کسی که در خارج از کشور زندگی میکند، اخلاقا تا چه اندازه مجاز است که راهحلهای رادیکال برای مشکلات و مسائل ایران و اعمال پرهزینه برای مردم تجویز و تبلیغ کند؛ مثلا راههایی که صرفنظر از درستی و نادرستی آنها، متضمن فقر و بیماری و زندان و مرگ برای مردم داخل کشور است؟ مثلا حمایت از تحریمها، حمایت از مداخله نظامی خارجی در ایران، ترویج خشونت در اعتراضها، وقایع، درگیریهای داخلی و… . همه اینها چیزهایی است که منجر به انواع مشکلات برای افراد و ملت میشود. کسانی که در خارج از کشور زندگی میکنند، به دلیل دوری از سرزمین طبعا هیچیک از آثار و عوارض این مصائب را در زندگی روزمره خود نمیبینند. آنها در هر جایی که هستند، نه نتایج تحریم را میبینند، نه از کمبود دارو و غذا رنج خواهند برد، نه خطر زندان و انواع محرومیتهای مادی و معنوی را باید به جان بخرند. هر اتفاقی که در ایران بیفتد، هیچ تأثیری در زندگی آنها نخواهد گذاشت، مگر رنج دوری از وطن یا برخی دلتنگیها و نگرانیها برای نزدیکان، که این ملال هم بهمرور درمانپذیر است. در سالهای پس از انقلاب خیلیها به دلایل سیاسی یا کمی سیاسی، از کشور خارج شدند. بعضی زندگی عادی خود را در پیش گرفتند. بعضی هم در کنار زندگی روزمره به راه سیاست ادامه دادند. تا اینجا هیچ اشکالی نیست. این یک حق ذاتی برای هر شخصی است. اکثر این مهاجران برای گریز از سختیهایی مثل خطر زندان، محرومیتهای اجتماعی، بیکاری، احساس ناامنی و مانند اینها و برای بهرهمندی از زندگی آرام و مجال سخنگفتن و آزادی بیان یا تحصیل و تدریس علم، به راه غربت و مهاجرت رفتند. این هم کاملا انتخابی شخصی و مشروع و محترم است. انتخاب محل زندگی حق اساسی و تردیدناپذیر هر انسان است. آنها هم که در خارج از کشور، به کار سیاسی در مورد ایران میپردازند، از حق انسانی خود استفاده میکنند. تا اینجا هیچ خرده و انتقاد حقوقی یا اخلاقی قابل طرح نیست. مسئله از آنجا شروع میشود که برای آنچه بهعنوان حل مشکلات داخلی ایران مطرح میشود، عدهای از تحلیلگران یا فعالان سیاسی و مدنی مقیم خارج از کشور راهحلها یا رهنمودهایی میدهند و مردم را به آنها فرامیخوانند که تحقق آنها مستلزم تحمیل رنجها و مصیبتهای فراوانی برای ملت و آحاد مردم است.
مثلا تلاش برای ادامه تحریمها، تلاش برای افزایش فشارهای قدرتهای جهانی، بهویژه ایالات متحده علیه ایران تا مداخله نظامی در ایران، تشدید و توسعه منازعات خشن در داخل و… . اینها تماما وقایعی هستند که برای مردم و کشور موجب انواع مشکلات شدید مثل فقر گسترده و بیماری و بیکاری و زندان و آفات متعدد است. طبعا کسی که در خارج از کشور زندگی میکند و در صحت و امان بهسر میبرد، از این رنجها و مصائب لطمهای نخواهند دید. او زندگی خود را در بیرون از سرزمین خواهد داشت. نکته ظریف این است که اغلب فعالان سیاسی مقیم خارج از کشور، دقیقا برای گریز از همین مشکلات، مانند زندان و محرومیت و فقر و بیماری، از کشور رفتند یا ناگزیر از رفتن شدند؛ حال چرا گروهی از همین دسته افراد باید مردم را به چیزهایی تشویق و ترغیب کنند که میتواند حاصلش همین مواردی باشد و خودشان از آنها گریختند؟ از نظر این بخش از مهاجران، شاید کشور برای خلاصی از بحرانهایش، راهی جز عبور از چنین مسیرهای دردناکی را ندارد. همچنین فرض کنیم که تمام آن تحلیل و ترغیب و تشویقها به انجام کارهای پرخطر، باانگیزه حبّ وطن و عشق ملت و شیفتگی به ایران و ایرانی و دموکراسی و حقوقبشر و توسعه انجام میشود، چرا کسانی که به چنین راههایی میاندیشند و آن را میخواهند پیش ببرند تا به زعم خودشان ایران و ایرانی به راه سعادت افتد، خودشان به کشور نمیآیند؟ کسی که از هراس زندان یا محرومیت یا گرسنگی یا نداشتن آزادی بیان، خود را ناگزیر از رفتن از وطن دیده است، با کدام مجوز اخلاقی خود را مجاز میداند مردمان را به همان راهی بکشاند و به همان عواقبی دعوت کند که خود از آنها گریخته است. چنین شیوهای اخلاقی نیست که آدم جایی در امن و آرامش بنشیند و برای چیزهایی که خودش میپندارد، دیگران را به سختی و صعوبت و حتی مرگ ترغیب کند و دیگران را، بیآنکه خود آسیبی ببیند، به سختیهای جانکاه و خانهسوز دعوت کند؟ شرط صداقت آن است که آنچه برای خود نمیپسندی، برای دیگران هم نپسند و بالعکس. اینها میتوانند مثل ۸۰میلیون جمعیت کشور در همین مملکت بمانند و آنوقت هرچه خواستند بگویند و اگر حساب هزینهدادن هست، در کنار مردم هزینهاش را بدهند و اگر بهره داشت، بهرهاش را ببرند. اما چنین نمیکنند.
منبع: روزنامه شرق