بعد از اعتراضات خیابانی دیماه گذشته در کشور، تحلیلگرانی خصوصا از اصلاحطلبان، هشدار دادند که در صورت تداوم و بهخشونت کشیدهشدن اعتراضات، ایران به سوریه دیگری تبدیل خواهد شد. آنان بهخشونت کشیدهشدن اعتراضات را بیشتر بهعنوان هشداری برای اعتراضکنندگان بهکار گرفتند و نه «نظامی» که از همهی ابزارهای خشونت برخوردار بوده و در گذشته برای سرکوب اعتراضات مسالمتامیز از ان استفاده کرده است.
این اعتراضات خیابانی بسیاری را در بین طیفهای سیاسی کشور غافلگیر کرده و گروهی در شروع این حوادث نمیدانستند که چگونه با این پدیده سیاسی برخورد کنند. گروهی هم که بلافاصله ترجیح دادند به ارزیابی این اعتراضات بنشینند و آن را اغتشاش و معترضین را اغتشاشگر بنماند، در قضاوتهای خود بهخطا رفتنه و بعدا مجبور شدند از قضاوتهای عجولانه خود عقبنشینی کنند. «جنبش کور» خواندن این اعتراضات و معترض بودن به «خیابانیکردن سیاست»، بخشی از تحلیلهای بعضی از این کنشگران سیاسی را شکل میداد تا از این اعتراضات و مردمی که در آن حضور داشتند، دوری جویند.
یکی از فعالین جنبش اصلاحطلبی در تهران و کسیکه بسیاری او را یکی از تئورسینهای یک حزب اصلاحطلب میدانند، ادعا کرد که برای شناسایی تظاهرکنندگان چندین بار طول خیابانی که یکی از این اعتراضات در ان بهوقوع پیوسته را پیموده است تا ببیند این مردمی که دست به اعتراض زدهاند چه کسانی هستند. در حقیقت او اعتراف میکرد که این مردم معترض را نمیشناخته و نسبت به این بخش از جامعه کاملا بیگانه بوده است. به همین دلیل بسیاری در این طیف ،خصوصا آنهایی که بیشتر به کنشهای اصلاحطلبی حکومتمحور دلبسته بودند، کوشش کردند تا این نوع اعتراضات را برای کشور خطرناک تلقی نمایند.
در میان تمام تحلیلهای سوریهای شدن ایران، تحلیل آقای مصطفی تاجزاده از خرد و منطق جدایی برخوردار بود. شخصا تاجزاده را از بسیاری از اینگونه اصلاحطلبان حکومتمحور جدا میدانم، اما تحلیل او در مورد سوریهای شدن کشور توجیهی شد تا بسیاری در این طیف از ان استفاده بهینه کنند تا اولا بر بیعملی خود و ثانیا بر بیگانهبودنشان با این بخش از مردم سرپوش گذارند.
در جواب تحلیل آقای تاجزاده، پاسخهای متعددی نوشته شد که در این میان پاسخ مخملباف، سعیدزاده، قاضیان و علیجانی به بحث سوریهای شدن، ایران از نکات مهمی برخوردار بودند. اما کمتر جوابی به این فرضیه، بهجز پاسخ سعیدزاده، بر شرایط سیاسی داخلی سوریه، مقایسه آن با ایران و نیروهایی داخلی و خارجی که سوریه را به سوریه امروز تبدیل نموده اند، پرداخته بود. در این نوشته کوشش میشود که به شرایط سیاسی داخلی و خارجی سوریه و همچنین مقایسهای بین جغرافیای سیاسی دو کشور پرداخته شود تا پرده از خطاهای فاحش فرضیه سوریه ای شدن ایران بردارد.
اما اولین نتیجهای که نهایتا بهعنوان یک هشدار از دل این تجربه بیرون آمد این بود که اینگونه اعتراضات که با خشونت همراه میشوند، میتوانند راه را برای سوریهای کردن ایران و بهخشونتکشیدن صحنه سیاست کشور هموار نمایند. اگرچه اعتراضهای خشونتآمیز در هر مقطعی از تاریخ یک کشور پتانسیل آنرا دارد که نظام سیاسی را به اعمال خشونت تشویق نماید و توان انرا دارد که اوضاع سیاسی کشور را بسیار بدتر کرده و راه را بر هر گونه تحولی مسدود نماید، اما سئوال اینجاست که ایا در ایران امروز اعتراضات خشونت امیز این پتانسیسل را دارند که نظام را به اعمال خشونت تشویق کرده و یا اینکه هر حرکت اعتراضی میتواند با خشونت نظام در صحنه سیاست امروز کشور روبرو شود. طرفداران فرضیه سوریهای شدن ایران بهاین سئوال اساسی در تحلیلهای خود هیچ اشارهای نکردهاند.
تجربه عمر این نظام نشان داده است که اگر چه خشونت در تظاهرات میتواند توجیهی برای استبداد و تشویقی برای سرکوب همراه با خشونت اعتراضات مردمی باشد اما تنها خشونت در اعتراضات نیست که نظام استبدادی در کشور را به سرکوب تشویق کرده است. در نظامهای استبدادی هر اعتراضی یک تهدید بالقوه برای نظام است و چنانچه جلوی اعتراضات گرفته نشوند، به یک تهدید بالفعل تبدیل میشوند. برخورد خشونتآمیز نظام استبداد در کشور ما با تظاهرات مسالمتآمیز بعد از انتخابات ۸۸ ، بهترین نمونه برای اثبات این فرضیه است که نظامهای سرکوبگگر منتظر خشونت در اعتراضات مردمی نخواهند شد تا دست بهخشونت برند. در اعتراضات اخیر بسیاری از دستگیر شدگان از مناطقی میایند که اعتراضات لزوما با خشونت توام نشده بود.
این نظام با تمسک به دو استدلال کوشیده است تا همیشه شیوه سرکوب خشونتآمیز را برای اعتراضات همراه با خشونت و صلحآمیز انتخاب کند.
اول: رهبری که حکومت دینی را نمایندگی میکند و میتواند برای عدهای مشروعیت دینی داشته باشد و سریعا و همیشه حامی سرکوب خشونتامیز اعتراضات مردمی بوده است. دلیل این حمایت بسیار روشن است. این نظام مشروعیت دینی خودرا از قرائت دینی او کسب میکند و هرگونه اعتراضی به این نظام نهایتا متوجه این قرائت دینی و راس هرم قدرت آن خواهد شد. اعتراض به نظام که نهایتا اعتراض به قرائت دین رسمی کشور و رهبری ان است، نظام را با مشکل مشروعیت روبرو میکند.
سالهاست که مردم کشور ما قوه قضاییه این نظام را صالح، مستقل و مشروع نمیدانند اما نهایتا بهخاطر جو زور و تهدید با اکراه انرا تحمل میکنند، اما وقتی فرصتی برای اعتراض دست میدهد و اعتراض میکنند، طبیعی است که نظام و رهبری را هدف قرار میدهند که قوه قضاییهاش سالها در حق مردم جفا و بهحقوقشان تجاوز و حقشان را پایمال کرده است. در این نظام همه چیز به رهبر و راس هرم قدرت استبداد ختم میشود لذا هر اعتراضی و به هر شکلی تهدیدی برای این رهبری و نظامیست که در طول ۲۸ سال گذشته با او شکل و سامان گرفته است.
دوم: رهبری برای اینکه خود را در حافظ کیان و امنیت ملی کشور محق، مشروع و در افکار عمومی نگران بداند بلافاصله اعتراضات را به دشمنان خارجی کشور متصل میکند. تا به حال هیچ اعتراض وسیعی در کشور صورت نگرفته است که رهبری انرا به دشمنان خارجی کشور متصل و بیربط نداند. وزارت اطلاعات دولت روحانی در دیماه اعلام کرد که تظاهرات خود جوش و گسترده در شهرهای مختلف کشور تحت نفوذ هیچ نیروی خارجی شکل نگرفته، اما اقای خامنهای درست مخالف با نظر دولت منتخب مردم در سخنرانی قم خود ترجیح داد که این اعتراضات را به مثلثی از خارج و بیگانگان وابسته بداند. دلیل این کار رهبری بسیار روشن است. اگر اعتراضات را بتوان بخارج از کشور مربوط دانست، سرکوب خشونتامیز آنها را میتوان توجیه کرد. سران جنبش سبز هنوز در حصر بسر میبرند بهخاطر اینکه حرکت انها نظام انتخاباتی ایران و مشروعیت آنرا به چالش کشید. این حرکت «فتنه» نامیده شد و ریشههای ان به خارج از مرزهای کشور متصل شد تا حصر غیر قانونی و غیر شرعی این عزیزان توجیه پیدا نماید. حالا همه میدانند که بزرگترین مانع برای آزادی رهبران جنبش سبز، شخص رهبریست. او کسی است با خطبه مشهپر ۲۹ خرداد، در به خشونت کشیدن تظاهرات مسالمتآمیز میلیونی بعد از انتخابات ۸۸ مستقیما دخیل بوده است. او زودتر از وقوع اعتراضات و اعمال خشونت نظام بر معترضین، هشدار داده بود که باسرکوب نظام روبرو خواهند گردید. او مسئولیت این خشونت را متوجه مردم کرده بود. و حالا عجیب است که طرفداران فرضیه سوریهای شدن ایران هم، فرض را بر این گذاشتند که در صورتیکه مردم معترض دست به خشونت برند، نظام تشویق خواهد شد تا اعتراضات را با خشونت سرکوب کند. آنها از تجربه سرکوب اعتراضات سال ۸۸ بهراحتی گذشتند و مردم را بهجای نظام در این رابطه مورد خطاب و مقصر اصلی دانستند.
اما سرکوب خشونتآمیز اعتراضات مردمی مسالمتامیز در ایران، منطقه و بقیه کشورهای استبدادی دنیا سابقهای دیرینه دارد. مگر پوتین در روسیه و اردوغان در ترکیه با اعتراض و اعتراضات مسالمتآمیز چه کردهاند؟ مگر حرکتهای اعتراضی مسالمتآمیز از طرف اکثریت مردم شیعه بحرین برای مشارکت در سیاست و حکومت این کشور توسط آلخلیفه و ملک سلمان سرکوب قهرآمیز نشده است؟ مگر اعتراضات مردمی در کشور سوریه از روز اول با خشونت مردم روبرو بوده است؟ در یمن هم اعتراضات مردمی ابتدا برای مشارکت در قدرت شکل گرفته بود. حوثیهای یمنی بهدنبال کودتا و یا انقلاب در کشور یمن نبودهاند. جالب اینجاست که طرفدارن تز سوریهای شدن ایران میدانند و اعتراف میکنند که اعتراضات مردم در سوریه برای ماهها مسالمتآمیز بوده است و از ابتدا با سرکوب خشونتآمیز دولت اسد روبرو شده است، اما بهراحتی از این داده حقیقی تاریخی میگذرند. لذا اعتراضات خشونتآمیز در این کشورها لزوما حکومت این کشورها را برای سرکوب خشن تشویق نکرده است بلکه این دولتها بودهاند که در آغاز برای سرکوب و با توسل به خشونت در سرکوب اعتراضات مسالمتامیز مردمی دست به اسلحه بردهاند.
اما آقای تاجزاده ارزیابیهای خود را از جغرافیای سیاسی کشور اینگونه ارائه کردهاند. ایشان اعتقاد دارند اول، کشور با شکافهای مختلف دینی، مذهبی، قومی و سیاسی و فرهنگی مختلفی روبروست. در انقلاب سال ۵۷ مردم در مقابل دولت قرار گرفته اما امروز مردم در مقابل مردم قرار گرفتهاند. استدلال ایشان در مورد این تقابل این است که مردم ایران حداقل به سه دسته تقسیم شدهاند. انتخابات گذشته در سال ۹۶ نشان داد که این حکومت از طرفداران قابل ملاحظهای بر خوردار است. هر تلاشی برای نادیده گرفتن یک بخش از مردم، زمینه را برای شکاف بیشتر و سوریهای کردن کشور اماده میکند.
مشکل فرض اول اقای تاجزاده این است که اولا با کدام ارزیابی علمی و منطقی میتوان گفت که همه این مردم با سلائق و قومیتهای مختلف آمادهاند تا در طرح سوریهای شدن کشور شرکت کنند؟ دوم، در هر طرح علمی و منطقی میبایست برای هر یک از این دادهها وزنی قائل شد. کار یک فعال سیاسی و محقق اجتماعی این است که برای فاکتورهای مختلف، وزنی برای میزان تهدید انها در نظر بگیرد. ایا کسانی که سلائق مختلف سیاسی و فرهنگی دارند حاضرند باندازه آنهایی که از اقوام مختلف هستند در این پروژه سوریهای شدن ایران یکسان سرمایهگذاری کنند و یا اینکه بسیاری از آنها وقتی پای امنیت ملی کشور بهمیان می آید، هر گز تن به سوریهای شدن ایران نخواهند داد؟
سوم: انتخابات گذشته یک عامل بزرگ اقتصادی داشت و نمیتوان میزان رای هر طرف را لزوما بهمعنای مقبولیت آنها دانست. اگرچه روحانی از حمایت بخش عمده تحصیلکرده و فرهیخته کشور در این انتخابات برخوردار بود و میتوان میزان رای به او را تا حد زیادی مقبولیت کنش سیاسی او دانست، اما در مقابل طرف مقابل هرگز نمیتوان چنین ادعایی را داشت. محافظهکاران در این انتخابات به انواع حیلهها و دروغ ها روی آوردند تا حمایت بخش محروم کشور را به خود جذب کنند.
چهارم: چند درصد این مردم واقعا در پروژه سوریهای شدن کشور شرکت خواهند کرد؟ تقسیمبندی جامعه به اشکال مختلف هرگز نمیتواند بهما کمک کند تا بتوانیم بهمیزان علاقه مردم به شرکت در خشونت برای پارهپاره کردن ایران پی برد. این تحلیل هیچ رابطهای با علم و منطق تحقیق ندارد.
داده دوم ایشان این است که نه تنها گروهای فراوانی در ایران وجود دارند و مردم در مقابل مردم قرار گرفتهاند، که بین مخالفین این نظام نیز گروههای مختلفی صف کشیدهاند. این مخالفین از رهبری واحدی نیز برخوردار نیستند. در بین این گروهها اکثریتی وجود ندارد که پیرو نظر واحدی باشد. سلطنتطلبها، استالینیستهاو….در بین این گروههای مخالف وجود دارند و اکثریت بدنبال الترنتیو اکثریتی خاصی نیستند.
نویسنده فکر میکند که این داده برادرمان جناب تاجزاده با تاریخ سیاسی کشور و جو روشنفکری آن خوانایی درستی ندارد. فکر نمیکنم که نهایتا الترناتیو یک نظام دموکراتیک در چارچوب مختصات فرهنگی و دینی کشور که روحانیون در ان حکومت نکنند، طرفداران اکثریتی نداشته باشد. اگر میزان سواد و تحصیلات، سری در سیاست داشتن و مختصات فکری دیگر نظیر داشتن یک طبقه قوی فرهیخته جامعه خودمان را در نظر بگیریم، بدون شک میتوانیم به الترناتیو اکثریتی دست یابیم. این اقلیتهای سیاسی در کشور، در مقابل اکثریت مردم کشور خصوصا طبقه متوسط و تحصیلکرده که با دنیای خارج تعامل پیدا کرده است، نهایتا نمیتوانند برای اکثریتی بزرگ تصمیمگیری کند. مردم کشور ما نه بهلحاظ اقتصادی بلکه فرهنگی، سیاسی و فکری جهانی شدهاند. مردم ما در یک دهکده زندگی نمیکنند، انها در جهانی زندگی میکنند که استالینستی روسی و پادشاهی به سبک پهلویها را پشت سر خود گذاشته است. دو سه شعار در بعضی از شهرهای ایران نباید مارا در تحلیلهایمان به بیراهه برد.
پنجم: اقای تاجزاده اعتقاد دارند که نباید که دخالتهای خارجی در ایران را دست کم گرفت، بهخاطر اینکه بسیاری میخواهند که ایران زمین بخورد. نویسنده اعتقاد دارد که ایران دشمنان زیادی دارد اما در حال حاضر دشمنانی ندارد که بتوانند و یا بخواهند در ایران دخالت نظامی کنند. هیچ قدرتی نمیتواند در ایران دخالت نظامی کند، بهخاطر اینکه همیشه دخالت خارجی در کشور ما، به وحدت مردم کمک کرده است. ناسیونالیسم مصدقی و اعتباری که مصدق در تاریخ کشور ما دارد اجازه نخواهد داد که کشور مورد هجوم دخالتهای خارجی قرار گیرد. جنگ عراق با ایران بهترین شاهد بر این ادعاست. درست است که جامعه ایران با تحولات زیادی بعد از انقلاب روبرو بوده است اما این تحولات خصوصا در جمعیت کشور تغییر آنچنانی بر روی ناسیونالیسم ایرانی نگذاشته است. تنها نیرویی که ممکن است توسط استبداد از آن برای رودررویی با مردم و اعمال خشونت استفاده شود، حزبالله لبنان است. بسیاری در ایران بعد از سرکوب تظاهرات مسالمت امیز اعتراضی سال ۸۸ اعتقاد داشتند که حزبالله لبنان در سرکوب مردم مشارکت داشته است. بعد از اعتراضات اخیر در دیماه، حسن نصرالله در نامهای به رهبری جمهوری اسلامی به روشنی اعلام کرد که نیروهایش برای کمک به حکومت ایران اعلام امادگی میکنند. اینبار حسن نصرالله برای هیچکسی جای شبهه نگذاشت که همانطور که در سوریه حزبالله لبنان بهکشتن مردم بیگناه سوریه در حمایت از استبداد اسد مبادرت ورزیده ، این نیرو ابایی نخواهند داشت که برای حفظ نظام استبداد در ایران نیروی نظامی طرفدار خود را برای اعمال همان روشهای خشونتآمیز در اختیار رهبری قرار دهد. شک نکنیم که این استبداد عنان گسیخته که برای بقای خود از اعمال هرگونه خشونتی در حق مردم خود ابایی نداشته و نخواهد داشت، بدون شک از حزبالله لبنان برای سرکوب مردم ما استفاده خواهد کرد همانطور که حسن نصرالله اعلام و ادعا نموده بود، بقاء این گروه کاملا به بقاء نظام استبداد در ایران بستگی کامل دارد. لذا وقتی از نیروی خارجی و دخالت ان در ایران صحبت میشود، باز بحث بر سر این خواهد بود که نظام استبداد از کدام نیروی خارجی برای سرکوب مردم کشور ما استفاده خواهد کرد و ریختن خون آنها را چگونه موجه خواهد ساخت.
ششم: جناب تاجزاده به گسلهای قومی در ایران اشاره کرده و آنرا زمینهای برای سوریهای شدن ایران دانستهاند. اگرچه در بالا تا اندازهای به این سئوال پاسخ گفته شد، اما چیزی که در اینجا باید اضافه کرد این است که با چه منطق علمی میتوان ثابت کرد که همه اقوام ایرانی به دنبال جدایی از ایران هستند. چگونه میتوان گفت که همه این اقوام متحدا دست به چنین کاری خواهند زد. در بین تمام اقوام ایرانی، حکومت فعلی بیشترین مشکل را با کردهای ایرانی داشته است. در بین تمام گروههای کرد، شاید تنها کومله به استقلال کردستان ایران اعتقاد داشته باشد. کردهای ایران بیشتر بدنبال خودمختاری در چهارچوبهای قراردادی و مشخص بوده اند. اگرچه این فرض رابا تمام وسواسی که باید در مورد ان داشت، میشود بعنوان یک فاکتور لازم تلقی گردد، اما کافی نیست. به اخرین مصاحبه قاسملو پیش از کشته شدن او اگر توجه کرده باشیم، هرگز کارد استقلالخواهی در دست قویترین گروههای کردی در ایران نبوده است.
هفتم: اخرین فرضیه اقای تاجزاده برای سوریهای شدن ایران، وضعیت بد اقتصادی کشور است. نویسنده در اینجا با جناب تاجزاده تا میزانی هم عقیده است که فقر در یک جامعه میتواند به ایجاد عدم امنیت و اعتراضات خشونتآمیز کمک کند. اما اعتراضات خشونتآمیز و عدم امنیت اجتماعی با سوریهای شدن کشور، دو چیز کاملا مختلفاند. تحقیقات در علوم سیاسی و در غرب، خصوصا بعد از سالهای ۸۰ میلادی، بر روی چگونگی شروع جنگهای داخلی نشان میدهند که دو عامل فقر و حقوق بشر در جنگهای داخلی چند دهه گذشته تاثیر گذارترین نقش را داشتهاند. دولتهاییکه نمیتوانند اقتصاد پویایی بهطور نسبی ایجاد کنند و نسبت به حقوق مردم و حقوق شهروندهایشان بیاعتنا هستند، زمینه را برای اعتراضات خشونتآمیز و تا حدی جنگهای داخلی اماده میکنند. در مواردی، مردم از حقوق شهروندی خود میگذرند و امنیت نسبی را بر حقوق بشر ترجیح میدهند، اما این وضع نمیتواند برای نظام و جامعه برای طولانی مدت ثبات ایجاد نماید. لذا دولتهایی که اعتراضات مردم را که برای کسب حقوق بشر و شهروندی شکل گرفته است، سرکوب میکنند نمیتواند دولتهای پایداری باشند. در جوامعی که حقوق بشر و شهروندی مردم پایمال میشود، فساد گسترده به تبعیض و ایجاد فقر کمک میکند. در چین، مبارزه با فساد در زمانی شروع شد که نظام این کشور به این نتیجه رسید که فساد گسترده رشد اقتصادی و مشروعیت نظام را تحتالشعاع خود قرار داده است.
* دو بخش دیگر این نوشته به نقش «عوامل داخلی» و «خارجی» در ایجاد وضعیت فعلی سوریه خواهد پرداخت.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…