تنها در یک روز سیهزار توییت ( به نقل از بی بی سی فارسی) با هشتگی با نام «#براندازم» به اظهارات اخیر محمد خاتمی رهبر اصلاح طلبان که کوشیده بود تا همسویی بیشتری به اعتراضات اخیر داشته باشد، انتشار یافت. این اقدام البته بازتاب خبری نیز یافت و میتوان گفت گفتمان براندازی امروز به بحث روز خبری تبدیل شده. اما چرا امروز صدای براندازی زیاد به گوش میرسد؟
نزدیک به هشت ماه پیش تنور انتخابات بسیار گرم شده بود. روحانی و متحدان اصلاحطلبش بر دهل مشارکت چنان میکوبیدند که آوازش برای خارج نشینان در تبعید و محصورین نیز خوشایند آمده بود. روحانی در سخنرانیهای انتخاباتیاش مردم بهویژه جوانان را با وعدههایی که بعضا خارج از توانش بود، برای آمدن به صندوق های رای تهییج میکرد. وعدههایی چون محدود کردن دست نهادهای نظامی در سیاست واقتصاد، شکوفایی اقتصادی، مبارزه با فساد، مشارکت دادن زنان در بدنه مدیریتی کشور، اصلاح صدا و سیما و البته رفع حصر. بخش زیادی از آرای روحانی هم البته از سر ترس طبقه متوسط از روی کار آمدن دوباره اصولگرایان در دولت با چهرههایی چون قالیباف و رئیسی بود.
اما تنور انتخابات در کوتاه زمانی به ناگاه سرد شد. برآیند عمومی نشان می داد برخلاف شعارها، دولت دوم روحانی ضعیفتر از دولت نخست شکل گرفت. در فضای عمومی حسن روحانی متهم به معامله با سپاه و لاریجانیها در هسته مرکزی قدرت شد اما او خودش اذعان کرد که تعامل کرده، اما این تعامل در عرصه عمومی پشتکردن آنی روحانی به وعدههایش تعبیر شد. به دلایل محتمل این عقبنشینی و انفعال آنی پیشتر در یادداشت مستقلی پرداختهام. در این یادداشت به تبعات آن می پردازم.
شاید از خویش پرسیده باشیم چرا این روزها گفتمان براندازی رساتر شنیده می شود، در حالیکه نه گفتمان براندازی مال امروز است نه براندازان به تازگی پا به عرصه گذاشتهاند. اما پس از اعتراضات سراسری اخیر بود که براندازی به گفتمانی در خور توجه و اعتنا به لحاظ بسامد خبری تبدیل و واکنش برانگیز شد.
برای یافتن پاسخی برای این سئوال باید گامی به عقب باز گردیم. زمانی که برای نخستین بار اندیشه اصلاحطلبی با بن بست روبرو شد و برخی از دل اصلاح طلبان با شعار عبور از خاتمی راه دیگری برای ادامه مبارزات مدنی پیشه کردند. شرایط سال هشتاد تا حدودی با شرایط سال نود وشش قابل مقایسه است. با این تفاوت که برخلاف روحانی ، محمدخاتمی خود شکست اصلاحات را پذیرفته بود و قصد نداشت تا دوباره نامزد ریاست جمهوری شود. اما با فشار اطرافیان و همکارانش که عمدتا سهمی در دولت داشتند و احیانا نگران آینده شغلی و پست خویش بودند پذیرفت تا ادامه دهد. با این وجود خاتمی برای آمدن شرط گذاشت، تعامل- بخوانید معامله- نکرد و شرط وی تصویب لوایحی بود که به باور وی میتوانست بنبست ایجاد شده را بشکند. اما این لوایح خیلی زود با جداره سخت حاکمیت برخورد کردند و متلاشی شدند. ثمره آن بازگشت یاس به جامعه، قهر مردم با صندوقهای رای در انتخابات نسبتا آزاد شوراها، رد صلاحیت گسترده اصلاح طلبان در مجلس هفتم و در نهایت ریاستجمهوری احمدینژاد با اتکای بر آرای ناامیدان از اصلاحات بود. خاتمی نیز صادقانه اعتراف کرد که رئیسجمهور در نظام ولایت فقیه یک تدارکاتچی بیش نیست.
از این رو بیلکنت میتوان ادعا کرد پرده نخست براندازی و گفتمان براندازیخواه از دولت دوم خاتمی آغاز شد. جدایی بخش مهمی از جنبش دانشجویی از اصلاحات همزمان با سرکوب شدید روزنامهنگاران و فعالان سیاسی، شهردار شدن محمود احمدینژاد با تساهل و تمکین مدیران معاملهگر اصلاحطلب، شکاف در میان اصلاحطلبان پس از رد صلاحیت های انتخابات مجلس هفتم و عدم پشتیبانی عمومی از تحصن نمایندگان، علائم رشد مخفی یک جریان بیاعتماد به نظام و براندازیخواه بود که نهایتا با آمدن پای صندوقهای رای در روز سوم تیر، فصل تازهای را در تاریخ ایران رقم زد. این تحلیل را با پردازشی آماری از رفتار مشارکتی مردم در دور نخست و دور دوم انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری در آن زمان ارائه کردم که در روزنامه شرق منتشر شد. خروجی تحلیل نشان میداد که نزدیک به پنج میلیون از آرای احمدینژاد در دور دوم، آرای کسانی بود که در دور اول در انتخابات شرکت نکرده بودند و صرفا در تقابل با هاشمی رفسنجانی به عنوان نماد نظام به نفع احمدی نژاد پای صندوق رای آمدند.
به عبارتی پیروزی احمدینژاد محصول آرای براندازان بود. کسانی که در توافقی نانوشته به احمدینژاد رای دادند تا او مقدمات براندازی جمهوری اسلامی را فراهم سازد. او نیز البته به خوبی از عهده این کار برآمده و همچنان نیز ادامه می دهد.
در مقابل، دولت روحانی نتیجه آخرین تلاشهای هاشمی رفسنجانی برای بقای جمهوری اسلامی بود. با این وجود درگذشت ناگهانی او خط پایانی بود بر تلاشهایش برای حفظ نظام. پس از هاشمی بسیاری از جمله اصلاحطلبان به روحانی دل بسته بودند و تلاش میکردند تا با اتکای به او جای خالی هاشمی را پر کنند. اما امروز این تصور نیز با عملککرد پس از انتخابات حسن روحانی رنگ باخته و پروپاگاندای براندازان حتی از خاتمی هم عبور کرده.
به تعبیری، پرده دوم براندازیخواهی پس از مایوس شدن مردم از وعدههای دولت و فراکسیون امید مجلس، بر افتاده است و گفتمان اصلاح جمهوری اسلامی آرامآرام به حاشیه رانده میشود. غالبشدن گفتمان براندازی امروز ماحصل شعارها و نطقهای تند و پوچ حسن روحانی است که هدفی جز جذب کردن مردم به صندوقهای رای نداشت. سیاستمداران ما باید بیاموزند که مردم امروز پای وصول مطالبات خویش نشستهاند و چک سفید امضا نکردهاند.
با این وجود انتخاب مجدد حسن روحانی این دستاورد را داشته تا هزینههای حل بحران جانشینی حتی اگر به روش برندازی باشد، به حداقل برسد، چون انتظار میرفت چه مردم، چه اصلاحطلبان و چه براندازان در صورت روی کار آمدن رئیسی یا قالیباف هزینه بیشتری برای عبور از این بحران بپردازند.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…