سال ۱۳۹۴ هم تمام شد، با تلخی هایی کمتر از سالهای قبل و شیرینی هایی بیش از سالهای قبل. برای ایران سال ۹۴ سال طلایی بود. شاید سالها بود که اینقدر رویدادهای خوب رخ نداده بود و کام ملت شیرین نشده بود.
سالی که گذشت سال پایان کابوس تحریم و جنگ و دشمنی و ایران ستیزی و بی حرمتی یک کشور و یک ملت بود. اگرچه برای عاشقان جنگ و تحریم، امسال کابوس صلح را به همراه داشت، اما نوروزمان را با فکر کردن به آنان خراب نمی کنیم. این همه سال را برایمان سیاه کردند، بگذار یک سال هم ما خوش تر از آنان به آینده نگاه کنیم.
سالی که گذشت، سال نوزایی مردم ایران بود. مردمی که هشت سال نفرت و تنگنا و سیاهی و کابوس دیوانه ای چون احمدی نژاد را تحمل کردند و دو سه سال شاهد بودند که اراذل و اوباش کرسی نشین مجلس، به نام دلنگران و آرمانگرا و ارزشمدار، تا آخرین سکه ملت را بدزدند، تا آخرین نفس راه تنفس ملت را ببندند، تا آخرین دقیقه جلوی حضور زنان را بگیرند، تا آخرین سنگ با جهان و جهانیان بجنگند و نفرت علیه یک کشور تولید کنند.
ما صبر کردیم، گذاشتیم سفارت بسوزانند، کنسرت تعطیل کنند، پرچم آتش بزنند، ممنوع الخروج کنند، ممنوع الورود کنند، ممنوع النگاه و ممنوع الحیات کنند و سر آخر در جریان انتخابات اسفند ۹۴ ملتی که دستهایش را شورای نگهبان با رد صلاحیت اغلب نمایندگان محبوب مردم بسته بود، در تهران ۴۵ کرسی از ۴۶ کرسی دو مجلس را به دست آوردند و با یک روکم کنی دموکراتیک افسانه مردم را دوباره زنده کردند. اگر سال ۱۳۹۲ یک آغاز خوب بود، سال ۱۳۹۴ یک امتداد عالی به شمار می آمد.
سالی که گذشت، سال اقتدار ایران در منطقه بود، ایرانی که از ۱۹۷۹ به مدت ۳۷ سال روز به روز قدرت، احترام، بزرگی و برتری خود را در خاورمیانه از دست داده بود. فقط مانده بود جیبوتی و بحرین و روستای دست ساز قطر که تبدیل به آکواریومی شیک شده بود، برای ایران شاخ و شانه بکشند. ایران که سالها بخاطر بی عرضگی و ماجواجویی و بی لیاقتی اکثریت رهبران سیاسی اش اقتدار خود را از دست داده بود و در چنبره عربستان و ترکیه و قطر دست و پا می زد، با رفتار حساب شده اقلیت رهبران متهم به فتنه توانست با تصمیم درست، پیچیده ترین مذاکره دیپلماتیک پنجاه سال تاریخ دیپلماسی جهان را به شکلی پیش ببرد که برتری خود را در منطقه به دست بیاورد.
امروز ایران نوروزش را در حالی جشن می گیرد که نه به عنوان یک پایگاه تروریسم و منشاء ماجراجویی جهانی، بلکه به عنوان تنها قدرت بیرون از هشت قدرت جهانی، طرف مذاکره آنان شده و به نتیجه هم رسیده است. حالا ما در کنار فلسطین و کشورهای دنیای عرب، در مقابل اسرائیل و آمریکا نیستیم، بلکه این ترکیه و عربستان هستند که منشاء ترور و ماجراجویی و جنایت هستند و اسرائیل هم مثلث بلاهت ترکیه و عربستان و قطر را اداره می کند. سال گذشته شرکای ایران از دست دوم های سیاسی و اقتصادی تغییر کرد و پای کشورهای اروپایی با اقتصاد محکم و قدرتمند به ایران باز شد. و همه اینها در اثر تلاش مدیران سیاسی معتدل و اصلاح طلب کشور به دست آمد. حالا مائیم که با داعش می جنگیم، و مائیم که جلوی قدرت گرفتن اسلام ارتجاعی عربستان و امپراطوری مسخره عثمانی اردوغان را می گیریم.
سالی که گذشت سال آخرین تلاش ها بود. و همیشه در آخرین تلاش کسانی که برای بهتر شدن می کوشند، بیشترین و دشوارترین لطمه را می خورند. بسیاری از فرزندان جنبش اصلاحات و دموکراسی به اتهامات مسخره ای مانند نفوذی و جاسوس انگلیس، به زندان رفتند. عیسی سحرخیز باز هم زندان رفت و در کنار بقیه زندانیانی قرار گرفت که تلاش می کنند و می کردند که نگذارند این سرازیری سقوط و فروپاشی ایران به پایان برسد. زندانیانی که هنوز در بندند، مصطفی تاج زاده، بهاره هدایت و بسیاری دیگران که هر کجا باشند مردم دوستشان دارند. توافق ایران و غرب و پیروزی در انتخابات اسفند، دو صفحه طلایی در تقویم ۱۳۹۴ بود که با همت همان فدائیان واقعی کشور ایران به دست آمد. امسال نوروز هنوز تلخ است، چرا که این فرزندانش هنوز زندانی اند.
سالی که گذشت سال یافتن مردان و زنان بزرگ و برجسته و پیشرو برای ایران آینده بود. افرادی مانند عارف و ظریف و زنان و مردانی بسیار جایگاه خودشان را تثبیت کردند و معلوم شد که در فردای تغییرات ایران با قحط الرجال و نداشتن زنان سیاستمدار مواجه نخواهد بود. تبدیل قدرت اجتماعی مردم به سیاستمداران قابل اعتماد یکی از پیروزی های سال گذشته مردم بود.
سالی که گذشت، سال تلخی و سیاهی فشار به هنرمندان، شاعران و هر کسی بود که به آینده ایران فکر می کند، ترانه سرایان غزلسرایی که از عشق سخن می گفتند یا به زندان محکوم شدند و از ایران رفتند، یا بازداشت و زندانی شدند. شاعر طنزگوی کشور تمام سال را زندانی بود و در همین روزهای پایانی آزاد شد. اما هنوز تارو کمانچه، شعر و طنز، فیلم و داستان، خیال و رویا، هارمونی و زیبایی متهمان درجه یک روانی های دیوانه سیاهکار است. سال ۱۳۹۵ هم خواهد گذشت و شعر و عشق و زیبایی باز هم جای خودش را خواهد یافت. سلطان محمود رفت و فردوسی ماند، حافظ و سعدی ماندند و کسی به یادش نیست که آنان در عصر کدام سلطان زندگی می کردند.
شاید برای من و خیلی از ایرانی ها سال گذشته، سالی خوش نبود، من و دوستانم که در روزآنلاین یازده سال هر روز برای مردم ایران نوشته بودیم، جایگاهی ارزنده را از دست دادیم، و این اتفاقی تلخ برای بچه های روزآنلاین و خوانندگانش بود، اما وقتی امروز به نتیجه اتفاقات فکر می کنم، ناخودآگاه به شعر حافظ می رسم که « بشکست اگر دل من به فدای چشم مستش/ سر خم می سلامت، شکند اگر سبویی.» راضی تریم که ایران روزهای روشنی در پیش داشته باشد، تا ما روزنامه مان را داشته باشیم. اگرچه بیست سال است که از هر جایی جلوی قلم و کلمه و دهان و سخن مان را گرفته اند، در جایی دیگر گل داده ایم و غنچه داده ایم و زمستان شکسته ایم و به بهار رسیدیم.
بهار همگی تان مبارک و امیدواریم ایران در پایان سال تازه ۱۳۹۵ سرنوشتی بسیار زیباتر از امسال داشته باشد. حالا دیگر می توانیم نگوئیم سال به سال دریغ از پارسال.
نوروز بر همه ایرانیان در همه جای ایران و جهان مبارک، اول فروردین ۱۳۹۵