کیوان صمیمی در مجله ایران فردا (شماره ۳۴) مصاحبه ای با آقای علی شمس اردکانی کرده که فایل آن در کانال تلگرامی این نشریه آمده است.
پدر آقای اردکانی دوست آقای خمینی و خود او نیز دوست فرزندان ایشان بوده است. شمس اردکانی دارای دکترای اقتصاد از آمریکاست. وی بعد از انقلاب مدتی سفیر ایران در کویت بوده است. او در این مصاحبه نکات بسیار مهمی را در رابطه با ناگفته های تاریخ بعد از انقلاب مطرح کرده است.
وی در این مصاحبه به تفصیل شرح داده است که آقای خمینی از دو طریق قصد حل مسئله گروگانهای آمریکایی و تجدید رابطه ایران و آمریکا را داشته است: یکی از طریق صادق طباطبایی در آلمان برای حل مسئله گروگان ها و دیگری از طریق شمس اردکانی برای حل مشکل ایران و آمریکا به واسطه ارتباط نزدیکی که با یکی از چهره های آزادیخواه و میانه روی آمریکایی (آندرو یانگ) داشته که همسرش نیز از فعالان مبازرات لوترکینگی بوده است. شمس از زمان دانشجویی با وی دوست بوده است. وی در آن زمان نماینده آمریکا در سازمان ملل و از نزدیکان و مشاور کارتر بوده است.
شمس اردکانی در طول ماموریتش از دو طریق با تهران در ارتباط بوده است. یکی آقای بروجردی داماد آقای خمینی که سمتی نیز در وزارت امورخارجه داشته و دومی با دکتر بهشتی از طریق محمدخاتمی که نماینده مجلس بوده است.
او در این مصاحبه توضیح می دهد که چگونه متن توافقنامه با موافقت تهران و آمریکا نهایی می شود. طرف ایرانی برای اطمینان از اینکه کارتر شخصا با این توافقنامه موافقت دارد از طریق آندرویانگ می خواهند کارتر در یکی از مصاحبه هایش عراق را متجاوز اعلام کند! خواسته ای که ابتدا با شگفتی آنها روبرو می شود ولی بعدا این شرط را می پذیرند و کارتر رسما در یک مصاحبه که از تلویزیون هم پخش می شود خواسته ایران را عملی می کند. این امر اندکی قبل از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا اتفاق می افتد.
در همین فاصله قرار بوده است محمد علی رجایی همراه با هیئتی برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل به آمریکا بروند. دیپلمات های ایرانی تلاش می کنند دیداری نیز برای نخست وزیر ایران با شورای امنیت سازمان ملل تدارک ببینند تا وی مسئله جنگ و موضوع تجاوز عراق را طبق قوانین بین الملل مطرح کند تا در آنجا با موافقت آمریکا موضعی به نفع ایران گرفته شود. طرف ایرانی با همیاری و کمک وزیر امور خارجه الجزایر(بن یحیی که از دوستان دکتر شریعتی بوده)، وزیر امورخارجه پاکستان (آقا شاهی که شیعه و همدل با ایران هم بوده) و همکاری دبیر کل وقت سازمان ملل (کورلت والدهایم که می خواسته در دوران ریاستش جنگی بدون تعیین متجاوز اتفاق نیفتاده باشد) و پشت گرم به موافقت آمریکا با این مسئله؛ تلاش موفقی برای همسویی آنها با ایران داشته اند.
اما و هزار اما؛ محمد علی رجایی وقتی به آمریکا می آید کل این طرح توافق را کنار می گذارد و برخلاف طراحی قبلی که قرار بوده در شورای امنیت در رابطه با تجاوزگری عراق حرف بزند و نه در رابطه با جنایت های شاه و حمایت های آمریکا ( که دیپلماتهای ایرانی به نحو احسن و بارها در مجمع عمومی سازمان ملل مطرح کرده بودند)؛ در شورای امنیت علیه شاه و شکنجه هایی که دیده است حرف می زند.
بدین ترتیب کل این پروسه و توافقنامه ای که مدتها و با تلاش طولانی برای حل مسئله گروگانها و تجدید روابط ایران و آمریکا تنها یک قدم تا نهایی شدن فاصله داشته شکست می خورد. توافقی که از طریق دکتر بهشتی نیز موافقت تهران با آن اعلام شده بود و داماد آقای خمینی نیز به شمس اردکانی در باره تغییر طرح توسط مرحوم رجایی و تیم همراهش گفته بود « شما کوتاه نیا»!
گری سیک مشاور امنیت ملی کارتر نیز در کتاب «اکتبر سورپرایز» در این باره می نویسد ما متوجه نشدیم چطور شد یک دفعه کاری که داشت از مسیر خوبی پیش می رفت با آمدن یک هیئت ایرانی به نیویورک برهم خورد!
آقای شمس اردکانی در این مصاحبه می گوید ما برای اعضا هیئت در هتل اتاقهای جداگانه ای در نظر گرفته بودیم. اما آقای بهزاد نبوی نپذیرفت شب در اتاق خودش باشد و گفت در همین اتاق آقای رجایی پای تخت ایشان می خوابم. اردکانی در این مصاحبه تصریحا و تلویحا معتقد است آقای نبوی و سخنانی که همان شب بین ایشان و مرحوم رجایی رد وبدل شده نقش اصلی را در برهم زدن این توافق داشته است.
نشریه ایران فردا در مقدمه این مصاحبه آورده که آماده است توضیحات دیگر افراد را نیز منعکس کند. ایکاش آقای نبوی چنین کند تا گوشه ای از تاریخ انقلاب از سایه ابهام خارج شود. ضمن آن که نقش و سیاست آقای خمینی نیز در این مقطع دارای ابهامات زیادی است. ایکاش نزدیکان به ایشان و بازماندگان شان، اگر در این باره اطلاعی دارند؛ نیز از این نقاط مبهم پرده برداری و رمزگشایی کنند. آقای اردکانی اما؛ مصاحبه اش را با حسرت از این واقعه و اینکه دیگر راه جبرانی هم وجود ندارد به پایان برده است.
واقعیت گذشته هر چه بوده و هر هزینه ای هم که به بار آورده امروز می تواند انباشت تجربه ای برای آینده این سرزمین؛ فعالان سیاسی، دولتمردان و همه مردمانش باشد. گذشته چراغ راه آینده است!
***
پی نوشت: در زیر فشرده هایی از این مصاحبه را هر چند کل آن خواندنی است، می آورم.
در نیویورک بر اساس آشنایی های قدیمی و روحیات آزادیخواهانه یانگ، ارتباط خوبی با او داشتم. اندرو یانگ (نماینده امریکا در سازمان ملل) و اکثر دموکراتها و در راس همه جیمی کارتر می خواستند گروگان ها آزاد شوند و رابطه شان با ایران بهبود پیدا کند و این آزاد شدن، کلید موفقیتشان در انتخابات ماه آینده ریاست جمهوری بود. از طرف دیگر امام، شهید بهشتی، ملیون و مذهبی های معتدل علاوه بر این که خواهان بهبود رابطه با امریکا و آزادی منصفانه ی گروگان ها بودیم، متجاوز دانستن عراق برایمان مهم بود.
ما وقت گرفته بودیم که نخست وزیر در شورای امنیت سخنرانی کند، چون جلوی تجاوز را باید از مسیر شورای امنیت گرفت. نبوی، افتخار جهرمی و اکثر آنهایی که با رجایی آمده بودند متوجه مسائل نبودند، گفتیم آقا شورای امنیت مثل دادگاه است. ما باید طبق منشور ملل متحد از منافع ملی دفاع کنیم چون به ما تجاوز شده است. منشور ملل متحد هم از ما طرفداری می کند. منشور، هر نوع جنگی از جمله جنگ از قبل برنامه ریزی شده را ممنوع می کند و برای این که بگوید تجاوز انجام شده، عبور از مرز را ملاک میداند و خود صدام در تلویزیونش و همه جا اعلام کرد. بنابراین ما بر اساسی فصل ۵ و ۷ منشور تقاضای غرامت داریم. اگر شما نطق بکنید که مثلاً انقلاب بر حق است یا شاه شکنجه می کرد، اینها درست نیست. اینجا شورای امنیت است ، موارد این چنینی را ما در مجمع عمومی چند بار تا حالا گفتیم؛ از زمان انقلاب تا حالا آقای دکتر یزدی به بهترین نحو این مطالب را در اجلاس مجمع عمومی که در سپتامبر ۱۹۷۹ بعد از پیروزی انقلاب تشکیل شده بود گفته است و من در سخنرانی های قبلی حقانیت ایران را گفته بودم. ما در پیش نویسی نطقی که همراه کارشناسان برای شما تهیه کرده ایم بحث را به شورای امنیت برگردانده ام. ما می خواستیم به پنج عضو دائمی شورای امنیت بگوییم از منشور سازمان تخطی شده و بدترین آن شروع جنگ است. اگر آمریکا به عنوان عضو دائم و نیز گرداننده واقعی شورای امنیت عراق را متجاوز و شروع کننده جنگ می دانست، مخالفت بقیه بسیار سخت می شد. سازمان ملل متحد در بند اول می گوید ما در مقابل جنگ متحد هستیم. پس همه این دادگاه بین المللی که در منشور ذکر شده برای چیست؟ برای جلوگیری از جنگ است. پس شما به عنوان رئیس دولت باید این را بگویید.
….
دفتر امریکا و ایران در نیویورک فقط یک چهارراه با هم فاصله داشت و ما دائماً به دفتر همدیگر رفت و آمد می کردیم. یانگ که به کارتر خیلی نزدیک بود، کاملاً برای بهبود روابط تلاش می کرد و من هم از طرف امام دنبال همین موضوع بودم. قرار ما این بود که من شب ها به آقای خاتمی که آن زمان وکیل اردکان بود، زنگ بزنم و ایشان بعد از صحبت با آیت الله بهشتی، بگوید که نظر آقای بهشتی چیست. بن یحیی وزیر خارجه الجزایر که قبلا در پاریس از دوستان دکتر شریعتی بود و برای مجمع عمومی به آمریکا آمده بود خیلی پیگیر کارهای ما بود و جالب است بدانید عراقی ها بعداً هواپیمایش را در مرز ایران زدند. آن مرحوم و آقا شاهی وزیر خارجه پاکستان که شیعه بود خیلی به ایران سمپاتی داشتند و به من گفتند که آمریکایی ها گفتند که مذاکرات جدی است و به دنبال حل مسئله هستند. بالاخره متن را نهایی کردیم و می دانستیم پس فردا برای این کار و نطق درشورای امنیت سازمان ملل می آید. متن توافقنامه را به صورت سری فرستادیم تهران. و در مکالمه بعد محمد خاتمی گفت آقای بهشتی تایید کردند، حالا آقای نخست وزیر باید بیاید که تمام شود….
…….
من به یانگ گفتم ایران باید از طریق یک جمله رمزی بفهمد که کارتر همه این توافق را قبول دارد. تیم ما یک جمله می گوییم و ایشان در یکی از مصاحبه هایش عین همان جمله رمز را بگوید. بعد از این که یانگ با مقامات هماهنگ کرد و این کار را پذیرفتند، گفتم رییس جمهور ضمن مصاحبه یا سخنرانی اش بگوید عراق متجاوز است. آندرو گفت این جمله بار معنایی دارد، گفتم بله ولی اگر مثلاً بگوید امروز صبح نیمرو خوردم ، آیا نمی گویند کارتر دیوانه شده؟ یانگ به دفترش برگشت تا چک کند و ساعت حدود ۴ برگشت و گفت یک سورپرایز برایت دارم و آن اینکه قبول کرد! گفت رییس جمهور دو سه هفته بیشتر وقت ندارد که قبل از انتخابات یک برگ برنده رو کند. این را هم من برای ثبت در تاریخ می گویم که یانگ با هیجان گفت ببین علی امروز جیمی برای همه چیز آماده است به جز این که تو از او بخواهی تا … {یک درخواست غیر اخلاقی در باره همسرش رزالین}!!
بعد به دفترش برگشت و ساعت ۹ بود که زنگ زد و گفت اخبار را ببین. کارتر در یک سفر انتخاباتی وارد دیترویت شد و خبرنگاران یک جلسه مطبوعاتی تشکیل دادند. سؤال یکی از آنان این بود که از خاور میانه چه خبر؟ کارتر هم ابتدا کمی توضیح داد و سپس در ادامه، جمله رمزی را گفت : … و آشکار است که عراق متجاوز است. من هم بلافاصله خبر را به تهران فرستادم و گفتم موفقیت، بهتر از این نمی شد.
…….
به اتفاق دکتر احمد جلالی (مجری سلسله برنامه های اول انقلاب در تلویزیون به اسم «باقران در صحنه» که پیرامون نظرات ایتالله طالقانی بود و بعدا نماینده ایران در یونسکو شد) و دکتر مهدی نواب (سفیر اسبق در المان و معاون اسبق وزیر اقتصاد)، شهید رجایی و بهزاد نبوی و بقیه را از فرودگاه نیویورک به محل اقامت بردیم. اتاق هر کسی تعیین شده بود. برای بهزاد نبوی، افتخار جهرمی و نفرات معدودی، اتاق های رزیدانس را در نظر گرفته بودیم و اتاق خواب اصلی را هم برای نخست وزیر و برای بقیه همراهان و خبرنگاران هم هتل رزرو شده بود ولی بهزاد گفت من همین جا پای تخت آقای رجایی می خوابم. یادم هست صبح که پیش از رفتن به سازمان ملل همدیگر را دیدیم، شهید رجایی به من گفت شما نباید کراوات بزنی . من هم گفتم یادتان هست که خودتان هم اسفند ۵۷ و اوایل بعضی وقتها کراوات می زدید؟! بعد هم صحبت متن توافقنامه بین ایران و آمریکا شد و ایشان گفتند به آقا شاهی زنگ بزنید و بگویید لزومی ندارد ایشان هم به دفتر کورت والدهایم دبیرکل سازمان ملل متحد بیایند، چون نیازی هم به توافقنامه نداریم و بحث اصلی ما جنگ نیست. گفتم آقا، دبیرکل برای همین بحث وقت داده است. ایشان هم تلاش دارد متجاوز بودن عراق را جا بیاندازد تا در پرونده اش این نباشد که در دوران دبیرکلی اش نتوانست جلوی متجاوز بایستد. آقای رجایی گفت ما این تصمیم را گرفته ایم و من گفتم با چه کسی این تصمیم را گرفته اید؟ تصمیم و برنامه آمدن شما را هم آقای بهشتی به من گفته و من با ایشان هماهنگ کرده ام. شهید رجایی گفتند شما به این کارها کار نداشته باشید، نخست وزیر من هستم.
من، جلالی و نواب شوکه شده بودیم و گفتم آقای والدهایم به منظور صحبت در مورد نقض منشور ملل متحد ما را پذیرفته است و نماینده آمریکا هم برای امضای متنی که طرفین تهیه کرده ایم، می آید. دبیرکل خوشحال می شود که آمریکا در این متن از موضعش پایین آمده و کمک می کند تا تجاوز صدام در شورای امنیت تصویب شود و اگر تصویب شود، صدام را بیرون می کنند و غرامت می گیریم. ولی آقای رجایی حاضر نبود این حرفها را بپذیرد. گفتم آقای آقاشاهی را با حیل، داخل این کار کردم؛ شیعه است و برایش خوب نیست که کار خراب شود چون یک عده هم در پاکستان مخالفش هستند و برای رییس جمهور ضیاء الحق هم بد می شود. آقای آندرو یانگ هم دارند معاون وزیر خارجه شان را می فرستند تا پاراف کند و فعلا پاراف برای سه هفته شان تا انتخابات آمریکا بس است. بعد از پیروزی دموکراتها در انتخابات و با استناد به همین پاراف، می توانیم امتیازات بیشتری هم بگیریم ولی نخست وزیر نمی پذیرفت و اصرار به مطرح نشدن توافقنامه و کان لم یکن کردن آن را داشت.
با توجه به اینکه ساعت از ۸ صبح گذشته بود ونشست با دبیرکل ساعت ۱۰ شروع می شد و با محدودیت های ارتباطی بیش از ۳۰ سال پیش و پیدا نکردن مقامات تهران، ارتباط بسیار مشکل بود. ولی با همه این احوالی توانستم اقای محمود بروجردی که معاون وزیر امور خارجه و داماد امام و یکی از رابط های من بودند را پیدا کنم و کسب تکلیف کنم. ایشان گفتند شما کوتاه نیا.
همراهان نخست وزیر نظری نداشتند. به خصوص دو نفری که دیشب هم اتاق شده بودند. گویا آخرین حرفهای شان را در «مستر بدروم» با هم زده بودند. بهزاد هم تأیید می کرد که باید به آقاشاهی زنگ بزنید که متن توافقنامه را نیاورد و اصلاً نیاید. بهزاد نبوی خودش اجتهاد می کرد و حرف کسی را نمی پذیرفت در صورتی که هم امام خواهان بهبود روابط با آمریکا بودند و هم وقتی که سیر کار، قدم به قدم با آقای بهشتی نهایی می شد، تغییر آن درست نبود. بدیهی بود امام هم حداقل از دو طریق بهشتی و دامادشان در جریان توافقات بودند.
به نظرم خودشان به آقاشاهی زنگ زدند چون سفیر پاکستان و معاون وزیر خارجه امریکا به جلسه نیامدند. در این نشست هم آقای رجایی شروع کرد به اینکه ما مظلومیم و از این جور حرفها و به موضوع توافق با آمریکا نپرداخت و نگذاشت به یک جمع بندی معقولی برسیم. چون در ابتدای جلسه و بر اساسی عرف، آقای والدهایم از مساعی ما تشکر کرده بود، شهید رجایی در مسیر برگشتن به من گفت تو چکار کردی که دبیر کل سازمان ملل این قدر تشکر می کند! مهدی نواب هم گفت من این مأموریت را نخواستم و از نیویورک رفت.
……
همه منتظر بودند ما در شورای امنیت از متجاوز اعلام جرم کنیم. از آنجا که آقای رجایی در نطق خود راجع به مظلومیت ملت ایران و علیه شاه و این که انقلابیون توسط ایادی شاه شکنجه شده اند حرف زد، برخی خبرنگاران فکر می کردند که شاه هم همراه صدام به ایران حمله کرده! و بعد از سخنرانی می پرسیدند در قضیه تجاوز به ایران شاه هم با عراقی هاست؟ چرا سند رو نمی کنید؟ من به خبرنگار گفتم شاه مردہ است! رجایی هم جوراباش را درآورد و گفت این آثار شکنجه است و سند است. ولی منظور خبرنگار سند تجاوز عراق بود! من هم شب به وزارت خارجه تلگراف زدم که مأموریت من به پایان رسید و متأسفانه به نتیجه ای نرسیدیم، بنده با اولین پرواز عازم کویت هستم و تهران هم نمی آیم. بعدا فهمیدم اولش آقای رجایی قرار بوده بیاید علیه تجاوز نطق کند…
……
یک بار که در داخل مرحوم بهشتی را دیدم و قرار بود یک عملیات نظامی انجام شود، ایشان گفت اگر ما تأییدیه شورای امنیت را در مورد تجاوز داشتیم الان دستمان خیلی پر بود. در متن منشور میگوید که تجاوزِ از قبل تصمیم گیری شده بالاترین جنایت بین المللی است و به همین دلیل ما به مرحوم رجایی و بهزاد می گفتیم از این امر که در منشور وجود دارد باید استفاده کرد. وقتی صدام آمد و گفت من این قرارداد را قبول ندارم، این یک جرم است. او گفت مں اراده ام بر این است که ایران را به دولت های کوچک تقسیم کنم و بعد هم به مردم ایران توهین کرد و گفت درسی به انها می دهم که از یادشان نرود. پس صدام این را گفته و از چند نقطه به مرز ایران حمله کرده است.
…..
آقای رجایی هم وقتی به ایران برگشت در دیدار با امام گفته بود شمس به من دستور می دهد، در صورتی که من متوجه بودم جلوی تجاوز را باید از مسیر شورای امنیت گرفت، آقای خمینی هم طرفداری من را کرده بود. همچنین شهید رجایی گفته بود شمس با عرب ها عربی حرف میزند با دیگران انگلیسی، امام گفته بود پس یونانی حرف بزند؟ امام دلخور بودند. وقتی هم میتران در سه ماه بعد که رجایی رئیس جمهور شد در تیر ماه ۱۳۹۰ و بعد از استیضاح بنی صدر، تبریک می فرستد و آقای رجایی جواب های نامربوط می نویسد، امام می گوید من طلبه یک نوعی با میتران برخورد می کنم ولی شما باید تشریفات رسمی را رعایت کنید. از این موارد زیاد هست. تندرویهای بسیار مخربی کردند، این همه شهید و این همه از بین رفتن دارایی های کشور و تضعیف جمهوری اسلامی در دنیا و پیش دوستان انقلاب، حالا اگر بر فرض هم بعد از سی و چند سال بگویند «ظلمت نفسی»، چه فایده؟ گفتاری که به عمل تبدیل نشود، نمی توان به آن اطمینان کرد.
…..
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…