رای آشتی جویانه یا افشاگرانه مردم در انتخابات؟

رضا علیجانی

 مشارکت مردم در انتخابات آشتی جویانه بود یا افشاگرانه؛ اثباتی بود یا سلبی؟

 

پس از انتخابات در برخی مقالات و مباحث عمومی در رسانه ها در میان موافقان شرکت در انتخابات دو تفسیر متفاوت از انتخابات و مشارکت مردم ارائه شد.

برخی می گفتند مردم می خواستند در ادامه گام اول و دستگرمی سال ۹۲ دوباره به میدان و بازی انتخابات رونق بدهند. آنها به سازوکار انتخابات و صندوق رای ابراز اعتماد کرده و با اعلام رای شان (ولو رایی متفاوت) به حکومت ابراز همراهی و آشتی کرده اند (و به تعبیر برخی؛ بدان مشروعیت بخشیده اند) و… .

برخی دیگر نیز ادبیات و تفسیری متفاوت داشتند و معتقد بودند رای مردم سلبی و اعتراضی بود. آنها  تلاش کردند ضمن عدم قهر از انتخابات، ازاین «نهاد» در برابر اقتدارگرایان مراقبت کنند و با استفاده از محدوده بسته رقابت اما با رای سلبی و اعتراضی نمادهای اقتدارگرایان را که مظهر حذف و خشونت سیاسی و به خصوص نظارت استصوابی و  رد صلاحیت گسترده اصلاح طلبان و اعتدالیون از زمین بازی بودند را «رد صلاحیت مردمی» کنند و به تعبیری پیامی روشن و هشداری آشکار به اقتدارگرایان وبه خصوص حامی اصلی آنها آقای خامنه ای بدهند. بعضی از صاحبان این رویکرد وقتی برخی نمادها و نمایندگان رهبر در بعضی از شهرها هم چنان رای آوردند، با استناد به برخی قرائن؛ در نتایج انتخابات نیز تشکیک کردند.

در خارج از کشور این دو صدا به طور واضح تر و شفاف تری به گوش می رسد. بگذریم از اینکه برخی به تفسیر اول معتقد بودند اما زبانی مطابق تفسیر دوم  داشتند و بعضی نیز به هر دلیلی چون نمی خواهند با صداقت و شفافیت در صف گفتار اول شمرده شوند سعی در پنهان کردن رویکردشان داشتند. اما تفسیرشان نوعی نگاه از نوع اول اما از جنس شرمنده آن بود.

صدای همین دو تفسیر از داخل کشور نیز به گوش می رسد. پیام آقای خاتمی مثال اعلای رویکرد اول است. رویکردی که می خواهد ره به آشتی ملی بگشاید و بازی انتخابات را بازی برد- برد همگانی توصیف می کند.

در همین جا اضافه کنیم که آقای خاتمی برخلاف شرم و حیای همیشگی اش اما در دو پیامش بعد از انتخابات اشاراتی صریح هر چند گذرا خطاب به رئیس جمهور هم  داشت. در پیام اول از آقای روحانی خواست که به «همه وعده هایش» عمل کند و در پیام دوم با صراحت بیشتری اشاره داشت که حال که برجام و انتخابات اسفند پشت سر گذاشته شده رئیس جمهور باید به «دیگر وعده هایش» نیز جامه عمل بپوشاند. هر دو پیام یادآور این نکته به حسن روحانی بود که «وقت» عمل به وعده هایش در رابطه با مسائل سیاست داخلی و غلبه فضای سیاسی بر فضای امنیتی فرا رسیده است. این تاکید البته تا حدی مغایر رویکرد بسیاری از قائلان به تفسیر اول از انتخابات است که معمولا معتقدند باید زیر سقف تحمل رهبر و پشت سر  دولت حرکت کرد و نباید سراغ موضوعات اختلاف برانگیز با راس هرم سیاسی رفت. برخی از این قائلان به صورت نهان و شرمنده البته ابایی ندارند که تلویحا و تصریحا بگویند مسئله اصلی اقتصاد است و مسائل سیاسی و حقوق بشری اصلا در اولویت نیست و از یکی می توان به نفع دیگری چشم پوشید. آنان از بحث و تجربه تاریخی در نسبت بین توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی در سرزمین ما پرهیز و گریز دارند.

رویکرد دوم نیز در تفسیرهای مختلفی که انتخابات را رای «نه» و هشدار به یک جریان و پاسخ دادن به بی ادبی های آنها و روشن کردن بسیاری از قضایا و تایید برخی رویکردها و نفی دیگر رویکردها می دانست، خود نشان می داد. البته در داخل کشور بنا به شرایط خاص امنیتی رویکرد دوم  باید بیشتر مراقب ظواهر و ادبیات خود می بود.

اما براستی رای مردم ناشی از چه بود و بیشتر به کدام رویکرد نزدیک بود؟ پاسخ دقیق این امر مستلزم کار تحقیقی و میدانی و  مطالعات کیفی و کمی زیادی است که به نظر نمی رسد  فعلا صورت گرفته و یا شرایط انجام آن فراهم باشد.

اما در حد آن چه از اظهار نظرات مردمی در برخی فیلم های خبری و یا اخبار مربوط به رقابت های انتخاباتی نامزدها به خصوص در شهرستان ها و نیز نقطه نظرات رد و بدل شده در کانال های تلگرامی  و نظایر آنها و نیز خاطرات و تجربیات انتخابات های گذشته برمی آید شاید بتوان گفت در مرحله اول اساسا رویکرد فعالان سیاسی و مدنی و روشنفکران (بعلاوه بخشی از تحصیلکردگان از میان شهروندان عادی غیر سیاسی)  را باید از رویکرد انبوه شهروندان عادی(شامل بخش مهمی از جوانان غیر سیاسی) که در مقطع انتخابات و بعضا در همان دو سه روز آخر تصمیم های انتخاباتی شان را می گیرند، از هم تفکیک کرد.

به نظر می رسد غلبه یکی از دو گفتمان و تفسیر بالا از رای  و رفتارشناسی انتخاباتی مردم  عمدتا مسئله ای روشنفکرانه است که در میان فعالان سیاسی و مدنی رواج دارد. انبوه مردم اما رویکرد و به تعبیری مجازی تر استراتژی «روزنه ای» دارند. آنها فکر می کنند باید از هر منفذ و روزنه ای برای بهبود شرایط زیستی شان استفاده کنند. معمولا اعتماد (و به تعبیردیگر اعتقادی) به هیچ یک از دو جناح رقیب ندارند و با هیچکدام هم عقد اخوت نبسته اند. بنا به هر انتخاباتی در یک صف می ایستند. بر همین اساس است که می بینیم حسن روحانی در نقاطی رای بالا می آورد (یعنی شهرستان های کوچک و یا مناطق کم در آمد و نیز حاشیه شهرهای بزرگ) که قبلا پایگاه رای محمود احمدی نژاد بوده است. آنها گاه به این و گاه به آن رویکرد و جریان سیاسی روی می آورند تا مشکلات زندگی شان را حل کنند. وجه غالب انگیزش های انتخاباتی آنها اقتصادی و اجتماعی است تا سیاسی و در هنگام رای دادن ممکن است به صورت نهان یا آشکار و خودآگاه یا ناخودآگاه وجه سیاسی افشاگرانه و سلبی یا آشتی جویانه و ایجابی ویا ملغمه و آمیزه ای پیچیده از هر دو را داشته باشند (همان  طور که نحوه رای دهی حتی اقشار کم در آمد به احمدی نژاد نیز مضمون و درونمایه ثابت و ساده و مشترکی نداشت). در باره  رویکرد «دستاوردگرا»ی مردم  و رفتار شناسی دقیق تر آنان در انتخابات اسفند ماه ۹۴ باید بیشتر بحث کرد و نتایجی راهبردی استخراج نمود.

نکته جالب این است که تحلیلگران جناح اقتدارگرای حکومت نیز عمدتا در دستگاه تحلیلی دوگانه ای که در ابتدای این نوشتار مطرح شد به تفسیر انتخابات می پردازند. آنها نیز ارزش مدارانه (و نه دستاوردگرایانه) رای مردم به خصوص رای مردم تهران را تحلیل و تفسیر می کنند. برخی شکست سی بر صفر جریان محافظه کار در پایتخت را به کوفی بودن و فاسد شدن تهرانیان نسبت می دهند و البته هستند معدود صداهای ضعیف تری که آسیب شناسانه به عدم درک سبک زندگی جدید مردمان به خصوص جوانان(حتی جوانان حزب اللهی) توسط سران جریان خود اشاره می کنند. اما متاسفانه گرایش غالب در میان نظریه پردازان و طراحان استراتژی در این جریان با کسانی است که هم چنان بر طبل سابق می کوبند و برخی تهرانی ها را به باد انتقادات شرعی می گیرند و بعضی نیز با کمی تخفیف معضل جریان خود را مشکلاتی تاکتیکی از جنس استفاده از چهرهای قدیمی و تکراری و اشتباه در انگلیسی خواندن فهرست جریان مقابل و نظایر آن معرفی می کنند. پر واضح است که تقلیل خطای رویکرد جریان اقتدارگرا به این سطح از امور و نپرداختن به اشکالات بنیادی آن در سیاست داخلی (به خصوص در رابطه با آزادی ها و نیز مسائل فرهنگی و سبک زندگی) و خارجی و منطقه ای راه به کوره دهی نخواهد گشود و اصلاح و تحولی در سیاست های این جریان ایجاد نخواهد کرد. این همان اشتباهی بود که بعضی از اصلاح طلبان به نام پس از شکست در انتخابات شوراهای دوم  و ریاست جمهوری سال ۸۴ بدان دچار شدند و اظهار داشتند. آنها به جای تاکید بر شعار آزادی و طرح منشور حقوق بشر کوروش و انتخاب معاونت حقوق بشر توسط رئیس جمهور پیروز و نظایر آن باید شعار عدالت می دادند. مشکل اما آنجا بود که مسئله مردم در آن زمان با اصلاح طلبان از جنس اتخاذ این یا آن «شعار» نبود. آنها حتی اگر چپ گرایانه ترین شعارهای اقتصادی را می دادند نمی توانستند رای مردم («بی اعتماد» شده به آنها و ناراضی از نتایج و «دستاوردها»ی شان) را بدست بیاورند. اساسا متر و معیار مردم نتیجه گرایانه بود نه ارزش مدارانه. هر چند دولت بعدی احمدی نژاد روی آنان را سفید کرد و تازه مردم و یا بخشی از آنان قدر اینان را دانستند.

به هر حال خروجی دو تفسیر بالا از رای مردم به دو رویکرد متفاوت در امتداد راه می رسد. نقطه اوج این تفاوت نسبتی است که باید بین اصلاح/ اعتدال طلبان با جریان مقابل و به خصوص با راس هرم سیاسی و اینک و به طور مصداقی بین رئیس جمهور و رهبر برای تحقق «همه وعده ها» و «دیگر وعده ها»ی انتخاباتی حسن روحانی برقرار شود.

آیا آنها هم چون امثال خاتمی هم چنان باید آشتی جویانه بدنبال همراه کردن رهبر با خود باشند و یا هم چون امثال هاشمی باید به جریان مقابل برای گرفتن امتیاز فشار بیاورند و یا راه سوم و ترکیبی از این دو نیز متصور است. به علت ساخت دوگانه قدرت در جمهوری اسلامی همیشه بین رهبر و رئیس جمهور چالش و کشمکشی نهان و آشکار وجود داشته است. جدا از مدل های آقای بنی صدر و یا محمود احمدی نژاد که به نزاع و یا کشمکش آشکار کشیده شد، مدل های خاتمی و هاشمیِ رئیس جمهورنیز وجود دارد. روحانی راه کدام یک را باید برود و یا می تواند راه جدیدی را در پیش گیرد؟ این ها مسائلی راهبردی و بنیادی است که جداگانه باید بدان پرداخته شود.

جدا از هر یک از دو تفسیر بالا، رای مردم مخصوصا در تهران و نیز برخی شهرستان ها؛ در هنگامی که اصلاح طلبان و اعتدال جویان با «حداقل خواهانه ترین» وضعیت و سیاست در انتخابات شرکت می کردند، بیشتر از حد توقع آنان بود. این برای سران جریان اقتدار گرا و به خصوص برای راس هرم سیاسی درس ها و هشدارهایی جدی و آشکار دارد. هر چند اولین بار نیست که ایشان با چنین وضعیتی روبرو می شود اما شاید وی نیز تصور نمی کرد که علیرغم این همه قلع و قمع  استصوابی نامزدهای جریان مقابل باز با چنین حالتی روبرو شود و مردم چنین نتیجه ای را به خصوص در تابلو و ویترین کشور رقم بزنند. حال  توپ به زمین ایشان افتاده است. مردم رای و تمایلی را اعلام کرده اند که جدا از رویکرد و مضمون آشتی جویانه یا  افشاءگرانه اش در هر حال هشدار آمیز و روشن و صریح است. آقای خامنه ای  دو راه در پیش دارد.

یا ادامه راه سابق یعنی به همراه طیف خود؛ رفتن به دنبال برنامه ریزی و نقشه کشی برای برخورد جدید با خاتمی و هاشمی و… …، ارعاب طبقه متوسط مدرن در تداوم منحرف و غرب زده دانستن آن ها، چوب لای چرخ دولت در سیاست های داخلی و گذاشتن، جلوگیری از ریاست هاشمی بر مجلس خبرگان، ابداع کلمات و روکش های جدید برای سیاست های حذف و سرکوب و نظایرآن.
راه دوم اما تغییر ولو تدریجی سیاست ها و در پیش گیری نرمش داخلی است مانند رفع حصر محصورین ثلاثه که با یک انتخاب شجاعانه اعلام کردند در انتخابات شرکت می کنند، پایان دادن به مارک زنی های مستمر به مخالفان، میدان دادن به سیاست های وعده داده شده دولت، حمایت از خواست های اکثریت ملت که در رای به سیاست های دولت جدید متبلور شد و خلاصه دست برداشتن از حکومت اقلیت بر اکثریت و پذیرفتن رای اکثریت قاطع مردم؛ حداقل اکثریتی که در چارچوب نظام او و زیر سقف قانون اساسی اش فعالیت می کنند.

آقای خامنه ای در بستر یک ابتلاء بزرگ قرار گرفته است. هر چند به انتخاب درست او چندان امیدی نیست اما از درست دیدن صحنه نباید چشم پوشید. ایکاش وی این بار به جای لج بازی با پیام روشن ملت به نرمش قهرمانانه داخلی دست بزند. این نرمش دلاورانه تر از نرمش برجام است. و شاید برای وی جهاد اکبری باشد در برابر جهاد اصغر هسته ای. به زبان مذهبی شاید بتوان گفت این فرصت دیگری است که خدا به وی داده است. ناشکری در برابر این فرصت دیگر اصلا بخشودنی نیست. آقای خامنه ای نباید همیشه روی طرف بازنده و روی جریان اقلیت به جای رای و خواست اکثریت مردم سرمایه گذاری کند. فهمیدن پاسخ این ابهام زیاد طول نخواهد کشید. شاید از نحوه برخوردها در چند روز آینده بتوان فهمید که وی چه مسیری را در پیش گرفته است.

این انتخابات برای اصلاح طلبان و اعتدالیون و مشخصا برای دولت روحانی نیز درس ها و پیام های خاص و جدی و حتی می توان گفت فوری دارد . رفتارشناسی انتخاباتی مردم و نیز پیام نهفته در آن جدا از هر تفسیر روشنفکرانه از آن برای این طیف نیز بسیار حیاتی است. برای اینان نیز در همیشه بر یک پاشنه نخواهد چرخید. در باره پیام و درس های انتخابات برای این طیف باید جداگانه به تحلیل پرداخت.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »