اعتراضات سراسری اخیر هر چه نداشت، دستکاری ساختمان ذهنی مردم گرفتار استبداد را دست کم با خود به ارمغان آورد؛ امکانیابی «مردم» بودن یا مردم «شدن»، خلق موجودیتی مستقل از آنچه «آنها» میخواهند را میتوان یکی از بزرگترین دستاوردهای حرکت اعتراضی مردم در چند روز گذشته دانست.
دستگاه فرهنگی، فکری و سیاسی حکومت خودکامه، تمام هم و غم خود را خرج میکند تا تصور فراتر رفتن از واقعیت تحمیل شده را به احساسی بچگانه بدل سازد.
در این لابیرنت تو در تو، «ماندن» و استمرار موجودیت فیزیکی، به اولویتی برتر بدل میشود که انگاره تبلیغ خلاف آن چیزی نخواهد بود جز «دیوانگی». پذیرایی نکردن از نظم موجود و به سخره گرفتن آن تنها کار دیوانههای زنجیریای می شود که نه حساب جان خود را دارند و نه کتاب قدرت لایزال استبداد چند هزار ساله را ورق زدهاند. در این موقعیت، چسبندگی انسان به وضعیت موجود، چیزی از چسبیدگی پوست به بدن کمتر ندارد.
از زبان «فروید» اگر بخواهیم آرایش صحنه را بنمایانیم، طبقه حاکمه استبداد، برای «منطقی سازی¹» کرنش در برابر نظم موجود به مورخ، جامعهشناس و سیاستمداری نیازمند است تا با «تدلیس سیستماتیک»، آینده هرگونه «نه بزرگ» را نه فرا روی به دموکراسیهای نیمبند خاورمیانه که رجعت به عصر «خلخالی»ها نشان دهند.
به قول توماس مان، «دشمنان دموکراسی تنها فاشیستهای اسلحه به دست نیستند. هر آن کس که در صدد بیارج کردن افکار عمومی است، مروجین آموزههای رسمی حکومت و عوامفریبان، دشمنان اصلی دموکراسی هستند. چون تودهها را خوار میشمارند و حال آن که خود هرزه درایان یاوهگویی هستند که جز آرای باطل به زبان نمیآورند.»
دستشستن از واقعیت موجود در موتور ذهنی اینان، مقصدی نخواهد داشت جز ایستگاه «عراق و شام».
با تصاحب محصولات فکری و بنگاههای خبرپراکنی، به دایههای عزیزتر از مادری بدل گشتهاند که تنها محصول فراروی از حوضچه اکنون را بازگشت به نقطه صفر صدرنشینی گیوتین انقلاب برای همه جا میزنند؛ جایی که نه از تاک نشان میمانَد و نه از تاک نشان؛ حال آن که خود کرده را تدبیر نیست.
افتخار به «نیروی تحولخواه جوانان» برای آنها تا جایی معنا دارد که تنها جای دوغ انتخابات آزاد و برابر و دوشاب صندوقهای هر روز تنگتر از دیروز را عوض کنند.
با تخیلی معلول، نه راه سومی در چنته دارند و نه زنجیرهای «عقلانیت ابزاری» بدلی را از پای مردن باز میکنند.
راز بقای متوسطالحالها
«عقلانیت» در چنین اتمسفری همانا از «آب کره گرفتن» است؛ تنازع برای بقاء. برای ماندن در این عرصه باید «متوسط» بود و ماند. تنها از طریق متوسط بودن است که میتوان ماءالشعیر را نوش جان کرد جای آبجوی آلمانی و مانتوی کوتاه را به جای مینی ژوپ جا زد. تداوم موجودیت در این عرصه حکم میکند به جای فریاد زدن از ممنوعیت «اختلاط»، خود را در میهمانیهای مختلط آخر هفته رها کنیم؛ «دوست را در پستوی خانه نهان باید کرد».
گاهگداری هم که غرایز به «آب تنی در حوضچه اکنون» محتاج شد، راه «استانبول» و «ایروان» و «دبی» باز است؛ برای همان متوسطهایی که سرشان به تنشان می ارزد. برهم زدن «تعادل» سیستم سیاسی برای این دسته در شرایط حاضر سود چندانی نداشت. آنها همین تازه ردای سبز خون بار خود را با پرچمهای سفید صلح موقت با حکومت تعویض کرده بودند.
نسبت «متوسط»ها با پویش اعتراضی سراسری
اعتراضات سراسری اخیر امّا برای آنهایی بود که سرشان به تن سنگینی کرده بود. نه تنها ماءالشعیری برای تر کردن گلو در سفره ندارند که برای به چنگ آوردن نان خالی، ماهها پیِ اعتصاب را به تن خود مالیده بودند. برای چنین جمعیتهایی دیگر شاید دیگر نوشیدن آب خالی در بازداشتگاه های مخوف ایذه و دورود، با گرسنگی کشیدن بر سر سفرههای خالی چندان توفیری نداشت.
فرکانسهای دستگاه تبلیغی و فکری حامیان نظم موجود انگار برای این «حاشیهنشینان» هیچگاه بسامدی نداشته است. با ذهنی تهی از ادبیات «تغییرات تدریجی»، فرود تند به ته دره را به چشم دیدند، لمس کردند. پس عجیب نیست که بخشی از آنان کف مطالبات خود را بازگشت به عقب «رضا شاهی» قرار دهند؛ جایی که از نظر آنها هر چه نداشت دست کم دزدی از جیب مردم را «حساب و کتاب»ی بود.
«متوسط»های عاقل و «دوراندیش» البته در این عرصه تنها تماشاچی نبودند. میزان دوری و نزدیکی به آزادیهای مونتاژی فرهنگی و سیاسی و رفاه مادی، ظاهراً میان متوسطهای مرکز و حاشیهای خط جدایی کشیده است. شدت و شمار بیشتر اعتراضات در «شهرهای محروم»، نسبت به شهرهای بزرگ این نکته را به خوبی نشان میدهد.
همگرایی ساکنان دهکهای پایین و متوسط این شهرها در اعتراضات سراسری و البته همایندی شعارها و مطالبات سیاسی و اقتصادی، به خوبی بیانگر رویگردانی مردم این مناطق از مناسبات و ادبیات اعتدالی و اصلاحی است؛ گو این که بعید است بخشی از این معترضان نیز شانس «تغییر» را در انتخابات ۹۲ با گزینش حسن روحانی باز امتحان نکرده باشند.
این نیز بعید به نظر نمیرسد که حتی محرومانی که در همان انتخاب، به نفع ابراهیم رئیسی رای دادهاند برای مشارکت در اعتراضات سراسری پاشنهها را ور کشیده باشند.
هر دوی اینها میتوانند به یک اندازه بابت خطر شکست قطعی اصلاحات گام به گام نگران شده باشند و عطایش را نیز به لقایش بخشیده باشند.
طنین صدای این جان بر کفها البته تمام ایران را لرزاند. حالا حتی همانها که با اسم رمز دوری از «خشونت»، دلواپسی بابت از دست رفتن دوباره تعادل الاکلنگ استبداد و زندهگی روزمره را فریاد می زدند، در گوشی هم که شده این ندا را زمزمه می کنند: «حتماً راهی هست.»
پانوشت
*نام نویسنده این یادداشت نزد زیتون محفوظ است
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…