زیتون- همزمان با روز جهانی زن- هشت مارس-، مراسم بزرگداشتی توسط زنان زندانی سیاسی و عقیدتی در بند نسوان زندان اوین برگزار شد. در این مراسم چند تن از زنان زندانی سیاسی با بیان سخنانی به بررسی موضوع زن و جامعه پرداختند و در انتها دلنوشته شش زن بهایی درباره فرزندان خردسال زنان زندانی که پدرانشان نیز در زندان بهسر میبرند و همچنین نامهای به رییس قوه قضاییه در این خصوص، قرائت شد.
در ابتدای این مراسم، مریم نقش زرگران با اشاره به تاریخچه مبارزات زنان در غرب برای دستیابی به حقوق برابر، روز جهانی زن را به زنان حاضر در این نشست تبریک گفت: «زنانی که با گرایشها و عقاید مختلف سیاسی، فکری در کنار هم نشستهاند تا پیرامون موضوع زن با یکدیگر گفتوگو کنند.»
سپس ریحانه طباطبائی در سخنانی با ارائه گزارشی از سفرش به استان سیستان و بلوچستان، با اشاره به موقعیت زنان در این استان، در خصوص یکی از معضلات حقوقی زنان گفت: «مساله تابعیت در قانون به گونهای تعریف شده است که از مادر به فرزند نمیرسد و این مسأله بهویژه در استانهای مرزی و با ازدواج زنان با مردان غیرایرانی، منجر به بیشناسنامه ماندن بچههای بسیاری شده است.» او در ادامه گفت که این کودکان به دلیل نداشتن شناسنامه نمیتوانند به مدرسه بروند یا مشغول کار شوند یا حتی ازدواج کنند.
بهاره هدایت دیگر زندانی سیاسیای بود که به موضوع ضرورت حضور و نقش جدی زنان در عرصه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پرداخت و این حضور را برای رسیدن به توسعه در جوامع و بهویژه کشور ایران، امری لازم و ضروری برشمرد. وی در ادامه بحثش، نگاه انتقادی خود نسبت به اعمال تبعیض مثبت را بیان کرد. او با باور به برابری زن و مرد، تبعیض مثبت را برای تحکیم حضور زنان در عرصه عمومی امری غیر ضروری دانست.
سایت کانون مدافعان حقوق بشر نوشته است که سخنران بعدی این مراسم نرگس محمدی بود. او گفت: «جنبش و اعتراضات زنان در سراسر جهان تا زمانیکه برابری بین زن و مرد بهوجود نیامده و جنسیت عامل تبعیض باشد، وجود خواهد داشت و ۸ مارس روز زنانی است که برای تغییر شرایط تبعیضآمیز علیه زنان در حال مبارزه هستند.» او افزود: «هزینه این مبارزه در برخی جوامع در حد توهین و تحقیر و در برخی جوامع زندان و شکنجه است و باید دید در سراسر جهان چند کشور هستند که از حربه زندان و شکنجه و شیوههایی چون اسیدپاشی علیه حرکتهای برابریطلبانه زنان بهره میگیرند.» نرگس محمدی در ادامه با طرح این پرسش که مشتاقم تا بدانم چند زن در چند کشور، چون ما زنان ایرانی در زندانهای سیاسی، امنیتی و حصر هستند؟، گفت: «میتوانم به یقین بگویم که در کشورهایی که زنان به مرحله شناخت و آگاهی رسیده و حکومت مانع ایجاد شرایط و فرصتهای برابری زنان با مردان میشود، زنان با پدیده تعرض ذهن و عین مواجه شده و با مشکل دادن هویت جمعی برای تحقق مطالبات خود پای به صحنه میگذارند و اینجاست که قدرت برای ممانعت از دستیابی زنان به حقوق برابر علاوه بر بهرهگیری از سیستمهای تصویب قوانین و ارائه دستورالعمل و بهرهگیری از امکانات رسانهای که در نوع خود نه تنها دامن زدن به تبعیض علیه زنان بلکه بسترسازی خشونت علیه زنان نیز است، بهطور ملموس به پدیدههای خشونتآمیزی چون زندان و شکنجه روی میآورند.»
او در بخش دیگری از سخنان خود با تأکید بر تحقق جامعه مدنی در ایران، گفت که حرکتهای زنان در بستر جامعه مدنی، حرکتی سنجیده و مناسب در راستای تبیین و تحقق مطالبات فردی و جمعیاشان است. نرگس محمدی با بیان اینکه جامعه مدنی ضامن حرکتها و فعالیتهای اجتماعی، سیاسی است، گفت که علاوه بر تلاش تلاشگران مدنی، دولت موظف است تا با فراهم آوردن مقدمات حقوقی چون آزادی تجمعات، تشکیل نهادهای مستقل و قدرتمند مدنی، آزادیهای مدنی و آزادی بیان، این مسیر را هموار سازد.
در ادامه این مراسم، نسیم باقری دلنوشته زنان بهایی زندانی را برای جمع حاضر خواند. در این دلنوشته با عنوان «ماراتن آرتین و بشیر»، زنان بهایی زندانی گفتهاند:«بالاخره کامران رحیمیان، پس از چهار سال دشوار زندان رجائی شهر را ترک کرد و آرتین که حالا دیگر ۷ ساله بود به آغوش پدر بازگشت تا با هم در انتظار فروردین ۱۳۹۵ بمانند تا فاران نیز پس از ۴ سال زندان اوین را ترک کند و خانواده کوچک آنها دوباره به هم بپیوندد. فاران و کامران هر دو از جوانان بهایی محروم از تحصیل در ایران بودند که در مؤسسه علمی آزاد، رشته روانشناسی خواندند و تحصیلات خود را در کانادا ادامه داده و به ایران بازگشتند. آنان در صدد بودند با تدریس در مؤسسه علمی آزاد بخشی از دین وجدانی خود را ادا نمایند و تاوان آن چهار سال زندان برای هریک از آنان بود و محرومیت آرتین از خانواده. در این سالها وجدانهای بیدار در ایران و جهان به خانواده آنان ادای محبت بسیار نمودند که البته تسلی بخش بود، بخصوص تابلوی مردی که به پای کودکی بوسه می زند خاطره تلخ این خانوده را جاودانه کرد اما به هیچ وجه مانع از تکرار فاجعه نشد.
هنوز فاران پای از زندان بیرون ننهاده است که آزیتا برای گذراندن حکم چهار سالهاش به ما پیوست. آزیتا و همسرش پیمان نیز در همان مؤسسه مهندسی کامپیوتر خواندند و تحصیلات خود را در پونا در هند تکمیل کرده و به ایران بازگشتند. آنها نیز با وجود داشتن فرزند خردسال تدریس در مؤسسه را با همان قصد و نیت، داوطلبانه به جان پذیرفتند اما نتیجه چهار سال حکم برای آزیتا و ۵ سال حکم برای پیمان بود تا بشیر نیز سالهای کودکی خود را بدون پدر و مادر در کریدورهای زندانها بگذراند.
روز ۹ اسفند ۹۴ وقتی آزیتا خود را برای ملاقات حضوری با پیمان آماده میکرد، خبر رسید که ملاقات کابینی دارد و در حین ملاقات با خانوده بود که متوجه شد همسر عزیزش را در برابر سالن ملاقات دستگیر کردهاند و حال خانواده سرپرستی بشیر را پذیرفتهاند و باید یک روز در هفته بهمدت ۵ سال او را برای دیدن پدرش به زندان بیاورند و یک روز در هفته بمدت چهار سال برای دیدن مادرش.
آنروز خانواده سایر زندانیان که صحنه دستگیری پیمان را دیده بودند در بهت و حیرت فراوان بودند، بعضی آشکارا میگریستند و برخی بغض و اندوهشان را از زندانی خود مخفی میکردند. این دومین بار بود که در طول ماه گذشته همسر یک زندانی را در سالن ملاقات و در برابر زندان دستگیر میکردند. بار اول همسر یکی از زندانیان سازمان مجاهدین خلق (فاطمه مثنی) دستگیر شده بود و هنوز شوک و غم ناشی از آن برطرف نشده بود که مجدداً این کار تکرار شده. اینها سؤالاتی است که در ذهن همه وجود دارد چرا بجای ارسال احضاریه از چنین روشهای غیرقانونی و غیراخلاقی برای ایجاد رعب و وحشت در مردم استفاده میکنند و چرا حداقل اجازه ندادند که قبل دستگیری چند دقیقه ملاقات داشته باشند. آزیتا میگفت روزی که خود را برای ورود به زندان معرفی کردم از مسئولین خواستم که چون خداحافظی با بشیر و آمادهسازی او بسیار مهم است، برای پیمان احضاریه بفرستید یا قبلاً او را خبر کنید و حتی پیمان بارها خودش با نماینده دادستان صحبت کرده بود و به او گفته شده بود که شما فعلاً بیرون باشید، پس چرا باید از چنین روشی استفاده شود؟
آزیتا نمیدانست که این روشی بود که چهار سال پیش عیناً در مورد فاران نیز بکار برده بودند و آرتین ناگهان خانه را خالی از مادرش یافته بود.
این کودکان فرزندان ایران زمیناند. آنان روزی از خود خواهند پرسید که پدر و مادرشان چه جرمی مرتکب شده بودند و چه گناهی داشتند که باید چنین احکام سنگینی را تحمل کنند؟
بلی داستان غم انگیز خانواده کامران رحیمیان مجدداً بازسازی شد تا وجدانهای بیدار ایران و جهان به روشنی دریابند که بهائیان ایران هنوز تحت چه میزان ظلم و ستم قرار دارند و با کمال تأسف باید به محرومیت از تحصیل، کسب و کار، حقوق شهروندی، محرومیت اطفال بهایی از داشتن خانواده را نیز اضافه نماییم.»
بر این اساس نامهای به رییس قوه قضاییه در خصوص فرزندان خردسال زنان زندانی که پدرانشان نیز در زندان بهسر میبرند نیز تنظیم شد. در این نامه آمده است:
«ریاست محترم قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران
با تحیت، در تاریخ ۳ آبان ۹۴ بانوی جوانی به نام خانم آزیتا رفیع زاده به جمع ما در بند نسوان اوین پیوست تا دوران محکومیت چهارساله خود را بگذراند. جرم او تدریس در موسسه علمی آزاد- مؤسسه ای که بهائیان برای جبران بخشی از عقب ماندگی تحصیلی جوانان بهایی دایر نمودهاند- بود و همسر جوانش پیمان کوشکباغی نیز اخیراً به روشی غیرقانونی در برابر زندان اوین دستگیر شد تا به همین اتهام حکم پنج ساله اش را بگذراند. در این میان بشیر پسر ۶ ساله آنان تنها و بدون سرپرست مانده است.
با توجه به اینکه تحصیل علم در دیانت مقدس اسلام امری ستوده است و با عنایت به اینکه در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز منع و استثنایی برای تحصیل ایرانیان در دانشگاه های مملکتی وجود ندارد، با این حال هزاران جوان بهایی برای سالهایی چنین طویل از تحصیل محروم ماندهاند و با عطف نظر به بیانیه دادستان کل کشور وقت حجت الاسلام دری نجف آبادی در هنگام تعطیل تشکیلات جامعه بهایی رسماً اعلام نمودهاند که حقوق شهروندی بهائیان بمانند سایر ایرانیان خواهد بود. این بیانیه از شبکه سراسری سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد اما هرگز به مرحله عمل در نیامد. استدعا داریم نسبت به لغو حکم این زوج جوان و یا حداقل توقف حکم یکی از آنان برای اداره سرپرستی فرزندشان موافقت بفرمائید.»
مراسم بزرگداشت روز جهانی زن در بند زنان زندان اوین با خواندن سرود «یار دبستانی» و «ای ایران»، توسط زنان زندانی سیاسی به پایان رسید.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…