به بهانهای، وکالت داشتم کمک تعدادی از دوستان را به زلزلهزدههای کرمانشاه برسانم. ترجیح میدادم که این کمک در ماههای آینده و در شرایطی که موج اولیه کمکهای مردمی فرونشست استفاده شود، اما یک مشکل شخصی سبب شد در انتقال آن تعجیل کنم و این بار امانت را زمین بگذارم.
با تنی چند از دوستان و آشنایانی که روزهای اخیر را در جمع زلزلهزدهها هستند و دست اندرکار کمکرسانی مردمی، صحبت کردم. جوابهایشان شعف آور بود. موج کمکهای مردمی بیشتر از آن بود که انتظار میرفت. گویی همه ایرانیان و مخصوصا مناطق کردنشین این زلزله را بهان ای برای پاکسازی ذهن و مال و قلبشان دیدهاند و هر کسی هر توانی و نذری داشته و یا آرزویی برای کمک به دیگران، به میان آورده و زمین گذاشته و برآورده کرده است.
بنا شد بخشی از کمک جمعآوری شده را صرف انتقال تعدادی از کانکسهایی کنیم که توسط دیگران تهیه شده بود. به عبارتی دیگر تعداد قابل توجهی کانکس به وسیلهی مردم در تهران تهیه شده بود اما انتقال آنها به مناطق زلزلهزده خود نیازمند هزینهای جداگانه بود که آن هم باید به وسیلهی خودم مردم انجام میشد!
در میانهی گفتگوها از خودم پرسیدم چرا برای انتقال این کمکها از تجهیزات دولتی و یا ماشینهای سپاه استفاده نمیشود؟ دولت و سپاه، پول هم اگر نداشته باشند، ماشینهای سنگین که فراوان دارند. جواب سوال البته روشن بود. به دولت نمیشود اعتماد کرد، مخصوصا اگر آن دولت نمایندهی اکثریت مردمش نباشد که بیاعتمادی متقابل است و فراتر از آن یک هراس دائم در طبقه حاکم، از مردم و حضور در میان مردم و نمایندههای آنها وجود دارد. حدیث این بیاعتمادی این روزها بیشتر از همیشه به گوش رسیده است و تکرار شده است.
دامنهی این سوال و جواب شخصی به جاهای نگرانکنندهای رسید. زلزلهزدگان کرمانشاه به یمن کمکهای مردمی تنها نماندند و کمتر آسیب دیدند. اما تا کجا میتوان روی این حرکتهای مردمی و غیرنهادی و جنبشی حساب کرد؟ مثلا فرض کنیم خدای ناکرده در روزها و ماههای آینده بخشی دیگر از سرزمین ایران، گرفتار یک حادثه طبیعی دیگر مثل زلزله یا سیل شود. آیا این سیل کمکهای مردمی به آنجا نیز سرازیر میشود؟
بگذارید پاسخ را از خودم شروع کنم. من آدم خیری نیستم، اما به دلایل شخصی و باورهای فردی و احساسهای درونی دوست دارم بیش از معمول به دیگران کمک کنم و این کمککردن را نوعی لطف در حق خودم میدانم و نه فردی که به او کمک میشود. منظورم این است که همیشه پس از کمککردن احساس خوبی سراغم میآید و باور دارم بخشی از خرابکاریها و اشتباهات خودم را در زندگی جبران یا کم اثر کردهام. بماند که کمککردن به خودی خود به آدم احساس مهمبودن و موثر بودن میدهد و لذتبخش است. من شخصا این حس خوب را مدیون طرف مقابل هستم. اما دامنهی این تلاش برای خوببودن کوتاه است، به خاطر اینکه من در این نوع کمککردنها ( و حتی این نوع تلاش برای خوب بودن) ظرفیتهای مالی و ذهنی محدودی دارم. خدای ناکرده اگر حادثه دوم و سوم در این نزدیکی ها رخ دهد، برای دومی کمک کمتری میکنم و برای سومی احتمالا فقط میتوانم با همدلی و ابراز تاسف واکنش نشان دهم و حتی میتوانم خودم را قانع و راضی کنم که سهمم را در قبلی ها ادا کردهام و با وجود کمک نکردن خود را راضی نگهدارم!
حالا میخواهم بخش از این پاسخ را تعمیم دهم به همهی آدمیان متوسطی که در این ماجرا کمک کردند. به نظرم اگرچه شرایطی پیش میآید که همه خوبند اما ظرفیتهای خوببودن هیچکسی بینهایت نیست، آدمهای متوسط که جای خود دارند. در زلزله دوم بعید است چند میلیارد به حساب علی دایی و بیش از یک میلیارد به حساب صادق زیباکلام برود، ولو اعتماد قبلی محفوظ است یا بیشتر شده. اینجاست که باید به صورت جدی نگران شد. به راستی زلزله دوم و سوم را چه کسی باید یاری دهد؟ جای نهادهای وابسته به رهبری،دولت، پول نفت و نهادهایی که سرمایههای ملی را در اختیار دارند، در این ماجرا کجاست؟
و اما این همهی ماجرا نیست. ادامه دادن این سوال حتی میتواند موج کمکهای مردمی را هم با تردید روبرو کند. چه بسا در مقام یک استثنا بتوان از این موج همدلی و همبستگی استقبال کرد اما در مقام یک قاعده این نوع کمککردنها نشانهای از عدم توسعه و استقرار نهادهای مدنی و شکست ما در دولتسازی و ناشهروند بودن یاریدهند ها دارد. مقصود سیاه دیدن «این حرکتهای استثنایی» نیست که در همه جای دنیا و ممالک توسعهیافته نیز این موجهای همراهی و همبستگی ملی وجود دارد، منظور این است که بهحای دل خوش کردن به این استثنا، به یاری چنین پدیدههایی جای خالی نهادهای مدنی از قبیل بیمههای عمومی را بهتر ببینیم و به ضرورت کوچک کردن دولت و برداشتن نگاه امنیتی به نهادهای مردمی ایمان بیاوریم. مسئولان نظام و در راس آنها شخص رهبری، اگر مسئولیتی در قبال ملت احساس میکند با تکانههای این زلزله باید به خود بیایند و از سیاسیدیدن همه چیز و ورود نهادهای امنیتی به تمام نهادهای مردمی تجدید نظر کنند، در غیر این صورت در زلزله سوم نه از تاک اثری خواهد ماند و نه از تاک نشان.