در یادداشت قبلی خود با عنوان «زندهباد اصلاحات» به اختصار به میوههای شیرین و نوبرانه اصلاحات اشاره شد و دلایل خود را برای سیر شهروندان جامعه ایران به تفکر اصلاحگرایانه را ذکر نمودم. در این نوشتار نیز قصد بر آن است که به آفتهایی که به سرعت نهال نوپای اصلاحات را در بر گرفت، اشاره کنم که اگر آن آفتها به درستی شناسایی نشود، با توجه به شرایط حاد امنیتی، سیاسی و اقتصادی ایران امروز و نیز خاورمیانه، قریبالوقوع بودن بحرانهای متعدد که میتواند به نبود ما منجر شود، دور از انتظار نیست.
در یادداشت پیشین به این نکته مهم اشاره شد که بروز اصلاحات شرایط را برای باز شدن دهانها و روان شدن قلمها مهیا کرد و آن گشایش باعث شد همهی آن کاستیهایی که طی یک دهه و اندی به اقشار و گروههای مختلف ایران وارد شده بود و خسارات جبرانناپذیری به آنان تحمیل کرده بود را در معرض دید افکار عمومی قرار دهد.
کاستیهایی که طرحکنندگان، به دنبال پاسخی برای آن بودند و به طبع، اولین مرجعی که به پاسخگویی دعوت میشد، شخص رییسجمهور بود و انگشتها یکی پس از دیگری به سمت او گرفته میشد. البته نگارنده بر این عقیده است که جریان راست افراطی نیز از سمتگیری انگشتان اشاره به سمت محمد خاتمی استقبال میکرد زیرا آنان، دولتی بودند که با طرح شعار توسعه سیاسی باعث شدند بسیاری از موضوعات و مسایلی که در سایه فشارهای امنیتی به خفا رانده میشد را به عرصه عمومی کشانده و آن حرفهای مگو، در ستون اصلی نشریات اصلاحطلبان جای گرفته و جامعه شهری و به خصوص دانشجویان را مخاطب خود قرار داده بود.
به هر ترتیب همه آنها که فضای باز سیاسی را علیه منافع خود میدانستند دست به کار فجایعی چون قتلهای زنجیرهای، حادثه دلخراش ۱۸ تیر، بستن فلهای مطبوعات، بازداشت و اعدام فعالین قومی، بازداشت جمع کثیری از فعالان ملی مذهبی، بازداشت پی در پی فعالین جنبش زنان و به تعطیلی کشاندن کمپین یک میلیون امضا و … شدند.
البته موارد ذکر شده، بحرانهای دانه درشت راست افراطی علیه مردم و دولت اصلاحات بود و بحرانهای دیگر هم، هر ۹ روز یک بار گریبان مردم و دولت اصلاحات را میگرفت.
شکستخوردگان انتخابات ۷۶ نیز بیکار ننشسته بودند. آنها با تمرکز بر بحرانآفرینی به کار خود ادامه دادند و معترضین افراطی نیز خاتمی را به بیعرضهگی متهم میکردند. شرایط حیرتآوری بود. راستها توپ را به زمین دولت اصلاحات میانداختند و سیاسیون افراطی نیز در همین زمین بازی میکردند و پاسهای جانانه به بحرانآفرینان میدادند، یک پاس از این ور و یک پاس از آن ور.
در آن شرایط نیز جامعه آنچنان تحت تاثیر شوکهای وارده قرار داشت که از نکته مهمی که همان حفظ دولت اصلاحات بود، غافل شده بود. جامعه مدنی آرام آرام در غفلتی عمیق فرو رفت و متوجه نبود که دولت اصلاحات از دل چه سالهای خاکستری بیرون آمده و آن نهال نو پا چگونه و با چه تمهیداتی باید مورد مراقبت قرار میگرفت. بسیاری از شهروندان به سرعت فراموش کردند که برای به دست آوردن فضای باز سیاسی و داشتن رییس جمهوری با پیشینهای پاک و شخصیتی عاری از هر گونه فساد و داشتن افقهای دید روشن، چقدر خون دل خورده و چقدر آن را آرزو کرده بودند.
این چیزی بود که اصلا به آن اندیشیده نشده بود و اگر صداهایی چنین نکاتی را نجوا میکرد آن چنان در مظان اتهام به محافظهکاری و عافیتطلبی قرار میگرفت که به سرعت آن صداها به حاشیه رانده میشد. صداهای افراطی از طریق بیانگیزه کردن جامعه مدنی به دولت اصلاحات، بدون اینکه خود بدانند به کمک بحرانآفرینان آمده بود. خاتمی و دولت او روز به روز تنهاتر میشد و این تنهایی به چشم نکتهبین هیچکس نمیآمد.
صداهای افراطی بر طبلی میکوبیدند که صدای مهیب آن بعد از پایان ریاست جمهوری محمد خاتمی به گوش رسید و آن صدای مهیب همان روی کار آمدن محمود احمدینژاد بود. احمدینژاد با تخریب مشی صلحطلبانه در روابط بینالملل، زمینه را برای تخریب بنیانهای اقتصادی ایران نیز فراهم کرد. واحدهای تولیدی نه یکی پس از دیگری که صدها واحد تولیدی در فواصلی کوتاه به تعطیلی کشانده شدند و فقر و بیکاری و نیز اعتیاد ایران را در خود فرو برد.
ناگفته نماند که سیاسیون افراطی در تمام دوران ریاست جمهوری محمود احمدینژاد از بروز چنین پدیدهای نالیدند؛ ولی هرگز میزان سهم خود در بروز آن را اعلام نکردند و هرگز از ارایه تحلیلهای غلط و پیشبینیهای حیرتآور از مردم عذرخواهی نکردند و کاستیهای خود و عدم شناخت درست واقعیتهای ایران را پشت مجسمه تنومند «پدر خوانده» پنهان کردند و همه چیز را به گردن او انداختند و آرام در گوشهای به نظاره نشستند.
نکته محوری این نوشتار تاکید بر این مهم دارد که بیرون آمدن پدیدهی تخریبگری چون محمود احمدینژاد از دل دوران اصلاحات، مبنی بر چند نکته کلیدی است:
الف ـ بیانگیزگی و پراکنده شدن جامعه مدنی از اطراف دولت اصلاحات که مهمترین خواست بحرانآفرینان نیز بود، مهمترین عامل بروز پدیدهای به نام محمود احمدینژاد بود.
ب ـ در روزهای بحران در پی بحران، اپوزیسیون به طور عام، فاقد برنامهی مشخص بود و کنشگر اصلی آن روزها؛ جریانات بحرانزا بودند و اپوزیسیون دچار برخوردهای واکنشی شده بود و تحت تاثیر صداهای اپوزیسیون افراطی، قدرت به دست گرفتن ابتکار عمل را نداشت.
ج ـ اشتباه بزرگ اصلاحطلبان نیز امتناع از برقراری ارتباط و گفتگو با جریانات اپوزیسیون بود که البته این شیوه، به خواست و تاکید جریان راست بود و اصلاحطلبان نیز براین باور بودند که دوری از اپوزیسیون به ثبات بیشتر آنان میانجامد، در حالی که شاید یکی از ضربات موثر به جریان اصلاحطلبی نیز از همین گسست نشات گرفت؛ چنان که ارتباط و گفتوگوی مستمر با جریانات اپوزیسیون میتوانست فضای مفاهمه، همدلی و همراهی بیشتری را برای دولت اصلاحات به ارمغان آورد.
کلام آخر
امروز که در میانهی خرابیهای دو دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد دست و پا میزنیم، چنانکه کارشناسان اقتصادی، ویرانیهای آن را با ویرانیهای جنگ هشت ساله ایران و عراق مقایسه میکنند، در شرایطی که خاورمیانه در یکی از بحرانیترین شرایط سیاسی و امنیتی قرار دارد، در شرایطی که پدیدهی نابهنگامی به نام داعش در کشورهای همسایهمان خانه کرده، استارت بحرانآفرینی با اعلام جرم علیه شهیندخت مولاوردی، معاون رییسجمهور در امور زنان زده شده است.
در روزهایی که دولت ایران توافق سیاسی مهمی را با دولتهای غربی به انجام رسانده و جامعه قصد دارد به سمت ثبات و آرامش سیر کند، بحرانآفرینان مترصد آنانند که با برهم زدن توافق ژنو، ایران را به شرایط تحریم برگردانند و ماهی خود را از آبهای گلآلود بگیرند.
در چنین شرایطی فقط یک جامعه مدنی قوی، آگاه و هوشیار است که میتواند برای حفظ داشتههای خود برنامهریزی کند و نگذارد اشتباهات گذشته تکرار شود، همانطور که وجود جامعه مدنی قوی در کشور تونس، مانع متلاشی شدن آن کشور شد. لازم به ذکر است که در صورت تکرار اشتباهات گذشته و به حاشیه راندن جامعه مدنی و بیبرنامگی فعالین سیاسی، قطع یک رابطه گفتوگویی بین دولت و شهروندان شرایط را برای بازگشت محمود احمدینژاد مهیا میکند. وی مجددا در حال آماده کردن خود برای خدمت کردن به مردمانی است که از اشتباهات گذشته درسهای لازم را نگرفته باشند.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…