راز توفیق پیامبر اسلام را شعرای فارسیزبان بیش از دیگران دریافتهاند. به این بیت درخشان شیخنا سعدی شیرازی دقت فرمایید: یتیمی که ناکرده قرآن درست/ کتبخانه هفت ملت بشست. در روزگار مدرن، با وجود این همه پول و امکانات و اینترنت و رسانه، حرفهای ما تا دم در اتاقمان هم نمیرسد و حتی نزدیکانمان صدایمان را نمیشنوند؛ بشنوند هم به آن اعتنایی ندارند. به اقتضای کار روزنامه، هر روز مطبوعات را که انباشته از یادداشت و خبرند میبینم. سایتها را هم که چیزی نمانده محتویاتشان سرریز شود، سر میزنم و خط و ربطشان را پی میگیرم. گاهی به مناسبت، خبرها و گزارشهای خارجی را نیز دنبال میکنم.
حجم خبرها و نوشتهها و گفتهها و یافتهها و بافتهها آنقدر زیاد است که اگر بگویم به عدد انفاس خلایقند، مبالغه نکردهام. اقبالمان بلند بوده که کامپیوتر فراگیر شده و کاغذ و قلم را از میان برده وگرنه برای ثبت تولیدات فکری، فرهنگی روزانه مجبور میشدیم درختها را قلم کنیم و دریاها را مرکب و برگها را کاغذ. که البته کفاف نمیدهند. با این همه اما صدینود گفتهها و حرفها در حکم نوشتههای روی یخند و هنوز به ته نرسیده بخار میشوند و از بین میروند. گویی مینویسیم برای اینکه نخوانند و میگوییم برای اینکه نشنوند. شبیه یک بازی فراگیر است که ظاهری جدی دارد لیکن باطنش شوخی است و مطلقا دوام ندارد… اما هزار و چهارصد سال پیش، در شهری کوچک، محصور در بیابانی بزرگ، مردی تنها و نسبتا گوشهگیر از غار حرا بیرون آمد و کلماتی بر زبان آورد که دنیا را زیر و رو کرد و هنوز هم طنینش به گوش میرسد و وجودمان را زیر و زبر میکند: قولوا لا اله الا الله تفلحوا. بر سر همین کلمه توحید، با او جنگیدند، دندانش را شکستند، دیوانه و ساحرش نامیدند، برای کشتنش نقشهها کشیدند، پول خرج کردند، شمشیر زدند، دسیسه کردند تا صدایش را در همان شبه جزیره خفه کنند و جلوی گسترشش را بگیرند، اما نتوانستند؛ چراغی را که ایزد برفروزد/ هرآنکس پف کند ریشش بسوزد. خیلیها معتقدند که اسلام را زور شمشیر فراگیر کرد و از ایران تا آندلس در سایه سیوف عربی و از ترس اقتدار و تعصب قومی، قبیلهای، متدین به دین اسلام شدند. قدرت و قوت شمشیر را نمیشود منکر شد. در همین روزگار مدرن هم عمده کارهای بشر متمدن با زور اسلحه پیش میرود. ممکن است کسی با زور «تسلیم» شود اما «مسلمانی» آداب و اقتضائاتی دارد که جز به طیبخاطر و با ذوق و شوق حاصل نمیشود. با زور و بنا به مصلحت میشود معاویه و عمروعاص شد و با ریاکاری میشود خود را جانشین پیامبر نامید و بر مسند قدرت و ثروت تکیه زد، اما در ذهن و ضمیر سعدی و مولوی و ابنسینا نشانههای بینی هست که گواهی میدهد این بزرگواران به حقیقت لفظ «محمدی» شدهاند که برای حفظ ظاهر بگذارید خیلی مختصر به گزارشهایی از صدر اسلام اشاره کنم و در این مجال مختصر بعضی نکتهها را یادآور شوم. پیامبر اسلام را تا قبل از نبوت امین مینامیدند. دلیلشان این بود که او امانتدار است و محال است در امانت کسی- ولو امانت دشمن خونیاش- خیانت کند. در چشم قریش محمد راستگو بود و در هیچ برههای کسی از او دروغ نشنیده بود. پیامبر اسلام چه قبل از نبوت و چه بعد از نبوت غیبت نکردند و به کسی تهمت نزدند. حتی به خاندان ابوسفیان تهمت نزدند. در رفتار و گفتار با ادبترین مرد قریش بیتردید محمد مصطفی بود و لذا وقتی فرمود «انی بعثت لاتمم مکارمالاخلاق»، کسی نبود که این ادعا را زیر سوال ببرد. برای همین نخستین گروهی که به پیامبر گرویدند راستگویان و باادبها و با اخلاقها بودند. اباذر غفاری آنقدر راستگو بود که حتی در مواقع خطر زبان به دروغ نمیچرخاند. امروز درجه اهمیت این فضایل اخلاقی در چشم ما پایین آمده و به جای اینکه راز توفیق پیامبر را در همین نکات ریز جستوجو کنیم دنبال مسائل پیچیده میگردیم. اگر نعوذبالله پیامبر اسلام مستبد به رای بودند و دیگران را محترم نمیشمردند و با فقرا به نیکی و ادب رفتار نمیکردند و در گفتار و کردار خویش پاس عقل را نمیداشتند بیتردید عقلای عالم هم در برابر ایشان سر خم نمیکردند. مخالفت پیامبر با بتپرستی هم ریشههای عدالتطلبانه داشته و کانونهای قدرت و ثروت مشرکین را به مخاطره میانداخته. در همان صدر اسلام فهرست کنید ببینید چه کسانی با شنیدن آوای توحید مسلمان شدند و چه کسانی روبهروی پیامبر ایستادند و به روی چون ماه آن بزرگوار شمشیر کشیدند. نخستین صحابه پیامبر فقرایی بودند که از ظلم و جور اشراف قریش به ستوه آمده بودند و از دست ستمگران مشرک طاقتشان طاق شده بود. اینکه میبینید بلال حبشی تا مقام موذن خاص پیامبر ارتقاء مییابد دلیلش همین است که بردگان و بندگان و مستضعفین عالم در لاالهالاالله صدای رهایی و رستگاری خود را میشنیدند. در فتوحات هم شعار «برادری و برابری» چندین برابر سیوف غازیان تازه مسلمان نفوذ داشت و به گوش جانها خوش مینشست…
امروز خیلیها معتقدند برای پاک کردن دین خدا از خرافات و برای پرهیز از جعلیات باید به صدر اسلام رجوع کنیم و صدای توحید را مجددا از سرچشمه بشنویم. شخصا بر این باور نیستم که باید به صدر اسلام رجوع کرد. دین خدا در روزگار ما قدرت و قوتی دارد که بیبدیل است و کارهایی میتواند بکند که دیگری نمیتواند. معذلک بازخوانی پیام اسلام در صدر به ما میفهماند که قدرت و ارزش دین خدا در چه کلماتی بوده است. به همین تعبیر رحمهللعالمین توجه کنید. خداوند پیامبرش را رحمتی برای عالمیان میخواند. ایضا خداوند خودش را به نامهای رحمن و رحیم میخواند. ظاهرا رحمن اسم خاص است و عربها با آن آشنا بودهاند. اسلام، مسیحیان و یهودیان را محترم میشمرد و انبیاء سلف و شریعت ایشان را تایید میکند. حتی پیامبر اسلام با ایرانیان بر سر مهر است و در ملاقات با سلمان به تصریح مردان سرزمین پارس را میستاید. پیامبر قبل از بعثت در پیمانی عضویت داشتند که به «حلفالفضول» مشهور بود. چیزی که این پیمان را در چشم اعراب محترم میکرد آداب فتوت و فداکاری بود. همین چیزی که بعدها تغییر شکل داد و به جوانمردی مشهور شد. حرفم را خلاصه کنم. چیزی که پیامبر را پیامبر کرد و باعث شد تا بزرگان و خردمندان و جوانمردان گردن به طاعتش بگذارند و در زمره پیروانش قرار گیرند همین اخلاق و متانت و بزرگواری و ادب و مهربانی او بود. تصریح آیه قرآن است که لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم. میفرماید رنجهای شما بر پیامبر گران میآید…
در ابتدا عرض کردم که شعرای فارسی زبان بخشی از حقیقت توفیق محمد مصطفی را دریافتهاند. باید مجالی بیابیم و اغلب این اشعار حکمتآمیز را بازخوانی کنیم. عجالتا بگذارید با چند بیت از مثنوی شریف مولانا یادداشتم را تمام کنم: مصطفی را وعده کرد الطاف حق/گر بمیری تو نمیرد این سبق/ من کتاب و معجزت را رافعم/ بیش و کم کن را ز قرآن مانعم/ من تو را اندر دو عالم حافظم/ طانعان را از حدیثت رافضم… من مناره پر کنم آفاق را/ کور گردانم دو چشم عاق را/ ای رسول ما تو جادو نیستی/ صادقی هم خرقه موسیستی/ هست قرآن مر تو را همچون عصا/ کفرها را درکشد چون اژدها… آنچنان کرد و از آن افزون که گفت/ او بخفت و بخت و اقبالش نخفت.
منبع: روزنامه شرق