بعضی از محققان ما چون دکتر داود فیرحی بر این باورند که عبور از اجتهاد فقهی اجتماعی (فقه سیاسی، اقتصادی، جزائی و …) که صاحب این قلم پیشنهاد میکند شدنی نیست و برای حکمرانی در کشوری چون ایران با سنّت دیرینه دینی اسلامی باید صبورانه و بهتدریج گونهای اجتهاد فقهی اجتماعی به وجود آوریم.
سخن من با این محققان این است که این چنین فقهی لاجرم باید بر گونهای مبانی کلامی قابل دفاع و معقول استوار گردد. اما چنانچه در کتاب نقد بنیادهای فقه و کلام آوردهام، به نظر من در عصر حاضر از چنین مبناهایی نمیتوان سخن گفت و آنها را مدلل ساخت.
اگر محققان ما معتقدند چنین مبناهایی وجود دارد بر آنها فرض است که آن مبانی را به صورت شفاف بیان کنند و مدلّل سازند تا کوششهای آنان درباب پردازش اجتهاد فقهی اجتماعی، استواری و استحکام خود را نشان دهد.
اصرار صاحب این قلم برای عبور از فقه اجتماعی از باب مصلحتاندیشی و یا باز کردن یک فضای انقلابی برای حکومتهای دموکراتیک در کشورهای اسلامی نیست. این اصرار بیش از هر چیز به این سبب است که هرچه فکر میکنم در عصر حاضر، مبناهای معقول و مدلّل برای چنان فقهی پیدا نمیکنم و بنابراین آن فقه، خودبخود منتفی میگردد و از صحنه بیرون میرود.
اگر منظور این باشد که چون روحانیّت و مرجعیّت در ایران ریشههای بسیار قوی دارد و بدون موافقت فقهی آنها امور سیاسی از پیش نمیرود، گونهای اجازه گرفتن و مشروع دینی ساختن لازم است. در این صورت حقیقت را فدای مصلحت کردهایم و چنین کاری عواقبی بس زیانبار و ندامتآور دارد.
منبع: وبسایت نویسنده