آزمایش موشکی و فرنگیس

ابراهیم نبوی

دو سه هفته ای ثامنی پیدایش نبود و دست ما را توی پوست گردو گذاشته بود، هر چه هم روی مسنجرش پیغام گذاشتم تماس نگرفت که نگرفت، بالاخره دست به دامن فرنگیس خانم شدم که خبری از او بگیرم، ظهر یکهو دیدم در زدند و زن و شوهر آمدند تو.
به ثامنی می گویم: مرد حسابی کجا هستی سه هفته است ملت را منتظر گذاشتم، وسط انتخابات رفتی، ما را دست تنها گذاشتی. کجایی؟
آمد دهانش را باز کند که فرنگیس مثل شیر ماده پرید وسط صحنه جدال حق و باطل، یعنی همان فاصله میان مبل و میز کار من و به ثامنی گفت: « سام! یک کلمه حرف زدی، نزدی.»
من که اصلا انتظارش را نداشتم، به فرنگیس خانم گفتم: «چیزی شده؟ من حرف بدی زدم؟»
فرنگیس گفت: « اولندش این آقا حق ندارد بدون نظر من حرف بزند، دومندش شما برای چی می خواهی کانون گرم خانواده ما را به هم بریزی؟»
من چشمم یکهو مثل چشم احمد خاتمی سه متر پرید بیرون حدقه و گفتم: « خانم! من چکار به کانون گرم خانوادگی شما دارم، من اتفاقا خیلی طرفدار کانون گرم خانواده هستم.»
ثامنی آمد دهان باز کند، فرنگیس چنان نگاهی به او کرد که در جا زبانش بندآمد، فرنگیس گفت: « اصلا شما چرا به این آقا گفتی که برود کمپین انتخاباتی تشکیل بدهد؟ اصلا موشک های زمین به زمین چه ربطی به این ثامنی مادر مرده دارد؟ اصلا برای چی باید اعتراف کند؟»
من دهانم مثل دروازه استقلال در سال ۱۳۵۲ گشاد گشاد باز مانده بود و تند و تند گل ها را می خوردم و فرنگیس خانم هم یک لجظه آرام و قرار نداشت. اصلا نمی دانستم چه بگویم. من اصلا چکار به کمپین انتخاباتی دارم؟ اصلا کمپین انتخاباتی چه ربطی به موشک زمین به زمین دارد؟ اصلا این دو تا چه ربطی به اعتراف دارد؟ تا بیایم توضیح بدهم، فرنگیس خانم گفت: « ده سال بدبختی کشیدم تا راضی شدم از پیش خواهر و مادرم از اصفهان بیایم به این خراب شده کالیفرنیا، حالا هم ده سال است خون به جگر شدم، که به این مرد( اشاره مستقیمی به نوک انگشت فرنچ مانیکور شده اش به پیشانی ثامنی کرد) بگویم حالا که آمدیم اینجا آمریکایی باش. غلط کردی آمدی، حالا که آمدی، شتر مرد حاجی خلاص، لس آنجلس خانه آخرتت است.»
بعد صاف آمد وسط سینه من که: « اصلا آزمایش موشکی سپاه چه ربطی به ثامنی دارد؟ برای چی شما گفتی باید اعتراف کند؟»
من گفتم: « خانم، من اصلا…..»
فرنگیس خانم نگذاشت جمله منعقد بشود، در جا با کفش پاشنه ۹ سانتی پرید وسط نطق پیش از دستور من و گفت: « اعتراف کن که کردی، اعتراف کن که همه این صحنه آرایی ها حاصل فتنه گری های تو بوده، فهمیدی؟ هان! هان! هان!»
گفتم: « بخدا اگر بفهمم شما از چی حرف می زنید، من اصلا ثامنی را سه هفته است ندیدم خواهر من…»
گفت:« اوهو اوهو اوهو، من از کی شدم خواهر شما؟» ( بعد فکری کرد و گفت): « یعنی شما واقعا در این سه هفته ثامنی را ندیدید؟ »
گفتم: « بخدا، به پیر، به پیغمبر ندیدم. »
دست دراز کرد و گفت: « موبایل را بده ببینم.»
تا بیایم بگویم که موبایل یک وسیله خصوصی است، دیدم خودم آیفون پنج خودم را دو دستی تقدیمش کردم، گفت: « چه سالی به دنیا آمدی؟»
گفتم: « بیست سئوالیه؟»
گفت: « مزه نریز، چه سالی به دنیا آمدی، سال فرنگی بگو، زود تند سریع»
گفتم: ۱۹۶۲
فورا کد را زد و تلفنم را باز کرد و مسیج ها و تلفن ها را چک کرد و بعد از چند دقیقه دیدم در کمال نومیدی نشسته روی زمین و هق هق دارد گریه می کند.
گفتم: « چی شد؟ چرا یکهو حالتان خراب شد؟»
گفت: « حق با شماست، چک کردم دیدم در این سه هفته فقط دو سه تا پیغام بی جواب به این جرثومه فساد دادید، ولی تو را به خدا کمک کنید که من بفهمم کانون گرم خانواده ما را چه کسی دارد به هم می ریزد؟»
گفتم: « یعنی می خواهید بگوئید همان ماجرای کمال تبریزی…… که یعنی همیشه پای یک زن در میان است؟»
فرنگیس گفت: « کاش پای یک زن در میان بود، این( با اشاره به نزدیک تحقیرآمیز و ناخن فرنچ مانیکور شده اشاره کرد و گفت) اصلا عرضه این کارها را ندارد. بخدا دق کردم بین همه دوستانم که همه شان ده تا سوژه خیانت در حد کارآگاههای بورلی هیلز دارند، من همیشه مجبورم برای خیانت های آقا داستان تخیلی بسازم. کاش لااقل خیانت می کرد که آدم می توانست بعدا که از او طلاق گرفت به او افتخار کند. ولی شما برای چی به سام گفتی باید برود ایران؟ چرا؟ هان! هان! هان!»
من: « من اصلا همچین چیزی نگفتم، حتی گفتم نرو. من چیزی نگفتم.»
یک برگه درآورد و یک علامت زد و گفت: « پس شما نگفتی؟»
همین موقع ثامنی آمد حرف بزند، یک دفعه فرنگیس پرید با چسب های نواری فیلمهای سریال کیلر ده دور چسب دور سرش چرخاند و کلا دهانش را سه چسبه کرد.
گفتم: « الآن من آن دقیقا چه جرمی دارم؟»
فرنگیس گفت: « جرم شما، تحریک شوهر به اقدام علیه منافع خانواده، انجام اقداماتی که ممکن است بعدا به خیانت منجر شود، فعالیت موشکی، ورود یک شخص بی صلاحیت به سیاست.»
گفتم: « حالا اولی و دومی که قابل بحث نیست، چهارمی هم که قباحت دارد، شما می خواهی در لس آنجلس هم رد صلاحیت کنی؟ ولی سومی را کاملا رد می کنم. اصلا موشک چی؟ کشک چی؟ پشم چی؟ من اصلا با موشک چیکار داشتم. شما اون موشک را به من نشون بده.»
فرنگیس می گوید: « من نباید نشان بدهم، این آقا باید نشان بدهد.» ( و بعد با انگشت تحقیر به طرف همان آقای بسته بندی شده توسط بانوی سریال کیلره اشاره می کند.)
می گویم: « سرکار بانوی محترم! شما که آدم منطقی هستید، ما که نمی توانیم از این مظلوم سئوال کنیم و دهانش بسته باشد، بگذارید حداقل جوابش را بدهد. من اصلا بفهمم موشک از کجا آمده…..»
محترمانه حرف زدن با فرنگیس کار خودش را می کند و چسب ها را از دور دهان ثامنی پاک می کند، ثامنی هم مثل اینکه تاج السلطنه با آن دویست گرم ریش مرد پسندش تحت اپیلاسیون با موم قرار بگیرد، جلز و ولز می کند، اما فرنگیس نمی گذارد تکان بخورد.
می گویم: « ثامنی….»
می گوید: « سام! ثامنی چیه؟ بگو سام….»
می گویم: « حالا همون سام، شما بگو ببینم قضیه موشک چیه؟ اصلا برای چی پای ما رو کشیدی وسط موشک؟ اصلا خودت در موشک اندازی های سپاه دخالت داشتی؟ مارمولک موزمورک، تو عامل سایبری بالستیکی بودی ما نمی دونستیم؟ اعتراف کن…»
می گوید: « بابا تو که از این فرنگیس بدتر شدی، موشک به من مربوط نیست، من قرار بود برم ایران در وقایع بعد از انتخابات نقش آفرینی موثری ساختاری داشته باشم، وقتی موشک زدند، سفرم رو به تاخیر انداختم، فرنگیس گفت بخاطر چی؟ گفتم بخاطر مانوور های موشکی جدید. گفت: مگر به تو مربوطه، منم از دهنم در رفت و گفتم به استاد مربوطه، ایشون هم منو کت بسته آورده اینجا…..»
یک دفعه مثل بستی یخی که در معرض ماکوویو قرار گرفته باشد، وارفتم. گفتم: « من؟ موشک؟ لامروت! این حرفها را بزنی فردا اف بی آی و سی آی ا می آیند سه سوت مرا می برند زندان امنیتی آمریکا، اینجا هم اوین نیست که نیم ساعت بعد از دستگیری به مدت ۲۴ روز اعتصاب غذای خشک بکنی. در آمریکا تکان بخوری در سن جوانی وی اسمیت می روی زندان، بعد از ۲۹ سال موقع پیری مورگان فریمن آزاد می شوی. مرا به موشک سننه؟»
گفت: « من منظورم این نبود که شما پروژه موشکی داشتی، منظورم این بود که می خواستم قبل از سفر تهران از شما بپرسم حالا که می خواهم به ایران بروم و سفر نقش آفرینانه من با مانور موشکی مواجه شده، اصلا این قضیه موشک چی هست؟ کی زده؟ برای چی زده؟ به کجا زده؟ و آیا این اقدامات با سفر قریب الوقوع من ارتباط ساختاری دارد یا ندارد؟»
فرنگیس هم گفت: « بله، همین. من که می گویم ارتباط ساختاری دارد و این ثامنی نباید برود.»
ثامنی گفت: « اول شما بگو این موشک ها را کی زده؟»
می گویم: « مطمئنا وزارت آموزش و پرورش که نزده، آقای قرائتی هم که کارش موشک زدن نیست، مصباح یزدی هم که کمرش درد می کند، بابک زنجانی هم که زندانی است، می ماند سپاه که طبیعی است سپاه موشک ها را آزمایش کرده.»
ثامنی می پرسد: « یعنی موشک ها را زده که عربستان را تهدید کند؟»
می گویم: « عربستان که نه، چون عربستان که نزدیک ایران است، اگر با دوچرخه هم بروند و با آرپی جی هفت شلیک کنند، صاف می خورد وسط ریاض، موشک دو هزار کیلومتر برد خلیج فارس لازم ندارد.»
ثامنی می گوید: « پس می خواستند بزنند به اسرائیل؟»
می گویم: « برای اسرائیل هم نیست، الآن فیروزآبادی از توی حیاط خانه شان می تواند با موشک های معمولی تل آویو را موشکباران کند.»
می گوید: « بخاطر زدن داعش هم که موشک نمی زنند؟»
می گویم: « نه برادر من! داعش را از فاصله نیم متری هم با چاقوی ضامن دار نمی شود زد، اینها که جای معلومی ندارند، آن هم با موشک. به داعش مربوط نیست، تازه این فرماندهان موشک انداز با داعش روی زمین دارند می جنگند.»
می گوید: « پس می خواهند ترکیه را بزنند که این سریال های ترکی عفت و عصمت را پخش نکنند؟»
می گویم: « دیوانه شدی؟ سریال ترکی که مشکل سپاه نیست.»
فرنگیس می گوید: « یعنی ممکن نیست اینها بخواهند سالومه سیدنیا و برنامه استیج من و تو را در لندن بزنند و موشک دوربرد استفاده کنند؟»
می گویم: « دیوانه ام کردید، چه ربطی دارد؟ اصلا کی به استیج کار دارد؟»
ثامنی می گوید: « پس می خواهند صاف بزنند کاخ سفید را تبدیل کنند به مصلای تهران، آخرش همین کار را هم می کنند، این خط ، این نشان!»
می خواهم بگویم مگر مرض دارند، یادم می افتد که واقعا مرض دارند، ولی می گویم: « عزیزان من! اولا برد این موشک ها در حد زدن آمریکا که نیست، دوم اینکه اگر می خواستند با آمریکا بجنگند که دو سال با آن مذاکره نمی کردند.»
ثامنی می گوید: « پس می خواستند کجا را بزنند؟ بگو، زود تند سریع!»
گفتم: « می خواستند همان صندوق های انتخابات را بزنند، که البته نخورد به آن، ولی اثرش را کرد، سروصدایش را که کرد، حالا عملش چطوری بود، من نمی دانم.»
ثامنی گفت: « یعنی ممکن است برای جلوگیری از نقش آفرینی های من این کار را کرده باشند؟ »
خیره می شوم به ثامنی: « باز تو دائی جان ناپلئون نگاه کردی؟ باز قاطی زدی؟ باز یوتیوب های شهرام همایون و سعید سکویی نگاه کردی. بلند شو برو بیرون.»
ثامنی و فرنگیس بی سروصدا بلند می شوند که بیرون بروند، دم در ثامنی می گوید: « اسم ستونم را از هفته دیگر عوض کن و بگذارد « دوباره سعی کن! سام!» من و فرنگیس داریم می آئیم. ….» و می روند بیرون.

از هفته بعد، فرنگیس، فریده، سام و استاد، در ستون « دوباره سعی کن، سام!» هفته ای سه بار وارد می شوند.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

  در حالی‌که با نفس‌های حبس‌شده در سینه منتظر حمله نظامی اسرائیل به کشور‌مان هستیم، به نگارش این یاداشت کوتاه می‌پردازم. به امید مانایی صلح، جنگ حتا حوصله‌ای برای نگارش و خواندن اینگونه مطالب نخواهد

ادامه »

در جهان امروز، رادیکال‌های فکری اغلب به چهار جریانِ عمده رادیکالِ راستِ سکولار، رادیکالِ چپِ سکولار، رادیکالِ بنیادگرای مذهبی و رادیکال عرفانی دسته‌بندی می‌شوند.

ادامه »

آقای خاتمی، بسیار کوشید اصلاحات مورد نظر خود را به عنوان یک روش برای اصلاح و بهبود جمهوری اسلامی در

ادامه »