نارضایتی همه جا هست. نارضایتی سیاسی نیز در هر حکومتی هست. هیچ حکومتی هم برای همیشه نمانده است. ابهام اصلی بر سر ظهور تظاهرات نیست بلکه بر سر چرایی و تقدم و تاخر آنهاست. شاید یکی از تفاوتهای جوامع در حال توسعهای مثل ما با ممالک توسعهیافته همین باشد که آنها به راحتی تهدیدها را به فرصت بدل میکنند. به بیانی دیگر آنها هر انقلاب کوچک و بزرگ و پیدا و پنهانی را به اصلاح تبدیل می کنند اما ما در قبال هر دعوت به اصلاح کوچکی، از سر ناشیگری کاری می کنیم که به انقلابی بزرگ منجرشود.
در اتفاقات اخیر، ابتدا«پرسش» نقش اساسی را داشت. پرسش از فقر، بیکاری، پرداخت حقوق، پیگیری مطالبات، سپرده گذاری در موسسات و بسیاری پرسش های دیگر . با وجود این که این پرسشها در قالب تحصن قبلا روزهای زیادی اطراف مجلس شورا و جاهای دیگر ادامه داشت اما متاسفانه کسی یا کسانی به موقع به آنها پاسخ نداد. مردم هم وقتی دیدند حرف و فریادشان به جایی نمیرسد و گوشی نمیشنود، به لطف فضای مجازی، همدیگر را جار زدند و قرار گذاشتند و به تدریج در شهرهای مختلف، چیزی به نام « خیزش» آغازشد.
هنوز در مخیلهی این خیزش، جز اعادهی حق و حقوق و رفع فقر و بی عدالتی و فساد اداری نمیگنجید. آنها گرسنگان و دردمندانی بودند که از رهبری و مدیریت واحد بهرهمند نبودند و خوش نداشتند بیش از این دورمیز مذاکره و گفتگو بنشینند و تنها به یک اقدام قاطع و قانعکننده میاندیشدند.
با شدت گرفتن تظاهرات، طبیعی بود که برخی از مترصدان این روز و روزگار، دست به کار شوند و از این آب گلآلود ، ماهی بگیرند. لذا در این هیاهوی بدون رهبری که امکان شناخت دوست از دشمن وجود نداشت و با دخالت همان همراهان دلسوزنما، اتفاق تازه ای به نام « شورش» روی داد. شورشی که میرفت همه چیز را بهسان طوفانی در نوردد. از سیاست ضد سلطنتی و آرمان اسلامی و دستاوردهای این چهل سال بگیر تا اموال و دارایی عمومی در سطح شهرها. این نتیجهی ناخوشایند و ناخودآگاه، به علاوهی هجمه و حملهای که در رسانهها به جمع معترضان آغاز شد، موجب گردید تا حرف اصلی مردم در این میان گم شود. مردمی که بیشتر و پیشتر از بذر فقر کاشتن و فرق گذاشتن گلایه داشتند. بهزعم آنها در نظامی که دعوی دینی و اسلامی دارد، شایسته نیست هنگام تقسیم ثروت، بیعدالتی مضاعف پدید آید. بهطوری که یکی از فرط پرخوری، از دهانش برآید و یکی از فرط گرسنگی، جانش به لب آید. فقری که تداوم آن، قطعا چیزی جز فساد اخلاقی و اداری و اقتصادی نخواهد داشت.
ضمنا آنها از « فرق» نیز می نالیدند. از تقسیمبندی سلیقهای مردم به خودی و غیرخودی. از قایم شدن موذیانهی برخی زیر چتر ولایت، از مصادرهی انقلاب و رهبری به نفع مقاصد خویش، از اشغال پستها و سمتها توسط خود و بستگانشان، از فروکوفتن دیگران با برچسب های فتنه گرو بیبصیرت و اصلاحطلب و … و نمیدانستند که روزی آخر همین اصلاحطلبان که در نظرشان مردود و مذموم جلوه میکردند، به دادشان خواهند رسید. به راستی اگر همت و خدمت چهرههای شاخص اصلاحطلبی برای دعوت مردم به آرامش در این تظاهرات نبود آیا ورق به گونهای دیگر بر نمیگشت؟ قطعا خویشتنداری و توصیهی همانهایی که به گناه اصلاحطلبی سالها به زندان افتادند و هزینه دادند، مسیر این وقایع را تغییر داد. همان هایی که اکنون به شدت مورد سرزش و نکوهش جماعت ضدانقلاب، سلطنت طلب و منافقین خارج کشور قرار گرفته اند.
فراموش نکنیم که هیچ بعید نیست چنین نارضایتیهایی دوباره ظهور و بروز کند. بنا براین برای مواجه و مقابلهی مسالمتآمیز و موفقیتآمیز با آنها، شایستهتر آن است که بیائیم بیشتر قدر همدیگر را بدانیم و دیگر به اصلاحطلبان ، نگاهی عاقل اندرسفیه نداشته باشیم و به یاد داشته باشیم که: کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من!
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…