سال ۲۰۱۸ در حالی فرا رسید که خیزشهای متعدد گوشه گوشه ایران را فرا گرفت تا آنجا که بالغ بر ۸۰ شهر دستخوش این خیزش شدند. به رغم این تکثر، انبوه تظاهرکنندگان هرگز به راهپیمایی میلیونی ۲۵ خرداد ۸۸ نرسید. مقایسهای بین آنچه به تازگی رخ داد و آنچه در سال ۸۸ اتفاق افتاد، درک درستی از ماهیت این رخداد اجتماعی به ما میدهد. افزون بر این، خیزش ۹۶ ژرفای خطای استراتژیک حاکمیت جمهوری اسلامی را نمایان میسازد که جنبش سبز را سرکوب کرد تا امروز گرفتار خیزشهای کور شود.
در ۲۵ خرداد ۸۸ جهان چنان نظم و انتظام یکدستی را در معترضان دید که جمعیتی بالغ بر سه میلیون نفر در پایتخت بدون آنکه شعاری بر زبان آوردند، نمایشی بیسابقه از یک راهپیمایی سراسر آرام را به نمایش گذاشتند؛ نمایشی که طی آن نه کلامی بر سر زبان این میلیونها انسان رانده شد و نه خونی از دماغ یک نفر ریخته. (بعد از ظهر آن روز در گوشه کنار شهر و نه در متن راهپیمایی درگیرهایی رخ داد که منجر به کشته شدن چند نفر شد).
طول این راهپیمایی به گونهای بود که یک سرش در میدان آزادی و سر دیگرش در میدان فردوسی بود. این خود گواهی است که چند میلیون نفر به فرمان یک نفر گوش به فرمان بودند.
مطالبه مردم در آن روز رأی دزیده شدهشان بود. اما، امروز مردم درد نان دارند. آن روز یک مطالبه سیاسی مطرح بود. امروز یک مطالبه بیشتر اقتصادی. مطالبه آن روز را رهبرانی (موسوی و کروبی) بود . خیزش امروز را هیچ فرماندهی نیست. آن روز اطاعت محض از دو لیدر برآمده از درون نظام و دلداده در گرو جمهوری اسلامی بود. اما، امروز لیدری دیده نمیشود و از خارج از کشور هم (مانند رضا پهلوی و مریم رجوی) هر یک در رقابتی پنهان با دیگری درصدد مصادره این خیزشها تا سرنگونی نظام هستند.
روشن است چه فاصله بسیاری است میان آنکه به دنبال رأی دزدیده خود در درون حاکمیت بود و آنکه اینک خواستار سرنگونی نظام است. اما، آیا خامنهای این تفاوت معنیدار را بین آنچه در ۸۸ رخ داد و آنچه اینک رخ می دهد، می فهمد؟
در آن راهپیمایی خاتمی و کروبی و موسوی حضور یافتند و از جمله بر پلاکاردها نوشته شده «شعار ما یک کلام، نخست وزیر امام». اما امروز برخی شعار های عبارتند از «رضا شاه روحت شاد». به رغم آنکه جنبش سبز در بستر نظام جمهوری اسلامی بود، اما خامنه ای آن را «هتک حرمت نظام » نامید. اینک او رویداد ۹۶ چه میتواند بنامد؟
در ۸۸ یک توصیه و یک جمله خشونتگرا از رهبران سبز به مردم تزریق نشد که هیچ؛ همواره بر خشونتپرهیز بودن جنبش سبز تاکید میشد. به رغم این، آیت الله خامنه ای ریشه های جنبش سبز را به امریکا و «انگلیس خبیث» پیوند زد.اما، اینک تولد خیزش ۹۶ از همان روز نخست با خشونتگرایی آغاز شده و هرچه بیشتر میگذرد بر شدت خشونت ها افزوده میشود. با وجود این، باز هم تلاشهایی صورت میگیرد که این خیزش را به خارج نسبت دهند همچنان که مذبوحانه جنبش ۸۸ را به خارج از کشور نسبت دادند و برای آن فیلم «قلاده های طلا» را ساختند.
اگر جنبش سبز سرکوب نمی شد
به شرحی که میدانیم جنبش سبز راه خود را در درون حاکمیت جمهوری اسلامی میجست. چه نشانی بهتر از این که اینک پس از ۷ سال از آن رویداد هم میرحسین موسوی و هم کروبی در رأی دادن در انتخابات ۹۶ مشارکت جستند. این خود گواهی است که آنان هنوز دلداده در گرو این نظام هستند. آنان نشان دادهاند که رفتارشان (برخلاف احمدی نژاد) ساختارشکنانه نبوده و نیست.
به رغم همه این شواهد، جنبش سبز به شدیدترین وجه سرکوب شد. حال فرض را بر این بگیریم که آن جنبش سرکوب نشده بود، آیا گشایش ها برای حال زار اقتصاد کشور از همان سال آغاز نمیشد؟ آیا جمهوری اسلامی امروز چنین غلیان خشم مردم گرسنه را میدید؟
آنچه امروز شاهد آنیم چیزی نیست جز دستپخت آیتالله خامنه ای. او مسئول تمامی این ویرانیهاست که بر مردم رفته است. روزی که محمود بهمنی رییس وقت بانک مرکزی در اوج تحریمها گفته بود که «شرایط کشور در شرایط شعب ابیطالب (اشاره به وضع وخیم اقتصادی) است» مگر این خامنه ای نبود که بلافاصله نهیب برآورد که «خیر. ما در شرایط بدر و خیبیرم».
اما، هم او هنگامی که تحریمهای فلجکننده، کشتی اقتصاد کشور را به گل نشاند حاضر شد که در برابر «شیطان بزرگ» دست به «نرمش قهرمانانه» بزند. هنوز از برجام کمر راست نکرده و سوریه به سامان نرسیده، در یمن ورود کرده است. مگر جز این است که جنگ همیشه و همه جا هزینهبر است. آیا غیر از این است که باید از حلقوم مردم گرسنه بزنند تا به جنگ در یمن و سوریه و عراق بپردازند.
میگفتند اگر در سوریه نجنگیم باید با داعش در مرزهایمان بجنگیم. حال چه پاسخ دارند که باید با مردم گرسنه و به جان آمده خودشان در گوشه گوشه شهرهای کشور رو در رو شوند.
از خیزش محدود ۷۸ در تهران تا ۸۸ خامنهای ۱۰ سال وقت داشت که به اصلاح امور بپردازد. اما چنین نکرد. از ۸۸ تا ۹۶ نیز او باز فرصت داشت به اصلاح امور بپردازد ولی نکرد. شعارهای پوچ و تهی درباره اقتصاد مقاومتی سر داد و به دنبال تنشزدایی با جهان نرفت تا راه تنفس برای اقتصاد ایران باز شود. برجام را «خسارت محض» خواند و راه را بر «تعامل سازنده» بست. نمونه بارزش را در تنش موجود با دولتهای عربی میتوان دید. آیا برآیند این همه تنش در داخل (مانند سرکوب جنبش سبز) و در خارج (مانند تنش با منطقه و جهان) چیزی جز شورش گرسنگان میتواند باشد؟
شورش گرسنگان ماهیتی متفاوت از هر جنبش مدنی دارد. در ۸۸ مردم می پرسیدند «رأی من کو؟» اما، از ۹۶ به بعد می پرسند “«نان من کو؟» برای شکم گرسنه و اقتصاد فلج چه راهی است جز اصلاح یا سرکوب. اینک توپ در زمین خامنهای است که میان اصلاح ریشهای یا سرکوب گسترده یکی را انتخاب کند.
اگر خامنهای راه دوم را برگزید نوشته سردار پاسدار حسین علایی را در ماجرا سقوط قذافی از یاد نبرد. علایی نوشت: «شیوه غلط برخورد قذافی در آرام سازی اعتراضات مردمی، بهترین بهانه را به آمریکا و ناتو داد که با استفاده از شورای امنیت سازمان ملل از این فرصت برای نابودی یکی [قذافی] از مخالفین سنتی خود استفاده کنند». سناریوی که امریکا و متحدان غربی اش برای فروپاشی حکومت قذافی به کار بستند عیناٌ در مورد جمهوری اسلامی نیز متصور است.