طاهر احمدزاده هِرَوی درگذشت. یکی از مسلمانان شیعه مذهب، ملیگرا، ظلمستیز و آرمانخواه. با نظر به گذشته ایشان مشاهده میشود برای وی پیکار با ستم در هر شکلی که باشد، بر هر نوع تعلق خاطر دیگر، در اولویت بوده است. از ایشان به عنوان یک نماد ملی میتوان نام برد زیرا ظلمستیزی پایهای برای ورود به جهان معرفت و پیشرفت بشریت در هر مرتبهای تواند بود.
طاهر احمدزاده یکی دیگر از سرمایههای ملیِ مردم ایران، از نادر مردانی که نه به تهدید جای خالی میکرد و نه به تطمیع در اشغال منصب، کوششی داشت. مذهب عقلانی را به جای مذهب روایتی پذیرا بود و به عقل آدمی در پذیرش یا عدم پذیرش مذهب حرمت مینمود.
طاهر احمدزاده در کسوت فرزند، گردانی از آزادگان و ستم ستیزان به اجتماع ارزانی داشت(مسعود، مجید، مجتبی و مستوره). برای حذف ظلم، باوری انقلابی داشت اما انقلاب را با شورش و هرجومرج اشتباه نمیگرفت. قاطعیت انقلابی را با خشونت به نام انقلاب خلط نمیکرد، معرفت انسانی را به بهانه وفاداری به عقیده دینی ذبح نمیکرد و به همین دلایل از همان ابتدا در مقابل نوکیسگان پیدا شده در قدرت از منافع مردم و حتی دشمنان سابق دفاع میکرد. در هیچ موردی به مردم دستور نمیداد بلکه از مردم خواهش میکرد.
ذهنی مشوش و انباشته از کینه نداشت که ذهنی نظاممند، سرشار از امید به آینده و شادی در رفتار با دیگران داشت. از فقر فضیلت نمیساخت که تنعم را برای همگان میخواست و با چنین فضائلی چطور میتوانست با ستمگرانی حقیر بیامیزد که نتواست، پس مغضوب تازه درباری شدگانِ انقلابی نما گردید، و رنجِ نه گفتن به آنچه هست را به جان خرید، تا با عشق به آنچه باید باشد، زیستی پیشه کند نه آنطور که بایسته است، آنطور که شایسته است. پس مسافری شد از جمله مسافران «زیست برتر» در پهنه ایران زمین.
استاد طاهر در پیکار با نمادهای استبداد، استعمار و استثمار مهارت داشت از همین روی یا متحد شما در پیکار ضداستبدادی بود یا ضداستعماری یا ضداستثماری پس شما از خانه ایشان بدون اتحاد و همدلی با دست خالی بیرون نمیآمدید. شاید یکی از ویژگیهای ایشان که حاصل تجارب نسل وی بود، ایجاد هماهنگی بین این سه تشخص مبارزاتی( ضدیت با استبداد، استعمار و استثمار بطور همزمان) با یکدیگر بود، یعنی عدم ابتلا به تناقض ایده و رفتار به خاطر دغدغه یکی از آن سه نماد را داشتن و مبتلا به دیگری بودن.
اینکه چگونه فهم باید کرد علیه استعمار بودن را، بدون آنکه دچار استبداد شد و چگونه میتوان برای شکست استبداد تلاش کرد، بدون نیازمند شدن به یاریِ استعمار و چطور میتوان به حذف استثمار پرداخت بدون بازتولید استبداد، همان مهارتی بود که باید از نسل مصدق میآموخت که به خوبی آموخت تا ما نیز از او بیاموزیم.
احمدزاده از جمله متشخصهایی بود که بضاعتی چشمگیر برای اتصال بین نیروهای جبهه ملی و ملیگرایان مذهبی داشت و از جمله سایر نیروهای دموکراسیخواه و عدالتگرا. وی تعلق خاطر خود به مذهب را هیچگاه مخفی نمیکرد و آنچه تفاسیر پویا از مذهب مینامید را چراغی میدید برای هماهنگی بین شعائر مذهبی با تمامیِ خواستهای آرمانگرایانه بشری جهت تحقق عدالت و دوری از خرافه و خشونت.
در باب تأثیرات و خدمات ایشان به جنبش آزادیخواهی و عدالتخواهی میتوان به یک واکاویِ تاریخی پرداخت ولی به اختصار، ایشان نمادی آموختنی بود از آرمانخواهی در عین مردمداری و آن مردمدوستی که، آرمان را برای مردم میخواست نه مردم را برای آرمان و بدون هیچ طلبی از مردم برای آنچه که به دلِ خود انجام داده بود با هر درجهای از مشقت. به این اعتبار طاهراحمدزاده به شهروندی ملی بدل شد که میتوان از وی به عنوان یک فخر ملی یاد کرد.
یادش همیشه گرامی باد و طریقش در معرفت و مردمداری پایدار