۱-جنبشهای اجتماعی حاصل حیث التفاتی جمعی عامیتهایی هستند که در مقابل ساختارهایی قد علم میکنند که خود آن ساختارها روزی به مثابه حیث التفاتی عاملهای برسازنده دیگری شکل گرفتهاند.
به دیگر سخن، جنبش اجتماعیِ امروز، یک ضد جنبش علیه جنبش اجتماعی دیروز است که علیه ساختار برآمده از آن جنبش اجتماعی دیروز به یک سوبژکتیویته جمعی دسته یافته است.
سوبژکتیویته جمعی امروز اما با اعتبار زدایی از گفتار مشروعیت بخش و مسلط ساختار آغاز میشود و چنین اعتبارزدایی گام نخست و شرط لازم برای جنبش اجتماعی است.در واقع این نظام دانایی و گفتار جدید است که با مشروعیتزدایی از ساختار و اعتبارزدایی از گزارههای بنیادین آن راه را برای کنش جمعی و حیث التفاتی جمعی و اساسا زیست و عاملیت جمعی میگشاید. این همان چیزی است که جامعهشناسان در تحلیل جنبشهای اجتماعی کلاسیک از آن با عنوان مولفه ایدئولوژی یاد میکردند.
شرط دوم تکوین جنبشهای اجتماعی کلاسیک اما مولفه نارضایتی عمومی و عدم امکان پاسخگویی ساختار به مطالبات و نیازهای جدید جامعه است؛ نیازهایی که در هرم مازلو از نیازهای معطوف به بقا شروع میشود و تا نیازهای معطوف به فرهنگ و اخلاق نیز پیش میرود.
اما شرط سوم در جنبشهای اجتماعی کلاسیک مولفه رهبری-سازماندهی است. بر این مبنا باید بر بستر نارضایتی عمومی و خلاهای ساختار باید یک ایدئولوژی رهایی بخش شکل گیرد و سپس آن ایدئولوژی به عنوان عنصر انگیزاننده توسط یک سازماندهی در میان جامعه توزیع شود و آنگاه رهبری فرهمندی ظهور کند بر راس آن سازماندهی بایستد تا یک جنبش اجتماعی به وجود آید.
۲-جهانی شدن اگر چه جهان آفاقی آدمیان را کوچک و کوچک تر ساخت و از آن کره بیکران ، دهکده ای بیش باقی نگذاشت اما جهان انفسی آدمیان را بدان سان بزرگ و بزرگتر ساخت که از عصر جهانی شدن، مانوئل کاستلز به عصر اطلاعات تعبیر کرد.
اما آنچه از جهان جهانی شده، عصر اطلاعات ساخت هنگامه ارتباطات بود و عصر رسانه! عصر رسانه در بادی امر تولیدکنندگان پیامها، گفتارها و اخبارها را قادر ساخت تا مخاطبین خود را در دورترین فواصل فیزیکی نیز بیابند و تاثیر و آنگاه اراده خود را بر آنان مسلط سازند.
بدینسان رسانههای جریان اصلی پدید آمدند و کلان روایتها را شکل دادند. کلان روایت ها اگرچه مهمترین خصلتشان وجه هژمونیکشان بود و برساخت اراده های جمعی مبتنی بر صنعت فرهنگ، اما به همان اندازه که هژمونی طلب بودند مجبور به رفتار مسئولانه در قبال جهان واقع نیز بودند، چه مدعی آن بودند که انعکاس و بازتاباننده جهان بیرونی هستند.
اما عصر ارتباطات متاخر جهان اجتماعی را با امری مواجه ساخت به نام شبکههای اجتماعی. شبکههای اجتماعی اگرچه توانستند از صنعت فرهنگ هژمونیزدایی کنند و امیدهایی را بر تحقق «دیالوگ به مثابه رهایی» بیافرینند اما در نهایت خود به صنعت فرهنگ جدیدی تبدیل شدند که نهتنها نتوانستند از رسانه هژمونیزدایی کنند بلکه ویژگی رفتار مسئولانه رسانههای جریان اصلی را نیز به کناری نهادند تا جاییکه مفهومی بنام «فیکنیوز» هم در کنار آنها شکل گرفت.
فیکنیوز تعهدی به حقیقت ندارد. مسئولیتی در قبال مفاهیم بنیادین اجتماعی چون نظم، قانون، مدارا و همزیستی حس نمیکند و به راحتی در خدمت اهداف سیاستمداران و جنگ قدرتشان قرار میگیرد.
فیکنیوز گرچه در ادبیات جامعه شناختی مفهوم نسبتا جدید است اما تا بدین جای کار، توانمند ظاهر شده و توانسته است دست کم در واپسین انتخابات ریاستجمهوری قدرتمندترین کشور جهان، کسی را روانه کاخ سفید کند که در نگاه اول بهنظر میرسید با هیچ معیاری توانایی راه یافتن به کاخ سفید را نخواهد داشت.
فیک نیوز ابزار امر سیاسی به منحطترین شکل ممکن است که نه تنها خود تودهزده شده و از برج لیبرال دموکراسی سقوط کرده، بلکه برای بسیج توده از گفتن دروغ نیز ابایی ندارد.
فیک نیوز شناسنامه ندارد. دروغ میپراکند و مسئولیت دروغگوییاش را نیز بر عهده نمیگیرد به همینخاطر عموما نویسندگان و عواملش ترجیح میدهند در سایهای تاریک پناه گیرند مبادا مجبور به پاسخگویی در قبال محتوای تولید شدهشان شوند و اگر هم احیانا شناسایی شوند باز هم با توسل به کارکرد دروغ تلاش میکنند تا به تاریکخانه خویش بازگردند!
۳- جنبشهای اجتماعی جدید اما برای تکوین نه بدان مولفه سازماندهی و رهبری نیازمند هستند و نه به پادگفتارهای رهایی بخش و استعلایی که مدعای بازتاب و روایت حقیقت را داشته باشد؛ تنها شورانگیز بودنش کفایت میکند. حتی به مولفه نارضایتی عمومی نیز نیاز چندانی نیست چرا که آن را نیز میتوان با فیکنیوز بوجود آورد! در این میان اما مسئله چگونگی برساخت آن آگاهی یا شبهآگاهی جمعی است که عامل های منفرد را در کنار هم جمع آورد؟
در عصر ماقبل ارتباطات این وظیفه دشوار بر عهده مولفه سازماندهی بود تا با متقاعد کردن تکتک آن اتمهای دور از یکدیگر و جمعکردن آنها دور هم بتواند جنبش اجتماعی شکل دهد اما در عصر ارتباطات آن آگاهی یا شبهآگاهی جمعی به راحتی توسط رسانه شکل میگیرد ؛ لذا دیگر برای جنبشهای اجتماعی نیازی به عنصر سازماندهنده یا رهبری که کارکرد کلاسیک احزاب و سندیکاها بود، باقی نمانده است.
در عصر پساجدید به آسانی با ابزار رسانه میتوان نارضایتی عمومی تولید کرد؛ حتی با فیکنیوزها گفتار شورانگیز برساخت و تودهها را سازماندهی کرد تا یکشبه بتوان ره صدساله رفت و پدیدهای چون بهار عربی را در تاریخ جهان ثبت کرد. بهاری که برگهای واپسین خزان آن هنوز پس از قریب به یک دهه از لیبی و سوریه زدوده نشده است.
فیکنیوز اما بدون تعهد به حقیقت ، قانون ، مدارا و خشونت پرهیزی؛ بی هیچ ابایی از تعقیب کیفری به واسطه نامشخص بودن منبع تولید محتوا، در واقع از تمام امکان های رسانه برای شکل دادن به جنبشهای اجتماعی برخوردار است، بیآنکه مسئولیتپذیری و شفافیت رسانه را داشته باشد.
فیکنیوز کافی است بتواند خوب دروغ بگوید و به اندازه کافی دروغهای بزرگ بگوید تا شبهآگاهی شورانگیز در جامعه پدید آورد که آنقدر شورانگیز باشد که بتواند اتمهای دور افتاده را کنار هم جمع کند و اراده خود را در راستای هدفی مشخص به آنان تسری دهد. فیک نیوز نه ترسی از دعوت به خشونت دارد نه از نفرتپراکنی و نژادپرستی! نه از تخریب زیرساخت های سیاسی-اجتماعی میترسد و نه دغدغه مصالح عمومی جامعه را دارد و این از فیکنیوز و موجآفرینیهایش امری بسیار مهلک میسازد.
راه مقابله با فیکنیوزها تشدید فیلترینگ و بستن شبکههای اجتماعی نیست؛ چه چنین امری در جهان امروز نه ممکن و مقدور است و نه مطلوب. راه مقابله با فیکنیوز، بسط ارزشهای دموکراتیک چون آزادی بیان، دولت قانون، حق انتخابکردن و انتخابشدن و نهایتا توانمند ساختن رسانههای جریان اصلی در مقابل آن است. این رسانه است که شبه رسانه را از میدان به در میکند نه فیلترینگ و محدودسازی!