دوره دوم ریاست جمهوری حسن روحانی نزدیک به سه ماه است که آغاز شده اما بخشی از حامیانش او را به بی وفایی نسبت به وعده هایش متهم می کنند. از اعتراض به چینش کابینه اش گرفته تا اعتراض به همسویی بیشتر او با اصولگرایان، بویژه نزدیکی با سپاه و سکوتش در مقابل محدودیت های سیاسی بیشتر در جامعه. صادق زیبا کلام استاد دانشگاه، انتصاب غلامی به عنوان وزیر علوم را عقب گرد روحانی توصیف کرده، مصطفی کواکبیان نماینده مجلس در توئیتر خویش نوشته معلوم نیست روحانی اصولگرا شده یا اصولگرایان اصلاح طلب شده اند. ماشالله شمس الواعظین روزنامه نگار سرشناس فراخوان می دهد تا روزنامه نگاران به لایحه جامع رسانه ای کشور که به گفته او محدودیت بیشتری برای رسانه ها ایجاد می کند اعتراض کنند.
حسن روحانی تا کنون درباره سه موضوع سیاسی مهم که در سه ماهه اخیر بازتاب وسیعی در سطح افکار عمومی داشته است سکوت کرده. موضوعاتی چون لغو عضویت سپنتا نیکنام نماینده زرشتی شورای شهر یزد، حکم محدودیت حضور محمد خاتمی در محافل عمومی و تداوم وضعیت حصر و نقش مبهم شورای عالی امنیت ملی در آن. هرچند او اخیرا در نشستی با شورای شهریها گفته که در قضیه سپنتا باید مر قانون اساسی رعایت شود و در ضمن گفته که نامه ای در این خصوص بری آیت الله خامنه ای نوشته. موضعی که پیشتر علی لاریجانی رئیس مجلس نیز گرفته بود.
عقب نشینی ها البته محدود به شخص روحانی نیست. انتقادات حتی دامان محمد علی نجفی شهردار تهران را نیز گرفته. بخاطر انتصاب برخی از مدیران سابق قالیباف و بستگان نزدیک برخی اصولگرایان شاخص.
التهاب در کشور
در سه ماه اخیر کشور همچنین شرایط ملتهبی را درتمامی حوزه ها پشت سر گذاشته. در حوزه سیاست داخلی همچنان که اشاره شد، محدودیت بیشتر برای فعالان سیاسی و ماجرای نقض فاحش حقوق اقلیت ها، گزارش نماینده ویژه سازمان ملل برای ایران از تداوم نقض وسیع حقوق بشر و بی اعتنایی به آن از سوی دولت ،تداوم مشکلات زندانیان سیاسی و افزایش ناامنی روانی در کشور ناشی از انتشار شایعات گسترده از جمله خبر جاسوسی دختر رئیس قوه قضاییه برای انگلیس و بازتاب آن در صدا و سیما جامعه را در بهت برده. در حوزه سیاست خارجی پس از بیانیه تند ترامپ علیه ایران، سپاه و برجام از یک سو و افزایش تنش های منطقه ای میان ایران و عربستان از سوی دیگر در میان اعلام استقلال کردستان عراق، شرایط خطیری را برای ایران رقم زده.
در حوزه اقتصادی نیز وضعیت همچنان متاثر از فساد فراگیر در نظام اقتصادی و بانکی است. مشکلات سپرده گذاران و اعتراض روزانه آنها در خیابانها و اماکن عمومی، کشف اختلاس های تازه در حین محاکمه دولتمردان احمدی نژاد به اتهام اختلاس، بازداشت برادر رئیس جمهور و برادر معاون رئیس جمهور به اتهام اختلاس و ناامنی فضای سرمایه گذاری خارجی ناشی از وضعیت بی ثبات برجام شرایط مبهمی را ایجاد کرده و در حوزه اجتماعی نیز جامعه پر بوده از خبر تجاوز و قتل و خودکشی کودکان و نوجوانان از ارومیه تا زاهدان.
آیا روحانی خلاف وعده هایش عمل می کند؟
آیا حسن روحانی همچنان که منتقدان حامی او می گویند بر خلاف وعده های خویش عمل می کند؟ اگر چنین است روحانی جامعه به کدام سو خواهد برد.
چهار سال پیش، پس از انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری در یادداشتی به تحلیل وضعیت دولت وی پرداختم. در آن تحلیل اشاره شد که دوره روحانی، ادامه بازی اصولگرایان و اصلاح طلبان در وقت اضافه است. به این معنی که تا پایان دوره هشت ساله ریاست جمهوری روحانی، یکی از دو گفتمان اصلاح طلبی و اصولگرایی در کشور پیروز و حاکم خواهد شد. پیش بینی تحلیل البته آن بود که جامعه تا پایان دوره روحانی ناگزیر به سمت اصلاح طلبی خواهد رفت و اصولگرایی با حفظ اندیشه خویش تغییر ماهیت داده و با حذف بخش افراطی خود با گرایشی معتدل ظهور خواهد کرد. پس از درگذشت هاشمی رفسنجانی نیز در یادداشت دیگری فقدان هاشمی را به مثابه پایان دوران خاکستری در جمهوری اسلامی ارزیابی کردم. مقصود از دوران خاکستری آن است که روند امور به سویی خواهد رفت که یا به جمهوری خواهی منتهی خواهد شد یا به اسلامی گرایی سنتی مورد نظر اصولگرایان افراطی.
تحولات اخیر اما می تواند دیگر قطعات پازل این دو تحلیل را کامل کند و به آن دو قوام بیشتری بخشد. بررسی این موضوع که چرا حسن روحانی در سه ماه اخیر به گونه ای رفتار کرده که از نظر حامیان منتقدش عقب گرد توصیف شده درعین پیچیدگی ساده به نظر می رسد.
درباره شیوه محتاطانه روحانی با اصولگرایان ، بویژه سپاه و آیت الله خامنه ای، بر دو فرضیه بیشتر تاکید شده. برخی روایت کرده اند که دلیل این احتیاط پرونده فساد مالی برادرش حسن فریدون است که یک روز نیز از سوی سپاه بازداشت شده بود. فرضیه دیگر اما استراتژی ترامپ علیه برجام و سپاه را مهمترین عامل در نزدیکی میان روحانی و هسته سخت قدرت می داند. تغییر لحن آشکار روحانی نسبت به سپاه پس از سخنان رئیس جمهوری آمریکا به روشنی فرضیه ترامپ هراسی را عامل این چرخش ذکر می کند.
گرچه این فرضیات می توانند فرضیات صحیحی باشند اما برای اثبات این که شخصی چون روحانی با این میزان سابقه در سیاست، حاضر شود پایگاه اجتماعی را خویش به خاطر این فرضیات معامله کند، قانع کننده نیست.
روحانی در قامت هاشمی کوچک
برای ساده کردن مسئله، حسن روحانی را می توان در قامت یک هاشمی کوچک دید. فردی که سمت های مهم و حساسی از هنگام تاسیس جمهوری اسلامی داشته و اسرار بسیاری از آن را در سینه دارد. او در شیوه سیاستمداری همچون هاشمی کوشیده در میان دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا قرار گیرد و همچون هاشمی توازن را میان این دو جریان برقرار کند. از این رو همچنان بر ادبیات اعتدال وفادار است و همچنان بر وفاداری بر وعده هایش تاکید دارد، اما ناگزیر است در شرایط فعلی امتیازات بیشتری را به اصولگرایان بدهد حتی اگر بخشی از اعتبار خویش نزد پایگاه اجتماعیش را نیز از دست بدهد. اما او در عوض تعامل با اصولگرایان چه چیزی را می خواهد بدست آورد؟
روحانی همان گونه که بهزاد نبوی به درستی پیش بینی کرده هر نه ساعت یک بحران را پشت سر خواهد داشت. پیشتر ذکر شد شرایط بی ثبات منطقه و فشارهای خارجی از یک سو و مطالبات داخلی مردم در بخش های مختلف از سوی دیگر در کنار کارشکنی های رقبا عرصه را بشدت بر روحانی تنگ خواهد کرد و از این رو وی برای ماندن و ادامه دادن چاره ای جز تعامل چه در داخل و چه در خارج ندارد. اما بنظر می رسد که روحانی افق بزرگ تری را نیز برای خویش می بیند. افقی که ارزش این تعامل را برای ما قابل درک می کند.
روحانی و افقی برای فرماندهی کل قوا
نظام جمهوری اسلامی در شرایط کنونی با دو چالش بزرگ روبرو است. چالش نخست افزایش فشارهای خارجی برای محدود کردن هژمونی ایران در منطقه است. استعفای حریری در لبنان و پرتاب موشک به سمت پایتخت عربستان نشانه های مهمی از آغاز یک بحران وسیع منطقه ای می تواند باشد که برخی از استراتژیست های آمریکا و حتی رهبر حزب الله لبنان نیز آن را پیش بینی کرده اند. اعمال تحریم های جدید از سوی آمریکا علیه سپاه به عنوان بازوی منطقه ای ایران و همچنین مهمترین متحد منطقه ای ایران یعنی حزب الله لبنان، روحانی را از موضع رئیس جمهوری در میان دو انتخاب قرار خواهد داد. در چنین شرایطی روحانی یا باید از اصولگرایان سپاهی تبعیت کند و وارد یک درگیری نظامی تمام عیار شود یا این که آنان را با سیاست های خویش همراه نماید. با توجه به نگاه واقع بینانه روحانی به مسائل سیاست خارجی از او چنین انتظاری نمی رود که وارد یک درگیری نظامی حتی مقطعی شود. او و حتی بخش عمده اصولگرایان از جمله شخص خامنه ای و سرداران معتدلتر سپاه به خوبی می دانند که کشور ظرفیت ورود به چنین نبردی را ندارد. تعامل خارجی البته با روحیه رهبر جمهوری اسلامی سازگاری ندارد، اما اگر کشور در چنین وضعیتی قرار گیرد که احتمال آن ضعیف نیست، از روی اضطرار نظام بار دیگر به رویه هایی چون نوشیدن جام زهر یا نرمش قهرمانانه روی آورد. در چنین شرایطی تنها شخصیت موجود و ممکن برای مدیریت این بحران شخصی جز روحانی نیست. از این رو دور از باور نیست اگر روحانی در آینده ای نه چندان دور اختیارات ویژه ای کسب کند و در جایگاهی چون فرماندهی کل قوا قرار گیرد.
موضوع موقعی بغرنج تر می شود که در شرایط بحران اتفاقی برای خامنه ای بیفتد و چالش دوم رخ دهد یعنی خلا رهبری. در چنین شرایطی باز روحانی به عنوان دومین شخصیت عالی نظام موقعیت مناسب تری برای پر کردن این خلاء خواهد داشت مشروط بر این که با نهادهای نظامی و امنیتی و فقهای درباری در تعامل باشد و آنان را همراه خود سازد.. رویه کنونی حسن روحانی البته نشان می دهد که او دورنگاهی به جایگاه رهبری دوخته است و این تعاملات نشانه هایی از این تمایلات است و به تعبیری دیگر در حال تمرین تعامل است . پس از درگذشت رفسنجانی او خود را تنها کسی میبیند که هم در داخل از مشروعیت برخوردار است و هم در عرصه بین المللی وجهه شناخته شده و مورد قبولی دارد. گرچه او همچنان رقبای سرسختی را باید در این مسیر کنار بزند اما او این ظرفیت را دارد که در یک بزنگاه تاریخی بر رقبایش چیره شود و با حکم اضطرار و مصلحت حفظ نظام در رأس هرم قدرت قرار گیرد.
فراموش نکنیم که در تاریخ معاصر ایران دو بار این تجربه تکرار شده. نخست در دوره جنگ جهانی دوم که به برکناری رضاشاه از قدرت با فشار روسیه و انگلیس و روی کارآمدن محمدرضا پهلوی انجامید و دوم درگذشت آیت الله خمینی و جانشین شدن رئیس جمهور وقت به عنوان رهبر است. دو رویداد متفاوت که یکی معلول اجبار بود و دیگری اضطرار. یعنی آنچه که محمدرضا پهلوی را در سال ۱۳۲۰ و سید علی خامنه ای را در سال ۱۳۶۸ به قدرت رساند به ترتیب از روی اجبار و اضطرار بود. از این رو این احتمال می رود که با افزایش تنش های منطقه ای و تعلیق برجام، جمهوری اسلامی با بن بست تازه ای روبرو شود و از روی اضطرار نظام بار دیگر جام زهر، نظام این بار به تعامل قهرمانانه! روی آورد. در چنین شرایطی حسن روحانی می تواند بهترین گزینه برای انتقال مسالمت آمیز قدرت و تعامل خارجی برای مدیریت بحران باشد.
ثبات جغرافیایی، خواسته نظام بین الملل
نکته دیگری نیز که می تواند به ما در فهم این تحلیل کمک کند، خواسته بازیگران منطقه ای و بین المللی در شرایط کنونی است. تحولات عراق و سیاست غرب در مقابل رفراندوم استقلال کردستان نشان داد که اروپا، آمریکا و کشورهای منطقه متحد آنان تمایلی به تغییر جغرافیای سیاسی منطقه ندارند. هزینه ای که تحولات خونین سوریه و ظهور داعش در سوریه و عراق برای غرب بویژه اروپا بدنبال داشته، سونامی پناهندگی و شیوع تروریسم در اروپا ، بهترین توجیه برای حمایت آنان از سیاست حفظ وضع موجود در منطقه است. آن چه که غرب بویژه آمریکا و متحدان منطقه ای اش خواستار آن هستند پایان دادن به هژمونی ایران در منطقه است. از این رو بازگرداندن ایران به مرزهای خود و تغییر رفتار ایران همچنان استراتژی غرب در قبال ایران باقی خواهد ماند.
روحانی، رهبری در سایه
با در نظر گرفتن شرایط کلی، تحقق چنین امری بهترین امکان برای ایران، منطقه و جهان را پدید خواهد آورد. روحانی در جایگاه رهبر جمهوری اسلامی می تواند رهبری پاسخگو باشد، اصلاحاتی از بالا ایجاد کند، افراطی ها را از هسته قدرت بویژه سپاه دور کند، نظام قضایی از بن فاسد ایران را متحول و کارآمد سازد، فقهای درباری شورای نگهبان را بازنشسته، خبرگان رهبری را به جایگاه خویش باز گرداند و بالاخره زمینه بازنگری در قانون اساسی را فراهم کند. در چنین فضایی دخالت های منطقه ای و رقابت های ستیزه آمیزانه مذهبی نیز از سوی ایران مهار خواهد شد، بهانه ها برای فشارهای سیاسی و اقتصادی به ایران از بین خواهند رفت و فضای امن تری در منطقه در سایه همکاری های منطقه ای بوجود خواهد آمد.