصر آشنائی دارم.
۴. انگلیسی را مختصری بلدم
۵. به نظام ولائی ارادتی ندارم!
اما به شیوه های ادبی و استعاره ای و افراطی و شاعرانه و بی منطق و بزرگنمائی های گمراه کننده و دشمنی های بیش از حد و مخرب که خلاف واقعیت موجود است و تحریک به ایده آل گرائی ناکجاآبادی و آشوب و فتنه و ویرانگری و … می کند، با توجه به تجربیات و اطلاعات چهل سال گذشته و مطالعه ی تاریخ معاصر مخالفم، و در این مخالفت با افراطی گری، شرمنده و appolgetic نیستم و خود را مسئول میدانم که حرفم را بزنم.
و میدانم که با نظر بسیاری چه بسا مخالف است و چه بسا باعث بدنامی بنده شود. اما از ناشناس نویسی بهتر است.
کاری که نمی کنیم، اقلا شجاعانه حرفمان را در بازار حرف بزنیم!
تکمله،
۶. مرحوم دکتر ابراهیم یزدی، شخصیتی عالم و دلسوز و خادم و وطن دوست و بزرگوار بودتد که بنده هم به ایشان ارادت داشتم، مثل بسیاری دیگر از ملت ایران.
با اتهام به ایشان که بزرگی متواضع بودند و این حقیر کوچکترین، که کسی نیستم، آبی برای شما ناشناسان گرم نخواهد شد. اما! توده ای ها همیشه ید طولائی در اتهام پراکنی داشته اند.
در جواب پاسخ شما به سوال من که آیا هرگز زندان بوده ای؛ اگر زندان نبودی، محال است کاملا متوجه بشی چه رنجی یک زندانی، آنهم زندای فرهیختهای مثل دکتر رجائی متحمل میشود. فرق بین آنکه زندان را تجربه کرده و آنکه پشت لپتاپ نشسته و همه را نصیحت میکند و خود را از همه بالاتر میداند بسیار است. و تا چنینی، همچنان در زندان نفس باقی خواهی ماند
تفتیش در احوالات شخصی چندان خوش آیند نیست. اما بله، بوده ام. اما دلیل چیزی نمیشود.
بعلاوه بنده کاملا به جناب علیرضا رجائی ارادت دارم و از درد ایشان دردمندم. با بیانات شاعرانه و استعاره های تحریک آمیز و شبه واقع که تند و افراطیست، مخالفم.
اما نظر انتقادی و ابراز موضع، غیر از نصحیت کردن است که شما فرموده ای. بعلاوه من جسارت نکرده و خود را برتر ندانسته ام. مگر آنکه صرف نظر انتقادی دادن را شما به آن امور تعبیر و تفسیر کنی! و از خداوند نیز نجات از زندان نفس را همیشه خواستارم. برای خودم و شما نیز!
آقای علی تبریزی محترم که برای هر نوشتــه ای پیام میگذاری…و بعضی از پیام های شما با هم در تناقض اند…! برای نمونه پیامهای شما برای همین نوشتـــه خانم روستایی !
آقای محتــرم لطفن موضوع ازدواج فامیلی را ریشه ای به آن بیاندیش…ویا اگر ناراحت نمیشوی و بد وبیراه نثارمان نمیکنی درمورد این ازدواج ها یه مقــدار تحقیق بفرمائیـــد
این … های کینه توزانه چه سو و ثمری میتواند داشته باشه؟
هر سرطانی…نه فقط اپوزیسیون یا زندانی یا غیر زندانی … هر روزی که تشخیص داده بشه میشه پرسید چرا زودتر تشخیص داده نشده بود.
چشم های ایران با وجود تحلیلگران کینه توز هر روز از حدقه در میاد….آدمهایی که از هر بیماری هم میخواهند سواستفاده سیاسی کنند….
ازوقتی یادمه دچاردوگانگی هستم بااسلامی که با پوست وخون احساس میکنم واسلامیکه بعضی ازریش سفیدها وبزرگترهای فامیل که اتفاقا آدمای خوش قلب وخوبی هستند ودرستکارمیبینم ومیشنوم.نمیدونم کدومشو باورکنم اسلامیکه تومدرسه وتوجامعه یادگرفتم که البته همش دوز وکلک وکلاه شرعی وانواع اقسام ریا کاریه .یا واقعا اونیکه ازبعضی آدمای به نظرم زیادی خوش خیال میشنوم درسته .البته من خیلی وقته که خودم راه خودمو میرم وخیلی به هیچ کدوم ازسلامها کاری ندارم
اسلام را با بکار بردن عقل و خواندن و رجوع به قران و سخن شارحان معتبر آن یعنی پیامبر و اهلبیت پاک او بشناسید. مهمترین الگو هم پیامبر اکرم ص و امیرالمومنین علی ع هستند.
هر که سخن، شیوه و مرامش با شاگرد اول این مکتب، یعنی علی ع تفاوت داشت را کنار بگذارید! حجت اولی خدا بر ما انسانها عقل است و وحی، لاغیر.
عقل است و وحی است و علی ولا غیر … از کوچک هایی چون تو ایران بهتری امید نداریم…
حالا اگر عقل جمعی وحی و علی شما را کنار گذاشت چه؟
عقل و وحی ؟ فقط میتواند شوخی باشد
جناب بی سا مان،
بنده با همه ی کوچکیم پاسختان را میدهم! امیدوارم مقبول افتد! اگر نیفتاد، شما بزرگواری کرده و ارشاد فرمائید.
بنده در پاسخ جواد که بین دو اسلام گیر کرده بود، مطالبی نوشتم. آنجا گفتم که حجت خدا بر ما انسان ها عقل است و وحی. یعنی عقل اول است که عطای خداوند است و به همه داده است و بعد وحی، ما با عقل، پیامبران راستین رامی شناسیم و با کمک عقل سخن حق را از باطل تشخیص می دهیم. نیز برای شناخت نمونه ی عملی و تربیتی هم علی ع را داریم.
اما وضعیت ایران امروز! بخاطر عمل به عقل و وحی نیست، بلکه بخاطر بی عقلی و جهل و خلاف اسلام نبوی و علوی عمل کردن است. اسلام پیامبر ص و علی ع کوچکترین ظلمی را روا نمیدارد.
اما اینکه گفتید اگر کسی ، وحی و علی ع را کنار گذاشت چه؟ پاسخ اینستکه امر تازه ای نیست! بسیاری در طول تاریخ قبل اسلام و بعد اسلام، بت پرست یا آفتاب پرست، یا ماده پرست و یا بی دین بوده اند، یا پیرو ابوبکر البغدادی و معاویه و یزید، یا هیتلر و نرون بوده اند. یا نه، مرامی و فلسفه ای چون افلاطون و ارسطو، هگل و کانت و دکارت، فوئرباخ و مارکس و انگلس، لنین و استالین، یا مارکوزه و فوکویاما، راولز و آیزایا برلین، پوپر و هایدگر، و یا صد ها اندیشمند بشری داشته اند.
دین خدا زوری نیست، لا اکراه فی الدین!
اما سخن آخرتان “عقل و وحی ؟ فقط می تواند شوخی باشد”٫
عقل حجت خداست و میزان شناسائی و تشخیص درست از نادرست، حق از باطل، عدل از ظلم، و …. اگر عقل نداشتیم، از من و شما انتظار رفتار درست نبود. و خدا آنرا به همه ی انسان ها داده است، لذا همه با گذشت از سن بلوغ(پانزده، نه و یا هیجده سالگی) مکلف می شوند و در برابر قوانین و مقررات مسئولند،
اما عقل امورات ماورائی و معنائی و آنجهانی و سعادت ابدی و کمال انسانی و … را نمی تواند تبیین کند. خداوند لطف دیگری کرده و پیامبر را به کمک عقل بشر فرستاده است. عقل و وحی از طرف یک خدا عطا شده و لذا با هم تنافر و تناقضی ندارند.
آنچه بنام دین، خلاف عقل می بینید، دین حقیقی خداوند نیست. و اگر شما با آن امور مخالفید، من هم مخالفم.
سر کار خانم روستایی ،لطف فرموده و نام آن دو مجتهدی که برای اقای اوالامر یعنی اغا محمد خان که بسیار متشرع بود اجازه چشم در اوردن صادر کردند را بنویسید،و اگر نمی دانید بپرسید!البته حکام فعلی چون مجتهدند،نیازی به اجتهاد دیگران ندارند.
شما اگر اطلاع دارید لطفا بنویسید
کار ساده تر می شود.
البته منبع خبر را هم بنویسید
درود بر شما خانم روستایی. اشک ها (هایم) باز جاری شد
رساتر چون شود این ناله ها فریاد میگردد
به شرط آنکه از واقعیت و آگاهی نشئت گرفته باشد، نه آنکه مثل توده ای ها، تابوت خالی را بعنوان جنازه شهید بالا بگیرند و عوام را دنبال خود بکشانند.
جوری میگویی عوام را دنبال خود بکشاند انگار بقیه احزاب خیلی آدم حسابی هستند و یا خواص را جمع کرده اند. شما کجا سیر میکنی عمو؟ این اشعار را برو یه جای دیگه بسُرا…اینجا فرانسه نیست ایران است با یک وانت سیب زمینی گندیده هنوز می توانی هزار تا رای بخری.. همه سر و تهشان را بزنی یکی هستند.
اولا من عموی سیب زمینی پشندی و یا غیر پشندی نیستم. اما در فرانسه هم که احتمالا مهد دموکراسی است، از روسری برسر یک دختر مسلمان، مانع می شوند.
عوام در همه جای دنیا هست، از جمله در غرب، گول رسانه ها را می خورند. اگر عوام نبودند، به ترامپ رای نمی دادند.
ایران مهد علم و دانش و فرهنگ و تحصیل کرده ها بوده و هست و خواهد بود. البته عوام هم داشته و دارد، مثل همه جای دیگر!
عمو نیستی …دایی… خاله .هرچی
فرانسه مانع روسری و توسری کسی نشده اون برقعه …
عوام را خودت گفتی …
ضمنا اونجا عوام داره اما ملاک رای مردم گشنگی نیست مسئله اینه… یعنی شما نمیگیری منظور رو؟؟؟
وضعیت انسان شریفی مثل علیرضا رجائی و بیماری سرطان او قابل درک و دردناک است. اما این همه ترسیم سیاهی از خانواده ها و ازدواج فرزندان بعضی ها و رفتارهای زندانبانان و بازجویان که البته محکوم و مردود است، زیادی، رادیکال و افراطی است. چه اصراری است که انسان بیست یا سی را چهل کند؟!
ظلم بد است. حتی نسبت به دشمن.
واقعا چشم های ایران را از حدقه درآوردند؟؟؟
برادری فهیم و مظلوم و زندانی، با بیماری سرطان گونه ی پیشرفته بخاطر بی توجهی زندانبانان ظالم و نشناختن و نرسیدن به بیمار، به چنین وضع دردناک و سوزناکی رسیده، اما سخن از نادر و ضحاک کردن، that is too much.
این نوع مقاله نویسی و اتهام زنی، شیوه ی همان زندانبانها و بازجویان ظالم است. یکبار دیگر مقاله تان را بخوانید. انشائی دراماتیک و رمانی از نوع چپ مارکسیستی علیه امپریالیسم خونخوار دهه ی پنجاه است.
جناب تبریزی، زندان بودید تا حالا؟
؟
بوده ام یا نبوده ام، ثم ماذا؟
چه فرقی میکند؟ از زندان فیزیکی بدتر، زندان اوهام و توهمات و افکار باطل و بیهوده و دور از واقع گرائی و حقیقت گرائی است.
زندانی افکار خود بودن، تنیده ی خانه های عنکبوتی.
و ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت، قران.
و از سست ترین خانه ها، خانه عنکبوت است.
این که حضرت امام سرودند:
ای به خال لبت ای دوست گرفتار شدم …
یعنی ایشان عاشق خال لب کسی شده بود.
نه ، به این ها استعاره هستند، یعنی عاریه گرفتن مفهوم از دیگر حوزه ها،،،
البته منظور از حوزه هم حوزه علمیه نیست بلکه منظور محدوده تعریف شده است.
شما با کدام قسمت مشکل دارید و یا اینکه درست نیست؟ اینکه حکومت ایران یک حکومت هزار فامیل است و مناصب را بین خود تقسیم کرده اند، و با ازدواجهای داخلی استمرار می دهند، ایا جز حقیقت است؟ اینکه قوه قضاییه به جای عدالتخانه، ستمخانه و شکنجه گاه مردم شده است ایا جز حقیقت است؟ حتما باید خودشون تو زندان چشم ایشان را با دستشان در میاوردند تا اینکه از حدقه دراوردن حساب بشه؟
از این رفتار غیر انسانی با یک زندانی، احساس شرم وجود انسان را فرا می گیرد. این کسانی که این بلا را سر آقای رجایی آوردند، همان “برادرانی” هستند که نهضت آزادی در اردیبهشت ۶۲ از بابت به اعتراف کشاندن سران حزب توده از آنان قدردانی کرد! با هم بخوانیم:
بیانیه نهضت آزادی ایران پیرامون دستگیری سران حزب خائن توده
خانه را از رسوبات مارکسیستی پاکسازی کنیم
نهضت آزادی … مرتباً به دولت و نهادها تذکر میداد و آنها را از خطر رخنه توده ای ها در ارگان های دولتی و نهادهای انقلابی آگاه میساخت…. و اکنون که به همت و پشتکار برادران (که صدق عرایض ما را به اثبات رساندند) و پیگیری دقیق اطلاعات غیرمنتظره این لانه فساد برچیده شده است ضمن حمد و سپاس به درگاه ایزدی و تشکر از تلاش برادران باید بدانیم که تنها به این دستگیریها نباید دلخوش بود و به آن بسنده نمود … اینک وقت آن رسیده که خانه انقلاب را از تارهای عنکبوتی مارکسیسم یکسره نظافت و پاکسازی کنیم.
…
سرنوشت عبرت انگیز سران حزب خائن توده و بن بست های مارکسیسم در ایران اسلامی تجلی تحقق وعده های الهی و مثالهای قرآنی است و موجب خوشحالی ملت ایران میباشد. اما همانطور که گفته شد این ابراز مسرت کافی نیست. اکنون که فرصت بازگشت به اسلام اصیل، قرآن حکیم و سنت جامع پیامبر(ص) را پیدا کرده ایم باید بدانیم بازگشت مقبول به درگاه الهی با اصلاح اشتباهات گذشته (خانه تکانی فرهنگی) و بیان آشکار خطاهای انجام شده است، یعنی زدودن کامل القائات مارکسیستی از روابط و رسانه های عمومی …
نهضت آزادی ایران
اردیبهشت ۱۳۶۲
میان دعوا نرخ تعیین نکنید. توده ای ها و کیانوری عامل چپگرائی و تند روی جوانها و سقوط دولت عاقلانه و منخب ملت ایران شدند.
تصحیح: دولت منتخب (دولت مهندس مهدی بازرگان، عالم ترین و صادق ترین رئیس دولت قرن معاصر)
زنده باشید خانم روستایی
دیدگاهها بستهاند.