مقدمه
ماهیت نقش پیامبر در مسألۀ وحی و فاعلیت وجود مقدس پیامبر اسلام در فرآیند وحی مسأله ای که از دیرباز مورد توجه متکلمان مسلمان از یکسو و مستشرقان و اسلام پژوهان از سوی دیگر بوده است. در این باب نظریههای متعدد مطرح شده و متکلمان برای پیامبر گرامی اسلام بعضاً و ایشان را تنها واسطهای منفعل و صرفاً انتقال دهندۀ پیام تصویر کرده، برخی دیگر نیز با قول به فاعلیت تام و تمام پیامبر وی را متدخل و متصرف در محتوای وحی و تنها دریافتکنندۀ مضمون پیغام الهی تصویر کردهاند. بعضی دیگر با ارائۀ خوانشی ویژه از فاعلیت، در نهایت تا بدانجا پیش رفتهاند که «عدم انفعال پیامبر» و «فاعلیت رسول در مسألۀ وحی» را مستلزم تولید مضمون و محتوا و الفاظ وحی توسط شخص ایشان آنهم بهواسطۀ مکانیسمی خاص به نام رؤیا دانستهاند، تا بهواسطۀ این خوانش هم از «رسول منفعل به رسول فعال» عبور کرده باشند. رسول ِ فعال حاضر در این نظریه البته بشری است خطاپذیر و بالتبع گویندهای ممکنالخطا!
مقدمۀ منطقی هر دو نظریۀ اخیر بر این اساس ضمنی استوار است که «فاعلیت پیامبر در فرآیند وحی» تنها در «تولید محتوا توسط شخص پیامبر» محصور شود، حال آنکه اساساً این حصر و در واقع تکلف معنایی بهلحاظ خارجی دقیق نیست. نوشتار پیش رو تلاشی است برای ارائۀ تصویری تازه از فاعلیت رسول گرامی اسلام صلیالله علیه و آله وسلم در مسألۀ وحی بدون نیاز به تکلف برخلاف قاعده و صفرا فزا. بر این اساس آنچه در پی آورده خواهد شد، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هم نقطۀ عزیمت، مبدأ، محور، دلیل و موجد وحی است وهم مقصد وحی الهی. حقیقتجویی، پرسشگری و اندیشۀ پیامبر علت ایجاد وحی است و به این معنا «فاعل»در فرآیند وحی و هم او و وجود مقدس و قلب مبارکش مهبط وحی و کلام الهی است.
جویندۀ چالاک؛ شورانگیز افلاک
جان آدامز از بنیانگذاران آمریکای مدرن در سال ۱۷۷۶ میلادی در رساله «تأملاتی در باب حکومت”» توصیفی از پیامبر اسلام به دست میدهد که حاکی از ضرورت توجه به این بعد مهم از شخصیت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است. وی در این رساله پیامبر اسلام را «هوشیار حقیقتجو» معرفی میکند و وی را در شمار اندیشمندان تأثیرگذاری همچون کنفسیوس، زرتشت و سقراط توصیف می نماید.
در آیینۀ اندیشۀ مسلمانان علی الآغلب تنها از یک محمد میتوان نشان گرفت؛ محمد ِ ایمانبخش. پیامبری که نزدیک به چهارده قرن قبل در شبه جزیرۀ عربستان ظهور کرد؛ رهاوردش برای انسانیت ایمان و معنویتی بود که در دیانتی به نام «اسلام”» تجلی یافت و مهمترین رسالت و مأموریتش را نشر این ایمان تازه معرفی کرد.
تصویری که از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم در این آینه انعکاس مییابد، لاجرم مسلمانان را در محضر پیامبری بیزمان و نه فراتر از زمان مینشاند. این پیامبر بیزمان، همچنان در ناخودآگاه مسلمانان همان تازگی معنوی اسلام قرون اولی وه همان سادگی مأموریت نشر رسالت را تداعی میکند و ناخودآگاه آنان را به بازسازی همان دوران اولیۀ ظهور اسلام فرامیخواند. از این منظر بیراهه نیست اگر میبینیم داعیهداران احیای اسلام در عصر حاضر همزمان ویا حتی پیش از پای فشاری بر احیای اسلام، بر احیای جاهلیت اصرار میورزند. تکرار واژهای به نام “«جاهلیت مدرن» در حقیقت مقدمۀ ضمنی احیای اسلام قلمداد میشود تا بسان عصر ظهور پیامبر، احیای اسلام و بهطور خاص عنصر «ایمان» برای زدودن این جاهلیت موجه و محقق شود. ایمان اندیشی و توجه بیش از اندازه به عنصر ایمان در میان وجوه گوناگون شخصیت پیامبر اسلام زمینهساز این نگاه تکبعدی و در پی آن درک تک محصولی از فراورده های روحی پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم است.
محمد ایمانبخش البته پیامبری متأخر بر پیامبر دغدغهمند و دغدغهآفرین و اندیشهبخش است. واین وجه از اندیشهگی محمد است که شوربختانه در پس نگاه تقلیلگرایانه به شخصیت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم و توجه یکطرفه به ایمانبخشی ِ صرف ِاو مستور و مهجور میماند. عبور از محمد ایمان بخش وو ورود به ساحت اندیشهگی شخصیت پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه وآله و سلم نیازمند نظر کردن به فراورده های روحی این بزرگمرد تاریخ بشریت از منظری بیرون از دایرۀ ایمان است. اینچنین عبوری نیازمند آن است که قرآن و وحی مستقیم الهی و سخن گفتن خداوند با پیامبرش را علاوه بر عنصر ایمان قلبی پیامبر، محصول دغدغههای فکری و بعد اندیشهگی شخصیت پیامبر نیز بدانیم. محمد هستیاندیش، مصطفای تکلیفاندیش و احمد اخلاق اندیش سه ذهن رسولاند که در یک قالب کالبد نفس میکشند؛ از محیط تأثیر میپذیرند و در تلاشاند تا برآن مؤثر واقع شوند. انعکاس این سه ذهن و سه نوع از دغدغه را در محتوای قرآن و وحی میتوان یافت، آنچنانکه متکلمان و فقها و علمای اخلاق از دیربار همواره بر وجود این سه دسته از آیات در قرآن کریم تأکید ورزیده و هریک عهدهدار تبیین پارهای از این آیات بوده اند.
بر این مبنا واجد مقام نبوت شدن فیالواقع مستلزم رسیدن به این سطح اندیشهگی و دغدغهمندی است؛ وحی الهی هم پاسخی است به این دلمشغولیها و بشریت هم محظوظ به حظی عظیم در آگاهی یافتن به محتوای این پرسش و پاسخهای میان خدا و پیامبر عظیمالشأن. در این نگاه وحی و قرآن، پاسخ پرسشهای محمد صلی الله علیه وآله وسلم است و قرآن را باید گفتگونامۀ خدا و محمد دانست، گفتگویی که نقطۀ عزیمتش ذهن دغدغهمند، پرسشگر و چالاک پیامبر است، آنچنانکه خداوند تبارک و تعالی در قرآنکریم خطاب به پیامبرش میفرماید: «وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنى»: « و تو را فقیر یافت، بىنیازت نمود.» (۸:الضحی)
امام صادق علیهالسلام در تفسیر این آیه میفرماید: وَ وَجَدَکَ عائِلًا فَأَغْنى بالوحی فلا تسأل عن شیء أحدا. پس تو را بهواسطۀ وحی بینیاز ساخت و تو (بعد از این بینیازی بهواسطۀ وحی) از احدی دربارۀ چیزی نمیپرسی.(تفسیر قمی – ج۲ -ص ۴۲۷).
امام ششم شیعیان در اینجا از فاعلیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در وجه ایجادی وحی سخن میگوید وفی الواقع برهانی «لمی» در باب علت ایجاد وحی سخن میگوید. وجه مشترک اندیشهگیها ودغدغهمندیهای پیامبر آنچنانکه پیشتر از جان آدامز نقل شد، البته «حقیقتجویی» است. وحی الهی هم پاسخی به این دغدغهها و آن حقیقتجوییست. در این زبان پیامبر خود هم دغدغهمند است و هم دغدغهساز. آتشافکندن در خرمن جهل و رکود فکری و پرسشانگیزی مطلوب حق تعالی است وم محمد صلیالله علیه وآله وسلم هم دغدغهمند است و هم دغدغهساز و وحی هم پاسخی است الهی به این پرسشگری و حقیقتجویی. پیامبر هم دریافتکننده و هم به اشتراک گذارندۀ آن پاسخهای وحیانی و الهی است. مولوی از معدود عارفانی است که به این قرائت از فاعلیت پیامبر در امر وحی پرده بر میدارد و میگوید:
پس سرى که مغز آن افلاک بود / اندر آخر خواجهى لولاک بود
جلالالدین بلخی در این بیت راز نهایی پشت پردۀ وحی و به تعبیر او سر افلاک را وجود خواجۀ لولاک یعنی شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم میداند(اشاره به حدیث لولاک لما خلقت الافلاک). به تعبیر دیگر وجود مقدس خاتم النبیین همانگونه که بنابر حدیث قدسی لولاک لما خلقت الافلاک، دلیل آفرینش افلاک و هستی بوده است، همو هم هم دلیل وحی و به نظر اولی موجد آن بوده است.
بر این قاعده، پیامبر در امر وحی فاعلیتی برتر، مؤثرتر و فراتر از ایجاد محتوای وحی مییابد؛ چرا که اینبار وجود و عدم وحی به وجود محمد و بود و نبود محمد صلی الله علیه وآله وسلم (به تعبیر حدیث قدسی لولا ای او) گره زده میشود و البته چه فاعلیتی بالاتر و شریفتر از این و برتر از این همه از کیفیت «رحمه للعالمینی» پیامبر هم رازگشایی میشود. چه اوست که پرسشگریاش، دغدغهمندیاش و چالاکی جاناش منشأ وحی الهی می شود و بشریت برخوان ضیافتی مینشیند که فیالواقع محمد صلی الله علیه وآله و سلم آنرا گسترانده است.
پژواک این فاعلیت محمدی در خطاب قرآن به مؤمنان به روشنی به گوش میرسد، آنگگاه که خداوند رنج او بر مشقت مردمان را سبب بعثت ورسالت بیان میکند: « لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ.(التوبه:۱۲۸): یقیناً پیامبرى از جنس خودتان به سویتان آمد که به رنج و مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتیاق شدیدى به [هدایتِ] شما دارد، و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.»
به همین جهت هم هست که خداوند در وحی خود مصرانه بر واگویی این نکته که محور وحی شخص نبی و دغدغههای اوست اصرار میورزد و پرسشهای دیگر مخاطبان را در نسبت با دلمشغولیهای پیامبر سنجیده و در مقام ارائۀ پاسخ ویا عدمش بر میآید. توگ گویی به تعبیر مولوی:
مثنوی را چون تو مبدا بودهای / گر فزون گردد توش افزودهای
چون چنین خواهی خدا خواهد چنین / میدهد حق آرزوی متقین (مثنوی معنوی – دفتر چهارم)
مسائل آنگاه که در نسبت با پیامبر و شخصیت او و دغدغه هایش باشند با دقیقترین جزئیات بیان میشوند و آنگاه که اولویت فکری و ذهنی او نباشند و پای دیگرانی در میان باشد که به بلوغ فکری محمد صلی الله علیه وآله و سلم نرسیده باشند، لحن وحی رنگی دیگر به خود میگیرد و شنوندگان پاسخهایی چون «قل الروح من امر ربی» دریافت میدارند؛ تو گویی محمد زبان گویای دغدغههای خدا برای سعادت بشر است و پرسشهایی به جز پرسشهای محمد صلی الله علیه وآله وسلم از نگاه وحی تنها وتنها قدمزدن در وادی بیهوده گی است یا حداکثر به تن کردن لباسی از جنس قانون و معاملات روزمره. در این موارد هم صاحب وحی بهشدت بر جداکردن دغدغههای پیامبراز دغدغهها و دلمشغولیهای عموم مردم است. پرسشها واندیشههای پیامبر عمدتاً با سرآغاز «قل» مییابند اما پرسشهای مردمان «یسئلونک» را بر تارک دارند.
در این قرائت از فاعلیت پیامبر در وحی و نگاه به قرآن به عنوان گفتگونامۀ رسول و خالق، میتوان به این پرسش پاسخ گفت که چرا در این کتاب برخی آیات همچون تبت یدا ابی لهب وتب تا پایان آیات سورۀ مسد، ما انزلنا علیک القرآن لتشقی و غیره به خصوصیترین امور پیامبر پرداختهاند. در حقیقت این آیات محصول طبیعت وحیاند. وحی که اساساً محوراش شخص نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله والسلم و دغدغه های اوست و از این منظر وجود آیاتی اینچنینی بس طبیعی و بل ضروری است.
درکی اینچنینی از فاعلیت پیامبر در میدان وحی، پرده از اشکالی دیگر که بسیار از آن سخن رفته و میرود، بر میدارد؛ و آن اینکه چرا در قرآن به علومی همچون پزشکی، فضا و غیره پرداخته نشده است؟ اگر پیامبر تنها منفعل مطلق در فرآیند وحی دانسته شود و مبدأ وحی را خداوند بدانیم آنگاه باید به تکلف به این پرسش پاسخ گفت که چرا خداوند این امور را از ما دریغ داشته است؟! اما در این قرائت از وحی، پیامبر محور وحی است، فاعل است و آغازکنندۀ فرآیند وحی، پرسشها، دغدغهها و اندیشهگیهای اوست که از سوی خداوند پاسخ داده میشود و این امور خُرد دغدغه پیامبر در آن روزگار نبوده اند.
این بحث البته واجد ثمراتی دیگر نیز هست که در فرصتی دیگر بدان پرداخته خواهد شد.