نوروز و گرامیداشت این سنت دیرین ملی، فرصت مناسبی است تا خاطرات مربوط به این زندان بسیار قدیمی شهر تهران که امروز آثاری از آن باقی نمانده است بازگو شود.
در بازداشت سال ۱۳۵۰ (۱۹مهرماه) که در ارتباط با کمک به زندانیان مجاهدین خلق همراه با مهندس سحابی و آقای هاشمی رفسنجانی رخ داد مراحل بازجوییها در زندان اوین صورت گرفت و پس از تشکیل پرونده همراه با برادرم آقای مهندس عبداله توسلی که در همین ارتباط بازداشت شده بود، به زندان قزل قلعه منتقل شدیم. آن سال زمستان بسیار سرد و پربرفی بود. در ایام نوروز سال ۱۳۵۱ با جمعی از زندانیان مجاهدین خلق و آقایان ربانی شیرازی، هاشمی رفسنجانی و مهندس سحابی با خانوادهها دیدار داشتیم. برای توصیف وضعیت این دیدارها معرفی موقعیت این زندان و برخی رخدادهای تاریخی بعدی شاید در اینجا خالی از لطف نباشد.
ملاقات با خانوادهها در محوطه حیات ورودی قزل قلعه که زمین خاکی بود بطور جمعی و ایستاده صورت میگرفت. در این ملاقاتها فرصتی بود که زندانی با سایر خانوادهها هم دیدار داشته باشند. من با خانم و گاهی با فرزندم احسان که آن موقع سه ساله بود و در آن فضا میدوید و بازی میکرد ملاقات داشتیم. گاهی ملاقات ما با مهندس سحابی همزمان میشد و فرصتی بود که با دکتر سحابی پدر ایشان هم دیدار داشته باشم. صدای گرم زنده یاد دکتر سحابی بهنگام خداحافظی هنوز در گوش من طنین دارد که میگفت : «والعاقبه للمتقین».
منظره ملاقات آقای هاشمی رفسنجانی با همسر و فرزندانشان، روی عبای ایشان که روی زمین خاکی پهن میکردند انجام میشد، مورد توجه همگان بود. میوه و شیرینی که خانوادهها میآوردند تحویل استوار ساقی میشد و پس از بازرسی به زندانیان تحویل میدادند. زندانیان مسلمان در اطاق بزرگ جنوبی با هم بودیم و برنامههای غذا و جلسات سخنرانی و کلاسهایمان با هم بود. در دو اطاق شمالی جمع زندانیان مارکسیست و دانشجویان نیز با هم زندگی میکردند.
زندانبان قزلقلعه استوار (ایوب) ساقی با قد بلند و لهجه غلیظ آذری بود. روحیه و مردانگی خاصی داشت. او برای زندانیانی که زیر شکنجه مقاومت میکردند احترام خاصی قائل بود و در مقابل زندانیانی که زیر شکنجه تحمل نمیکردند و اقرار میکردند همواره نگاه تحقیرآمیز داشت و میگفت : «تو که توان مقاومت نداری چرا چریک شدهای؟!» به همین مناسبت بعد از انقلاب با وساطت زندانیان با سابقه از جمله مرحوم داریوش فروهر از اعدام ساقی جلوگیری شد.
زندان قزلقلعه (قلعه سرخ) بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و تشکیل ساواک در سال ۱۳۳۵ در دوران ریاست تیمور بختیار بعلت تراکم زندانیان در زندان قدیمی قصر (امروز باغ موزه قصر) مورد استفاده قرار گرفت. این محل واقع در حاشیه ده امیرآباد در دوره قاجاریه جهت اقامت شبانه کاروانها مورد استفاده قرار میگرفت. قزلقلعه دیوارهای بلند گلی و سقف گنبدشکل و برج نگهبانی داشت. دو طرف حیاط وسط حدود ۵۰ سلول انفرادی قرار داشت که با پنجره کوچکی مشرف به حیاط از نور و هوا استفاده میکرد. از طریق این پنجره بود که زندانیان سلولهای انفرادی با زندانیان عمومی ارتباط برقرار میکردند. فراموش نمیکنم روزی که آقای صدر واثقی (حقوقدان متعهد) از این طریق با ما ارتباط برقرار میکرد و بخشی از حافظه تاریخی اوست که در دیدارها یادآوری میکنند. در وسط حیاط حوض نسبتاً بزرگ و درخت بید مجنونی بود که زندانیان خاطرات زیادی در کنار آنها داشتهاند. مرحوم آیتاله ربانی شیرازی در هوای سرد در این حوض آب تنی می کردند و در کنار این درخت صبحها ورزش میکردند و موجب تقویت روحیه جوانترها میشدند و فضای امید و مقاومت را در زندان تقویت میکردند. در قسمت شمالی دو اطاق و در قسمت جنوبی یک اطاق بزرگتر قرار داشت که این سه بند برای زندانیان عمومی استفاده میشد.
اما سرنوشت زندان قزل قلعه نیز خواندنی است. ظاهراً بعد از سال ۱۳۵۱ با توسعه زندان اوین دیگر از زندان قزل قلعه استفاده نشده است و شاید ما آخرین گروهی بودیم که در آنجا قبل از نهایی شدن حکم نگهداری شدیم. تعدادی از ما را ابتدا از قزلقلعه به زندان عشرتآباد و از آنجا به زندان کمیته مشترک (زندان توحید بعد از انقلاب و موزه عبرت امروز) و سپس به زندان قصر منتقل کردند که خاطرات آن قبلاً قلمی شده است.
آنچه در اینجا میخواهم ضرورتاً توضیح دهم سرنوشت این زندان است که در برخی از گزارشها آمده و با واقعیتها هماهنگ نیست و نیاز به توضیح اصلاحی دارد. در کتاب قزلقلعه ـ زندان سرخ پهلوی تألیف آقای یعقوب لطفی که در تاریخ ۱۳۹۱ توسط موزه عبرت ایران منتشر شده است آمده است: «پس از تعطیل زندان قزلقلعه در سال ۱۳۵۰ شمسی و سپس تخریب کامل توسط دولت موقت در سال ۱۳۶۰ (شهردار وقت تهران آقای توسلی)، این منطقه تبدیل به میدان میوهو ترهبار شد».(صفحه ۲۹)
اولاً : تا سال ۱۳۵۰ که ما در آن زندان بودیم هنوز قزلقلعه دایر بود. قاعدتاً در سال ۱۳۵۱ و یا بعد از آن این زندان تعطیل شده است.
ثانیاً : زندان قزلقلعه که در طرح اجرایی بزرگراه شهید گمنام (ادامه شرقی بزرگراه جلال آل احمد) واقع شده بود در سال ۱۳۵۷ (قبل از پیروزی انقلاب) تخریب شده بود. در بازدیدی که بنده بعد از پیروزی انقلاب از این محل داشتم بسیار متأسف شدم که دیگر بازسازی و حفظ سوابق تاریخی آن امکانپذیر نبود.
ثالثاً : دولت موقت تا آبان سال ۵۸ بوده و بنده نیز در دیماه سال ۱۳۵۹ مستعفی شده بودم و در سال ۱۳۶۰ شمسی در شهرداری تهران نبودم .
رابعاً : در راستای طرح راهبردی میدان میوه و ترهبار که بعد از پیروزی انقلاب در شهرداری تهران مطالعه و برنامهریزی شدبود. زمین میدان مادر میوه و ترهبار در شمال بزرگراه آزادگان شناسایی، انتخاب و محصور شد و در سالهای بعد طرح آن اجرا شد. میدانهای اقماری میدان میوه و ترهبار در محلات مختلف شهری برنامهریزی و تعدادی از آنها در طول سالهای ۵۸ و ۵۹ اجرا شد. یکی از این میادین میوه و ترهبار اقماری در زمین باقیمانده از زندان قزلقلعه واقع در شمال بزرگراه شهید گمنام، غرب بزرگراه کردستان و شرق خیابان کارگر شمالی احداث شد و برای حفظ سوابق تاریخی بنام « میدان میوه و ترهبار قزلقلعه» نامگذاری شد. البته در سالهای اخیر نام آن به «میدان میوه و ترهبار جلال آل احمد» تغییر داده شده است. در اینجا لازم میدانم از آقای مهندس شیبانی (برادر آقای دکتر عباس شیبانی) که طرح معماری این میدان را با سبک معماری قدیمی و با نمای آجری تهیه و بر اجرای آن نظارت کردند بار دیگر تقدیر نمایم.
منبع: دو ماهنامه چشم انداز ایران شماره ۹۶ اسفند ماه ۱۳۹۴