چکیده:
مقاله حاضر در صدد است با بیان جایگاه مبحث واقعگرایی و ضد واقعگرایی در فرااخلاق، تقریرهای مختلف واقعگرایی اخلاقی را بیان نموده و با بررسی آموزههای اخلاقی کانت، موضع وی را در ذیل این تقسیمبندی تبیین کند. مبحث واقعگرایی و ضد واقعگرایی اخلاقی ارتباط وثیقی با مبحث شناختگرایی و ناشناختگرایی در فرا اخلاق دارد بطوریکه بحث درباب یکی بدون پرداختن به دیگری عقیم خواهد بود. این مقاله نیز با توضیح کوتاهی از مبحث شناختگرایی و ناشناختگرایی اخلاقی به شرح اقسام واقعگرایی و ضد واقعگرایی اخلاقی پرداخته و مهمترین مکاتب و محورهای افتراق آنها را بررسی کرده است. در ادامه با شرحی از مهمترین آموزههای اخلاقی کانت نشان داده شده که بسته به معنایی که از واقعگرایی مراد میشود، میتوان کانت را واقعگرا و یا ضدواقعگرای اخلاقی دانست.
مقدمه
اکثر مردم داشتن سوالهای اخلاقی را روا میدارند و معتقدند، که تصورات اخلاقی قابلتصحیح هستند. آنها میپندارند، در اکثر مواقع میتوان در مورد اینکه کدام عمل از لحاظ اخلاقی رواست، بحث نمود. این پنداشتها بر چند پیشفرض استوار است؛ ۱- گزاره های اخلاقی قابل شناختند و میتوان آنها را صادق یا کاذب دانست ۲- گویی قلمرویی از واقعیتهای اخلاقی۱ در خارج موجود است. ۳- باور اخلاقی میتواند میل و انگیزشی برای تصحیح و یا انجام یک عمل را فراهم کند.
فرااخلاق۲ بهعنوان شاخهای از فلسفه اخلاق این سه پیشفرض را از زوایای متفاوتی مورد بررسی قرار میدهد. پیشفرض اول در مبحثی با عنوان شناختگرایی۳ و ناشناختگرایی۴ اخلاقی، پیشفرض دوم در مبحثی با عنوان واقعگرایی۵ و ضد واقعگرایی۶ اخلاقی و پیشفرض سوم در مبحثی به عنوان رابطه میل- باور، پیگیری میشود.
در مجموع، مباحث فرااخلاق را میتوان از جنبههای دلالتشناسی۷، معرفتشناسی۸، وجودشناسی۹ و روانشناسی۱۰، بررسی نمود. برای مثال در ادبیات فرااخلاق، مبحث شناختگرایی و ناشناختگرایی اخلاقی را از حیث دلالتشناسی و معرفتشناسی؛ مبحث واقعگرایی و ضد واقعگرایی اخلاقی را از حیث دلالتشناسی، معرفتشناسی و وجودشناسی؛ و مبحث باور- میل را از حیث روانشناسی و معرفتشناسی بررسی نمودهاند. سوالاتی که هر یک از این وجوه درگیر باید به آن پاسخ دهند، سوالاتی نظیر مسائل زیر است :
دلالتشناسی: آیا میتوان مفاهیم اخلاقی نظیر “خوبی” را تعریف کرد و مقوّمات و مولفههایش را برشمرد؟ چگونه میتوان میان معانی مفاهیمی نظیر خوبی که در سیاقهای اخلاقی بکار میرود و معانیای که درسیاقیهای غیر اخلاقی مترتب میشود تفکیک کرد؟ نقش دلالتشناختی گفتمان اخلاقی چیست؟ آیا نقش گفتمان اخلاقی مربوط به حالتی از امر واقع است یا خیر؟ ( گفتمان اخلاقی توصیفی است یا توصیه ای؟ )
معرفتشناسی : آیا موضوعی به مثابه دانش اخلاقی وجود دارد؟ چگونه میتوانیم بدانیم احکام اخلاقی صادق یا کاذبند؟ چگونه ادعاهای ما دلیل موجهی برای دانش اخلاقی است؟ آیا میتوان برای انسان، معرفت اخلاقی قائل شد؟
وجودشناسی : آیا خاصههای اخلاقی۱۱ در جهان خارج هستند؟ اگر هستند آیا قابل تحویل به واقعیتهای دیگری هستند یا خیر؟ اگر قابل تحویل هستند، چگونه تحویلپذیرند؟ اگر تحویلپذیر نیستند آیا به صورت منحصر به فرد و ویژه ای هستند یا خیر؟
روانشناسی : چه رابطه ای بین باوری که از احکام اخلاقی داریم و میلی که توسط آن باور دست به انجام عملی میزنیم، وجود دارد؟ یک شخص به چه انگیزهای احکام اخلاقی میسازد؟
همانطور که مشاهده میشود فرااخلاق حوزه وسیعی از مباحث فلسفی را شامل میشود و حل مسائل آن متوقف به ورود به شاخههای دیگر فلسفه مانند منطق، فلسفه منطق، فلسفه زبان، فلسفه ذهن، فلسفه کنش۱۲ و معرفتشناسی میباشد. از همین رو به علت گستردگی فرااخلاق، در این مقاله، واقعگرایی و ضد واقع گرایی اخلاقی از منظر وجودشناسی مورد بحث قرار میگیرد.
ذکر این نکته لازم است که مباحث واقعگرایی و شناختگرایی اخلاقی بسیار درهم تنیده هستند؛ در اکثر کتابهای فلسفه اخلاق مبحث واقعگرایی ذیل نظریه شناختگرایی صورتبندی و مطرح میشود. از آنجاییکه تاکید مقاله، مبحث واقعگرایی اخلاقی است، سعی کردهایم توضیح کوتاهی از نظریات شناختگرایی و ناشناختگرایی اخلاقی بدست دهیم.
۱- شناختگرایی و ناشناختگرایی اخلاقی۱۳
حکم اخلاقی نظیر « قتل کردن بد است » را در نظر بگیرید، آیا این گزاره به یک موضوع روانشناسی۱۴ دلالت می کند؟ بعضی فلاسفه که شناختگرا نامیده میشوند اظهار میدارند که احکام اخلاقی یک باور است و باور میتواند صادق یا کاذب باشد. شناختگراها فکر میکنند احکام اخلاقی صدق و کذب بردارند۱۵. از سوی دیگر ناشناختگراها فکر میکنند احکام اخلاقی بر یک حالت ناشناختاری همچون عاطفه، میل یا آرزو دلالت می-کنند؛ و عاطفه و میل، صدق و کذب پذیر نیستند. پس از نظر آنها احکام اخلاقی صلاحیت صدق و کذب پذیر بودن را ندارند. (۲۰، ص:۲)
1-۱- شناختگرایی اخلاقی
شناختگرا ها خود به دو گروه تقسیم می شوند: شناختگرایی قوی۱۶ و شناختگرایی ضعیف۱۷. شناخت-گرای قوی قائل به این دو حکم است: ۱- احکام اخلاقی صدق و کذب پذیرند ۲- سرانجام صدقشان بوسیله واقعیتهایی که دردسترس است، بدست میآِید. (۲۰، ص:۵) حکم دوم برای یک شناختگرای قوی بدین معنی است که وی اعتقاد دارد گزارهای اخلاقی، ادعاهایی هستند درباره واقعیت که ما میتوانیم آن واقعیت را بشناسیم (۲۱، ص:۲۱۶). اینکه خاصههای اخلاقی چگونه واقعیتی هستند ما را وارد مبحث واقع گرایی و ضد واقع گرایی اخلاقی میکند که در ادامه، بدان پرداخته خواهد شد.
دسته دوم از شناختگراها به شناختگرای ضعیف معروفند. آنها با شناختگرایان قوی همداستانند که احکام اخلاقی صدق و کذب پذیرند ولی معتقد نیستند که خاصههای اخلاقی سرانجام به یک واقعیتی مستقل از انسان اشاره دارند. از نظر آنها احکام اخلاقی وابسته به نیروی ذهنی هستند که آنها را کشف میکند (۲۰، صص:۱۲۸-۱۲۹ ). مثلا طرفداران یک مذهب خاص میتوانند با یکدیگر بحث کرده و معتقد باشند، میتوانند بهترین راه حل را برای مشکل مذهبی خود پیدا کنند. مطمئنا گزارههایی که بین آنها رد و بدل میشود از نظر خودشان صدق و کذب بردار و معرفت بخش است، ولی اینکه صدق و کذب این گزارهها باید توسط امور واقع بدست آید، از نظر یک شناختگرای ضعیف محل اشکال است.
نمونه بارز یک شناختگرای ضعیف، مکتب تجویز گراییِ ریچارد هیر۱۸، فیلسوف معاصر انگلیسی میباشد. وی معتقد است مفاهیم اخلاقی هیچ نسبتی با جهان خارج ندارند و خاصههای اخلاقی نیز به هیچ وجه در جهان پیرامون یافت نمیشوند، ولی از نظر وی گزارههای اخلاقی به نحوی، صدق و کذبپذیرند.
هیر، معتقد است که : اگرچه دعاوی یا قضاوتهای اخلاقی محتوای صدق ندارند، اما میتوان سازوکاری به دست داد که از طریق آن، به قضاوت اخلاقی رسید.
مطابق با همین ملاکها، که البته از نوع ملاکهای صوری هستند، میتوانیم قضاوت اخلاقی درست را از نادرست تفکیک کنیم. یکی از اصول اخلاقی هیر این است که یک نتیجه اخلاقی تجویزی۱۹ تنها در صورتی موجه است که دست کم یکی از مقدماتی که مورد نظر بوده و ما با مد نظر قرار دادن آن به ذیالمقدمه رسیدهایم، مقدمۀ هنجاری۲۰ باشد. به عبارت دیگر، هیچ نتیجۀ امری۲۱ یا هنجاریای نمیتواند معتبر۲۲ باشد، مگر اینکه دست کم یکی از مقدماتی که در آن استدلال قرار دارد، خود، مقدمهای امری باشد. تعبیر «معتبر» در اینجا حاکی از توجه هیر به صورت استدلال است، نه به محتوای آن (۷،ص: ۵۷-۶۰).
تاکید هیر بر صوری بودن و عدم محتوی معرفتی استدلالهای اخلاقی، او را از زمره شناختگرایان قوی خارج میکند؛ چراکه وی به واقعیتی عینی که مفاهیم اخلاقی مدلول آن باشند، معتقد نیست.
2-۱- ناشناختگرایی اخلاقی
به نظر ناشناختگرایان سوالات مربوط به امور واقع و سوالات مربوط به امور ارزشی تفاوت بسیاری باهم دارند. امور ارزشی را عالم آنگونه که هست، متعین نمیکند، زیرا ارزش را درعالم نمیتوان یافت. در تبیین کامل عالم از هیچ خصوصیت ارزشی نظیر زیبایی یا شر ذکری به میان نخواهد آمد. ارزیابیهای اخلاقی ما، باورهایی درباره چگونگی عالم نیست، بلکه پاسخهایی احساسی است به عالم، آنگونه که فکر میکنیم، باشد. بدین ترتیب آنها نمیتوانند صادق یا کاذب باشند ( ۱۴،ص: ۲۶-۲۷ ). در واقع ناشناختگرایی بیان میکند، مردم وقتی احکام اخلاقی میسازند، کاری جز تبعیت از امیال و احساسات خود نمیکنند. طبق این دیدگاه واقعیتهای اخلاقی وجود ندارند. اینکه بیش از یک میلیون سقط جنین در ایالات متحده آمریکا از ۱۹۷۳ به بعد انجام شده است، یک واقعیت است. اما اینکه چیز خوبی است یا چیز بدی است واقعیت نیست (۲۲، ص:۴۳۲) .
۲- واقعگرایی و ضد واقعگرایی اخلاقی
از واقع گرایی اخلاقی تعریفهای گوناگونی ارائه شده است. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم به تعداد فیلسوفانی که در این وادی به تفکر پرداختهاند، تعریفهای متفاوتی از واقعگرایی اخلاقی ارائه شده است. برخی تعریفها از واقعگرایی جایگاه ارزشمندی به عینیت میبخشند. برخی به استقلال از ذهن بها میدهند. برخی نیز واقعگرایی را ادعایی معناشناختی در باب ماهیت صدق میدانند که به تفکیک امور از سوی آدمیان میپردازد. حتی برخی چند عنصر از مطالب مذکور را باهم ترکیب میکنند و آنگاه واقعگرایی را تعریف میکنند (۱۳، ص: ۶۰). در تعریف از واقعگرایی اخلاقی بسته به اینکه کدام یک از سه وجه دلالتشناسی، معرفتشناسی و وجود-شناسی پررنگتر است تعریفها فرق میکند.۲۳
از سویی دیگر نیز ضدواقعگرایان خود به شاخههای گوناگون تقسیم میشوند؛ در ادامه برای فهم بهتر واقع گرایی اخلاقی، اول نظریات ضد واقعگرایی اخلاقی را توضیح میدهیم و بعد وارد واقعگرایی اخلاقی و انواع تقسیم بندیهای آن میشویم.
1-۲- ضد واقعگرایی اخلاقی
یک جواب استاندارد به این سوال که واقعگرایی اخلاقی چیست؟ حداقل شامل دو مولفه است: ۱- گزارههای اخلاقی صدق و کذب بردارند. ۲- بعضی از این گزارهها واقعا صادقند. دیدگاه اول از ضد واقع گرایی اخلاقی حکم اول را قبول می کند ولی حکم دوم را رد می کند. دیدگاه دوم که به ناشناختگرایی معروف است، هر دو حکم را رد می کنند. ( ۲۵، ص:۱۶ )
1-۱-۲- نیهیلیسم اخلاقی
اسپینوزا۲۴ در کتاب معروف خود « اخلاق » می نویسد: خوب و بد چیزی جز تصور از روی جهل و نادانی مردمی که فکر میکنند آنها اوصافی خاص برای اشیا هستند، نیست. در قرن بیستم جی.ال.مکی۲۵ فیلسوف مشهور آکسفورد، نظریهای که ادامه دهنده این نگرش اسپینوزایی بود، ارائه کرد. این نظریه « تنوری خطا۲۶ » خوانده شد. تئوری خطا به طور مختصر بیان میدارد: افراد وقتی گزاره های اخلاقی را بیان می کنند، در واقع از پیش پنداشته-اند که واقعیتهای اخلاقی به نحوی در جهان خارج هستند. ولی جهان خارج خالی از ارزشهاست، پس این اعتقاد فطری که در زبان متعارف گنجانده شده است، اعتقادی است اشتباه و از همین رو گزارههای اخلاقی جملگی کاذبند.
مکی خود ملاحظاتی که موید نیهیلیسم اخلاقی است را اینگونه بیان میکند : ۱- نسبیت و تغییر پذیری برخی از مهمترین مبانی تفکر اخلاقی و وابستگی مشهود آنها به شیوههای واقعی و بالفعل زندگی بشری. ۲- غرابت متافیزیکی ارزشهایی که عینی شمرده میشوند. بدین معنا که این ارزشها باید ذاتا هادی اعمال و انگیزهساز باشند. ۳- چنین ارزشهایی چگونه میتوانند پیامد یا نتیجه بیواسطه ویژگیهای طبیعی باشند. ۴- همتای معرفتشناختی مساله فوق، یعنی نحوه پیوند ویژگیهایی که پدیدارهای ارزشی پیامد آنها محسوب میشوند، چگونه تبیین معرفتی میشوند. ۵- توسل به انواع متفاوتی از الگوهای عینیت بخشیدن که رد پای آنها در مفاهیم و زبان اخلاقی ما هنوز باقی است ( ۱۵،ص: ۲۲۴).
دوسال بعد از جزر و مد مکی موجی از نیهیلیسم اخلاقی با کتاب طبیعت اخلاق۲۷ نوشته گیلبرت هارمان۲۸ به راه افتاد. هارمان که رادیکالتر از مکی بود استدلالی با این مضمون در تایید نیهیلیسم اخلاقی ارائه نمود: عدم تقارنی بین تئوریهای علمی (چیزی که لازم است مشاهده کنندهای آنها را تایید کند) و تئوریهای اخلاقی (چیزی که به نظر میرسد بدین طریق تایید نمیشود) وجود دارد. در تئوریهای علمی اگر توصیفی خلاف واقع انجام شود و یا نظریاتمان توسط مشاهده تایید نشود، ما تئوریهایمان را تعدیل، دگرگون و یا رد میکنیم. ولی در نظریات اخلاقی مثلا ما درستی و نادرستی را بدین شیوه تعیین هویت نمیکنیم. بدین طریق نظریات اخلاقی ما علیرغم اینکه ما فکر میکنیم راجع به جهان است، در واقع هیچ چیزی از جهان نمیگویند. آنها را نمیتوان همچون تئوریهای علمی آزمایش کرد. در حقیقت درون بینی اخلاقی چیزی است که نتیجه تربیت ماست و نه روشی درباره جهان (۲۱، ص:۲۴۱). هارمان معتقد است در مدل علمی، اصول علمی که از یک نظریه علمی مشتق شدهاند میتوانند بوسیله مشاهده یک آزمایش توسط یک مشاهده کننده تایید و یا رد شوند. ولی در مدل اخلاقی که در آن هم اصول اخلاقی از یک نظریه اخلاقی مشتق۲۹ شدهاند، یک مشاهده کننده نمیتواند بدون دخالت حالت روانی و تربیتی خود از مشاهده یک موقعیت – مثل آتش زدن یک گربه – حکم به تایید یا رد آن نظریه و اصول اخلاقی بکند. در حقیقت تایید موجود بودن یک پروتون ربطی به حالت روانی مشاهده کننده ندارد ولی حکم به موجود بودن یک خاصه اخلاقی در مثال آتش زدن گربه، بدون دخالت حالت روانی مشاهده کننده امکان پذیر نیست (۲۸، صص:۶۵۵-۶۵۶ ).
2-۱-۲- ناشناختگرایی
این دیدگاه اصلا احکام اخلاقی را صدق و کذب پذیر نمی داند و بنابراین هر دو حکم واقعگرایی اخلاقی را رد میکند. ما ناشناختگرایی اخلاقی را دراول مقاله ذیل شناختگرایی و ناشناختگرایی توضیح داده ایم و در اینجا به طور اجمالی استدلالهای آنها را صورتبندی خواهیم نمود.
ناشناختگرایان نه خاصههای اخلاقی را به صورت عینی موجود میدانند و نه احکام اخلاقی را صدق و کذبپذیر میدانند. آنها، حکمهای اصلی واقعگرایی اخلاقی را مردود اعلام میکنند. از نظر آنها اگر هم، خاصه-های اخلاقی موجود باشند که نیستند، این خاصهها همانطور که مکی میگفت، خاصههایی عجیب و غریبند۳۰ و اینکه این خاصهها چگونه میتوانند هدایتگر رفتار ما باشند راز آمیز به نظر میرسد. از همین رو ناشناختگرایان در راستای نظریه تیغ اکام۳۱ این خاصههای عجیب و غریب را رد کرده و در نتیجه جنبه راز آمیز بودن آنها را مطرود اعلام میدارند. ناشناختگرایان اعلام میدارند واقعیتهای اخلاقی بر پایه امیال و آرزوهای ما استوار گشتهاند و یک حکم اخلاقی هیچ چیز بیشتری جز امیال و آرزوهای ما اظهار نمیدارد. به همین دلیل هم ایر۳۲ می گفت کل فلسفه اخلاق را میتوان در پشت یک کارت پستال نوشت. چون وقتی می گوییم « دزدی بد است » هیچ چیزی بیشتر از آنکه بگوییم « دزدی – هو ۳۳» اظهار نمیکنیم.
ذکر این نکته لازم است که : ما در قسمت قبل و در ذیل تعریف از شناختگرایی ضعیف، گفتیم آنها، احکام اخلاقی را قائم به ذهنیات شخص میدانند، اینجا نیز میگوییم ناشناختگرایان، تقریبا چنین نظری دارند و احکام اخلاقی را قائم به فرد میدانند. برای پرهیز از خلط این دو مبحث، میتوان چنین گفت : شناختگرایی ضعیف تئوری است که به همگرایی نظرات مختلف در یک سیاق پای میفشارد و در یک مساله اخلاقی، قائل به این مطلب است که میتوان به بهترین عقیده برای حل آن موقعیت، دست یافت. ولی یک ناشناختگرا از اساس معرفت بخش بودن دعاوی اخلاقی را رد کرده و اینکه بتوان بهترین عقیده را در یک مساله پیدا کرد و گزارههای معرفت بخش در این باب صادر نمود، برای وی محلی از اعراب ندارد.
نکته دیگر این است که در اینجا از ذکر روایتهای پیچیدهتر ناشناختگرایی اخلاقی، بدلیل دور شدن از بحث اصلی (واقعگرایی) اجتناب نمودهایم. یکی از این روایتها، شبه واقعگرایی۳۴ سایمون بلکبرن۳۵ میباشد. بلک برن معتقد است ما میتوانیم طرزتلقیهایمان از ارزشهای اخلاقی را، توسط کلمات «هورا و یا اَه» بگوییم؛ ولی باید بتوانیم، این طرز تلقیها را با هم بسنجیم و ارزشگذاری نماییم؛ یعنی حتی اگر محمولات اخلاقی وجود نداشتند، ما باید آنها را ابداع میکردیم، و طوری با آنها برخورد میکردیم که گویی گزارههای اخلاقی صدق و کذبپذیرند (۵،ص: ۶۹). این که فرد فکر میکند احکام اخلاقی صدق و کذبپذیرند و ارجاع به واقعیتی اخلاقی دارند، صحیح است؛ ولی اینگونه صحبت کردن، نشان میدهد، ما چگونه فرضهای واقعگرایانه اخلاقی میسازیم؛ نه اینکه آنها واقعا وجود دارند. در این تلقی احکام صادق، احکامیاند که اعضای یک گروه آن را بهترین نگرش ممکن میدانند (۲۰، صص:۷۵-۷۹ ). در واقع ما ساختاری از حقیقتهای اخلاقی که شبه واقعگرا هستند، و در آنها میتوان از صدق و کذبپذیری سخن گفت، میسازیم.
در اینجا سخن بر صدق و کذبپذیری احکام اخلاقی، البته در روایت پیچیدهای از صدق و کذبپذیری است؛ ولی بلکبرن به این معنا ناشناختگرا باقی میماند که معتقد است امیال و احساسات ما در ساختن احکام اخلاقی نقش بسزایی دارند.
3-۱-۲- تفاوت ناشناختگرایی با نیهیلیسم اخلاقی
الف ) اولا نیهیلستگراهای اخلاقی، دعاوی اخلاقی را صدق و کذب پذیر میدانند، ثانیا آنها قائل به نظریه صدقی درباب گزارههای اخلاقی هستند و ثالثا آنها بر روی شهود های متعارف افراد و عقل سلیم تاکید میکنند. این سه نکته از نکات مشترک نیهیلیسم اخلاقی با واقعگرایی اخلاقی است. نیهیلیستها معتقدند به طور سیستماتیک خطایی در شهودهای متعارف ما گنجانده شده است و برای همین آنها همه گزارههای اخلاقی را کاذب می دانند. نیهیلیستگراها یک شناختگرای قوی محسوب می شوند. ولی ناشناختگرایان گزارههای اخلاقی را اصلا صدق و کذب پذیر نمیدانند.
ب ) نیهیلیستها و ناشناختگرایان هر دو در اینکه جهان خالی از ارزشهاست متفقند. اما ناشناختگرایان معتقدند: ما عمل اخلاقی داریم و احکام اخلاقی بیانگر امیال ما درباره چگونگی رفتار مردم است و ما میتوانیم بدین طریق رفتار خود را هدایت کنیم ( ۲۶، صص:۴۰۱-۴۰۲ ). ولی نیهیلیسم اخلاقی معتقد است اعمال اخلاقی ما بدون واقعیتهای اخلاقی، همگی دروغ و جعلی است.
در اینجا گفتن این نکته لازم است که منظور از کذب بودن دعاوی اخلاق در نزد نیهیلیستها به معنی آن نیست که ادعای مقابلش صادق است. مثلا ادعای اخلاقی نظیر ” دزدی بد است” را در نظر بگیرید ، مکی وقتی میگوید این جمله کاذب است منظورش آن نیست که حکم ” دزدی خوب است ” صادق باشد. بلکه میگوید در زبان عادی و فهم متعارف و در کنه اندیشهمان دعاوی اخلاقی را به گونهای به کار میبریم که گویی خاصههای اخلاقی در جهان خارج است، ولی از آنجاییکه این خاصهها در خارج نیست، جملههای اخلاقی ما جملگی کاذبند. نیهیلیسم اخلاقی کسی مثل مکی اولا جنبه سلبی دارد و به آنچه نیست اشاره میکند ولی مثلا ناشناختگراها در باب آنچه هست نیز اشاره میکنند. مثلا معتقدند احکام اخلاقی بیانگر حالات عاطفی افرادند. ثانیا مکی منکر عینیت هرگونه ارزش مطلقی – مطلق در معنای کانتی کلمه – میباشد. ودر عین حال معتقد است در مفروضات اخلاقی ما یک خصوصیت مطلق گونهای نهفته است. بنابراین نیهیلیسم اخلاقی به هیچ وجه هدایتگر رفتار اخلاقی ما نیست. در حقیقت اگر استفاده از زبان را به انجام دادن اعمال مذهبی تشبیه کنیم، نیهیلیسم اخلاقی میگوید ما مردمانی هستیم که اعمال مذهبی انجام میدهیم – انجام عمل مذهبی در کنه رفتارمان وجود دارد- ولی خدایی وجود ندارد، پس اعمالمان نیز جعلی است.
۲-۲- واقعگرایی اخلاقی
همانطور که قبلا ذکر شد از نظر برخی واقعگرایی نظریهای است که حداقل شامل دو مولفه است: ۱- گزاره-های اخلاقی صدق و کذب پذیرند. ۲- بعضی از آنها واقعا صادقند. ( ۱۳،ص:۶۰ و ۲۵، ص:۱۵) اما در تعریف دیگری که جنبه وجودشناسی آن پررنگتر است میتوان گفت: که واقعیتهای اخلاقی به نحوی از انحا در جهان خارج مابه ازایی دارند و همچنین آنها از باورهای ما مستقلند. عموما همتای معرفتشناسی واقعگرایی، شناخت-گرایی است. و ما میتوانیم صدق گزارههای اخلاقی را بدست آوریم. (۲۱، ص:۲۳۹ ) حال بر حسب اینکه واقعیتهای اخلاقی چگونه در جهان خارج وجود دارند ما میتوانیم سه نظریه را از هم تفکیک کنیم؛ ۱- طبیعت-گرایی۳۶، ۲- غیر طبیعتگرایی۳۷ و ۳- فوق طبیعتگرایی۳۸.
1-۲-۲- طبیعتگرایی
طبیعتگرایی، واقعیتهای اخلاقی را بخشی از جهان طبیعی میداند. اما در اینکه چگونه واقعیتهای اخلاقی میتوانند بخشی از جهان طبیعی باشند، دو دیدگاه ذکر میشود(۲۴)؛ اولین دیدگاه از طبیعتگرایی استدلال می-کند که میتوان اصطلاحات اخلاقی را بر وفق اصطلاحات غیر اخلاقی۳۹ تعریف کرد. احکام اخلاقی اقسام فرعی از احکام تجربی است و در واقع اصطلاحات اخلاقی برای خصایص طبیعی محض وضع شده است ( ۱۸،ص: ۴۶ ). در واقع این نظریه معتقد است که واقعیتهای اخلاقی بوسیله تئوریهای تجربی حمایت می شوند (۲۳، ص:۱۶۴) یعنی واقعیتهای اخلاقی به صورت صریح و بی پرده به واقعیتهای طبیعی قابل تحویلند. این نوع طبیعتگرایی را تحویلگرایی۴۰ مینامند. تحویلگراها معتقدند در یک موقعیت اخلاقی میتوان خاصههای اخلاقی را به یک خصوصیت غیر اخلاقی طبیعی مثل لذت تحویل کرد و با اندازهگیری آن خاصه طبیعی، عمل اخلاقی مرتبط با آن موقعیت را انجام داد.
دومین نظریه معتقد است هرچند خاصههای اخلاقی درنهایت واقعیتهای طبیعیاند ولی آنها قابل تحویل به گزارههای تجربی نیستند. این گروه به نام ناتحویلگراها۴۱ برخلاف تحویلگراها معتقدند خاصههای اخلاقی به صورت سرراست و صریح قابل تحویل به خاصههای غیر اخلاقی نیستند. (۲۰، ص:۱۳۹ )
شبیه چنین مسالهای را میتوان در فلسفه علم سراغ گرفت. مثلا موجودی زنده را در نظر بگیرید؛ موجود زنده متشکل از سلولهاست، سلولها هم از مولکولها ساخته شده است و مولکولها هم از اتمها ساخته شده است. اتمها ذرات فیزیکی هستند پس موجودات مورد تحقیق زیستشناسان در عمیقترین سطح عبارتند از موجودات فیزیکی بسیار پیچیده. همین حکم در مورد علوم دیگر حتی علوم اجتماعی هم صدق میکند. پس بدین حساب آیا فیزیک میتواند همه علوم دیگر را در دل خود جای دهد؟ برخی از فیلسوفان در جواب این سوال گفته اند که چیزهایی که در علوم دیگر بررسی میشوند در سطح فیزیکی « مصداقهای گوناگون۴۲» دارند. بنابراین مفهوم سلول را نمیتوان بر حسب واژه های برگرفته از فیزیک بنیادی تعریف نمود. گزاره صادقی وجود ندارد که اولا صورتش این باشد: « x یک سلول است اگر و تنها اگر x ….. باشد» و ثانیا جای خالی را بتوان با واژههای برگرفته از فیزیک ذرات پر نمود. ( ۲،ص: ۷۲-۷۵ ) بر همین سیاق از نظر تحویلناگراها در عمیقترین سطح خاصههای اخلاقی بر روی خاصههای طبیعی ایستادهاند، ولی گزارهای با این عنوان که « x یک خاصه اخلاقی است اگر و تنها اگر x ….. باشد » و این جای خالی با یک واقعیت فیزیکی پر شود، نداریم.
مثالی که از فلسفه علم در بالا آمد در نظریات مختلف دیگری نیز نمود دارد؛ مثلا لوید مورگان۴۳ در ۱۹۲۳ شبیه چنین نظریهای را در باب نظریات فرهنگی تحت عنوان” اصل برآمد۴۴″ مطرح میکند؛ وی معتقد است پدیدههای گوناگون در ردهها و ساحتهای مختلفی قرار دارند که هر رده بر پایه رده زیرینش استوار است. پایینترین رده از آن امور فیزیکی- شیمیایی میباشد و مثلا امور زیستانی بر بالای این رده قرار دارند. از نظر وی فرهنگ بالاترین رده موجود در ساحت هستی میباشد. قائلان به چنین نظری معتقدند ردههای پایینتر همچون چارچوبی هستند که ردههای برتر در درون آن عمل میکنند، ولی رده بالاتر نمیتواند یکسره از ردههای پایینتر مشتق شود و رده بالاتر، قوانین خاص خود را دارد (۱، ص: ۳۶-۳۹).
ناتحویلگرایی را میتوان به لحاظ دیگری نیز، تفسیر نمود؛ اگر نظریهای تعیّن معنای “خوبی” را بوسیله فرهنگ، جامعه، قبیله و … بداند، آن نظریه را شاید بتوان در زمره طبیعتگرایی (ناتحویلگرایی) به شمار آورد(۲۷، ص:۱۹۲). کلمه “شاید” را بدین خاطر به کار بردم که از نظر برخی افراد این نوع نگرش ، که میتوان نام “نسبیتگرایی فرهنگی” بر آن گذاشت، نظریهای ضدواقعگرایانه محسوب میشود.
دلیل این امر بیشتر به تعریفی که شخص از واقعگرایی اخلاقی دارد مربوط میشود؛ اگر ما واقعگرایی اخلاقی را نظریه بدانیم که بر استقلال خاصههای اخلاقی از فرد انسانی تاکید میکند، آنگاه جامعه، فرهنگ و … مستقل از فرد انسانی هستند و به اصطلاح، احکام آن در دست شخص انسانی نیستند. ولی اگر به جنبه عینی (عین به این معنا وجود و عدمش، خارج از انسان و عالم انسانی است) واقعگرایی اخلاقی پابفشاریم آنگاه این نظریه، خاصههای اخلاقی را نمیتواند به صورت عینی توجیه کند، وبنابراین نظریهای واقعگرا، نباید محسوب شود.
2-۲-۲- غیر طبیعتگرایی
جی.ای.مور۴۵ در کتاب دوران ساز خود « مبانی اخلاق۴۶» از یک نوع واقعگرایی، غیر طبیعتگرا دفاع می-کند. مهمترین استدلال مور در این کتاب طرد هر نوع طبیعتگرایی است. استدلال مور که به «مغالطه طبیعتگرایان » مشهور است به اختصار بدین قرار است: هر تعریف پیشنهادی طبیعتگرایانه بدین شرح است که x یک خاصه طبیعی۴۷ است و x همان خوبی است. و مور میگوید پس اگر بگوییم x خوبی است در حقیقت گفته ایم x,x است. در حالیکه ما همیشه میتوانیم بپرسیم آیا خود x خوب است یا نه. بنابراین اگر مفهومی چون خوبی را با یک خاصه طبیعی تعریف کنیم ما همیشه با یک پرسش گشودهای۴۸ روبروییم که از خوبی خود آن خاصه میتواند بپرسد. لذا مور میگوید در هر تعریف طبیعتگرایانه از مفهومی چون خوبی ما با یک مغالطهای روبروییم. از نظر مور معنای مفهوم خوب، بدیهی، غیرقابل تعریف و قائم به خود است. علاوه بر این معتقد است که خاصههای اخلاقی نیز در جهان خارج و مستقل از ما وجود دارند و شبیه هیچ یک از خاصههای طبیعی نیستند و در عین حال آنها هم مثل خاصههای طبیعی بخشی از اسباب و اثاثیه جهان محسوب میشوند. مور راه کشف آنها را شهود میدانست. شهودی که مور از آن دم میزند شهودی است، بدیهی، غیر قابل استنتاج و خطاناپذیر. بر همین مبنا انتقادات فراوانی به نظریه مور وارد شد. در سالهای بعد افرادی مثل جان مک داول، دیوید ویگینز۴۹ و آئودی۵۰ پیدا شدند که بجای شهودگرایی مطلق مور از شهودگرایی معتدل تری دفاع کردند.
51
3-۲-۲- فوق طبیعتگرایی
فوق طبیعتگرایی معتقد است که خاصههای اخلاقی مستقل از باور ما وجود دارند ولی نه مثل طبیعتگرایی و غیر طبیعتگرایی، بلکه در وعائی شبه افلاطونی و یا نزد خدا وجود دارند. (۲۱، ص:۲۴۰) مثلا در مشرب افلاطونی ما مجهزیم به جهاز فهم حقایق اخلاقیای که به استقلال از وضع و حال خود ما صادقاند. این دیدگاه افلاطونی امروزه قائلان اندکی دارد. ( دارول و دیگران، ۱۳۸۱، ۱۲۳ ) از نظر افلاطونیان ارزشهای اخلاقی انتزاعی از یک ذات مستقل هستند. از سوی دیگر برخی از فوق طبیعتگرایان ارزشهای اخلاقی را معرفی شده به وسیله خدا می-دانند(۲۴) .
دیدگاه فوق طبیعتگرایانه اخلاقی در سنت کلامی نیز طرفدارانی دارد. یکی از مسائل مورد مشاجره اشاعره و معتزله مساله حُسن و قبح ذاتی بود. پرسش اصلی در این مساله بدین صورت است: آیا خدا آنچه را که خوب است خلق میکند یا آنچه خدا خلق کند، خوب است. معتزله اعتقاد داشت چون خوب بوده است خدا خلق کرده است و اشاعره معتقد بودند چون خدا خلق کرده است، خوب شده است. از نظر معتزله دیدگاه اشاعره، دیدگاهی است که اراده بلا مرجح را تایید میکند و از این رو نظریهای باطل است. در آن سو اشاعره اعتقاد داشتند که ادعای معتزله، قدرت مطلق داشتن خدا را به چالش میکشاند و این مخالف نظریات دینی و کلامی است. دیدگاه اشاعره یک دیدگاه فوق طبیعتگرایانه است که معتقد است صدق و کذب احکام اخلاقی را خدا ایجاد کرده است.
نظریهای که معتقد است صدق و کذب گزارههای اخلاقی توسط خدا یا دین تعیین میشود به نظریه “فرمان الهی” موسوم میباشد. بسیاری از قائلان به این نظریه معتقدند : نمیتوان فارغ از دین درکی شایسته از اخلاق حاصل کرد (۱۹،صص: ۱۹۲-۱۹۳). آنها قائل به این هستند که اخلاق به گونهای بسیار سرراست وابسته به دین است؛ از این جهت که نمیتوانیم با قطع نظر از فرمان خداوند، داوری اخلاقی ناظر به درست و نادرست از حیث اخلاقی، و حتی چه بسا از معانی واژههای “درست”، “نادرست”، سر دربیاوریم.
4-۲-۲- اشتراکهای بین واقعگرایان۵۲
هرچند اختلافنظرهای بنیادینی بین واقعگرایان وجود دارد، ولی عموما میتوان دو مولفه را میان آنان مشترک دانست: ۱– واقعگرایان صدق گزارههای اخلاقی را وابسته به عواملی میدانند که از عینیت برخوردارند. ولی آنها در ماهیت این عینیت و به عبارتی در وجودشناسی خاصههای اخلاقی باهم تفاوت دارند ( ۱۶،ص: ۸) مثلا فردی مثل جان مک داول معتقد است خاصههای اخلاقی را میتوان با کیفیات ثانویهای مثل رنگ مقایسه کرد و هر دو اینها همچون کیفیات اولیه بخشی از اثاثیه جهان هستند. وی میگوید نباید میان عینیت و ذهنیت استقلال کامل قائل شد و در عوض باید معنای عینیت را وسعت بخشید ( ۱۷،ص: ۹۸). از نظر مک داول، خصوصیات اخلاقی ، آفریده احساسات ما نیستند، بلکه باید آنها را خصوصیات واقعی دانست که تنها موجوداتی قادرند آنها را تجربه کنند که شبکه پاسخهای عاطفی مشابه ما داشته باشند (۱۴،ص: ۱۳۵).
۲– واقعگرایی اخلاقی نظریهای است شناختاری. در اکثر کتابهای فلسفه اخلاق واقعگرایان را عموما شناختگرا میدانند. از نظر آنها احکام اخلاقی، احکامی صدقپذیرند. هر چند عکس این گزاره صادق نیست و یک شناختگرای اخلاقی میتواند واقعگرا و یا ضد واقعگرای اخلاقی باشد. در واقع واقعگرایان، گزارهها اخلاقی را خارج از حوزه و دستبرد فرد انسانی میدانند.
۳- اخلاق کانت
کانت کتاب « بنیادهای مابعدالطبیعه اخلاق » را با این جمله آغاز میکند: هیچ چیز در جهان و بیرون از جهان نمیتوان به اندیشه آورد که بی قید و شرط، خوب دانسته شود، مگر [ نیت ] یا خواست خوب۵۳. (۱۰،ص:۱۴)
کانت در جای دیگری صریحا میگوید منظور او از خواست خوب یا اراده خیر، اراده نیک یا مهربانی طبیعی نیست، بلکه به نظر او نیکی اراده نیک، نه به دلیل پیامدش و نه حتی ب دلیل نتیجه خاصی که فرض میشود مستعد آن است، بلکه بواسطه طبیعت آن است. ( ۸،ص: ۱۲۹) اراده چیزی نیست جز عقل عملی و عبارتست از توانایی برگزیدن تنها آن چیز که عقل مستقل از تمایل از لحاظ عملی ضروری، یعنی نیکو بشناسد.( ۱۰،ص:۴۶ ) تنها چیزی که عقل عملی نیکو می شناسد چیزی نیست جز تصور خود قانون. تصور خود قانون که مبری از هر گونه تمایل و تجربه است – صوری محض است – و میتواند به عنوان یک اصل صوری اراده را متعین سازد. این اراده متعین شده بوسیله صرف تصور قانون همان اراده خیر است.
از نظر کانت آزادی و استقلال اراده نیز در همین امر نهفته است. یعنی به میزانی که انسان خود را بیشتر با قوانین متعین شده اراده وفق بدهد، آزادتر است. و هر چه بیشتر آزادی خود را به منصه ظهور برساند انسانتر است. از همین رو مفهوم آزادی و به منصه ظهور رساندن آن در معنای مورد نظر کانت، نسبتی با جهان پیرامون نداشته، مقولهای استعلایی و متعلق به حوزه اخلاق است که بیرون از جهان پدیداری واقع شده است ( ۶،صص:۲۳-۲۴ ).
اما موجودات انسانی در امور عملی لزوما با ذهن به خصوص با قوه میل آن سر و کار دارند. و این امر باعث انواع تعدیلها میشود و در چنین موجودی عقل تنها مبدا ایجاب اراده نیست و بنابراین این قواعد نوعی امر است. یعنی قاعده ای که با وصف نوعی باید همراه است. (۱۲،ص: ۳۵ ) این باید نشانه نوعی تکلیف است و این تکلیف در موجوداتی که درونشان صحنه تعارض نفس و عقل است معنی دارد. وگرنه به نظر کانت تکلیف برای موجودی که یکسره عقل است معنی ندارد.
بایدی که کانت برای موجودات خردمند متناهی به کار میبرد از نوع « بایسته تاکیدی۵۴ » میباشد. این بایسته نه به موضوع کار و نه به نتیجه خواسته شده از آن بلکه به صورت و اصلی که خود نتیجه آن است مربوط می شود. ( ۱۰،ص: ۵۲) این بایسته تاکیدی که هنجار نهایی اخلاق می باشد و از آن به امر مطلق نیز یاد میشود سلسله جنبان احکام اخلاقی است که از اراده متعین شده نشات میگیرد. چنین هنجاری یکتاست و وجود بیش از یکی از آن ممکن نیست، ولی کانت سه صورت از آن به شکل سه فرمول ارائه میدهد که هر یک دارای محل تاکید خاص خود است. او صورت اول را ترجیح میدهد، اما معتقد است که تعبیرهای لفظی بدیل احیانا معنای آن را روشنتر مینمایند و برای ما که خوانندگان او باشیم، متقاعدکنندهتر میباشند.
صورت اول- فرمول خودآیینی یا فرمول قانون عام: « هرگز نباید به شیوهای عمل کنم که نتوانم همچنین اراده کنم که ضابطه رفتاری من به صورت قانون عام در آید. »
صورت دوم – فرمول احترام به کرامت اشخاص: « چنان عمل کن که انسان را، خواه شخص خودت و خواه دیگران، همواره غایت بدانی، نه هرگز صرفا وسیله. »
صورت سوم- فرمول قانونگذاری برای جامعه اخلاقی: « همه ضابطه های ناشی از قانونگذاری خود ما باید با یک ملکوت غایات چنان هماهنگ باشند که گویی آن ملکوت مُلک طبیعت است. » ( ۹،ص: ۶۲ )
از نظر کانت خود آیینی۵۵ اراده، اصل یگانه همه قوانین اخلاقی و همه تکالیف منطبق با آنهاست. از سوی دیگر، دگرآیینی۵۶ اراده نه فقط نمیتواند بنیاد هیچ تکلیفی قرار بگیرد، بلکه برعکس ضد اصل تکلیف و ضد اخلاقی بودن اراده است. (۱۰،ص: ۵۸) اینکه چرا اینقدر خودآیینی مهم است را میتوان در این نوشته کانت دید: در مملکت غایات هر چیزی یا دارای ارزش است یا شرف. آنچه که دارای ارزش است میتواند با چیز دیگری که معادل آن است عوض شود. ولی آنچه از هر ارزشی برتر است و هیچ معادلی نمیپذیرد دارای شرف است. از این رو قانونگذاری که خود ارزش همه چیز را تعیین میکند باید بهمین دلیل دارای شرف باشد یعنی ارزش نامشروط و بی مانندی داشته باشد. و خودآیینی اراده بنیاد شرف طبیعت انسانی است. ( ۱۰،صص: ۸۳-۸۶ )
ارزش نامشروط از نظر کانت صرف خود آگاهی عقل عملی محض است و این خود آگاهی ( یعنی عمل بر طبق دستورات خود عقل و نه هیچ چیز دیگری که منجر به دگرآیینی شود ) مفهوم ایجابی اختیار است. خود آگاهی همان آگاهی به قانون بنیادین عقل عملی محض است. این قانون خود را بعنوان یک قضیه ترکیبی پیشین که بر هیچ شهودی خواه شهود محض و خواه شهود تجربی مبتنی نیست، آشکار میکند. (۱۲،ص: ۵۵) بنابراین از نظر کانت گزارههای اخلاقی ترکیبی پیشین است و هرگونه دخالت امور محسوس، تجربه و امیال در تعین اراده موجب دگرآیینی که اصل ضد اخلاقی بودن اراده است میشود. کانت به صراحت در جای جای « بنیادهای مابعدالطبیعه اخلاق » و « نقد عقل عملی » دست تجربه را از حریم اخلاق کوتاه میکند و این امر از نظر وی مساوی است با عینیت یعنی کلیت و ضرورت قوانین اخلاقی است.
کانت از طریق قانون اخلاقی، قوه ای بنام اختیار را در درون ما فرض میگیرد و ما از این طریق میتوانیم به نظامی فوق محسوس و جهانی معقول راه یابیم. ما میتوانیم به این نظام لااقل از دیدگاه عملی به آن واقعیت عینی بدهیم. زیرا آن را موضوع اراده خویش به عنوان موجودات متعقل محض میانگاریم. ( ۱۲،ص: ۷۵ ) البته کانت تاکید می کند این امربه هیچ وجه موید توسعه شناخت نظری عقل نیست. واقعیت عینی قانون اخلاق را از طریق هیچ گونه استنتاج با مدد تلاشهای عقل نظری، خواه عقل نظری محض، خواه عقل نظری موید تجربه نمیتوان نشان داد. ( ۱۲،ص: ۸۰ )
از نظر کانت ما برای آزادی مجبور به فرض عالمی معقول هستیم وجود آزادی هیچگاه به فهم در نمیآید؛ چون هیچ مثال تجربی در پشتیبانی از آن نمیتوان زد و آزادی تنها به منزله پیشفرض ضروری خرد در موجودی معتبراست که به آگاهی خویش از یک خواست مستقل از آرزوها و یا به توانایی تعیین خویش توسط قوانین خرد مستقل از غریزههای طبیعی باور دارد. (۱۰،صص: ۱۳۰-۱۳۱ )
1-۳- نسبت کانت با واقعگرایی اخلاقی
کانت راه هرگونه امر مستقل از خرد آدمی رابرای ورود به منظومه اخلاقیاش را میبندد. « خرد فقط آن چیزی را می بیند که خود طبق طرحهای خود خلق می کند » ( ۱۱،ص: ۲۷) بنابراین کانت طبق تعریفهایی از واقعگرایی که بر استقلال خاصههای اخلاقی از باور ما تاکید می کند، ضد واقعگراست. ولی از آن سوی دیگر کانت در هیچ یک از نظریه های ضد واقعگرایانه اعم از ناشناختگرایی و نیهیلیسم نمیگنجد. کانت یک شناختگرای اخلاقی است و قائل به صدق و کذب پذیر بودن گزاره های اخلاقی است. صدق و کذب گزارههای اخلاقی از نظر کانت نه به مانند یک شناختگرای ضعیف مبتنی بر نوعی بین الاذهانیت است (۱۲،ص: ۴۶) و نه توسط واقعیتهایی که در جهان پدیداری وجود دارند بدست میآید. از نظر وی صدق گزاره « قتل کردن بد است » را هر فهم متعارف و عقل سلیمی میپذیرد. واین گزاره در همه شرایط صادق است.
حال اگر تعریفی حداقلی از واقعگرایی اخلاقی را بپذیریم یعنی واقعگرای اخلاقی را کسی بدانیم که اولا گزارههای اخلاقی را صدق و کذب پذیر میداند و ثانیا بعضی از آنها را واقعا صادق میداند. ( ۱۳،ص:۶۰ و ۲۵، ص:۱۵ ) آنگاه میتوان کانت را یک واقعگرای اخلاقی دانست. و اگر به تعریفهایی از واقعگرایی اخلاقی که به استقلال از ذهن و موجود بودن در عالم خارج بها میدهند، رجوع کنیم آنگاه کانت یک ضد واقعگرای اخلاقی است.
باید به این نکته توجه داشت که کانت احکام اخلاقی را ناشی از احساسات و امیال ما نمیداند؛ از نظر وی بررسی امیال آدمی در حوزه انسانشناسی است و نه فلسفه؛ و پس، از این حیث وی یک ناشناختگرا و ضدواقعگرای اخلاقی نیست. اما از آنجایی که وی اخلاق را خارج از حوزه جهان طبیعی میداند؛ چراکه هرچه در جهان است طبق قوانین فیزیکی جهان است و اختیاری در جهان وجود ندارد و از این لحاظ اخلاق نمیتواند داخل در جهان طبیعی باشد؛ و به یک معنی همانطور که خود میگوید اخلاق استعلایی است. و از این حیث یک ضدواقعگرای اخلاقی است.
۴- نتیجهگیری
کانت در هیچ یک از اقسام واقعگرایی اخلاقی – طبیعتگرایی، غیر طبیعتگرایی و فوق طبیعتگرایی – نمیگنجد. چراکه به باور وی اخلاق نمیتواند در جهان خارج وجود داشته باشد از این حیث وی یک ضد واقعگرای اخلاقی است. از سوی دیگر وی در تقسیمبندیهای متعارف ضدواقعگرایی اخلاقی نمیگنجد چراکه وی به مدخلیت امیال و احساست آدمی در امور اخلاقی قائل نیست و همچنین گزارههای اخلاقی را نیز جعلی و دروغ نمیداند.
از اینرو، اگر ما به تعاریفی که به استقلال از ذهن خاصههای اخلاقی و در جهان خارج بودن آنها بها میدهند، معتقد باشیم، کانت یک ضدواقعگرایی اخلاقی است. از سوی دیگر اگرتاکید ما از واقعگرایی اخلاقی، حفاظت از دستبرد سوژه انسانی در امور اخلاقی بنا به امیال و احساستش باشد؛ آنگاه کانت را باید یک واقعگرای اخلاقی بدانیم؛ چراکه قوانین اخلاقی وی عام و جهانشمول بوده که در نه در طول تاریخ عوض میشوند و نه اموری چون امیال احساسات آدمیان در آنها تاثیرگذارند.
پس بسته به اینکه کدام یک از وجوه معرفت شناسی و یا وجودشناسی در تعریف از واقعگرایی اخلاقی پررنگتر است و ما چه معنایی را از واقعگرایی اخلاقی مراد کنیم، کانت میتواند ضدواقعگرا و یا واقعگرای اخلاقی باشد.
پی نوشت
* نسخه ای از این مقاله که به همراه آقای ابوالفضل صبرآمیز نوشته شده، به زودی در کتاب « ورق روشن وقت: جستارهایی در نواندیشی دینی، فلسفه و فیلم» ام منتشر خواهد شد.
۱. moral facts
2. meta-ethics
3. cognitivism
4. non-cognitivism
5. realism
6. anti-realism
7. semantic
8. Epistemic
9. Ontology
10. Psychology
11. moral property
12. philosophy of action
13. دو مبحث شناختگرایی و واقعگرایی اخلاقی بسیار در هم تنیده هستند، بطوریکه پرداختن به یکی بدون اشاره به دیگری، بحث را ناقص میگذارد. در اکثر کتابهای فلسفه اخلاق نظریه واقعگرایی در ذیل نظریه شناختگرایی صورتبندی و مطرح میشود. ولی ما چون در این مقاله میخواهیم توجه خود را بر روی واقعگرایی متمرکز کنیم، مبحث شناختگرایی را به اجمال برگزار کرده و از بحث تفصیلی در این مورد اجتناب نموده ایم.
14. منظور از روانشناسی در اینجا موضوعی است که در حوزه عاطفه، میل، آرزو و… قرار میگیرد.
15. truth-apt
16. strong cognitivism
17. weak cognitivism
18. Richard Hare
19. Prescriptive
20. Normative
21. Imperative
22. Valid
23. برای آشنا شدن با تعاریف گوناگون واقعگرایی، چند تعریف مختلف از واقعگرایی اخلاقی را در اینجا میآوریم:
مایکل دامت ( Michael Dummett ): واقعگرایی، این باور است که مجموعه گزارههای مورد بحث و نزاع، دارای ارزش صدق عینی هستند که از ابزار شناخت ما مستقل است. یعنی آن گزارهها بر حسب وجود واقعی مستقل از ما، یا صادقند یا کاذب.
جفری سیر مک کورد ( Jeffry Sayre-McCord ) : واقعگرایی مستلزم پذیرش صرف دو رای است: ۱- ادعاهای مورد بحث هرگاه به صورت ظاهری تفسیر شوند یا صادقند یا کاذب. ۲- برخی از این ادعاها واقعا صادق می باشند.
هیلری پاتنم ( Hilary Putnam ) میگوید: یک واقع گرا مدعی است که ۱ – ادعاهای مورد نظر یا صادقند یا کاذب ۲- آنچه که این گزاره ها را صادق یا کاذب مینمایاند امری خارجی است. یعنی چیزی از داده های حسی بالقوه و بالفعل ما یا ساختار ذهن یا زبان ما نیست. ( ۱۳،صص:۶۰-۶۲ )
دیوید مک ناتن ( David McNaughton ) : طبق واقعگرایی اخلاقی، واقعیات اخلاقی وجود دارند که برتر و والاتر از حالات روانشناختی افراد و از جمله باورهای اخلاقی آناناند. و همین واقعیات اخلاقی هستند که قابلیت صدق یا کذب باورهای اخلاقی افراد را فراهم میآورند.
دیوید برینک ( David Brink ) واقعگرایی اخلاقی مدعی است که واقعیتهای اخلاقی و گزارههای اخلاقی صادق وجود دارند که وجود و ماهیتشان مستقل از باورهای ما درباره صواب و خطاست . مدعای مابعدالطبیعه واقعگرایی اخلاقی بیانگر این مدعای معناشناختی است که احکام و الفاظ و مفاهیم اخلاقی نوعا اشاره به واقعیتها و خاصههای اخلاقی دارند.
نیکلاس استرجن ( Sturgeon Nicholas ) : واقعگرایان اخلاقی معتقدند که اولا الفاظ و مفاهیم اخلاقی ما نوعا اشاره به خاصههای اخلاقی دارند و ثانیا بیانات و گفتههای اخلاقی ما نوعا بیانگر گزارههایی هستند که قابلیت صدق و کذب را دارند و ثالثا حقایق اخلاقی مستقل از شاحصههای ذهنی ما همچون باورها و احساسات اخلاقی و نیز آداب و رسوم هستند.
راس شافرلند ( Ras Shaferland ): واقعگرایی نظریه ای است که طبق آن احکام اخلاقی برخوردار از نوع خاصی از عینیت هستند. چنین احکامی که صادق باشند مستقل از آن چیزی هستند که یک فرد در مکانی خاص و در اوضاع و احوالی خاص برای آنها در نظر میگیرد.( ۱۶،صص: ۷-۸ )
پانایوت بوچورف : واقعگرایی اخلاقی مدعی است که حقایق اخلاقی و به تبع آن، اوصافی نظیر خوب، بد، درست، نادرست، فضیلت و رذیلت که با حقایق یا اوصاف غیر اخلاقی تحولپذیر نیستند. در عالم وجود دارد. بر اساس این نظریه، این حقایق و اوصاف از آگاهی ما، از حالتی که در آن حالت میاندیشیم و صحبت میکنیم. از باورها و گرایشهای ما و از احساسات و امیال ما مستقلند، اوصاف اخلاق میتوانند از طریق اشخاص، اعمال، نهادها و مانند اینها تحقق یابند؛ با تمثل و تحقق این اوصاف، حقایق اخلاقی هستند که تطابق با آنها سبب صدق احکام اخلاقی میشود. ( ۴، ۱۳۸۱ )
24. Benedict Spinoza
25. G. L. Macki
26. error theory
27. The Nature of Morality
28. Gilbert Harman
29. derived
30. queer property
31. ویلیام اکامی فیلسوف مشهور قرون وسطی بود. نظریه وی که به استره اکام یا تیغ اکام معروف است مبتنی بر ساده کردن جهان است. وی خواستار حذف موجوداتی است که هیچ اثری در جهان ندارندو بدون آنها هم جهان قابل تبیین است.
32. Ayer
33. boo – hurrah theory
34. quasi realism
35. Simon Blackburn
36. Naturalism
37. non-naturalism
38. super naturalism
39. non-moral
40. Reductionism
41. Irreductionism
42. multiple realization
43. Loyd Morgan
44. principle of emergence
45. G.E.Moore
46. Principia Ethica
47. از نظر مور طبیعت آن معنی را میدهد که موضوع مادهای از علوم طبیعی و همچنین روانشناسی است و ممکن است شامل هر چیزی بشود که در خارج است یا در خارج موجود بوده است و یا زمانی خواهد بود. (۲۰، ص:۱۰ )
48. open – question
49. David Wiggins
50. Audi
51. در اینجا لازم است تفکیکی میان غیر طبیعتگرایی و تحویلناگرایی صورت بپذیرد:
مجادله اصلی طبیعت گرایی و غیر طبیعت گرایی بر سر این است که آیا احکام اخلاقی، احکامی علمی هستند و یا خیر. تحویل گرایان به صورت صریح از تحویل خاصه اخلافی به خاصههای طبیعی سخن رانده و مدعی شدند احکام علمی در باب دعاوی اخلاقی نیز صادقند. از سویی دیگر تحویل ناگرایی هرچند خاصههای اخلاقی را به صورت صریح به خاصه-های طبیعی فرونکاست اما در عین حال مدعی شد احکام اخلاقی، احکامی هستند که در تبیین پدیدههای مختلف می-توانند کاربرد داشته باشند و به مانند علومی دیگری همچون اقتصاد و جامعه شناسی و … میتوان از علمی بودن اخلاق صحبت کرد. از طرف دیگر غیر طبیعت گرایی منکر اتصال دعاوی اخلاقی با دعاوی علمی بود و از انفصال این دو سخن میگوید.
52. منظور از واقعگرایان در اینجا، طبیعتگرایان، غیر طبیعتگرایان و فوق طبیعتگرایان میباشد. یعنی آن دسته از واقع-گرایان که در تعریفهایشان از واقعگرایی به جنبه وجودشناختی بیش از جنبههای دیگر بها میدهند.
53. good will
54. categorical imperative
55. autonomy
56. heteronomy
منابع فارسی:
1. آشوری، داریوش (۱۳۵۷)، تعریفها و مفهوم فرهنگ، تهران: مجموعه فرهنگ آسیا.
2. اُکاشا، سمیر(۱۳۸۷)، فلسفه علم، ترجمه هومن پناهنده، تهران: فرهنگ معاصر.
3. پاتنم، هیلری (۱۳۸۵)، دوگانگی واقعیت/ ارزش، ترجمه فریدون فاطمی، تهران: نشر مرکز.
4. حسینی، سید اکبر(۱۳۸۱)، “چیستی واقع گرایی اخلاقی”، در نشریه حوزه – معارف، شماره ۸، مهر ۱۳۸۱.
5. داروال، استیون و دیگران (۱۳۸۰)، نگاهی به فلسفه اخلاق در سده بیستم، ترجمه مصطفی ملکیان، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی.
6. دباغ، سروش، (۱۳۸۸الف)، امر اخلاقی، امر متعالی، تهران: نشر کتاب پارسه.
7. دباغ، سروش، (۱۳۸۸ب)، درس گفتارهای فلسفه اخلاق، تهران: صراط.
8. راس، دیوید(۱۳۸۶)، نظریه اخلاقی کانت: شرحی بر تاسیس مابعدالطبیعه اخلاق، ترجمه حسین کمالی نژاد، تهران: حکمت.
9. سالیوان، راجر(۱۳۸۰)، اخلاق در فلسفه کانت، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران: طرح نو.
10. کانت، ایمانوئل(۱۳۶۹)، بنیادهای مابعدالطبیعه اخلاق، ترجمه حمید عنایت و علی قیصری، تهران: خوارزمی.
11. کانت، ایمانوئل(۱۳۸۳)، سنجش خرد ناب، ترجمه میر شمس الدین ادیب سلطانی، تهران: امیرکبیر.
12. کانت، ایمانوئل(۱۳۸۵)، نقد عقل عملی، ترجمه انشاءالله رحمتی، تهران: نورالثقلین.
13. مک کورد، جفری(۱۳۸۱)، “سیر، تنوع و کثرت واقعگراییهای اخلاقی”، ترجمه سید اکبر حسینی، در مجله علمی تخصصی معرفت، سال یازدهم، شماره دهم، دی ۱۳۸۱.
14. مک ناتن، دیوید(۱۳۸۳)، نگاه اخلاقی: درآمدی به فلسفه اخلاق، ترجمه حسن میانداری، تهران: سمت.
15. مکی، جی ال(۱۳۷۹)، “ماهیت ذهنی ارزشها”، ترجمه مراد فرهادپور، در فصلنامه ادبی، فرهنگی ارغنون،شماره ۱۶، تهران، تابستان ۱۳۷۹.
16. ملایوسفی، مجید(۱۳۸۴)، “جان مک داول و واقع گرایی اخلاقی”، در نامه حکمت، شماره ۶، پاییز و زمستان ۱۳۸۴.
17. میانداری، حسن(۱۳۸۶)، “نقد فلسفه اخلاق کانت از منظر واقع گرایی اخلاقی مک داول”، در نامه حکمت، سال پنجم شماره ۲، پاییز و زمستان ۱۳۸۶.
18. نیلسون، کای(۱۳۸۶)، “مسائل فلسفه اخلاق”، در فلسفه اخلاق، ویراستار: پل ادواردز، ترجمه انشاء الله رحمتی، تهران: تبیان.
19. هولمز، رابرت (۱۳۸۵)، مبانی فلسفه اخلاق، ترجمه مسعود علیا، تهران: ققنوس، ۱۳۸۵.
References
20. Miller, A.(2003) An Introduction to Contemporary Meta Ethics, Oxford: Oxford university Press.
21. Pojman, L.(1999), Ethics Discovering Right and Wrong, USA: Wadsworth .
22. Rachels, J.(1997) ‘Subjectivism’ in A Companion to Ethics, Singer, P.(ed.), Oxford: Blackwell.
23. Railton, P.(1986), ‘Moral Realism’ in The Philosophical Review, Vol. 95, No. 2, Apr. 1986, Duke University Press, pp. 163-207.
24. Rottschaefer, W.(1999), “Moral Learning and moral Realism” in Behavior and Philosophy, No. 27, Cambridge Center for Behavioral Studies, Pp. 19-49.
25. Smith, M.(2000) ‘Moral Realism’ in The Blackwell Guide to Ethical Theory, Lafollette, H. (ed.), Oxford: Blackwell.
26. Smith, M.(1997) ‘Realism’ in A Companion to Ethics, Singer, P.(ed.), Oxford: Blackwell.
27. Stewart, N. (2009), ETHICS : An Introduction to moral philosophy, Polity Press.
28. Warner, R.(1983), ‘Ethical Realism’ in Ethics, Vol. 93, No. 4, Jul. 1983, The University of Chicago Press, pp. 653-679.