۱.همانگونه که تقریبا تمامی شواهد و قرائن از آمادگی کاخ سفید و شخص دانالد ترامپ برای اعلام عدم پایبندی ایران به برجام حکایت داشت، رئیسجمهور محافظهکار ایالات متحده در سخنرانی امروزش ضمن اعلام این عدم پایبندی به لحاظ لحن نیز یکی از ضد ایرانیترین سخنرانیهایش را ایراد کرد. تعبیر عربی را برای خلیج فارس به کاربرد، ایران را متهم به حمله به مقر تفنگداران امریکایی در ۱۹۸۳ در بیروت و ۱۹۹۶ در زهران عربستان نمود و نهایتا تلاش کرد جنبش سبز را به مثابه پویش درونی دموکراسیخواهانه ملت ایران در خدمت گفتار سیاسی خود قرار دهد.
حال چه خواهد شد؟ بعد از اعلام گزارش رئیسجمهور به کنگره مبنی بر عدم پایبندی ایران به برجام، این کنگره است که درباره تداوم وضعیت موجود و ماندن در برجام و یا وضع و بازگرداندن تحریمها علیه ایران تصمیم خواهد گرفت. تصمیمی که شق دوم آن به معنای خروج از برجام توسط امریکا خواهد بود.
با توجه به اکثریت شکننده ۵۲ به ۴۸ جمهوریخواهان در مجلس سنا این احتمال نیز وجود دارد که با عدم همراهی ۲ یا ۳ سناتور جمهوریخواه با وضع تحریم و خروج از برجام پروژه ترامپ و تیم همراهش با شکست مواجه شود.
اما در صورت تصویب تحریم جدید که با توجه به اکثریت جمهوریخواه سنا محتمل تر از عدم تصویب آن بنظر میرسد باز این رئیس جمهور ایالات متحده دانالد ترامپ است که باید نهایتا قانون جدید را امضا و توشیع کند. در این مرحله احتمال دارد دولت ترامپ پیش از امضای «تحریم در حکم خروج» خواستار بازنگری و مذاکره مجدد درباره برجام شود. حال پرسش این است که آیا پافشاری بر برجام و اجتناب از مذاکره مجدد میتواند متضمن منافع ملی ایران باشد و یا تن دادن به مذاکره مجدد؟
۲.بنظر میرسد دستگاه سیاست خارجی ایران و در راس آن شخص جواد ظریف در این مرحله به تشدید شکاف و تفاوت دیدگاه اروپا و امریکا بسیار امیدوار بوده و گمان میکنند که با وضع تحریمهای جدید علیه ایران از سوی امریکا و عدم همراهی اروپا با آن در واقع اتفاقی در صحنه واقعی سیاست، اقتصاد و تجارت بین ایران و جهان نخواهد افتاد؛، چرا که هم اکنون نیز نه تجارت چندانی بین ایران و امریکا وجود دارد نه مبادله اقتصادی و رابطه بانکی خاصی برقرار است که با وضع تحریمهای یکجانبه امریکا، ایران چیز زیادی در صحنه واقعی از کف بدهد!
اما مشکل زمانی شروع میشود که به سنت قانون تحریمهای داماتو که از دهه ۱۹۹۰ در دوره ریاست جمهوری بیل کیلینتون علیه ایران وضع شد، امریکا اقدام به وضع تحریمهای ثانویه کرده، دامنه تحریمها را به طرفهای معامله و تجارت با ایران نیز گسترش دهد. به سخن دیگر شرکتهای اروپایی و بانکهایی که بر اساس برجام عمل کرده اقدام به همکاری اقتصادی یا بانکی با ایران کنند نیز در لیست تحریمهای امریکا قرار گیرند. سوال اینجاست که با توجه به اینکه با جهانی شدن هر چه بیشتر اقتصاد از دهه ۹۰ بدین سوی و در هم تنیده شدن هر چه بیشتر اقتصاد اروپا و امریکا به یکدیگر در این سالها آیا با پیروی امریکا از الگوی تحریمهای ثانویه علیه طرفهای ثالث، اروپا تا کجا میتواند و یا مایل خواهد بود در مقابل امریکا و در حمایت از ایران بایستد؟!
بنظر میرسد پاسخ این سوال نیز گزاره «تا هیچ جا» را به ذهن ناظران متبادر خواهد کرد.
و باز احتمالا در همین جا است که اروپا و پیش از بقیه امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه از پروژه «مذاکره مجدد» استقبال نموده آن را به عنوان راه حلی برای عبور از این بحران فرا روی دو طرف خواهد گذاشت.
۳.ایران در حال حاضر در اوج قدرت منطقهای خود قرار دارد. اراده معطوف به گسترش ژئوپلتیکی ایران به سوی مدیترانه نیز در تحقق یافتهترین شکل سدههای اخیر قرار گرفته است.
چه ایران به مثابه یک واحد سیاسی-ژئوپلتیک در تمام تاریخ حیات حداقل ۲۷۰۰ ساله اش از دولت ماد بدین سوی، اراده گسترش ژئوپلتیک به سوی غرب و رسیدن به مدیترانه داشته است. ارادهای که از ایران باستان و از عصر هخامنشی و جنگ با یونان شروع میشود،در دوره پارتی و ساسانی با جنگهای مداوم بر سر آناتولی (ارمنستان) و شامات با روم و بیزانس ادامه مییابد و بعد از اسلام نیز در قالب کوششهای ایرانیان برای سوق دادن حکمرانان ترک ایرانی شده چون دولت سلجوقی و ایلخانی و گورکانی به سوی غرب تجلی یافته و نهایتا با استقرار دولت ملی و احیای ایران توسط شاه اسماعیل بار دیگر با وجود شکلگیری مانعی بزرگ چون دولت عثمانی،این اراده بسط ژئوپلتیک به سوی مدیترانه است که منطق زیرین سیاست خارجی دولت صفوی را تشکیل میدهد.
حال ایران بعد از سدهها توانسته با وجود اراده معطوف به ممانعت تمامی رقبای منطقهای خود حوزه عمل موثر و ید ژئوپلتیکیاش را تا مدیترانه بسط دهد و این مهم اتفاق نیفتاده مگر با صرف هزینه نظامی، انسانی و لجستیکی فراوان!
بسط ژئوپلیتیکی که رقبای منطقهای را یا همچون عربستان سعودی به مسابقه تسلیحاتی با ایران واداشته و یا همچون ترکیه به سوی الگوی همکاری بعد از رقابت سوق داده است.
اما مشکله بسط ژئوپلتیکی ایران در خاورمیانه چرا باید امریکا را نگران کند؟ امریکایی که در دو دهه اخیر با مخاطره امنیتی از سوی بنیادگرایی سنی مواجه بوده و اساسا امروز میتواند برای مهار مخاطرات امنیتی خود در خاورمیانه روی همکاری ایران حساب کند و حتی سیاست امنیتیاش در خاورمیانه را از سیاست سعودی محور به سیاست ایران محور شیفت دهد؛ امری که در یک ساله پایانی ریاست جمهوری باراک اوباما نیز اتفاقا بهصورت مقدماتی محک زده شد که بنظر میرسد نتایج مثبت و راضی کنندهای نیز برای هر دو طرف به بار آورده باشد.
در این بین میماند فاکتور تعیینکننده اسرائیل به عنوان جزء لاینفک سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه!
اسرائیل نگران این است که بسط ژئوپلتیکی ایران به سوی مدیترانه که به بدترین شکل ممکن نامگذاری شده و نام «خط مقاومت» بر خود گرفته متوجه اسرائیل بوده و کارکرد ضد اسرائیلی داشته باشد. این نگرانی امنیتی با توجه به سیاست اعلامی رهبران جمهوری اسلامی نیز قابل درک است اما نباید فراموش کرد که جمهوری اسلامی امروز تجربه سوریه را پشت سر گذاشته و خاطرات تعیین کنندهای از عملکرد سازمان حماس در ذهن راهبردی خود انباشته است و اتفاقا همین بیپشتوانه شدن حماس از سوی همان خط مقاومت از سویی و عدم امکان حمایت موثر قطر از حماس بعد از وضع تحریمهای محور عربستان است که امروز حماس را به سوی رفع اختلاف با فتح بعد از ۱۱ سال و حتی بازگرداندن نوار غزه به فتح سوق میدهد. وگرنه اگر نبود چهره سلفی حماس و عدم پشتیبانیاش از سوی خط راهبردی تهران-دمشق ، حماس نه در موضع ضعف قرار میگرفت و نه از موضع نابودسازی اسرائیل کوتاه میآمد و نه غزه را به فتح باز میگرداند.
همچنین امروز ذهن راهبردی سیاست خارجی ایران باید به عملکرد کشورهای عربی علیه ایران و همکاری نزدیک با اسرائیل برای تشکیل ائتلاف ضد ایرانی در خاورمیانه توجه کرده در شرایطی که جریان اصلی حامل آرمان فلسطین یعنی فتح سالهاست که از راهبرد نابودسازی عدول کرده و کشور اسرائیل را به رسمیت شناخته و از الگوی تشکیل دو کشور-دو ملت بر مبنای مرزهای ۱۹۶۷ پیروی میکند و حتی در این سالها تلاش کرده تا اسرائیل را درون «مای خاورمیانه»ای خود جذب کرده ایران را به «دیگری بزرگ» تبدیل کند، دیگر برای دفاع از ملت فلسطین و حقوق بر حق آنان نمیتوان و نباید از الگوهای رفتاری دهه های پیش بهره گرفت.
میتوان در اوج قدرت و بسط ژئوپلتیک خود بود و به مدیترانه رسید،از حقوق ملت فلسطین و آرمان فلسطین نیز دفاع کرد، اما نه کاتولیکتر از پاپ که همسنگ محمود عباس حرکت کرد و ضمن پذیرش الگوی دو کشور- دو ملت، اسرائیل را نیز از جبهه عربستان سعودی علیه ایران جدا ساخت و به سوی تثبیت موفقیتهای ژئوپلتیک در پهنه غرب خاورمیانه پیش رفت. موفقیتهایی که به سختی و با بهرهگیری از فرصتهایی تاریخی در خاورمیانه از نابودی رژیم بعث و مانعی چون صدام حسین تا بهارعربی از سوی ایران به دست آمده است.
۴.خطای راهبردی ایران در مذاکرات پیشین منجر به برجام این بود که بر محدود نگاه داشتن مذاکرات به پرونده هستهای پافشاری کرده اجازه گسترش مذاکرات به تمامی حوزههای مورد مناقشه بین ایران و امریکا را نداد.
شاید اقتضای مذاکرات چندجانبه نیز چندان اجازه این کار را نمیداد اما اکنون و در مذاکرات مجدد احتمالی دیگر نیازی به حضور مذاکرهکنندگان ثانوی نبوده، مذاکره بین ایران با طرف ناراضی برجام یعنی امریکا وافی مقصود خواهد بود.
چنین «باز مذاکره»ای با توجه به تجربه دو دهه اخیر امریکا از خاورمیانه عربی میتواند برای ایران فرصتی طلایی به شمار آید تا ضمن حل و فصل تمامی اختلافات فیمابین و از سر گیری روابط دیپلماتیک، نان بازگشایی سفارتخانهها از موضعی مقتدرانه را در تنور مذاکرات همهجانبه پخته، ضمن حل نگرانیهای امنیتی اسرائیل و امریکا با پذیرش الگوی دو کشور- دو ملت امکان تثبیت دستاوردهایش را بیابد.
در نظم هژمونیک بعد از جنگ سرد هیچ دستاوردی در سیاست خارجی هیچ کشوری نهایتا بدون پذیرش و تایید بازیگر هژمون تثبیت نشده، نهایتا میتواند به تهدیدی علیه همان کشور تبدیل شود!
همچنین اینکه امروز حوزه عمل موثر ایران تا مدیترانه گسترش یافته وقتی با تایید و همراهی هژمونی آمریکا همراه باشد هم موجب تثبیت این موقعیت شده و هم ایران را از افتادن به وادی مسابقه تسلیحاتی و صرف توانمندی نه چندان زیاد اقتصاد نحیفش در حوزه نظامیگری نجات خواهد داد.اقتصاد ایران بیش از این طاقت نظامیگری نداشته، تکرار تجربه اتحاد شوروی و فروپاشی درونی با تداوم این رهیافت تقابلجویانه با امریکا بسیار محتمل به نظر میرسد.
جان سخن آنکه عدول از برجام و تن دادن به «مذاکره مجدد» نیز نه فاجعهای دیپلماتیک خواهد بود و نه تهدیدی که نتوان به فرصت تبدیلش کرد و اتفاقا با استفاده از فرصت مذاکره مجدد و سوق دادن مذاکرات به سوی مذاکرات فراگیر با امریکا با هدف برقراری روابط و باز شدن سفارتها میتوان از تهدیدی بزرگ، فرصتی سترگ برای آینده ایران ساخت که در روابط بین الملل هیچ دشمنی و یا دوستی ابدی نیست و آنچه ابدی است منافع ملی کشورهاست.