یکی از ویژگی های مطروحه در کنش سیاسی شادروان دکتر ابراهیم یزدی (۱۳۹۶-۱۳۱۰)، چگونگی رابطه وی با روحانیون، به ویژه با روحانیون مبارز در رژیم گذشته و بالاخص با شخص آیت الله خمینی است.
رابطه انقلابیون و مبارزین سیاسی با روحانیت، از عصر مشروطه تا کنون، در یک پارادایم دایمی بین شیفتگی و نفرت و شیدایی در نوسان و در جابجایی بوده است. این رابطه، همچنان ادامه دارد و همچنان آموزنده برای عصر ماست و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم میوه چینان ثمره های تلخ و شیرین آن بوده و هستیم و خواهیم بود.
در بین کنشگران، مبارزین و روشنفکران، چهار گرایش عمده در زمینه چگونگی رابطه آنان با روحانیون وجود داشته و دارد. هر کدام از این چهار گرایش، در درون خود خرده گرایش هایی با شدت و ضعف هایی متغیر داشته و دارند. بازیگران این گرایش ها نیز دائما فقط در گستره یک گرایش فعال نبوده اند و حسب المورد گاهی بنابر اقتضائاتی بین این گرایش های متغیر و گاه متناقض، در رفت و آمد بوده اند.
۱- گرایش نفی جویانه
در این گرایش، روحانیت و نقش سیاسی آنان به شکل کلی و مطلق، نادیده انگاشته می شود و یا تلاش می شود نادیده انگاشته شود. گاهی، نقش آنان، آنچنان منفی و زیانبار پنداشته می شود که حتا با حضور سیاسی آنان مخالفت ورزیده می شود. در این گرایش، دو گروه ناهمگون، بیشتر از دیگران جلوه می کنند. گروه اول، در بین چپ های عقیدتی و جریانات غیرمذهبی و یا ضد مذهبی بودند که شعار «دین افیون توده هاست» را سرلوحه رابطه خویش با دین و با روحانیت قرار داده و در نتیجه برای روحانیون و پرچمداران حرکت های دینی هیچ نقش مثبتی قائل نبودند. چپ های عقیدتی و خداناباوران و دین ناباوران از مشهورترین پرچمداران این گروه تلقی می شدند.
گروه دوم، در بین دیندارانی بودند که داعیه دینداری داشته و برای خویش رسالت روشنگری دینی قائل بودند، اما برای روحانیت، نه تنها هیچ جایگاه ویژه ای در رسالت دینی و مبارزه سیاسی قائل نبودند، بلکه به گونه ای در تلاش برای کاهش نقش آنان و بدیل سازی برای آنان بودند. این گروه دوم که خود غالبا به عنوان بدیل روحانیت بودند به «منهاییون» مشهور شدند که شعار «اسلام منهای روحانیت» سرلوحه مرام ارتباطی آنان با روحانیت بود.
دکتر علی شریعتی (۱۳۵۶-۱۳۱۲) در برهه ای اززندگی خویش به عنوان پرچمدار این جریان شناخته می شد. در آن برهه، وی مدعی شده بود که شرایط در حال تغییر است و اسلام فردا، اسلام روحانیت و حوزه های علمیه نخواهد بود: «اسلام فردا، دیگر اسلام ملا نخواهد بود؛ اسلام قم و مشهد نیز تغییر خواهد کرد… نیروی مذهب از هماکنون دیگر در اختیار این متولیان رسمی و ارثی نیست».[۱] سپس گامی فراتر گذاشته بود و با قاطعیت کامل مدعی شده بود که «این تز “اسلام منهای آخوند” در جامعه تحقق یافته است[۲]». البته شریعتی در برهه های دیگر، تمایلات تعامل گرایانه ای بروز می دهد و ضمن نقد راس هرم در مخروط سازمان روحانیت، نسبت به قاعده هرم، یعنی طلاب جوان، نگاهی حمایت گرایانه و همدلانه بروز داده و زهد و قناعت طلاب را ستوده و عمر روشنگری آنان را در قیاس با دوران کوتاه روشنفکری دانشجویان، طولانی می دانست.[۳] از آزاد اندیشی و استقلال فکری روحانیت تمجید نموده و طلاب حوزوی را «مجاهدان پاکباز راه علم و ایمان» خطاب می کرد که با قناعت و زهد، جوانی خویش را فدای آموزش علم دین می کنند.[۴] وی همدلانه، هرگونه صدای رفورمیستی که از بدنه روحانیت بگوش می رسید را تجلیل می کرد و روحانیون مبارز را پرچمداران نهضت های مترقی و ملی و ضداستعماری می خواند.[۵]
نتیجه کاربردی غلبه این گرایش:
در صورت غلبه گرایش نفی گرایانه، در تناسبی معکوس به نسبت غلبه این گرایش، روحانیت پایگاه های خویش در قشر روشنفکر و دانشگاهی را از دست می دهد. در نتیجه روحانیت برای تقویت پشتوانه خویش، به پایگاههای سنتی نزدیک تر می شود و دوگانه روحانیت و ضد روحانیت تقویت می شود. با غلبه این گرایش، روحانیت گامی به سوی نواندیشی پیش نمی گذارد بلکه برعکس، محکم به سوی هواداران سنتی خویش رجوع می کند تا با تشکیل لشکر هوادران سنتی خویش، سدّی در برابر تهاجم منهاییون ایجاد کند تا حریم های تاریخی خویش را به راحتی از دست نداده و بازار هواداران متاع خویش را به رقیبان نورسیده واگذار نکند.
۲- گرایش ابزار جویانه
برخی دیگر، نگاهی ابزاری به روحانیت داشتند، هرچند تلاش می کردند تا در بین روحانیون هوادرانی داشته باشند و از حمایت روحانیت برخوردار باشند، اما نگاه آنان، استفاده کاملا ابزاری از روحانیون برای مقاصد خویش بود. رابطه ای یک طرفه ایجاد می کردند تا حمایت روحانیت را در مبارزه سیاسی به دست آورند و این حمایت را سرمایه معنوی و گاهی حتا منبع سرمایه مادی خویش قرار دارند تا به عنوان مثال امکان استفاده از وجوهات شرعیه در مبارزه سیاسی را بدست بیاورند. به عنوان نمونه، سازمان مجاهدین خلق ایران، پیش از انقلاب، برای جلب حمایت روحانیت تلاش می کرد و حتا نمایندگانش به نجف رفته و در جلسات متعددی برای آقای خمینی تبیین مواضع می کردند، ولی این تبیین مواضع، کاملا یکسو و فقط برای جلب حمایت ایشان بود، و خود را بی نیاز از اخذ رهنمون از ایشان و یا به تفاهم رسیدن با ایشان می دانستند.
پس از انقلاب، همین دیدگاه ابزارجویانه را می توان در بخش بزرگی از کارگزاران به حکومت رسیده و بوروکراسی پساانقلاب دید. بوروکرات های پساانقلاب، مشروعیت سیاسی و مذهبی خویش را مدیون روحانیت بودند. لذا به سراغ روحانیت می رفتند و از آنان برای مقاصد خویش فتوای فقهی می پرسیدند ولی این استفتائات، نه برای روشن شدن فتوای فقه در مورد خاص بود، بلکه برای گرفتن مهر تایید بر برنامه مورد نظر خویش بود. اگر ازدیاد جمعیت را به صلاح می دانستند از روحانیت فتوا برای رشد جمعیت می گرفتند و اگر مصلحت را در توقف روند رشد جمعیت می پنداشتند، تلاش می کردند تا فتوایی جهت مشروعیت جلوگیری از انعقاد نطفه بگیرند. به عبارتی دیگر، رجوع اینان به روحانیت رجوعی کاملا بهره جویانه بود و پایه های رابطه شان با روحانیت، در راستای استفاده ای ابزارجویانه بود.
نتیجه کاربردی غلبه این گرایش:
با غلبه این گرایش، هرچند روحانیت به ظاهر در مقام مرجعیت سیاسی قرار می گیرد ولی در حقیقت، تقریبا بی نقش می شود و بازیگران اصلی، دیگرانی هستند که در پشت سنگر روحانیت و با استفاده از جایگاه آنان، نقش آفرینی می کنند. در غلبه این گرایش، روحانیت تا زمانی که دقیقا متوجه نشود که مورد استفاده ابزاری قرار گرفته است، ممکن است به ظاهر، همدلانه عمل کند، اما این همدلی روحانیت، دائمی نخواهد بود، در نتیجه روحانیت هنگامی که احساس کند بازی خورده است و در عمل به کنارزده شده است، مقاومت خواهد کرد، البته شکل مقاومت وی حسب المورد متفاوت خواهد بود.
۳- گرایش تقلید جویانه
در این گرایش، رابطه با روحانیت در چارچوب رابطه مقلدانه ای تعریف می شود که دیگران ذوب در روحانیت بشوند. رابطه مقلد و مرجع تقلید نه تنها در مسائل فقهی، بلکه در امور سیاسی نیز خودنمایی می کند. البته در درون این گرایش، رابطه مقلدانه در درجاتی متفاوت بروز پیدا می کند از پیروی ساده آغاز شده تا به ولایت مطلقه روحانیت ختم می شود. طرفداران این گرایش، با درجات متفاوتی به تبعیت و پیروی از روحانیت می پردازند.
شیوه ها و روش های احزابی مثل «هیات های موتلفه اسلامی» که بعدا تبدیل به «حزب موتلفه اسلامی» شد، جذب کامل در روحانیت و پیروی محض از روحانیت بوده است. وجود شورای روحانیت در تشکیلات حزبی، نمایانگر این گرایش تقلید جویانه است. حزب موتلفه، در بیان تاریخچه خویش، این «ویژگی نظارتی روحانیت» را از افتخارات خویش بر می شمارد: «مؤتلفه اسلامی تنها تشکلی است که از آغاز تأسیس، با نظر امام خمینی شورای روحانیت داشته است، تا آنها نظارت داشته باشند که حرکتها، برنامهها و آموزشها، بر اساس (ما انزل الله – و ما قال رسول الله و الائمه الطهار) باشد. اعضای شورای روحانیت شهید آیت الله مطهری، شهید آیت الله بهشتی، آیت الله انواری و مرحوم حجت الاسلام و المسلمین مولایی بودند».[۶]
پس از انقلاب نیز «حزب جمهوری اسلامی ایران» بسیار مشتاق بود که در همین مسیر گام بردارد و به عنوان مقلد سیاسی روحانیت به کادرسازی برای جمهوری اسلامی بپردازد. به موجب اساسنامه حزب، در تشکیلات حزب، در کنار «شورای ایدئولوژی»، «شورای افتا» گنجانده شده بود.[۷] وظیفه شورای ایدئولوژی و افتا، نظارت بر مشی حزب و بررسی و تصمیمگیری درباره مصوبات شورای مرکزی بود. بر اساس ماده ۲۹ اساسنامه این حزب «شورای افتاء، تنها مرجع صلاحیت دار برای اظهار نظر در آن بخش از مسایل حزبی است که باید به تصویب مجتهد جامع شرایط افتا برسد».
گرایشات برخی از گروههای تشکیل دهنده «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران» در اوایل پیروزی انقلاب که منجر به حضور آیت الله راستی کاشانی به عنوان نماینده ولی فقیه در این سازمان شد، در همین راستا قابل بازخوانی است. البته در سازمان فوق گرایش متقابلی نیز وجود داشت که منجر به اختلافات درونی این سازمان گردید.
نتیجه کاربردی غلبه این گرایش:
در صورت غلبه این گرایش، هژمونی طلبی روحانیت ارضا می شود و روحانیت در راس امور قرار می گیرد و ولیّ جامعه می شود، لذا روحانیت به ظاهر برنده است و حاکم و امام می شود، ولی در واقع در چاه ویلی افکنده می شود که هیچگاه به ضعف های خویش پی نمی برد و در پی بازسازی و نوسازی خویش برنمی آید. این پیروی محض مقلدانه از روحانیت، نه تنها کمکی به رشد و کارآمدی روحانیت نمی کند بلکه شیرینی مسموم و زهرآلودی هست که روحانیت را در خمود و خامی و انجماد نگاه می دارد و مانع پیشرفت و کارآمدی و به روز شدن روحانیت می شود. این شیوه کمکی نمی کند که روحانیت چشمش را بر واقع جهان عینی بیرونی باز کند و واقعیت های عینی را لمس کرده و در پی چاره جویی بر آید، بلکه روحانیت از جایگاه ولایت و مرجعیت، نظر و فتوا می دهد و نظر وی توسط دیگران به عنوان یک امر شرعی تلقی شده و مورد تبعیت و پیروی قرار می گیرد.
۴- گرایش تعامل جویانه
در این گرایش، تلاش می شود تا با روحانیت تعامل و گفتگو شود. در صحنه های علمی، بده بستان علمی و فرهنگی رخ می دهد. نمونه تعامل سازماندهی شده را می توان در دعوت مرتضی مطهری (۱۳۵۸-۱۲۹۸) به تهران توسط انجمن اسلامی مهندسین و همفکران مهندس مهدی بازرگان (۱۳۷۳-۱۲۸۶) مشاهده کرد.
بازرگان در این مورد، بنیان گذار رابطه و تعریف جدیدی بود در این رابطه تعامل گرایانه، با روحانیت بده بستان فرهنگی می شد، پیروی محض از روحانیت نبود بلکه هم افزایی، همراهی، همدلی و همکاری در طرح ها و پروژه های مشترک بود. زنده یاد ابراهیم یزدی، پا جای پای بازرگان، از پیش قراولان این رابطه تعامل گرایانه بودند. اگر بازرگان به درستی به عنوان پرچمدار این گرایش در داخل ایران تلقی می شد، یزدی نیز همین رسالت را در فضای خارج از ایران و در آمد و شد بین انجمن های اسلامی دانشجویان آمریکا و اروپا و حوزه نجف عهده دار بود.
در تجزیه و تحلیل این گرایش، گفتمان بازرگان، به مثابه پدر نوگرایی دینی در ایران معاصر، از اهمیت بسزایی برخوردار است. بازرگان، گفتمان سه گانه ای در مورد روحانیت داشت: در اولین گفتمان خویش (۱۳۲۰)، به دفاع از جایگاه دین و روحانیت می پردازد.[۸] اما پس از دو دهه، با توجه به ناکارآمدی ها و ضعف های نهاد روحانیت، برای بهبودی وضعیت این نهاد، مشفقانه راهکارهایی اصلاح طلبانه نشان می دهد.
پس از فوت مرجعیت واحد آیت الله بروجردی، «جایگاه نهاد روحانیت» دغدغه روز نوگرایان دینی می شود. هر چند بدنه سنتی حوزه مقاومت می کند و اصلاحات را به سادگی بر نمی تابد ولی تعدادی از روحانیون خوش فکر به همراه نوگرایان مسلمان، در پی چاره جویی بر می آیند. انتشار مجموعه مقالاتی دهگانه از طباطبایی، طالقانی، بهشتی، مطهری، بازرگان و…. در کتابچه ای تحت عنوان «بحثی در باره ی مرجعیت و روحانیت»، ثمره و میوه این دغدغه های اصلاح طلبانه و هم افزایانه است.
بازرگان که در شوره زار بی تحرکی روحانیت، «باران» طلب می کرد، ناگهان در بستر انقلاب ۱۳۵۷ با «سیل» مخرّب و ویرانگری مواجه شد. لذا سرانجام در گفتمان سوم خویش، جامعه را مخاطب قرار داده و نقد و گلایه های خویش از روحانیت به ویژه در پی تجربه انقلاب ۵۷ را واگویی کرد، نقدهایی از قبیل: «نقد دخالت همه جانبه و حاکمیت وسیع روحانیت»، «نقد تحمیل نظارت فراگیر روحانیون در قوای سه گانه»، «نقد انحصاری کردن حکومت و سیاست برای روحانیت»، «نقد انحراف روحانیت و رهبری از شعار همه با هم، به شعار همه با من». وی در پی این نقدها، سرانجام به «بازخوانی تبیین مرز دین و سیاست» و «بازخوانی هدف انبیا و دین» می پردازد.[۹]
نتیجه کاربردی غلبه این گرایش:
در صورت غلبه این گرایش و ایجاد رابطه تعامل گرایانه، ما با هم افزایی و سود طرفینی مواجه خواهیم بود زیرا روشنفکران در تعامل با روحانیت از ظرفیت های روحانیت بهره مند شده و خود نیز در منظر همگانی و در سپهر عمومی جامعه، از مشروعیت روحانیت در طبقاتی از جامعه، مستفید و مستفیض می شوند. روحانیت نیز در تعامل با روشنفکران، به ضعف و قوت های خویش آگاه می شود و در نتیجه آگاهانه به بازسازی و نوسازی خویش می پردازد تا به رسالت خویش واقف تر شده و به مطالبات جامعه و نسل جوان آگاه تر گردد.
از ویژگی های این گفتمان، دلسوزانه بودن، همدلانه بودن، هم افزایانه بودن، نقد و انتقاد ضمن ارائه راهکارهای بدیل است. در این گفتمان، هدف حذف دیگری و یا جذب در دیگری و یا جذب دیگری نیست، هدف تعامل با دیگری است. هدف نه جذب در دیگری شدن است و نه دیگری را جذب کردن، بلکه هدف، با دیگری به تفاهم و تعامل رسیدن جهت هم افزایی در راستای اهداف مشترک است.
یزدی با پیروی از بازرگان به همین شیوه اقتدا می کند و بر همین مسیر وفادار باقی می ماند. وی در دوران رژیم گذشته و در زمان مبارزه، در مسیر تعامل با روحانیت گام بر می دارد هم از حمایت روحانیت برخوردار می شود و هم به هم افزایی با روحانیت و رهبری سیاسی روحانیون سیاسی، به ویژه شخص آقای خمینی، اقدام می کند. برای مدلل کردن این مدعا، به یادآوری دو نمونه ذیل بسنده می کنیم.
اعتماد آقای خمینی به یزدی در سال های پیش از پیروزی انقلاب، اعتماد کم نظیری بود. یزدی از معدود افراد مکلایی است که نماینده آقای خمینی در اخذ وجوهات شرعیه می شود. در اجازات اخذ وجوه شرعیه، مراجع به وکیل اجازه مصرفِ درصد خاصی در جهت مسائل اسلامی داده می شود و وکیل موظف است الباقی را به مرجعیت مسترد کند، اما در اجازه آقای خمینی به یزدی در سال ۱۳۵۴، یزدی به صورت کامل مجاز دانسته شده است که از این وجوهات در مصاریف مقرره استفاده کند.[۱۰]
یزدی از این اعتماد آقای خمینی بهره می برد و تلاش می کرد تا همدلانه حلقه وصلی بین روحانیت سیاسی و در راس آن آقای خمینی از یکسو، و دانشجویان و روشنفکران و تحصیل کردگان از سویی دیگر باشد. در جریان فوت دکتر علی شریعتی، آقای خمینی بسیار ناهمدلانه برخورد می کند و اطلاعیه نخستینی که می نویسد بیانیه ای ناهمدلانه است که بی تردید اگر آن نسخه اولیه منتشر می شد به تضعیف جایگاه خمینی نزد دانشجویان و هوادران شریعتی منجر می شد. اما یزدی، تلاش می کند تا اهمیت موضوع را به خمینی تفهیم کند.
نخستین بیانیه آقای خمینی در پی فوت دکتر شریعتی به شرح ذیل است: «جناب آقای دکتر یزدی… تلگرافات زیادی در مرگ شریعتی به اینجانب رسیده است. مرگ فرد مهم نیست، مرگ جامعه مهم است. اگر جامعه بمیرد، امریکامسلط می شود. اگرجامعه بمیرد، اسرائیل مسلط می شود. اگر جامعه بمیرد، انگلیس مسلط می شود. اگر جامعه بمیرد رضاخان مسلط می شود. اگر جامعه بمیرد، محمدرضاخان مسلط می شود… .». تلاش های یزدی در نجف برای تغییر این بیانیه ناهمدلانه به جایی نمی رسد. سرانجام در پی ترک قهرآمیز نجف توسط یزدی، آقای خمینی بیانیه معتدل تری خطاب به یزدی می نویسد که همان بیانیه مشهور منتشر شده می باشد.[۱۱]
روند جدایی یزدی از روحانیون، از همان ماه های نخست پیروزی انقلاب، یعنی از زمانی که روحانیت به جای تعامل با دیگران به هژمونی طلبی اقدام کرد آغاز شد. یزدی، این روند جدایی را اینچنین توضیح می دهد: «اختلاف میان این دو نیرو بعد ازانقلاب بالا گرفت. آقایان میگفتند که چون انقلاب را خمینی رهبری کرده، پس قدرت باید در دست روحانیون باشد و بقیه باید به عنوان کارگزار آنها عمل کنند. ما معتقد بودیم که مردم به جمهوری اسلامی رای دادند ولی به حکومت روحانیون رای ندادند. از خرداد سال ۱۳۵۸ بود که احساس کردیم این وضعیت نمیتواند ادامه پیدا کند». «دولت موقت، پس از پیروزی انقلاب، پیشنویسی برای قانون اساسی تهیه کرد که رکن اصلی آن جمهوریت و دموکراسی بود و در آن نشانی از ولایت فقیه وجود نداشت. اما روحانیان به مدل خلیفهگری و مجالس مشورتی، مانند مجالس برخی کشورهای عربی، علاقه بیشتری نشان دادند و نظریه ولایت فقیه از همان زمان برای کنترل انحصاری قدرت تئوریزه و نهادینه شد».[۱۲]
یزدی در انتقال تجربیات خویش به سایر ملل نیز دریغ نمی کرد. در سال ۱۳۹۰ در نامهای سرگشاده به راشد غنوشی رهبر حزب اسلامگرای النهضه در تونس، ضمن تبریک سرنگونی نظام سرکوبگر و برگزاری انتخابات، از او خواست با درس آموزی از تجربههای تلخ ایران و الجزایر، به تنوع و تکثر در جامعه احترام گذارده و شیوه تساهل و تسامح و مدارا پیشه نماید: «ما مسلمانان مستبدین را سرنگون می کنیم و بزودی ناظر جایگزین های جدیدی می شویم. این همان چیزی است که برای ما اتفاق افتاده است. ما شاه را سر نگون کردیم، اما فراموش کردیم که به درمان منش و شخصیت “شاه درون” خویشتن خود بپردازیم. بنابراین حلقه منحوسه بسته می ماند….. برادر گرامی شما حمایت و اعتماد اکثریت رای دهندگان را بدست آورده اید و اکنون بر عهده شماست که نمونه ای باشید از سعه صدر و برسمیت شناختن حقوق دگراندیشان. من از خداوند باری تعالی می خواهم که شما را از ارتکاب اشتباهاتی که ما در ایران دچار آن شدیم، یا آنچه در الجزیره یا در موارد مشابه رخ داده است، حفظ نماید».[۱۳]
یزدی در این مسیر سخت و پر سنگلاخ، خسته نشد! علیرغم سرزنش هایی که از خار مغیلان شنید! و بی وفایی هایی که از سوی روحانیت دید! و بی مهری هایی که از سوی مخالفین روحانیت چشید! به همین منش تعامل گرایانه خویش وفادار و استوار و پابرجا ماند و از این میراث ارزشمند بازرگان پاسدای کرد. حتا در شرایطی که فضای سیاسی بسته تر و سنگین تر می شد و در واپسین سال های حیات خویش به یارگیری و تعامل گری با روحانیت به ویژه با دانش آموختگان حوزوی مکتب منتظری و صانعی ادامه داد.
یزدی جفا کشید! و ملامت خورد! و خوش بود!….[۱۴]
پانوشت ها:
[۱] شریعتی علی، نامه به آقایان همایون و میناچی، ص ۱۱ و همچنین مجموعه آثار ۱،با مخاطبهای آشنا، ص ۱۳۶.
[۲] «اکنون، خوشبختانه، همانطور که دکتر تز “اقتصاد منهای نفت” را طرح کرد، تا استقلال نهضت را پیریزی کند و آنرا از بند اسارت و احتیاج به کمپانی استعماری سابق آزاد سازد، تز “اسلام منهای آخوند” در جامعه تحقق یافته است» (نامه به پدر، صفحه ۵ و ۶ و همچنین مجموعه آثار ۱، با مخاطبهای آشنا، ص ۸).
[۳] شریعتی علی، میزگرد پاسخ به سوالات، ص ۱۳۹.
[۴] همان، ص ۱۳۸.
[۵] شریعتی علی، قاسطین، مارقین، ناکثین، ص ۲۴۲.
[۶] پایگاه رسمی موتلفه:
http://motalefeh.ir/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AD%D8%B2%D8%A8/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DA%86%D9%87-%D8%AD%D8%B2%D8%A8/
[۷] ماده ۲۶: شورای ایدئولوژی حداقل از سه تن از اندیشمندان صاحب نظر در علوم اسلامی تشکیل می شود که از صلاحیت اخلاقی عملی و دید وسیع اجتماعی و سیاسی برخوردار باشند.
ماده ۲۷: اعضای این شورا بوسیله شورای مرکزی برای مدت دو سال انتخاب می شوند تا همراه با عضویت در شورای مرکزی، عضو شورای ایدئولوژی نیز باشند و انتخاب مجدد آنها برای دوره های متوالی بلامانع است.
ماده ۲۸: شورای افتاء: شورای افتا حداقل از سه تن از اعضای برجسته حزب تشکیل می شود که دارای شرایط لازم برای افتا، یعنی عدالت، اجتهاد در فقه، آگاهی همه جانبه از ایدئولوژی اسلامی و دید وسیع اجتماعی سیاسی باشند. شورای مرکزی از میان اعضای خود، این افراد را برای مدت دو سال به این سمت انتخاب می کند و انتخاب مجدد آنها برای دوره های متوالی بلامانع است.
[۸] «به شهادت تاریخ نویسانى که بعضى متدین و برخى معاند می باشند، اگر غیرت مسلمانى و وحدت دینى در میان مردم نبود و وسایل اجتماعى و تبلیغاتى نیرومندى مانند مساجد و منابر و مجالس روضه و وعظ وجود نداشت و روحانیت مقام مرجعیت و پناهگاهى نمی داشت، ممکن نبود نیروى ضعیف غیر متشکل عامى ملى، بر نیروى خونخوار استبداد غالب شود و در محیطى که زمینه سازى قبلى نشده، مونتسکیوها و ولترها و روسوها افکار مردم را روشن و افراد را مهیا ننموده بودند، چنین موفقیتى نصیب ملت گردد». مجموعه آثار ۱، راه طی شده (۱۳۲۶)، پاورقی ص ۱۴۲.
[۹] ر.ک. فرشتیان حسن، «جایگاه روحانیت» در سیر اندیشه بازرگان، (۱۳۹۱)، منتشره در جرس http://www.rahesabz.net/story/65180/
[۱۰] «جناب آقاى دکتر ابراهیم یزدى- ایّده اللَّه تعالى- مجاز و وکیل از قِبَل این جانب مى باشند در اخذ وجوه شرعیه از قبیل سهم مبارک امام- علیه السلام- و سهم سادات عظام و سایر وجوه شرعیه و ایصال آنها به این جانب؛ و مجازند خمس از سهم مبارک امام- علیه السلام- را در اعلاى کلمه حق و ترویج و تأیید اسلام و سایر موارد مقرره شرعیه صرف نمایند. از جناب ایشان و سایر دوستان امید دعاى خیر دارم». http://www.imam-khomeini.ir/fa/C207_41549/
[۱۱] حجت الاسلام و المسلمین اسماعیل فردوسی پور در خاطرات خویش، که توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی منتشر شده است (۱۳۸۸)، توضیح می دهد: دکتر ابراهیم یزدی پس از درگذشت دکتر علی شریعتی به نجف آمده و مدت ۱۲ روز مهمان اینجانب بودند…. برای تسلیت درگذشت دکتر شریعتی، تلگراف های زیادی به امام مخابره شده بود. دکتر یزدی برای گرفتن پاسخ تلگراف ها چندین جلسه به خدمت امام رسیدند. از ایشان پرسیدم: جریان به کجا کشید؟ پاسخ دادند: بعد از چند جلسه که به خدمت «آقا» رفتم در نهایت این را نوشتند: جناب آقای دکتر یزدی… تلگرافات زیادی در مرگ شریعتی به اینجانب رسیده است. مرگ فرد مهم نیست، مرگ جامعه مهم است. اگر جامعه بمیرد، امریکامسلط می شود. اگرجامعه بمیرد، اسرائیل مسلط می شود. اگر جامعه بمیرد، انگلیس مسلط می شود. اگر جامعه بمیرد رضاخان مسلط می شود. اگر جامعه بمیرد، محمدرضاخان مسلط می شود……. دکتر یزدی ناراحت بود و می گفت: آخر این هم جواب است؟!!….
شهید محمد منتظری گفت: جوابیه را به من بده فردا پیش امام می برم و عوضش می کنم. فردای آن روز ایشان به خدمت امام رفت و پس از دقایقی دیدم که خیلی ناراحت بیرون آمد. پرسیدم: چه شد؟ گفت: والله به خدمتشان عرض کردم که شما به شریعتی هیچی نگفته اید و این جمله هم به ملت ایران بر می خورد. ایشان یک نگاهی به من کرده و گفتند: بده به من. من هم فکر کردم که لابد می خواهند متن را عوض بکنند. اما کاغذ را گرفته و زیر تشک گذاشتند و گفتند: پا شو برو بیرون. عرض کردم: آقا برای چی جواب نمی دهید؟! فرمودند: جواب نمی دهم، جواب نیست.
شهید منتظری جریان را به دکتر یزدی گزارش دادند و ایشان خیلی ناراحت شدند چنان که قهر کردند و بدون خداحافظی با امام و حاج آقا مصطفی، عراق را ترک نمودند….
فردا در کربلا به خدمت «آقا» رسیدم که متن زیر را آماده کرده بودند: جناب آقای دکتر یزدی ایده الله تعالی پس از اهداء سلام، تلگراف های زیادی از اروپا و امریکا از طرف اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا و انجمن های اسلامی دانشجویان در امریکا از بخش های مختلف و از سایر برادران محترم مقیم خارج از کشور ایدهم الله تعالی در فقد دکتر علی شریعتی واصل شدو چون جواببه تمام آن ها ازجهاتی میسر نیست و تفکیک صحیح نمی باشداز جنابعالی تقاضا دارم تشکر اینجانب را به همهبرادران محترم ایدهم الله ابلاغ نمایید. اینجانب در این نفس های آخر عمر، امیدم به طبقه جوان عموما و دانشجویان خارج و داخل اعم از روحانی و غیره می باشد… به نقل از سایت: http://www.imam-khomeini.ir/fa
[۱۲] http://www.dw.com/fa-ir/a-37310669
[۱۳] http://www.rahesabz.net/story/44435/
[۱۴] این نوشتار، متن بازنویسی شده و تکمیل شده سخنان نگارنده در مراسم بزرگداشت دکتر ابراهیم یزدی در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۳۹۶ در پاریس است.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…