مسیحیان دست راستی و پیروزی ترامپ(۵)
خیزش بزرگ و ناگهانی اوانجلیکن های جنوب در ۱۹۷۹ همه دست اندرکاران خبر و سیاست را غافلگیر کرد . موج بزرگی از جلسات ده ها هزار نفری، که از صدها تلویزیون و رادیو پخش می شد. جری فاول بزرگترین خطیب اوانجلیکن ها اعلام تشکیل سازمان «اخلاق اکثریت» را با میلیون ها طرفدار کرد. سازمانی که در ۱۹۸۰ در ۴۷ ایالت آمریکا شعبه داشت و نقش چشمگیری در انتخاب شدن ریگان ایفا کرد. مجله تایمز تصویر او را روی جلدش چاپ کرد و بر مبنای نظر سنجی او را چهاردهمین شخصیت موثر در آمریکا اعلام کرد. کمتر از یک سال بعد پت رابرتسون، خطیب بزرگ دیگر این جمع، نیم میلیون جمعیت را، تقریبا همه سفید پوست، از سراسر کشور به واشنگتن دی سی آورد تا علیه قانون سقط جنین اعتراض کنند.
سه گروه بدنه اصلی این خیزش را تشکیل می دادند: پنتا کوستال ها و دنباله اشان کاریزماتیک ها، باپتیست های جنوب و هسته فعال و سیاسی آنان بنیادگرایان. آنان برپا خواسته بودند تا قدرت از دست رفته محافظه کاران را باز پس بگیرند، و امریکای سنتی را از چنگال مدرنیته نجات دهند. یا به گفته خودشان، آمریکا را از چنگال فرهنگ «انسان محور سکولار» نجات داده، و دوباره فرهنگ مسیحی خدامدار را حاکم کنند.
خواسته های اصلی آنان از این قرار بود:
سلامت خانواده: قانون رفع تبعیض، که ضامن تساوی حقوق زنان با مردان می شد، را لغو کنند. زیرا بر مبنای دستورات الهی آمده در کتاب مقدس، زن باید مطیع شوهر باشد. و در مقابل شوهر باید زندگی همسر و فرزانش را با عشق و محبت تامین و پاسداری کند. تنها در این صورت است که خانواده از فضای سالم و سرشار از عشق برخوردار می شود . جامعه از خانواده ها تشکیل شده، لذا سلامت و پاکی آن در گرو وجود خانواده سالم است. به همین دلیل هم از نظرخداوند سقط جنین گناه بسیار بزرگی است.
مراعات اخلاق مسیحی: یکی از گناهان بزرگ، روابط جنسی نامشروع است. پدیده ای که در جامعه مدرن افزایش یافته و دردهه شصت این بی بند وباری اخلاقی به اوج خود رسید. پورنوگرافی مجاز و شایع شده است. مصرف مواد مخدربا لا گرفته است. هم جنس گرایی، که از همه زشت تر و گناه بزرگتری است، قانونی شده است. گناه بزرگی که اساس خانواده را در خطر جدی می اندازد و در تضاد با آفرینش انسان است.
اصلاح نظام آموزشی : سکولار ها برای از بین بردن هویت مسیحی آمریکا، نظام آموزشی آن را هدف گرفته اند. از اوایل قرن بیستم اندک اندک در کتب درسی، به اسم علم نظریه تکامل را جایگزین فرموده خداوند در مورد آفرینش کردند. در سال ۱۹۶۸ قانونی تصویب کردند که دیگر در مراسم صبحگاهی مدارس آیاتی از کتاب مقدس خوانده نشود، تا نظام آموزشی مبلغ اعتقاد خاصی، بلکه هر اعتقادی، نشود. و چون دیدند مسیحیان مومن مدارس دینی خود را ایجاد کردند ،در ۱۹۷۸ قانونی تصویب کردند که هر مدرسه ای که سکولار نباشد و دین را تدریس کند، از معافیت مالیاتی و مزایای قانونی برای آموزش محروم می شود. دو سال بعد رونالد ریگان برای رضایت خاطر مسیحیان گفت «با این قانون خدا را از کلاس درس اخراج کردند».
مبارزه با لیبرالیسم : شاید بزرگترین آفت برای جامعه مسیحی لیبرالیسم باشد. آفتی که از کمونیست خطرناک تر است. زیرا پیروان آن نه تنها همدل و همراه سکولارها هستند، بلکه اعتباری برای کتاب مقدس قائل نیستند. آنان بر این باورند که برخی از گفته های کتاب مقدس، به ویژه بخش عهد قدیم آن، نادرست، و در تضاداست با داده های تاریخی و علوم جدید. به این دلیل به نادرستی این بخش های کتاب مقدس رای می دهند. و یا دستوراتی از کناب مقدس را که با آگاهی های زمان ما نمی خوانند، یا کنار می گذارند و یا با تاویل و تفسیر آن را اصالت می اندازند. در حالی که یک مسیحی واقعی تمام این کتاب را با همین جملاتش قبول دارد و در آن هیچ خطایی نمی بیند. به همین سبب بر مبنای کتب مقدس عمر زمین را کمتر از ده هزار سال می داند و عمر بشریت را کمتر از هفت هزار سال. حاصل این انحراف فکری لیبرال ها باور به پلورالیسم است. نظریه ای که عقاید دیگر را طرد نمی کند و معتقد است که خداوند دعای یهودیان و مسلمانان را هم می پذیرد. بدین سان مرز میان حق و باطل ناروشن شده و هرهری مذهبی جایگزین ایمان محکم و پابرجا می شود.
کوچک کردن دولت: این خواسته اوانجلیکن ها خواسته جمهوری خواهان نیز هست، هرچند انگیزه آنان یکسان نیست. از دولت مقصود دولت فدرال است . درحقیقت از بدو تشکیل حکومت آمریکا ایالات همیشه خواستار محدودکردن نفوذ دولت فدرال و استقلال هرچه بیشتر خود بوده اند. اما در چند دهه اخیر این خواسته در میان مسیحیان محافظه کار بسیار قوی شده است. زیرا این دولت فدرال بوده که با تصویب قوانین مختلف خواب سنتی آنان را آشفته کرده است. قوانینی برای سکولار کردن جامعه، برابری نژادی، جنسی، عقیدتی و حمایت از حقوق مدنی مردم. قوانینی که بسیاری از آزادی های فردی را قربانی اصول برتر اجتماعی، سیاسی و حقوق بشری کرده است. از این نظر اینان بر آنند که قدرت دولت فدرال، منجر به دخالت در زندگی افراد و برقراری استبداد می شود. ضمن آن که تئوری توطئه در بین آنان بسیار عمومیت دارد. خطیبان می نویسند و نطق می کنند که کمونیست ها در دولت فدرال نفوذ کرده اند، تا بنا به خواسته شیطان، مسیحیت را که لازمه دموکراسی، رشد فردیت، و قدرت آمریکا است ، ضعیف کرده و از بین ببرند. و از آن جا که آمریکا را سفید پوستان ساخته و به این قدرت رسانده اند، سعی می کنند از طریق مهاجرت از اقوام و مذاهب دیگر آنان رابه گوشه برانند . به این ترتیب حاصل قدرت یابی و رشد دولت فدرال، ضعیف شدن قدرت سفید پوستان، کم رنگ کردن هویت مسیحی آمریکا و درنتیجه سقوط این ابرقدرت است.
کم کردن برنامه های کمک های دولتی: این خدمات گدا پروری است و عموما توسط دولت فدرال انجام می شود. از جمله تهیه مسکن برای نیازمندان، دادن خدمات رفاهی به اقشار ضعیف ،مثل کمک های غذایی و درمانی و مالی. این کمک ها مشتی مفت خور و تنبل به بارمی آورد که با استفاده از مالیات شهروندان مسئول و پر کار ، زندگی انگل واری را داشته باشند. عمده این سوء استفاده کنندگان سیاهان هستند و مهاجرانی که از مرزهای بی حفاظ وارد خاک آمریکا می شوند. و چون دولت برای مخارج فرزندانشان به آنان کمک می کند، لذا هرچه بیشتر بچه تولید می کنند ،که علاوه بر آن که هزینه سنگینی به بودجه دولت تحمیل می کنند. با این رشد سریع جمعیتی به زودی تعدادشان از سفید پوستان بیشتر می شود و آمریکا را یک کشور ضعیف و ورشکسته می کنند. اسف بارتر آن که عده ای به اصطلاح مترقی به قول خطیب نامدار بیل ساندی «از خدمات اجتمای یک مذهب می سازند و عیسی را کنار می گذارند».
افزایش قدرت نظامی : وظیفه آمریکا رشد و گسترش آئین مسیحیت در جهان است . همان گونه که در بخش نخست گفته شد، تبلیغ مسیحیت یکی از چهار رکن اصلی اعتقادات اوانجلیکن ها است. بنابراین آمریکا باید قوی ترین نیروی نظامی جهان را داشته باشد، تا بتواند عوامل شیطان را در سراسر جهان سرکوب کند، مستبدین و کمونیست ها را از بین ببرد و دموکراسی و مسیحیت را جهان گیر کند. و از آن جا که عیسی مسیح به زودی برای برقرار کردن ملکوت الهی دوباره ظهور می کند، آمریکا باید بتواند نیروی نظامی مورد نیاز او را فراهم کند. اما متاسفانه دولت فدرال به وظیفه خود درست عمل نمی کند . از جمله قرار داد سالت دو را امضا می کند که لازمه اش کم کردن قدرت اتمی آمریکا است. از همه بدتر جنبش ضد جنگ ویتنام بود، که مردم را علیه کسانی که با دادن خون خود به جنگ ابلیس کمونیست رفتند بر انگیختند.
دو نکته مشترک با ایران
همزمانی جنبش های مذهبی: اگر توجه شود، همان زمان که موج بنیادگرایی در آمریکا شروع شد، انقلاب ایران پیروز شد و اسلام سیاسی در خاورمیانه فعال شد. درمورد وجه اشتراک آنان می توان گفت صنعتی شدن و به دنبالش موج وسیع مهاجرت از روستاها به شهرها، تسلط تجدد بر سنت، ارزش های سنتی را به خطر می اندازد و دگرگون می کند. این تحول سریع و بنیانی آرامش خاطر مردم را برهم میزند . اینان رفاه و رشد انجام شده را با حفظ ارزش های سنتی آرزو می کنند؛ یعنی جمع دو تضاد. حاصل آن سردر گمی است و آشفتگی ذهنی و احساس عدم امنیت . لذا نشسته در خانه نو رویای گذشته شیرین را می بینند. ریگان با ژست های کابوئی و شعار احیای عظمت آمریکا قهرمان می شود. و از اولین کارهایش ایجاد «هیات مشاور خانواده» است . و در ایران مرجع تقلید عارفی رهبر می شود که وعده نظامی را می دهد که در آن رفاه و رشد دنیای مدرن ، و اخلاق و ارزش های سنتی با هم به دست می آیند . هرچند این رویای شیرین در هیچ جای جهان ممکن نشده است. جنوب نیز از ۱۹۵۰کم کم صنعتی شده بود و کشاورزان به دنبال کار از روستاها به شهرها می آمدند. و در عکس المل به این دگرگونی ارزش ها به نوستالژی گذشته روی کردند و به سوی بنیاد گرایی روی آوردند.
لذا بنیادگرایان بر آن شدند که می توانند با انتخاب مومنان و کسب قدرت خواسته های خود راعملی کنندو گذشته ایده آل و زیبای خود را احیا کنند .البته اینان مثل همه گذشته گراها یک گذشته خیالی را در نظر می آورند که هیچ گاه در واقعیت وجود نداشته است. در این جهان کابوها و ششلول بندان لوطی های جوان مرد می شوند و سفید پوستان مسیحیان معتقدی که بسیار اخلاقی بودند، مرتب به کلیسا می رفتند و حریم خانوداه اشان مقدس بود و سرشار از عشق. حتی بر آن بودند همان گونه که روساس راش دونی ، یکی از دو تئوریسین های مسیحیان دست راستی می گوید،کمتر کسی به سیاهان ظلم می کرد، حتی به آنان حق رای داده بودند. آنان کارگرانی بودند که متناسب با شعور و آگاهیشان در آمد داشتند و بسیاریشان که استعداد داشتند، نه تنها آزادی خود را می خریدند بلکه زندگی مرفهی هم درست می کردند. یا از سختی هایی که مهاجرین مسیحی برای ساختن آمریکا کشیدند و با حداقل امکانات و تلاش شبانه روزی جامعه ای اخلاقی ساختند. در این جهان زیبا ،سرخپوستان وحشی های بی رحمی بودند که مرتب به این مسیحیان زحمت کش حمله می کردند. لذا قهرمانان هالیوودی آن زمان جان وین ها بودند.
غافل گیری: انقلاب ایران که پیش آمد بخش مدرن جامعه، از حکومتیان تا اپوزیسیون، شگفت زده شدند که این پدیده از کجا ظهور کرد .در این شگفت زدگی، حتی مذهبیون متجدد نیز شریک بودند. لذا متجددان بر آن شدند که نیروهای خارجی، به ویژه انگلیس، از طریق بی بی سی یک روحانی ناشناخته را به قدرت رساندند. و هنوز هم پس از نزدیک به چهل سال حکومت مذهبی، بسیاری همین نظر را تکرار می کنند، بی آنکه توجه داشته باشند که از سال ها پیش از انقلاب روحانیون بزرگی در شهرهای مختلف از یزد وشیراز و اصفهان و تبریز و مشهد با هزارا ن هزار پیرو از آقای خمینی می گفتند. بخش متجدد از مبارزان مذهبی سازمان مجاهدین خلق و علی شریعتی و نفراتی از نهضت آزادی را می شناخت، که در حقیقت به بخش متجدد جامعه تعلق داشتند. در حالی که بخش سنتی فعالان خود را داشت؛ ازجمله گروه های چریکی، که تعدادی از آنان پس از انقلاب به هم پیوسته وسازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را شکل دادند. جالب تر آنکه تعداد زیادی از این فعالان در کنار نیروهای اپوزیسیون متجدد در زندان بودند و یا تعداد زیادی از آنان تبعید می شدند، اما باز از دید اپوزیسیون متجدد پنهان ماندند. حتی پانزده خرداد،که بزرگترین خیزش پس از کودتای ۲۸مردادبود، ده یک ماجرای سیاهکل مورد توجه قرار نگرفت و تنها بیژن جزنی به آن اشارتی داشت. وجود همین فعالان بود، که در رساندن پیام آقای خمینی از پاریس به سراسر کشور، نقش مهمی داشت.
اما اگر این بی خبری بخش متجدد از بخش سنتی در ایران را به دلیل استبداد و خفقان بدانیم، در مورد این بی خبری در آمریکای آزاد ،با هزاران هزار رسانه غیر دولتی، چه می توان گفت. چگونه شد که بخش متجدد آمریکا، که عموم وسایل ارتباطی را در اختیار داشت و حکومت و نهادهای مطالعاتی کشور را در دست آنان بود، چنین غافلگیر شدند و همانند ایران مدعی شدند که متوجه ایجاد و رشد این نیرو نشده بودند. نیرویی که از آن زمان تا به حال نقش بسیار موثری در سیاست آمریکا دارد. واقعیت نمایانگر آن است که شکاف بین بخش سنتی و مدرن جامعه در بسیاری از کشورها چنان عمیق است که بخش سنتی در فضاهای خاص خودش و پنهان از دید بخش مدرن زندگی می کند. بخش مدرن چنان از بالا به سنتی ها می نگرند،که تلاش برای شناخت از این عقب ماندگان را اتلاف وقت می داند. ازاین روی علائمی که نشان خشم و تحول بخش سنتی بود، در آمریکا هم مثل ایران ، نادیده گرفته می شد. به دو نمونه اشاره کنم:
در ۱۹۷۲ و زمان ریاست جمهوری لیندون جانسون، قانونی تصویب شد که سقط جنین را مجاز دانست. با این قانون چندین دهه مخالفت سرسختانه نیروهای مذهبی با آن شکست خورد. در جو جامعه دهه شصت و هفتاد و اوج قدرت نیروهای لیبرال، دو سوم مردم آمریکا آن را تایید کردند. به همین سبب هم بسیار آسان در کنگره تصویب شد و دادگاه عالی هم آن را تاییدکرد. اما برای آن که این مصوبه تبدیل به قانون فدرال شود، که تمام ایالات مجبور به اجرای آن باشند، باید ۳۸ ایالت آن را تصویب می کردند،که تا آن موقع ۳۰ ایالت آن را تایید کرده بودند. در چنین جوی یک خانم خانه دار تحصیلکرده و فعال سیاسی به نام مفیلیس شفلی کمر به مخالفت با آن بست. وی معتقد بود که این امر خلاف دستور الهی است، چون این قانون متضمن اختیار زن بر جسم خودش است ،پس با اصل اطاعت زن از شوهر، که از آموزش های کتاب مقدس است، در تضاد می افتد. این اختیار زن و برابری کامل زنان با مردان نقشه سرمایه داری است، تا زنان را برای سود بیشتر خودشان وارد بازار کار کنند. در نتیجه بچه ها باید به مهدکودک بروند و با مراقبت های مادری بزرگ نشوند. حاصل تمام این ها برهم خوردن انسجام خانواده، که مقدس ترین نهاد یک جامعه است می شود. عموم مردم این تلاش شکست خورده و خلف جریان آب او را عبث و بی حاصل می دانستند. اما او پیگیرانه با تشکیل جلسات سخنرانی و نوشتن مقالات و کتاب به تلاش خود ادامه داد. دیری نگذشت که عده ای از زنان اوانجلیکن با شعار «جای زن در خانه است» به او پیوستند. این موجی که تا آن زمان کاملا شکست خورده و مطرود بود، در شرایط جدید چنان موفق شد که هیچ گاه ۸ ایالت دیگر آن را تایید نکردند، حتی وقتی که مدت ۶ ساله آن تا ۱۹۸۳ تمدید شد. چنین است که این مبارزه هنوز ادامه دارد و در انتخابات امسال نیز نقش مهمی داشت. همچنین سازمانی که خانم بورلی به نام «زنان نگران آمریکا» ،که مخالف فمینیست ها بود، تعداد اعضایش از اعضای سازمان ملی زنان بیشتر شد و هنوز پا برجاست.این سازمان زنان جوان و زیبای عضو خودرا ، که لباس های شیک و سکسی می پوشیدند و سخنوران توانایی بودند، برای ایراد سخنرانی به دانشگاه ها و دیگرموسسات می فرستاد، تا این تصور غلط را از ذهن ها پاک کنند که زنان مسیحی به قول معروف،برعکس فمینیست ها، امل و آلامد و تحصیل نکرده اند.
مورد دیگر مربوط به سال ۱۹۷۷ است. یک خواننده نیمه مشهور در شهر میامی، به نام آنیتا بریانت، وقتی دید ،مطابق قانون جدید مدارس مجبورند هم جنس گرایان را مثل دیگر بچه ها بپذیرند و حتی هم جنس گرا می تواند معلم هم بشود، چنان برآشفت که برعلیه آن برخاست. این مبازه او چنان جلب توجه کرد که ظرف یک ماه ۶۰ هزار امضا در تایید نظرش جمع کرد. جری فاول به دفاع او بر آمد. به زودی تبدیل به یک چهره شناخته شده رسانه های کشور شد. با آن که او موفق به جلوگیری از آزادی هم جنس گرایان نشد و در فاصله کوتاهی یک هم جنس گرای آشکار به شهرداری سانفراسیسکوانتخاب شد، اما اعتراضش چندان جلب نظر کرد، که موج بزرگی را در جنوب علیه هم جنس گرایان به راه انداخت.
سیاست خارجی : آمریکایی ها علاقه ای به سیاست خارجی ندارند؛ حتی امروز که جهان دهکده ای شده با رهبریت آمریکا . سیلسی ترین نشریات معتبر آمریکا سه تا چهار صفحه از صد صفحه اشان مربوط به سیاست خارجی است. ریگان گفته بود من فکر می کردم مردم آمریکای لاتین به زبان لاتینی صحبت می کنند. یا جرج دبلیو بوش موقع سفرش به اسپانیا فکر می کرد آن کشور هم مثل آمریکا رئیس جمهور دارد. در چنین فضایی از این خطیبان نا آگاه کم سواد انتظاری نمی رفت، جز آن که سیاست خارجی را بر مبنای تعصبات دینی اشان قضاوت کنند. لذا هر جا که رهبری مدعی مبارزه با کمونیست و احترام به مسیحیت می شد مورد حمایت اینان قرار می گرفت. حتی اگر راست گرای جنایتکاری چون رابرت امبوئیسم در السالوادر، یا ژنرال افرین ریو مونته مسئول قتل عام مایاها در گواتمالا و یا نظام سرکوبگر و نژاد پرست رودزیا و آفریقای جنوبی باشد.
ریگان ومسیحیان دست راستی
اوانجلیکن های محافظه کار، با پیشگامی بنیاد گران جنوب، ناگهان از ۱۹۹۸ فعال شدند. اینان می دانستند لازمه دستیابی به خواست هایشان جلب حمایت یک حزب سیاسی است. از آن سوی رونالد ریگان به رای اینان نیاز داشت ، تا جیمی کارتر را شکست دهد. وی در دوره پیش از فورد، رقیب خود در حزب جمهوریخواه شکست خورده بود. بنابراین در آپریل ۱۹۹۸ با آنان تماس گرفت و در گرد هم آیی بزرگ آنان سخنانی کرد. وی مطلوب ترین کاندیدای این جماعت می توانست باشد . او در مجامع آنان سخنرانی می کرد و علیه سقط جنین و هم جنس گرایی می گفت و از خواندن دعای صبحگاهی در مدارس، حمایت از خانواده، هویت مسیحی آمریکا دفاع می کرد. لذا مسیحیان سفیدپوستان محافظه کار با تمام نیرو به بسیج رای دهندگان به نفع او پرداختند و موفق شدند که ۷۵ درصد سفید پوستان اوانجلیکن به ریگان رای بدهند.
هرچند ریگان با تمام رابطه تنگاتنگی که با بنیاد گرایان داشت و تقریبا هرهفته جری فاول رابه کاخ سفید دعوت می کرد، اما به دلیل وجود بخش سکولار قوی، و جامعه مدنی نیرومند آمریکا هیچ یک از قوانینی را که نیروهای مترقی وضع کرده بودند لغو نکرد، بجز آن ها که جزو برنامه جمهوری خواهان بود؛ از جمله کم کردن مالیات ها، لغو بسیاری از قوانین ناظر برعملیات شرکت ها، افزایش بودجه نظامی با هدف شکستن کمونیست ها و قطع یا کم کردن بودجه بسیاری از موسسات خدماتی . به همین سبب دیگر رهبران بنیاد گرایان به جرج فاول ایراد می گرفتند که او فریب دعوت های مرتبش به کاخ سفید را خورده ،بی آنکه توجه کند این نزدیکی کمکی به اهداف اوانجلیکن ها نمی کند. اما از انجا که بنیادگرایان و محافظه کاران مذهبی او را شخصیت آرمانی می دیدند، بر این عمل نکردن ها سخت نمی گرفتند. او سمبل آمریکای گذشته تخیلی سفید پوستان بود. خشن، محکم، اهل خانواده، مخالف کارهای دهه شصت، مسیحی مومن، و برفراز همه مدعی احیای مجدد قدرت آمریکا و یک کابوی مزرعه دار آرمانی. مگر نه آن که از ۱۹۹۸ در تظاهرات وسیع جری فاول هزاران پرچم «من عاشق آمریکا هستم» آورده می شد. برنامه بسیار محبوب و پرطرفدارش «ساعت سرودهای مذهبی دوران قدیم» بود .شعار تظاهرات نیم میلیونی پت رابرتسون در واشنگتن دی سی «باز گرداندن عظمت آمریکا بود». نام دهها سازمان بزرگ بنیاد گرایان در کشور، بیانگر احیای آمریکای زیبای قدیم بود.
ریگان با آنکه متوجه بود که از اعتماد بنیاد گرایان، به دلیل بی توجهی او به خواسته های دینیشان، کاسته شده است، اما بار دیگر در پائیز ۱۹۸۲سخت نیازمند حمایت فعال آنان شد، لذا شخصا از فاول خواست به او یاری کند. اکثریت وسیعی از مردم آمریکا و اعضای کنگره موافق محدود کردن یا از بین بردن سلاح اتمی بودند و از دولت می خواستنداین قرارداد را امضا کند .اما ریگان با آن مخالف بود و می خواست بر مبارزه تسلیحاتی بیفزاید و صحبت از جنگ ستاره ها می کرد. جری فاول یک کمپین وسیع هیجده ماه در سراسر کشور به راه انداخت و توانست خطیبان بسیاری را با خود همراه کند و به کمک آنان مردم زیادی را در پشتیبانی ریگان بسیج کند، و از فشار نیروهایی صلح طلب برخود بکاهد.
در انتخابات دوم دیگر ریگان نیازی به مسیحیان دست راستی نداشت. ضعف اقتصاد جبران شده و نیروی نظامی تقویت شده بود. و ریگان محبوب برای باردوم به آسانی انتخاب شد. ازاین روی بسیاری از صاحب نظران بر آن شدند که زمان مسیحیان دست راستی به سرآمده است. در حالی که سال های بعد نشان داد قدرت آنان، با همه فراز و نشیب هایش، رو به رشد بوده و در دوران حاضر به اوج خودرسیده است، به نحوی که این ایام که ترامپ از هر سو مورد حمله است پس از ماه ها تن به یک مصاحبه داده و آن باپت رابرتسون. پیر مرد ۸۷ ساله ای که از سران با نفوذ مسیحیون دست راستی است و مدعی معجزات فراوان.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…