زیتون: تغییر خطر مشی سیاسی حسن روحانی بعد از انتخابات اردیبهشت ماه امسال همچنان یکی از بحثهای رایج عرصه سیاسی کشور است. تقی رحمانی فعال سیاسی ملی-مذهبی، معتقد است در شرایط حاضر باید به جای انتقاد صرف از رییس جمهور، به تحلیل شرایط کلی که به این تغییر منجرشده٬ پرداخت.
به نظر او در کنار صلاحدیدهای شخصی که این تغییر مشی را برای حسن روحانی رقم زده، باید نگاهی هم به عملکرد اصلاح طلبان در قبال دولت و همچنین در برابر اقتدارگرایان داشت.
این فعال سیاسی تحول طلب، اعتقاد دارد رویکرد اصلاح طلبان در مورد دولت اعتدال، مطالبهمحوری صرف است؛ در حالی که آنها باید برای تحقق مطالبات مدنی، نقش «خاکریز» را هم برای دولت ایفا کنند.
تقی رحمانی در این گفتگوی مفصل توضیح می دهد، چرا نبود استراتژی مشخص هم از سوی اصلاح طلبان و هم از سوی دولت اعتدال و البته جامعه مدنی، یک «شرایط ماسیدگی سیاسی» را برای کشور رقم زده و چگونه باید از این وضعیت فارغ شد؟
آقای رحمانی٬ آیا گردش به راست حسن روحانی بعد از انتخابات ۹۶ را قبول دارید؟
من عبارت گردش به راست را برای روحانی نمی پسندم. روحانی هیچ وقت ادعای اصلاحطلبی نداشته است. شاید او میخواهد جایگاهی میان هاشمی و ناطق نوری داشته باشد. او البته احتمالا میخواهد پس از پایان دوران ریاست جمهوری خود، جایگاهی محکمتر از هاشمی و ناطقنوری و البته خاتمی را در حاکمیت برای خود حفظ کند.
برای رسیدن به این هدف٬ رییسجمهور تلاش میکند بلوکی از راست سنتی از جمله طیف علیلاریجانی از گروههایی مثل جامعه روحانیت مبارز و جامعه اسلامی مهندسین و البته خود حزباعتدال و توسعه را که به همین طیف تعلق دارد به عنوان پشتیبان خود بسازد.
اصلاحطلبان یک بازی دو سره را آغاز کردند که در یک بخش از سپاه و سیاستهای خامنهای حمایت میکنند و از طرف دیگر مدام مطالبات خود را از روحانی میخواهند
در عین حال البته روحانی با آوردن «واعظی» میخواهد نارضایتی رهبر جمهوری اسلامی از وارد کردن طیف کارگزاران سازندگی به دفتر ریاست جمهوری را جبران کند. در واقع واعظی شاید قرار است که در میانه جهانگیری با بیت آقای خامنهای نقش بازی کند.
ضمن آن که در طول تاریخ روسای جمهوری اسلامی ایران، بیشتر این افراد در دور دوم فعالیت، با رهبر این نظام به اختلافاتی رسیدند. خود آقای خامنهای در دور دوم ریاست جمهوری بر سر موضوع تعیین نخست وزیر دولت با آقای خمینی مشکل پیدا کرد.
سرنوشت ریاست جمهوری آقای خاتمی هم در دور دوم به همین وضع شد و آقای هاشمی هم دقیقا همین تجربه را تکرار کرد. حسن روحانی دوست ندارد چنین موقعیتی برای خودش ایجاد شود.
شاید دلیل دیگر این موقعیتی که آقای روحانی برای خود انتخاب کرده امید او برای جانشینی آقای خامنهای است چون فکر میکند رهبر فعلی برای تعیین جانشین خود شبیه سلسله بنی امیه عمل نمیکند و شخصا به تعیین رهبر بعد از خود دست نمیزند.
اصلاح طلبان و اعتدالیون برای هر چه نزدیکتر شدن به بیت آقای خامنهای با هم مسابقه گذاشته اند و نه نزدیک شدن به هم برای پیشبرد مطالبات مردمی
در کنار تمام این مسائل٬ روحانی از اصلاحطلبان هم سیگنالهای خوبی دریافت نمیکند. اصلاحطلبان به عنوان نیروهای اصلی حامی روحانی در شرایط حاضر به شدت چندتکه شدهاند و بخش زیادی از آنها به جای پشتیبانی از او برای به دست گرفتن پست و مقام در حال وارد کردن فشار به رییسجمهور هستند. حتی همان موضع گیری آقای بهزاد نبوی که اعلام می کنند ما اصلاح طلبان از روحانی پست و مقام نمیخواهیم هم از روی ضعف انجام شده است.
اصلاح طلبان مدام از این حرف میزنند که ما به آقای روحانی رای دادیم و در مقابل آن توقعاتی داریم؛ در حالی که رای آنها به روحانی، رای سلبی و از روی ناچاری بود. آنها برای پیشبرد مطالبات و البته حمایت از دولت در برابر اقتدارگرایان هیچ برنامه خاصی ندارند.
از میان کل فراکسیون امید در مجلس، تنها دو نفر هستند که مطالبات مردم را پیگیری کرده و انتقاد خود را نسبت به شرایط مطرح میکنند.
بازی دو سره اصلاحطلبان
اصلاحطلبان یک بازی دو سره را آغاز کردند که در یک بخش از سپاه و سیاستهای خامنهای حمایت میکنند و از طرف دیگر مدام مطالبات خود را از روحانی میخواهند. در حالی که اصلاحطلبان باید برای تسریع حرکت دولت در عملی کردن مطالبات در صف جلو روحانی قرار گیرند؛ نمی شود روحانی را هول داد اما خود هزینهای ندهند.
با همه اینها در تحلیل نهایی نمیتوان از این نکته صرف نظر کرد که انتخاب روحانی و کنار زدن رییسی نوعی امید دوباره بخشیدن به جامعه مدنی بود و باید قدر این موقعیت را دانست و تلاش کرد که امید زنده بماند.جلو گیری از سرعت فاجعه بود که ب رسر ایران اوار شده است.
شما گفتید آقای روحانی می خواهد با برخی سیاستها به راست سنتی نزدیک شود ولی برخی دیگر از تحلیلگران معتقدند رییس جمهور با تشکیل یک کابینه امنیتی از جمله در وزارتخانههای علوم و ارتباطات، و جا به جایی خانم مولاوردی که مورد علاقه تندروها نیست از پست معاونت زنان، و البته نزدیک شدن ظریف به عنوان وزیر خارجه به سپاه در حال عملیسازی تمایلات تندروهاست. این منتقدان میگویند این وضع برای آینده کشور خطرناک است. از جمله این که شاید خطر جنگ را برای ایران تقویت کند. نظر شما چیست؟
روحانی هیچ وقت ادعای اصلاح طلبی نداشته است. از آن سو برخی تحولات را اگر بررسی کنیم می بینیم که ایشان به عملی سازی وعدهها بی توجه نیست.
روحانی می خواهد تقابل دور اول را به تعامل تبدیل کند. در همین مساله توقیف دو روزه روزنامه کیهان هم که برای اولین بار روی داد ما این مساله را میبینیم. اینها نشان دهنده این است که لابی ها در کار است .
ببینید در صورتی رییس جمهور میتواند از رهبر امتیاز بگیرد و مقابل خواستهای او بایستد که یک سری خاکریزهایی برای آسان کردن شرایط او مهیا باشد.
اصلاح طلبان و اعتدالیون برای نزدیکی به «بیت» مسابقه گذاشته اند
ما الان میبینیم که اصلاح طلبان فقط از روحانی انتظار دارند که در برابر رایی که دادند تمام وعدهها محقق شوند. در حالی که آنها باید نقش همان خاکریزها را هم برای روحانی بازی کنند تا موضع جامعه مدنی را در برابر بیت رهبری تقویت کرده و از آن طریق کار را برای رییس جمهور آسان کنند.
آقای روحانی اگر بخواهد به تنهایی با رهبر در بیفتد هم باید هزینه های بسیار سنگین بدهد و هم این که در همین ساختار سیاسی و حقوقی نمیتواند در این مقابله کامیاب شود.
در دوره اصلاحات هم دولت آقای خاتمی، جنبش دانشجویی و اصلاح طلبان و جامعه مدنی را پشت سر خود داشت. گروه ملی مذهبیها علیرغم بسیاری انتقادها از خاتمی، به خاطر پیروزی پروژه اصلاحات، خودش را به خاکریز اصلاحات تبدیل کرده بود؛ به گونهای که هر وقت اقتدارگرایان میخواستند جریان اصلاحات را مورد هدف قرار دهند به ملی_مذهبی ها اتهامزنی میکردند و آنها را دستگیر می کردند.
در این ماسیدگی شرایط که ما در آن گیر کردهایم باید یک تحلیل درست از توازن قوای سیاسی داشته باشیم. به این نکته هم باید توجه کرد که در صورت یکدست شدن حاکمیت، شرایط به ضرر جامعه مدنی پیش خواهد رفت.
برد اصلی جامعه مدنی در پیروزی آقای روحانی، جلوگیری از برنده شدن آقای رییسی بود. این پیروزی سلبی است نه اثباتی . پس دایره عملش هم معلوم است
اصلاح طلبان باید از حرکتهای مدنی از جمله تشکلهای معلمان، کارگران، زنان و دیگر نهادهای مدنی برای تقویت موضع خود در برابر خواست آقای خامنهای دفاع کنند؛ در حالی که شما به هیچ وجه چنین حالتی را شاهد نیستید. ۹۰ نماینده مجلس در زمان رأی گیریها دقیقا معلوم نیست که مطامع چه گروهی را سرلوحه کار خود قرار میدهند.
اصلاح طلبان و اعتدالیون برای هر چه نزدیکتر شدن به بیت آقای خامنهای با هم مسابقه گذاشته اند و نه نزدیک شدن به هم برای پیشبرد مطالبات مردمی. برای نمونه نگاه کنید به برخی انتصابهای آقای نجفی در شهرداری تهران. در چنین شرایطی مشخص است که روحانی هم ترجیح میدهد برای جلو رفتن کار دولت خود و هم برای تضمین آینده سیاسی شخصی، آقای خامنهای را عصبانی نکند.
بنابراین، موضوع گردش به راست روحانی نیست؛ مساله گردش به سمت به آقای خامنهای از طرف تمام نیروهای سیاسی اعتدالی و اصلاح طلب است. باید دید این راهبرد درست است یا نه.
در عین حال آیا قبول ندارید که روحانی می توانست فارغ از عملکرد اصلاح طلبان به انتخاب کابینه ای مناسب تر از این ترکیبی در حال حاضر درست کرده تهیه کند؟
ببینید چند نکته را در نظر بگیرید. نکته اول این که برخی از همین کسانی که امروز از کابینه روحانی انتقاد می کنند در دوره اصلاحات با این که در ابتدا از خاتمی حمایت کردند در ادامه شعار عبور از خاتمی را سر دادند! قبل از این که به پرسشها در زمینه کابینه روحانی بپردازید باید به این سوال پاسخ دهید که چرا آقای خاتمی در دوره ریاست جمهوری خودشان، انتخابات مجلس هفتم را با آن سطح گسترده رد صلاحیت ها برگزار کرد؟! یا چرا آقای خاتمی لوایح دو قلو را درباره اختیارات ریاست جمهوری به مجلس ارائه داد ولی در ادامه از پیشبرد آن عقب نشست؟! اصلاح طلبان حتی شعار خروج از حاکمیت هم دادند ولی هیچ گاه چنین اتفاقی نیفتاد.
همان تحلیلی که درباره علمکرد آقای خاتمی در دوره اصلاحات می توان داشت باید درباره آقای روحانی هم به کار برد.
سیاست «صبر و انتظار» برای جامعه مدنی یک فاجعه است. این منش باعث میشود که شما مدام منتظر عمل قدرتمندان باشید و ابتکار عمل را از دست بدهید
این یک واقعیت است که درون ساختار نظام هیچ کس نمیتواند به اصول آزادیخواهانه وفادار بماند. چون برآیند توازن قوا به آنها این اجازه را نمیدهد. عملکرد جناح خودی هم در ساختن رفتار طرف مقابل موثر است.
مثلا اقتدارگرایان در دوره اصلاحات، وقتی تمام عقب نشینیهایی را که گفتم دیدند، یاد گرفتند که دایره عمل جناح اصلاح طلب در همین حد است و استراتژیهای متناسب با آن را طرح ریزی کردند.
بازگردیم به سوال شما یعنی انتخاب اعضای کابینه از سوی آقای روحانی. کابینه روسای جمهور هم از برآیند توازن قوا ساخته می شود. حتی در خود نتیجه انتخابات سال ۹۲ هم به خوبی ما تاثیر توازن قوا را می بینیم. در انتخابات سال ۹۲ آقای هاشمی رد صلاحیت شد، به خاتمی و دیگر اصلاح طلبان مجوز حضور ندادند و هر دو اینها توصیه میکنند به فردی رای بدهید که در میان این نامزدها بیشترین نزدیکی را به اصول اصلاحطلبان دارد و آن کسی نبود جز آقای روحانی.
بنابراین من هیچ وقت توهمی درباره روحانی و برنامههای او نداشتم و حتی در همان زمان انتخابات هم هیچ گاه درباره بسیاری شعارهای هیجان انگیز او هیجان زده نشدم. برد اصلی جامعه مدنی در پیروزی آقای روحانی، جلوگیری از برنده شدن آقای رییسی بود. این پیروزی سلبی است نه اثباتی . پس دایره عملش هم معلوم است.
البته این به این معنا نیست که من خواستهها و انتقادهای خود را از روحانی نداشته باشم ولی از طرف دیگر این را هم می دانم که وقتی همان خاکریز اول که همان اصلاح طلبان هستند برای دفاع از دولت فعال نیست چه انتظاری میتوانیم داشته باشیم؟!
حمایت من از رای دادن به روحانی، بر اساس یک نگاه سلبی بود تا شیب تند جامعه را به سمت یک وضع خطرناک، کندتر کنیم.
ماسیدگی شرایط در نبود استراتژی
بر اساس همین نگاه سلبی برای کندتر کردن حرکت جامعه به سمت شرایط خطرناک٬ آیا با این وضعیت به آینده امیدوار هستید؟
من به صبوری و تلاش و امید برای نتیجه اعتقاد دارم و نه سیاست صبر و انتظار. برای این ما به یک همفکری و راهبرد نیاز داریم که از دولت به دست نمیآید. این راهبرد باید با همفکری متفکران و جامعه مدنی به دست آید. جامعه مدنی تا به حال با روی کار آوردن روحانی یک گام به پیش رفته است. در شرایط حاضر ما به یک «ماسیدگی» دچار شده ایم که برای برون رفت از آن باید راهکاری را پیدا کرد.
جامعه ما در رای دهی خود یک سیاست مطالبه محوری را در پیش گرفته است و گروه و فردی را که به آن مطالبات نزدیک تر باشد بر کرسی قدرت می نشاند.
امروز ما در ایران شاهد یک صف بندی سیاسی جدیدی هستیم. از سویی آقای روحانی میخواهد جایگاهی میان آقای ناطق نوری و هاشمی بیابد و از سوی دیگر رابطه او با «کارگزاران سازندگی» دقیقا معلوم نیست. ضمن آن که در عرصه خارجی هم آقای روحانی با آقای خامنه ای اختلاف دارد که خود این اختلاف هم به شدت مهم است.
از سوی دیگر نیز تکلیف اصلاح طلبان با حکومت و خود دولت مشخص نیست. همه این ها آن ماسیدگی را درست کرده که از آن صحبت کردم.
من به جای پیشبینی آینده می خواهم توصیه کنم که جامعه مدنی سیاست «صبوری و تلاش امید برای نتیجه» را در دستور کار خود قرار دهد. سیاست «صبر و انتظار» برای جامعه مدنی یک فاجعه است. این منش باعث میشود که شما مدام منتظر عمل قدرتمندان باشید و ابتکار عمل را از دست بدهید.
به صورت مصداقی در عرصه سیاست داخلی با مساله حصر، زندانیان سیاسی و فضای امنیتی رو به رو هستیم. شما فکر می کنید با این بضاعتی که اصلاح طلبان درون و بیرون قدرت دارند باید برای حل این مسائل چه کنند؟
در مورد «حصر»، رفتار آقای روحانی در حال پیشبرد برنامه باخت جامعه مدنی و برد آقای خامنهای است؛ خنثی سازی تاثیر سیاسی و مدنی محصوران و بیرون آوردن آرام آنها از این وضعیت، برنامه اوست. اگر حصر به محدودیت فزاینده تبدیل شود این برد -برد نیست. اما محصوران در برابر این سیاست فعلا مقاومت کرده اند.
آیا فقط دولت را در این زمینه مسئول می دانید؟
اصلاح طلبان هم دارند چنین ادبیاتی را دنبال می کنند. مدام میشنویم که فلان نماینده مجلس میگوید که محصوران را آزاد کنید؛ آنها هیچ خطری برای نظام ندارند و مردم را به خیابان نمیکشند. در این شرایط البته من امید خاصی به تغییر کوتاه مدت شرایط سیاسی ندارم. حرف من این است که باید با تحلیل توازن قوای سیاسی، به تعیین استراتژی پرداخت. اصلاح طلبان و جامعه مدنی بعد از ضربه سال ۸۸ و فشاری که تحمل کردند هیچ استراتژی مشخصی جز مقاومت سلبی در برابر فشارها ندارند.
برای نمونه در همین قضیه «حصر» این سیاست اشتباهی است که از رهبران سیاسی محصور ما یک سری افراد بی خطر آرام بسازیم. این سه فرد کسانی هستند که هیچ گاه از قانون اساسی عبور نکردند و خواستار عملی شدن بی کم و کاست اصول آن هم هستند.
نه جامعه می تواند از دولت و انتخابات طلاق بگیرد و نه اصلاح طلبان فرصت این را دارند که درباره میزان حمایت مردم از خود دچار توهم شوند
بر اساس همین نگاه در انتخابات ریاست جمهوری نامزد شدند و در ادامه به یک سرمایه اجتماعی تبدیل شدند که صدایشان در جامعه پژواک دارد. آنها باید این اجازه را داشته باشند که در شرایط آزاد، سپاه و بیت خامنهای و خود روحانی را هم نقد کنند.
اما اگر بازگردیم به سوال قبلی شما که اصلاح طلبان در برخورد با بحران های خاص سیاسی موجود چه کاری می توانند انجام دهند، من تنها این را میتوانم بگویم که اصلاحطلبان نمیتوانند بدون نقد سپاه و آقای خامنهای تنها از روحانی بخواهند خودش را در صف اول مقابله با اقتدارگرایان قرار دهد. این رویکرد نه تنها در قضیه حصر بلکه در کل فضای سیاسی داخلی هم مصداق دارد.
وقتی خود اصلاحطلبان گاهی حتی شدیدتر از روحانی بر «بی خطر» بودن محصوران و غیرسیاسی کردن جایگاه آنها تاکید می کنند نمی توان از روحانی انتظار داشت، موسوی، کروبی و خانم رهنورد را با تاکید بر همان منش سیاسی از حصر خارج کند.
فرستادن مکرر پیام نزدیکی به سپاه و «بیت» از سوی اصلاح طلبان نمی تواند با برداشته شدن «فضای امنیتی» هماهنگ باشد.
ما برداشته شدن فضای امنیتی را برای چه چیزی جز پاسداری از آزادی نقد می خواهیم؟! مساله این است که حتی همین نگاه محافظه کارانه اصلاح طلبان به مسلله حصر هم ناشی از بیبرنامگی و نبود استراتژی است.
همین موضوع هم به بلاتکلیفی طیفهای سیاسی در برابر هم که قبلا تشریح کردم باز می گردد که به نظر من برای خروج از این وضعیت ما دستکم به یک سال زمان نیاز داریم تا به انتخابات مجلس آینده برسیم.
به نظر من این نامتعین بودن استراتژی دستکم تا زمان انتخابات مجلس ادامه مییابد. اما تا آن زمان نیروهای سیاسی درون و بیرون حاکمیت باید در چارچوب گفتگو به یک استراتژی واحد درباره وضع جاری کشور دست یابند.
جامعه مدنی در تدوین این استراتژی باید این را بداند که میتواند از دولت منتخب خود انتقاد کند اما نمیتواند به کل از آن طلاق بگیرد. چون زمین بازی او برای عملیسازی مطالبات، تنگ و محدود است.
از آن سو نیز با توجه به همین زمین بازی محدود، اصلاح طلبان نباید رای سلبی مردم و نه گفتن آنها به اقتدارگرایان را رأی اعتماد ایجابی به خود ارزیابی کنند. جامعه ما در رای دهی خود یک سیاست مطالبه محوری را در پیش گرفته است و گروه و فردی را که به آن مطالبات نزدیک تر باشد بر کرسی قدرت می نشاند.
این جامعه با هیچ فردی نه عقد اخوت بسته و نه پیمان دشمنی امضا کرده است. همین مردم آقای هاشمی را که در دهه شصت و هفتاد، آن کارنامه سیاسی و اقتصادی را از خود به جای گذاشت، با آن شکوه تشییع می کنند٬اما هاشمی کارنامه تاریخی هم دارد که بررسی ان هنوز شرع نشده است.
بنابراین نه جامعه می تواند از دولت و انتخابات طلاق بگیرد و نه اصلاح طلبان فرصت این را دارند که درباره میزان حمایت مردم از خود دچار توهم شوند. این توهم جامعه را نسبت به تغییر دچار دلسردی میکند؛ آنچنان که در انتخابات سال ۸۴ و کاهش مشارکت مردم٬ این ناامیدی از عملکرد اصلاح طلبان را شاهد بودیم. جامعه ما در نبود نیروهای سیاسی دیگر راهی جز رای دادن به جناح اصلاح طلب ندارند.
در تدوین استراتژی، اصلاح طلبان باید علاوه بر تعین بخشی به رابطه خود با دولت روحانی و آقای خامنه ای و سپاه، ارتباط با مردم را هم شفاف سازند