نخشب کنشگری جدی، بامطالعه، منظم و متواضع بود

گفت‌وگویی با مهدی هاشمی درباره بنیان‌گذار خداپرستان سوسیالیست

زیتون ـ مرتضی کاظمیان: هجدهم شهریورماه، سالروز درگذشت دکتر محمد نخشب، نظریه‌پرداز و بنیان‌گذار نهضت خداپرستان سوسیالیست است. نخشب و همفکرانش پایه‌گذار نخستین جمعیت فکری ـ سیاسی با هویت «ملی ـ مذهبی» در تاریخ معاصر ایران، به‌ویژه پس از تکوین «دولت ـ ملت» مدرن، محسوب می‌شوند. تشکیلاتی که از «نهضت خداپرستان سوسیالیست» سر برکشید، و بعدتر، در قالب «جمعیت آزادی مردم ایران» یکی از نیروهای موثر نهضت ملی در ابتدای دهه‌ی ۳۰ به پیشگامی دکتر محمد مصدق بود، و از احزاب اصلی «جبهه ملی ایران» شد. جمعیت مزبور بعدتر با عنوان «حزب مردم ایران» به فعالیت خود ادامه داد.
پس از کودتای آمریکایی ـ انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، نخشب به‌عنوان یکی از پایه‌گذاران و فعالان محوری «نهضت مقاومت ملی» فعال شد. او در مبارزه با حاکمیت استبدادی، و برای دفاع از آرمان‌های نهضت ملی و دیدگاه‌های دکتر مصدق، بارها بازداشت و زندانی شد. سرانجام، و بر اثر تنگناهای حاکم و فشارهای پیوسته و واقعیت‌های تلخ غالب بر جامعه، او با عزم تکمیل تحصیلات خود در رشته علوم اداری کوله‌بار مهاجرت بست.
هرچند نه به قدر کافی، اما درباره اندیشه‌های نخشب و زندگی او، در سال‌های اخیر تا حدودی سخن گفته شده (سایت زیتون نیز سال گذشته مجموعه‌ای را به‌ بهانه چهلمین سالروز درگذشت نخشب منتشر کرد)؛ اما یکی از مقاطع زندگی وی (مهاجرت به ایالات متحده) کمتر مورد تأمل قرار گرفته است.

نخشب و همسرش

چگونه مهاجر شد؟
منوچهر گودرزی، از مدیران ارشد وقت سازمان برنامه، که از استادان نخشب در موسسه علوم اداری بود، بانی ادامه تحصیل وی در ایالات متحده شد. گودرزی در خاطرات خود، ضمن اشاره به ویژگی‌های اخلاقی و کاری ارزشمند نخشب، توضیح می‌دهد که چگونه بدون اطلاع وی با شعبه سازمان ملل در تهران برای اخذ بورس ادامه تحصیل مذاکره می‌کند. گودرزی موفق می‌شود بورسی یک‌ساله برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته علوم اداری ـ و همزمان فراگیری زبان انگلیسی ـ برای نخشب اخذ کند.
سفارت آمریکا به‌خاطر سوابق مبارزاتی نخشب، نخست در برابر صدور ویزا برای وی مقاومت می‌کند؛ اما پس از پیگیری گودرزی (که افزون بر استادی، مقام ارشد نخشب در سازمان بودجه نیز محسوب می‌شد) و نیز تأیید و تضمین وی، ویزای سفر تحصیلی نخشب برای آمریکا صادر شد.
نخشب در سال ۱۳۳۷ راهی ایالات متحده می‌شود و پس از پایان مقطع فوق‌لیسانس برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا و تکمیل تز خود در نیویورک می‌ماند.

همراه نخشب در نیویورک
سیدمهدی هاشمی از فعالان قدیمی نهضت ملی، از معدود کسانی است که در آن مقطع، چند سالی در کنار و همراه نخشب بوده است.
آقای هاشمی در پاییز ۱۳۳۸ و هنگامی که ۲۱ ساله بود، به قصد ادامه تحصیل عازم آمریکا و ساکن نیویورک شد. وی با اشاره به آشنایی خود با گروهی از دانشجویان ایرانی مقیم نیویورک ـ پیش از آغاز سال تحصیلی ـ توضیح می‌دهد: «در بین دانشجویان خیلی زود توجهم به سه نفر جلب شد؛ آن زمان فقط چهار سال از دوران و ماجرای سقوط دکتر مصدق گذشته بود. یکی از آن سه دانشجو، شاهین فاطمی، برادرزاده مرحوم دکتر سیدحسین فاطمی وزیرخارجه معروف دکتر مصدق بود؛ نفر دوم، جوان خوش‌سیمایی بود که ظاهرا چند هفته‌ای بیشتر از ورودش به آمریکا نمی‌گذشت: دکتر ابراهیم یزدی؛ و نفر سوم، جوانی بود نسبتا کوچکتر از دیگران با چهره‌ای گیرا و به تعبیری بسیار “خاکی” و خودمانی که گویا سالهاست مرا می‌شناسد: محمد نخشب.»
هاشمی با اشاره به قرار جمع وطن‌دوست و آزادی‌خواه برای افزایش دیدار و تماس و همکاری، اضافه می‌کند: «اغلب روزهای آخر هفته در مکان‌های مختلفی دورهم جمع می‌شدیم.»
این، هم‌زمان بود با مهاجرت دکتر علی شایگان، از همراهان دکتر محمد مصدق؛ دکتر شایگان پس از تحمل سه سال زندان و فشارهای پس از کودتای ۱۳۳۲، راهی ایالات متحده و در دانشگاه مشغول تدریس شده بود.
هاشمی تاکید می‌کند که این جمع (نخشب، یزدی و فاطمی، و نیز صادق قطب‌زاده که از واشنگتن به سه نفر مزبور پیوست) از بانیان و هسته اصلی دانشجویان ایرانی مخالف رژیم شاهنشاهی در ایالات متحده شدند، و در گردهم‌آیی‌ها این موضوع را ابراز و تبلیغ می‌کردند.

دکتر محمد نخشب و دکتر مصطفی چمران

برخی ویژگی‌های نخشب
هاشمی تصریح می‌کند که «در تمام این دیدارها و جلسات، بدون شک حضور و مدیریت و صحبت‌های نخشب نمایان بود. من هم به‌خاطر صفا و سادگی‌اش، با او صمیمی‌تر بودم؛ ضمن این‌که او هم مثل من از پایین‌شهر تهران راهی آمریکا شده بود.»
وی اضافه می‌کند: «بسیار اتفاق افتاد که هر دو با هم در کناری درددل می‌کردیم و از کودتای ۲۸ مرداد می‌گفتیم. در این گفت‌وگوها، مرحوم نخشب درباره فعالیت‌های خود و دیگران در حزب مردم ایران و تشکیلات نهضت مقاومت ملی بعد از سقوط مصدق توضیح می‌داد.»
او همچنین ادامه می‌دهد: «کاملا بخاطر دارم که نخشب شرح می‌داد پس از سقوط مصدق درحالی‌که مخفی بود با کمک هم‌فکران خود مرتب در حال مبارزه علیه کودتا بود؛ مثلا شرح می‌داد که برای امیدوار کردن مردم در شهرستانها گروهی از آنان تصمیم گرفتند در ماه رمضان و در مراسم مسجد شاه (مسجد امام کنونی) ـ که عده زیادی از بازاری‌ها برای سخنرانی فلسفی جمع می‌شدند و برنامه به‌طور مستقیم از رادیو تهران پخش می‌شد ـ پیش از دیگران نزدیک منبر حضور یابند. عادت سخنران مراسم، فلسفی این بود که حدودا هر ۱۵دقیقه یادی از پیامبر می‌کرد و همه مردم صلوات می‌فرستادند. نخشب با همراهانش قرار گذاشته بود بلافاصله پس از صلوات اول، همه با هم چندین بار فریاد بزنند: «نهضت ادامه دارد!»، و به این ترتیب ندای آنان به همه‌جا برسد که کودتا تسلط کامل پیدا نکرده است. این برنامه ـ چنان که نخشب توضیح داد ـ به‌خوبی اجرا شده و سخنرانی به‌هم ریخته بود. نخشب و دوستانش نیز توانسته بودند از محل فرار کنند.»
این فعال ملی تاکید می‌کند که «محمد نخشب با تمام ایرانیان و خصوصا جوان‌های ایرانی تفاوت بسیار زیادی داشت. او هرگز به فکر و دنبال گردش و سرگرمی و تفریح نبود؛ تنها تفریح وی، بازی شطرنج بود. وی در یک خوابگاهی دانشجویی زندگی می‌کرد. در تمام گردهم‌آیی‌ها، نخشب یکی از سخنگویان بود و تمام جدیت خود را صرف جذب دانشجویان در محفل مبارزات سیاسی خود می‌کرد.»
وی به بیان خاطره‌ای قابل تأمل می‌پردازد؛ «فراموش نمی‌کنم، یک‌شنبه‌ای عده‌ای از ما بوسیله اتوبوس روانه پیک‌نیکی بودیم. من و نخشب کنار هم قرار داشتیم و او طبق معمول مشغول مطالعه روزنامه نیویورک تایمز بود. این هم‌زمان بود با رویدادهای مترتب بر سقوط پادشاهی عراق، و پایان پیمان بغداد/سنتو؛ پیمانی امنیتی میان ایران و عراق و ترکیه و پاکستان به اتفاق آمریکا به نیت مقابله با اتحاد جماهیر شوروی. در بین مدارکی که در مرکز این سازمان در بغداد بدست آمده بود، گویا مدرکی وجود داشت دال بر توافق ایران و آمریکا، ‌که در صورت حمله شوروی به ایران ـ که می‌توانست شروع جنگ جهانی سوم محسوب شود ـ ایران به ایالات متحده اجازه داده بود با حملات اتمی خود شمال ایران را برای شوروی غیرقابل کنترل کند. این موضوع در روزنامه نیویورک تایمز آمده بود و نخشب از این بابت بسیار نگران بود.»

اقدام جسورانه؛ اعتراض ماندگار
مهدی هاشمی در بخش دیگری از سخنان خود به «سهم زیاد» نخشب در برگزاری راهپیمایی اعتراض‌آمیز گروهی از دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا در برابر ساختمان سازمان ملل در شهریورماه سال ۱۳۳۹ اشاره می‌کند؛ تظاهراتی که «باعث عصبانیت بسیار اردشیر زاهدی سفیر ایران شد و در داخل کشور، به‌ویژه در دانشگاه تهران بازتاب و هیجان زیادی ایجاد کرد.»
این فعال ملی همچنین در شرح فعالیت‌های سیاسی نخشب در آن مقطع، اضافه می‌کند: «شاید بزرگترین اقدام سیاسی محمد نخشب در آن زمان در گردهم‌آیی سالیانه دانشجویان ایرانی انجام شد؛ مراسمی که با هزینه سفارت برگزار می‌شد و حدود ۱۵۰ نفر (ازجمله اردشیر زاهدی و همسرش) در آن حضور داشتند. روز آخر برنامه و قبل از انجام انتخابات هیأت مدیره، نخشب به‌عنوان یک دانشجو بلند شد و به صحبت پرداخت و آرام آرام جو جلسه را عوض کرد. او از مسائل سیاسی روز و افتخارات دکتر مصدق سخن گفت و در انتها نیز اظهار داشت که من مفتخرم که خود را پیرو پیشوای نهضت ملی ایران دکتر محمد مصدق اعلام کنم.»
هاشمی ادامه می‌دهد: «با این نطق بسیار هیجان‌انگیز ناگهان همه شروع به کف‌زدن کردند و جو جلسه کاملا عوض شد. زاهدی و عده‌ای دیگر جلسه را ترک کردند؛ انتخابات انجام شد و برای اولین بار سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا به‌دست مخالفان حکومت افتاد و مبارزه علنی با رژیم وقت ابعاد جدیدتری پیدا کرد و علنی شد.»

نخشب و چمران در حاشیه یکی از نشست های جبهه ملی در آمریکا

یک زندگی سیاسی
چنان‌که هاشمی توضیح می‌دهد، نخشب هم‌زمان با تحصیل در مقطع دکترا، در سازمان ملل نیز مشغول به کار شد و از این طریق «هزینه‌ زندگی خود را تأمین می‌کرد»؛ «با وجود این حقیقت که او تمام‌وقت یا نیمه‌وقت کار می‌کرد تا هزینه زندگی‌اش تأمین شود، توانست تحصیلات خود را در مقطع دکتری به پایان برساند.» او تصریح می‌کند: «فکر نمی‌کنم که نخشب حتی یک روز خود را بی‌جهت گذرانده باشد.»
نخشب بعدتر «با خانمی سوریه‌ای‌تبار که او نیز فعالیت‌های اجتماعی و انسان‌دوستانه داشت، ازدواج کرد. فراموش نمی‌کنم که به من تذکر داد که ضمن تبریک ازدواج به همسرش، مسلمان شدن وی را نیز ـ که خانواده ایشان از مسیحیان سوریه بودند ـ تبریک بگویم.»
هاشمی معتقد است که «در آن هنگام که اکثریت جوانان به‌سوی مارکسیسم و دیدگاه‌های چپ جذب می‌شدند، گروه دیگری نیز همچون نخشب و یزدی، تکیه به آموزه‌های اسلامی را راه نجات می‌دانستند.» وی البته اضافه می‌کند که «نخشب با وجود مخالفت با چپی‌ها، هرگز آنها را نمی‌کوبید.»
وی همچنین نخشب را کنشگری «به‌شدت مبارز و نترس و پیگیر» توصیف می‌کند، و درباره دیگر ویژگی‌های فردی او می‌گوید: «هیچ جنبه عصبانیت هرگز از او بیاد ندارم؛ میزان مطالعات او بیش از دیگران بود؛ در برخورد با سایرین بسیار متواضع بود؛ و در پیگیری کارها جدی و منظم و همیشه سر وقت بود.»
هاشمی اضافه می‌کند: «نخشب به هیچ‌ وجه فکر تفریح و آسایش نبود؛ همچنین اهل ریا و “جانماز آب کشیدن” نبود؛ با استدلال خوب خود نیازی به جار و جنجال نداشت؛ و برخلاف برخی از فعالان سیاسی وقت، اصلا به‌دنبال ریاست و پست و مقام یا سوء‌استفاده از امکانات نبود.»
وی همچنین به‌یاد می‌آورد، زمانی‌که در ابتدای دهه ۱۳۴۰ برای شرکت در نشست کنفدراسیون دانشجویان عازم پاریس می‌شود؛ «نخشب دو نامه برای دو تن از هم‌رزمان خود به من داد که به آنها برسانم؛ یکی از آنها برای جوانی آرام و سر به‌ زیر بود به‌نام علی شریعتی؛ در آن زمان، شریعتی اصلا مشهور نبود.»
شریعتی ـ که زمانی عضو نهضت خداپرستان سوسیالیست بود ـ بعدتر، و پس از بازگشت به ایران، به‌شکلی روزافزون شهرت و مقبولیت یافت. تبیین مثلث «زر، زور و تزویر» توسط شریعتی، به نوعی بازخوانی ایده نخشب محسوب می‌شد.
نخشب در کنار دکتر شایگان، و همراه با ابراهیم یزدی، شاهین فاطمی، صادق قطب‌زاده و مصطفی چمران، عضو هیأت اجرایی جبهه ملی در آمریکا بود؛ ریاست شورا را دکتر شایگان برعهده داشت. نخشب همچنین مسئول انتشار نشریه «اندیشه جبهه» ارگان تئوریک جبهه ملی بود.
افزون بر اینها، نخشب در دوران مهاجرت برای همفکری و همراهی مسلمانان آمریکا و فرقه‌های مختلف از کشورهای گوناگون، کوشش‌های ماندگار مبذول کرد.
هم‌زمان با تشدید اختناق و سرکوب در داخل ایران، و به حاشیه رفتن جبهه ملی و در پیش گرفتن سیاست «صبر و انتظار»، نخشب ماندن در غربت و هجرت را به بازگشت ترجیح داد؛ تصمیمی که تا هنگام مرگ ادامه یافت. نظریه‌پرداز و بنیان‌گذار نهضت خداپرستان سوسیالیست ۱۸ شهریورماه ۱۳۵۵ و هنگامی که عازم یکی از گردهم‌آیی‌های مسلمانان در نیویورک بود، در ایستگاه قطار چشم بر جهان فروبست.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

4 پاسخ

  1. سلام، خواهشا اگر از این دست تصاویر کمیاب از دکتر چمران داشتید برای بنده ارسال کنید

  2. جناب مسعود، نکته جالبی را مطرح کردید. تقریبا درست می فرمائید، دکتر یزدی و بعضی از دوستان شان به گروه “خدا پرستان سوسیالیست” ، فقط به عنوان یک جریان نو اندیشی می نگریستند– نه الزاما جنبه “عدالتخواهی” آن. به همین جهت دکتر یزدی و بعضی از دوستان شان از نهضت خداپرستان سوسیالیست انشعاب کردند. ولی دکتر کاظم سامی، دکتر حبیب پیمان، و دکتر علی شریعتی جبنه عدالتخواهی آن جریان را ادامه دادند.
    نکته دیگر اینکه جریان ملی–مذهبی، ترکیبی است از چند جریان: روند جدایی ( میثمی، رفیعی، رضا رئیس طوسی ..) و گروه نشریه ایران فردا از مهندس سحابی ( سعید مدنی، علیرضا رجایی، پدرام، طیرانی، صابر) و میراٍث خداپرستان سوسیالیست ( پیمان، قهاری، نکوروح، کاظمیان).

    1. پیمان، معذرت خواهی بزرگی را به ملت ایران و ملی مذهبی ها بدهکار است. دوگانه ی “مکتبی” در برابر برچسب “لیبرال”٫ از اختراعات او و از بل(ball) گرفتن های توده ای ها بود.
      کنار رفتن دولت دموکراتیک بازرگان، و التهاب آفرینی گروگان گیری کارمندان سفارت و هو و جنجال انقلاب فرهنگی مائو وار٫ از الهامات و ارشادات و …. ایشان است.
      گویا افتخار همکاری رسمی با بورژوازی و عوامل امپریالیسم نمی داده اند. اما اجاره منزل می داده اند.
      اتهام سرمایه داری، با connotation خاص آن, به مرحوم دکتر یزدی که یک مسلمان آزادیخواه و به روز و معتدل و شجاع بود نمی چسبد. مثل اتهامات ناجوانمرادنه ی دیگری که انقلابی نمایان، به شهید چمران و کلا تیم نزدیک به مهندس بازرگان، مثل جناب صباغیان نسبت می دادند.
      بگذریم.

  3. آقای کاظمیان، اگر یک مسلمان خود را سوسیالیست و ملی‌ بنا مد، چه اشتراکی‌ با یک مسلمانی مثل دکتر یزدی دارد که اسلام را به عنوان برنامهٔ اعمال و سرمایه‌داری را به عنوان سیستم اقتصادی قبول دارد. چطور نخشب را به عنوان سوسیالیست مسلمان، به ملی‌ مذهبی‌ ربط میدهید؟

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »