خلا معرفتی فاجعه‌آمیز در زمینه عدالت اجتماعی

فرشاد مومنی

متفکرهای بزرگ توسعه که دوره ده هزار ساله از تاریخ مکتوب بشر را بررسی کردند، یکی از نکته‌های حیاتی که به ما گوشزد می‌کنند این است که در آن مناقشه تاریخی رابطه پیشه‌ها و اندیشه‌ها، بحث بر سر این است که اندیشه‌ها خصلت زیر بنایی دارند.

می‌گوید که وقتی شما اوضاع و احوال نابسامانی دارید اگر می‌خواهید به شکل اصولی و کم‌هزینه و پردستاورد مسائل‌تان را حل و فصل کنید دو کار بزرگ را باید انجام بدهید:

۱.- درک کنید آن اندیشه هایی که ما را به وضع موجود رسانده است چه چیزهایی بوده است و یک ارزیابی آسیب‌شناختی از آن اندیشه‌ها نقطه شروع هر نوع حرکت اصلاحی و اعتلابخش است.

۲.- قبل از آغاز به اقدام در هر زمینه‌ای برای تغییر اجتماعی باید یک صورت‌بندی اندیشه‌ای از وضع مطلوب نیز داشته باشید. جامعه‎ای که به لحاظ اندیشه‌ای تکلیفش با وضعیت مطلوب روشن نباشد نمی تواند رو به جلو برود.

ما در بررسی‌هایی که راجع به ریشه‌های تداوم توسعه نیافتگی در ایران کرده ایم ارزیابی‌مان به لحاظ تاریخی و با شواهد کافی حکایت‌گر این است که در صورت بندی درک خودمان از اینکه چه چیزهایی را نمی‌خواهیم در مجموع به طور نسبی موفق‌تریم اما زد و خوردها زمانی آغاز می شود که بحث جایگزینی وضع نامطلوب موجود با یک وضع مطلوب مطرح می شود به لحاظ تاریخی ایرانی‌ها به طرز فاجعه آمیزی ضعیف هستند و دقیق‌تراین است بگوییم ضعیفیم و احتمالا شما کار ارزشمند جان فوران ( مقاومت شکنده) را دیدید. در آن کتاب از سلسله صفویه تا دولت دوم مرحوم هاشمی رفسنجانی را بررسی کرده است. کلید بحث او که آن را «مقاومت شکننده» نامیده است همین است می گوید ایرانی‌ها درباره نامطلوب بودن وضع موجود خیلی زود به جمع بندی می‌رسند و همه اختلاف نظرها، اختلاف منافع و سلیقه‌ها را کنار می‌گذارند و دست به دست هم می‌دهند و مناسبات نامطلوب موجود را واژگون می‌کنند اما زمانی که وقت جایگزینی نظم مطلوب می‌رسد نمی‌توانند تفاهم کنند و هر کسی به یک سمتی می‌کشد و نتیجه این شقاق این می‌شود که دوباره همان مناسبات قبلی به یک وضعیت بدتری برمی‌گردد. اگر از ما بپرسند که برای تغییر این وضعیت و رسیدن به نقطه ای که ما بتونیم سنگی را روی سنگی بگذاریم و یک ارتقا اعتلابخش در این جامعه پدید بیاوریم مناسب ترین نقطه عزیمت چیست پاسخ این است:
«خلا معرفتی فاجعه‌آمیز در زمینه عدالت اجتماعی»

بررسی‌های من نشان‌دهنده این است که اینکه ایرانیان نمی توانند تصویری از وضع مطلوب ارائه بکنند و با هم دچار اختلاف می‌شوند مهم‌ترین عامل معرفتی آن این است که ما یک درک روشن، شسته رفته هویت جمعی یافته درباره عدالت اجتماعی نداریم.

حالا من می‌گویم این یافته من است اما معنایش این نیست که به من الهام شده باشد، به میراث اندیشه ای بزرگان این مملکت را که مراجعه کنید و مرور کنید می‌بینید که هر کس از یک زاویه‌ای این مسئله را بررسی کرده است.

مثلا فرض بفرمائید مرحوم مطهری در کتابی که به مقام رفیع خمیر شدن نائل شد و جزء اولین کتاب های مذهبی بود که در همان اوائل انقلاب به مقام رفیع نائل شد، نکته‌های خیلی مهمی گفتند من در ۲۵ امین سالگرد خمیر شدن آن کتاب یک مصاحبه مفصلی کردم و خطاب به آنهایی که با احساس عبادت تلاش کردند آن کتاب خمیر شود گفتم ببینید که این چقدر رویه عقیمی بود. ما الان نسبت به زمان مطهری هنوز عقبیم در حالی که اگر به جای خمیر کردن رویکرد نقد اعتلا بخش در دستور کار قرار می گرفت الان هم مطهری برای ما زنده تر بود و هم ما چند تا از خلاء های معرفتی خودمان را حل و فصل کرده بودیم .به آنها گفتم که حداقل از آن تجربه درس بگیریم ولی متاسفانه ما نشان دادیم که از آن تجربه هم درس نگرفتیم.

من آن کتاب مطهری را یک کتاب اندیشه ای سطح بالایی می‌دانم که متاسفانه نادیده گرفته شد. یک مقاله در این مورد انتشار دادم که به خاطر زمینه مطالعاتی خودم که توسعه است عنوانش این بود: سه تنگنای شناختی برای نیل به توسعه از دیدگاه اسلامی از نگاه شهید مطهری. انصاف این است که  او در مقایسه با هم عصری‌های خودش جزء پیشگام‌ها بوده است و [در مقایسه با] مناسبات اندیشه‌ای که به نام دین در ایران حاکم است و ترویج می‌شود به نظر می‌رسد که پیش از۱۰۰ سال از معاصرین ما جلوتر بود.

ببینید چقدراین ماجرا غم انگیز است در عصر شتاب تاریخ زندگی می کنیم. در عصری که می گویند ما اکنون در هر ۶ ماه مجموعه ذخیره دانایی بشر ۲ برابر می‌شود، یعنی مسیری که یک دوره چند هزار ساله طی شده تا به یک ذخیره دانایی رسیدیم الان هر۶ ماه انجام می‌شود و به قول اقتصاد خوانده‌ها هزینه فرصت از دست دادن زمان الان خیلی بالاتر از چیزی است که پیشینیان ما از دست دادند.

سه خلاء اندیشه ای که مطهری در آن کتاب مطرح کرده است و من خودم سعی کردم در آثار خودم آن خط را دنبال کنم اینها هستند:

۱- ما درباره عدالت اجتماعی تکلیف روشنی نداریم و در آنجا مبسوط توضیح می دهد که جامعه‌ای که تکلیفش با عدالت اجتماعی روشن نباشد در آن جامعه علم، عقل و اخلاق رشد نمی‌کند حالا اینها هر کدام حکمت‌هایی دارد که واقعا در جای خودش باید واکاوی کرد و به بحث گذاشت و آن دانسته ها را تبدیل به دانسته‌های با هویت جمعی کرد آن چیزی که ما امروز به آن توسعه نیافتگی می گوییم. مطهری می گفت انحطاط مسلمین در ریشه یابی به قول خودش انحطاط مسلمین می گوید سهل انگاری نابخشودنی فقیهان در صورت بندی مسئله عدالت اجتماعی می گوید این یک متغییر ابر تعیین کننده است به قول ما امروز. ما در این زمینه فاجعه آمیز، ضعیف و ناقص کار کردیم.

۲- مسئله دوم مسئله فن آوری است. تعبیری که او در کتابش برای فن آوری انتخاب کرده است «ماشین» است. من به اتفاق یکی از دوستان عزیزم سال گذشته کتابی را منتشر کردیم که شاید از یک جهاتی در زمینه کارایی تالیفی به زبان فارسی منحصر به فرد باشد در زمینه تکنولوژی است. در این کتاب یک صورت بندی نهادی از مسئله تکنولوژی دادیم و سعی کردیم نشان بدهیم که تا تکلیف‌مان با این مسئله روشن نشود و بایسته‌های نهادی آن فراهم نشود مسئله پس افتادگی تاریخی ایران حتی در مقایسه با همسایه‌هایش مرتبا جدیدتر و بحران سازتر خواهد شد.

۳- مسئله سوم که مطرح می کند این است که سیستم آخوندی ما در آن زمینه سهل‌انگاری کرده است مسئله سرمایه داری است و در آنجا توضیح می دهد که مثلا فقیهان ما برخوردشان با مسئله سرمایه داری یک برخورد انفعال جزئی‌نگر و غیرسیستمی است و تعبیری که ایشان در آن کتاب به کار می برد می گوید فقیهان ما باید بفهمند که سرمایه داری ما یک مسئله مستحدثه است و با التزام‌ها و قواعد روبرویی با مسایل مستحدثه باید با آن برخورد کنند. اینکه ما بگوییم این یک پدیده ای است که از قدیم بوده است و چیزی تغییر نکرده است، پس افتادگی فکری ایجاد می کند. با توجه به این مسایل جمع بندی می کنیم که امکان ندارد که ایران گره توسعه‌اش باز شود مگر اینکه ما تکلیف‌مان با صورت بندی نظری وضع مطلوب روشن کنیم. ببینید همین الان تقریبا۴۰  سال از عمر جمهوری اسلامی می‌گذرد و هر چند وقت یکبار می‌بینید در سطوح بالای کشور می گویند نشد، این دانشگاه اسلامی نیست و ما می‌گوییم که شما۴۰ سال حکومت دستتان است و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در اختیارتان هستند و ما هم با ارادت کامل در خدمتیم بگویید چه است تا ما برویم ایجادش کنیم. ما میتوانیم بگوییم این همانی که می‌خواهیم نیست، ولی نمی توانیم بگوییم آن که می‌خواهیم چیست. این یک خلاء معرفتی خیلی بزرگی است و کلید برون رفت از این خلاء معرفتی نیز کار جدی درباره عدالت اجتماعی است. عدالت اجتماعی است که ترکیب خردمندانه پایداری و بالندگی را امکان‌پذیر می‌کند و من می خواهم برایتان اینجوری مسئله را مطرح کنم که وقتی‌که طول و عرض مسئله روشن شود ما خودمان از خودمان تعجب می‌کنیم که اگر از زاویه اندیشه‌ای وارد شویم و کوتاهی‌ها سهل انگاری هایمان را در این زمینه خوب زیر ذره بین بگذاریم قشنگ می فهمیم که در چهار چوب این بستر معرفتی اگر اتفاق قابل اعتنایی بیفتند مایه شگفتی است.

ببینید ما در حالی راجع به عدالت اجتماعی کار جدی نکردیم و نمی‌کنیم و در دستور کارمان نیز قرار ندارد که وقتی شما از جنبه اعتقادی نگاه می کنید ما خودمان را جزء عدلیه به حساب می آوریم یعنی ادعایمان این است که ما عدل را جزء اصول مان به حساب می آوریم و شما می دانید که اصول دین هم تقلیدبردار نیست یعنی چیزهایی است که هر کسی که داعیه مسلمانی دارد مکلف است که تکلیف خودش را مقابل آن روشن کند، ما نکرده ایم. پس از جنبه اعتقادی ماجرا این جوری است که ما که جزء عدلیه هستیم خیلی قبیح است که اگر به ما بگویید عدالت اجتماعی چیست نتوانیم بگوییم چیست و تا این لحظه نتوانسته ایم و بعد اگر فرصت شد و به آثارعملی این سهل‌انگاری برسیم می‌بینیم که خیلی تکان دهنده ای می شود. پس یک وجه ماجرا این است و یک وجه دیگر ماجرا این است که مسئله عدالت اجتماعی مسئله مشروعیت جمهوری اسلامی را مورد توجه قرار می دهد. چرا؟

ما مطالعاتی در اختیار داریم که بعضی از متخصصان ممتاز جامعه شناسی انقلاب در ایران کار کردند و مسئله بروز انقلاب اسلامی را ریشه یابی می کنند، چون میدانید که درباره اینکه منشا انقلاب اسلامی چی بود هنوز هم که هنوز است اتفاق نظری وجود ندارد ما الان داریم یواش یواش وارد بهمن ماه می شویم من می‌خواهم به شما توصیه کنم که نامه میشل فوکو را به زنده یاد به مهندس مهدی بازرگان را بگیرید و مطالعه کنید می‌ببینید چقدر تکان دهنده است.

می‌دانید که فوکو خیلی همدلی با انقلاب اسلامی داشت و به محض اینکه مهندس بازرگان نخست وزیر شدند برای ایشان نامه ای نوشت و در آن نامه قله بحث ایشان این است که میگوید عدالت و بی عدالتی نقطه های بسیار حساسی هستند و بعد در ادامه می گوید جایی که انقلاب ها اغلب به خاطرآن بوجود می آیند و اغلب از همان ناحیه دچار انحراف و به اضمحلال دچار می شوند. حالا شما مقام فوکو را در بین فیلسوفان قرن۲۰ ام را مرور بکنید و همدلی‌اش را با انقلاب اسلامی در نظر بگیرید و اینکه آمده عصاره تجربه های قرن۲۰ ام و جنبش های فراگیر این قرن را در اختیار مهندس بازرگان و در واقع در اختیار ملت ایران گذاشته است و بعد جامعه شناسان انقلاب کار کردند راجع به ریشه های انقلاب اسلامی از منظر شعارها و مطالبات مردم.

در این مطالعه ها نکته کلیدی این است می گویند ۹۰ درصد شعارهای مردم مضمون اعتراض به مظاهر بی عدالتی بوده است. اعتراض به فقر و نابرابری‌ها موجه و اعتراض به تبعیض های ناروا. پس یک وجه اعتقادی است و یک وجه این است که مشروعیت این سیستم به اعتبار وعده‌هایی است که در قبال از بین بردن آن مناسبات داشته است. اگر بخواهیم مسئله را فراتر از جمهوری اسلامی نیز نگاه کنیم باز مسئله خیلی تکان دهنده تر می‌شود. می‌دانید که یکی از تاریخ شناسان خیلی بزرگ معاصر که یکی از برجسته ترین ایران شناسان به حساب می‌آید به نام «پیتر آروی» که یک دوره ۳ جلدی نوشته است تحت عنوان تاریخ معاصر ایران. در آنجا درجلد اول کتابش به تفصیل نشان داده است که ما اوضاع اقلیمی و جغرافیای ایران چگونه بسترساز گسترش و تعمیق نابرابریهای ناموجه است. یعنی حتی اگر ماجرای دیانت و جمهوری اسلامی و تعلق خاطری که به آن داریم هم نبود باید درباره این قضیه یک فکری می کردیم. اوضاع و احوال اقلیمی ما به صورت سیستمی نابرابریهای ناموجه خلق می کند و اگر اندیشه ای برای مواجه با آن نداشته باشیم آلترناتیو نابرابری، ناپایداری است.

به ساخت سیاسی مان که نگاه می کنیم ساخت سیاسی ما یک ساخت سیاسی ریشه دار تاریخی استبدادی است و مناسبات استبدادی معنایش توزیع ناعادلانه قدرت است و ما که از منظر ملاحظات سطح توسعه در ایران با تقدم امر سیاسی روبرو هستیم می‌گوییم بی عدالتی سیاسی در ایران منشا بی عدالتی اقتصادی می شود. حالا این ماجراهایی دارد واقعا که آنهایی که کار جدی روی تاریخ ایران کرده اند می گویند از این نظر ایران دقیقابرعکس اروپاست. در اروپا اول قدرت اقتصادی شکل می گیرد و بعد قدرت اقتصادی خودش را در ساخت سیاسی منعکس می کند. در ایران همیشه اینجوری بوده است که با تغییر حکومت ها. مالکیت ها نیز تغییر می کردند تقدم امر سیاسی از منظر اقتصاد سیاسی به این معناست. یعنی در ایران مهم ترین لازمه دستیابی به ثروت دستیابی به قدرت است پیوند برقرار کردن با ساخت سیاسی است چون ساخت سیاسی ایران واقعا ماجراها برای خودش دارد ولیکن ما امروز مثلا با ذخیره دانایی موجودی که در دانش توسعه وجود دارد نگاه کنیم قشنگ توضیح داده می شود که مناسبات استبدادی، اقتصاد را خفه می کند و اجازه زاد و رشد نمی دهد. خب جامعه ای که یک پیوند تاریخی چند هزار ساله با توزیع ناعادلانه قدرت دارد چرا نباید تکلیف خودش را با توزیع عادلانه قدرت روشن کرده باشد. حالا هم که نکرده است چوبش را می خورد. ساخت اقتصادی ایران را که نگاه می کنید می‌بینید به لحاظ تاریخی عنصر ثابت ساخت اقتصادی ایران خصلت رانتی آن است. ماجرای رانتی بودن مناسبات اقتصادی در ایران در دوران نفتی شدن شدت پیدا کرد نه اینکه ایجاد شد. گستره و عمق آن ابعاد بی‌سابقه‌ای پیدا کرد پس این یک حیطه‌ای از بحث است من الان با ۵ گروه استدلال می گویم ای کسانی که ایمان آوردید اگر می خواهید برای برون رفت ریشه یابی عمیق و راهگشا بکنید از وضع موجود، باید تکلیف مان با عدالت اجتماعی روشن شود. این یک فراز از بحث است.

یک فراز بسیار مهم [دیگر] بحث این است که واقعا ما می توانیم با ساخت قدرت هم صحبت کنیم بگوییم عزیزان! ما می خواهیم که شما خودتان باقی بمانید انشاالله که خودتان هم بخواهید باقی بمانید.من به مناسبت این ماجرایی که برای سپنتا نیکنام بوجود آمد یک مقاله برای مجله چشم انداز ایران نوشتم و ماجرای سپنتا را از منظر ملاحظات سطح توسعه نگاه کردم و واقعا با نهایت مهر و شفقت در این زمینه حرفهایی را با شورای نگهبان زدم.

انگیزه من این بود که آقای محمد یزدی و سخنگوی محترم شورای نگهبان در توجیه آن برخورد که با سپنتا کردند از لفظ سلطه استفاده کردند و گفتند این کار را کردیم چون نگران سلطه غیر مسلم بر مسلمانها بودیم. من گفتم خیلی به سهم خودم سپاسگزارم که عزیزان ما در شورای نگهبان نسبت به مسئله سلطه حساس هستند اما سعی کردم نشان دهم که عزیزان سوراخ دعا را گم کردند. چگونه؟ من اینچنین بحث کردم که کسی که بفهمد سلطه چیست حداکثر وسواس خود را از روی سپنتا برمی دارد و روی نابرابری‌های ناموجه می‌گذارد. بی‌عدالتی منشا سلطه است و برای نشان دادن آن به ۲ گروه نظریه‌هایی که مسئله سلطه را زیر ذره بین گذاشتند استناد کردم:
یک گروه از نظریه ها به سلطه از منظر سلطه گر نگاه کردند که به آنها نظریه های امپریالیسم می گوییم.
گروه دوم از منظرتحت سلطه ها نگاه کردند که ما به آنها نظریه‌های وابستگی می گوییم.

عنصر مشترک در هر دو گروه نظریه‌ها، هم نظریه‌های امپریالیسم و هم نظریه‌های وابستگی این است که می گویند سلطه در هنگام مواجه با دو قدرت نابرابر موضوعیت پیدا می کند و من واقعا در نهایت شفقت به شورای نگهبان گفتم چون ما در ایران با تقدم امر سیاسی روبرو هستیم اگر شما واقعا به سلطه حساسیت دارید باید خودتان را در آینه نگاه کنید. چرا؟ چون شورای نگهبان که مسئله رد صلاحیت ها را کنترل می کند تعیین کننده تر است که توزیع قدرت در ایران چه جوری باشد. بعد برایشان مثال زدم اینکه گفتم شما حداکثر توانایی‌هایتان را به خرج دادید که آقای احمدی نژاد در این کشور رئیس جمهور بشوند و بعد نیز با شادمانی ابراز کردند که خدا را شکر به حکومت یکدست نائل شدیم. حکومت یکدست به چه معناست؟ یعنی هم هم آنهایی که شایستگی دارند ولی مننا تلقی نمی شوند را از کانال رد صلاحیت حذف می کنید. گفتم شما با ابزار تیغ حذف و رد صلاحیت توزیع قدرت را در ایران به شدت در دوره احمدی نژاد قطبی کردید و نتیجه اش چه شد؟ چون در حیطه اقتصاد عدد و رقم وجود دارد وحساب کتاب ها را خیلی می شود شفاف تر بیان کرد. من استناد کردم به مطالعه ای که مرکز پژوهش های مجلس در مهر۱۳۹۲ منتشر کرده است در آن گزارش آمده است دوره مسئولیت احمدی نژاد را با مسئولیت محمد خاتمی در حیطه اقتصاد مقایسه کرده است. دقت کنید که اینها ساخت سیاسی را متصلب و قطبی کردند نتیجه اش در اقتصاد چه جوری ظاهر شده است.

در این مطالعه یکی از چیزهایی که نشان داده شده است این است که در دوره احمدی نزاد برای دستیابی به هر واحد تولیدی ناخالص داخلی میزان اتکا به دلارهای نفتی در مقایسه با دوره خاتمی ۵ برابر افزایش داشته است. اصلا در تصور نمی‌گنجد. اکنون در قالب این مثال معلوم می شود چقدر مهم است که تکلیف‌مان را با عدالت اجتماعی روشن کنیم و بفهمیم از کجا می‌خوریم. دقت کنید در آن دوره رادیکال ترین حرفهای ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی زده می شد اما عملکرد آن چه بود؟ بی سابقه ترین عمق وابستگی‌های ذلت آور به دنیای خارج در آن دوره اتفاق افتاده است. من با شورای نگهبان اینجوری صحبت کردم گفتم واقعا سپاسگزارم که شما به مسئله سلطه حساسیت نشان دادید اما سطله از کانال سپنتا ایجاد نمی‌شود بلکه سلطه از طریق توزیع ناعادلانه قدرت ایجاد می شود. مثال‌های خیلی تکان دهنده تر از این نیز وجود دارد که بفهمیم ما چه چگونه خودمان را تحت سلطه درآوردیم از طریق با دامن زدن به نابرابری‌های سیاسی. حذف شایستگان به جرم اینکه مثل ما فکر نمی کنند یعنی طرف همه صلاحیت ها را دارد و ما الان زمان نداریم که آن مصداق‌هایی که خودم با آن روبرو بودم را برایتان بگویم که چگونه متدین‌ترین و شایسته‌ترین و پاکدامن ترین آدمها حذف شدند و کشور دارد چوبش را اینجوری می خورد. ما باید همدلانه به شورای نگهبان کمک کنیم و در آن مقاله ام به شورای نگهبان گفتم که من یقین دارم که شما دلتان نمی خواهد ایران درگیر آن فساد با آن عمقش در دوره احمدی نژاد بشود شما نمی خواستید اما با ندانم کاری در زمینه عدالت اجتماعی و حساس نبودن به این مسئله عملا کاری کردید که در دوره ۸ ساله آقای احمدی نژاد ما بی‌سابقه ترین سطوح تجربه شده ناکارآمدی، بی سابقه ترین سطوح تجربه شده گسترش فقر و بی سابقه ترین سطوح تجربه شده فساد را به نمایش گذاشتیم. پس ببینید عدالت اجتماعی به چه نحو به سرنوشت ما گره خورده است و البته مثال‌های دیگری نیز می‌شود در این زمینه زد مثلا فرض بفرمایید که فکر کنم در همان مقاله نیز اشاره کردم و گفتم که سال شروع برنامه چهارم توسعه ایران ۱۳۸۴ بود. سند برنامه توسعه چهارم ما پیش‌بینی شده بود که طی سال‌های آن برنامه به طور متوسط سالی ۸ درصد رشد اقتصادی داشته باشیم و گفته شده بود لازمه تحقق آن میزان رشد این است که سالی۱۶.۵ میلیارد دلارارز نفت هزینه کنیم یعنی با آن میزان هزینه کرد رشد ۸ درصد اتفاق می‌افتاد اما در سال۱۳۹۵  یعنی تقریبا ده الی دوازه سال بعد از آن ماجرا دوباره در سیاست‌های کلی برنامه ششم گفته شده باید درطی سالهای برنامه ششم رشد ۸ درصدی داشته باشیم. به محض اینکه این سیاست‌های کلی منتشر شد سخنگوی دولت مصاحبه کرده است و گفته طی بررسی‌های سازمان برنامه لازمه رشد ۸ درصدی این است که سالی ۲۰۰ ملیارد دلار هزینه ارزی کنیم. یعنی عمق وابستگی ذلت آوراقتصاد ایران به دنیای خارج برای تحقق رشد ۸ درصدی از ۱۶.۵ ملیارد دلار در سال۱۳۸۴ به۲۰۰ میلیارد دلار در سال ۹۵ رسیده است.

امیدوارم که شما هم الان با من همنظر شده باشید که چقدر مهم است که ما باید روی عدالت اجتماعی کار کنیم و این خلا معرفتی با ما چه می کند که یکی وابستگی ذلت‌آور است و دیگری که این مسئله را بسیار حیاتی تر می کند تفاوت بحث هایی که ما در مورد نابرابری و آثار [مخرب] آن می کنیم با بحث هایی که آمریکای شمالی و اروپای غربی می کنند در چیست؟

شما کتاب توماس پیکتی را می خوانید می‌گوید نابرابری‌ها دارد افزایش پیدا می کند و اعلام می کند که اگر فکری نکنید با یک جنگ جهانی خانمان سوزتر از جنگ های اول و دوم روبرو خواهید شد. این تقریبا مورد توافق‌ترین مسئله درباره بی عدالتی است می گویند هر جا بی‌عدالتی حاکم شد به جای اینکه استانداردهای مشوق اعتماد و همکاری و تقسیم کار عقلایی در محور قرار بگیرد مناسبات مسلط و مناسبات مبتنی بر ستیزحذف می شود.

نگاه کنید در اقتصاد سیاسی ایران در هر دوره ای که رانت نفتی شدت پیدا کرده است مناسبات مبتنی بر ستیز هم شدت پیدا کرد. یعنی هر کسی سعی می کند دیگری را حذف کند. چون در چهارچوب مناسبات رانتی برخورداری مستلزم حذف رقبای بالقوه است. آن نابرابری که در کشورهای صنعتی از آن صحبت می کنند منشا آن تولید است، خلاقیت است و حتی آنجایی که منشا نابرابری تولید و خلاقیت است می گویند مناسبات را مبتنی بر ستیز و فاجعه ایجاد می کند. فاجعه های اجتماعی، انسانی و محیط زیستی.

متاسفانه در ایران من ندیدم کسی کار کرده باشد که [نشان دهد] این بحران محیط زیست در ایران چقدر با نابرابریهای شکننده در ایران رابطه دارد. واقعا در دوره ای که آقای احمدی‌نژاد می خواست شوک حامل های انرژی را در دستور کار بگذارد من فقط به نیت ثبت در تاریخ، یک مقاله نوشتم و در آنجا پیش بینی کردم که قطعا بحران محیط زیست در ایران بدتر خواهد شد اگر آنها این کار را بکنند و واقعا متاسفم که این اتفاق افتاده و مستندات و شواهدش نیز وجود دارد ولی می‌خواهم بگویم که الان ایران با بحران آب روبروست شما گزارش توسعه انسانی سال ۲۰۰۶ را بخوانید که UNDP منتشر کرده است. در آنجا بحران آب را در مقیاس جهانی بررسی کرده است و می‌گوید هیچ عنصری برای توضیح بحران جهانی آب به اندازه عنصر نابرابری‌های ناموجه قدرت توضیح دهندگی ندارد. این‌ها همه در برابر چشم ما اتفاق می افتد.این مناسبات نابراب ساز نیز همین طور دارد کار خودش را می‌کند این ما هستیم که باید با اندیشه، به جای اینکه سرمان را به دیوار بکوبیم، فسفر سوزی را در دستور کار قرار دهیم.

من پیش خودم فکر کردم که اگر به جای اینکه درس اقتصاد ایران و توسعه تدریس کنم می‌خواستم بروم درس تعلیمات دینی بدهم، به هیچ وجه این چیزهایی که الان درس می دهند را درس نمی‌دادم. من روی معجزه آگاهی و معجزه علم متمرکز می‌شدم. از نظر من هیچ پدیده‌ای آن خصلت معجزه‌آسایی خلقت را به اندازه علم نمی‌تواند توضیح بدهد. کاش فرصت شود درباره کتابی که در مورد انقلاب دانایی می‌نویسیم را در جمع صحبت کنم. ما در اقتصاد می گوییم که اگر دانایی تبدیل به نهاده اصلی تولید بشود به جای اینکه مسئله اصلی اقتصاد مسئله کمیابی باشد، با یک نهاده ای روبرو خواهید شد که مسئله اصلی آن فراوانی است. من خودم وقتی کار را انجام می‌دادم میگفتم که خداوند که از نظر ما صمد تلقی می شود یعنی مطلق بی‌نیازی است وقتی انسان را با صفت ممیزه آگاهی و دانایی خلق کرده است از عبارت هایی که در قرآن بکار گرفته شما خودتان می‌بینید که خودش از کار خودش کیف کرده است. می گوید فتبارک الله احسن الخالقین.

ماجرا این است که وقتی دانایی دارد تابع تولید می شود ما در اقتصاد می‌گوییم بازدهی صعودی می‌شود می‌گوییم دانایی تنها نهاده ای است که هر چه بیشتر به کار می‌گیریم افزایش پیدا می کند. در آن اصطکاک راه ندارد. دانایی را حتی وقتی به دیگری عرضه می کنی از پیش خودتان جدا نمی شود. این بزرگترین معجزه خلقت است.  می گویند اگر کسی با انگیزه صد در صد نفع شخصی در جستجوی علم بربیاید جامعه از او بیشتر نفع می‌برد . ببینید چقدر آن وقت مناسبات عادلانه می شود اگر مناسبات مبتنی بر علم بشود. تعبیر اقتصادی چنین است که می گویند سرریز اجتماعی علم از سرریز فردی‌اش بیشتر است. یعنی من فقط برای اینکه فقط نفع شخصی ام را حداکثر کنم علم می آموزم ولی جامعه بیشتر از من نفع می‌برد. ببینید چه معجزه ای است. من فکر می‌کنم در عصر دانایی بخواهیم تعلیم دین هم بدیم باید از دریچه دانایی وارد بشویم و آن وقت آثار معجزه‌آسای آن را هم مشاهده خواهیم کرد.
قسمت پایانی عرایض من این است که هم در مطالعه‌های بین‌المللی و هم مطالعه‌هایی که راجع به این گرفتاری‌های چند بعدی و حادی که در ایران ، عنصر مشترک این است که تمام بحران های اقتصادی، اجتماعی و محیط زیستی در ایران یک سر اصلی آن در نابرابری‌هایی است که در حدود نامتعارف گذشته است. آن عبارتی که آقای کدیورعزیز از کتاب من نقل کردند من این سخنرانی را در قالب یک مقاله سال ۹۳ آماده کرده بودم. یک فصل از کتاب « مدارای نجیبانه مردم ایران با فقر» نام دارد است و در آنجا به صراحت گفته بودم که عدد و رقم های رسمی که دولت منتشر می کند نشان دهنده این است که کارد به استخوان مردم رسیده است لااقل برای یک اکثریت قابل اعتنا مردم.

مبنا و معیار این قضیه چی بود؟ بررسی تحولات مقداری مصرف خانواده های ایرانی در زمینه کالاهای اساسی. من در آن مطالعه دیده بودم که از ۱۳۸۵ به این طرف آرام آرام و به صورت فزاینده صرفه جویی‌های خانوارهای ایرانی در زمینه مواد پروتئینی، مواد لبنی و برخی مواد نشاسته ای افزایش یافت. ما در اقتصاد سیاسی می‌گوییم وقتی خانوارها اینجاها کم می گذارند این همان تعبیر کارد به استخوان رسیدن است. از نظر پزشکی می توان بیان کرد که وقتی در یک دوره ۵ ساله در دوران احمدی نژاد سرانه مصرف شیر ۵۰ درصد افت می کند به چه معناست؟ وقتی سرانه مصرف مواد پروتئینی کاهش پیدا می کند برای جامعه‌ای که اکثر آن را جوان‌هایی که در سنین رشد، تشکیل می‌دهد، به چه معناست؟ به همین خاطر چند هفته پیش در تهران خانم فیروزه صابر خواهرمرحوم هدی صابر یک کار عالی انجام دادند. ایشان یک تشکل به نام اتحادیه انجمن‌های خیریه ایران راه انداختند و از من دعوت کردند تا در مورد تاثیر خیریه‌ها در توسعه ایران صحبت کنم. من در آنجا به چیزهایی اشاره کردم که ،چون ممکن است روحیه تان را ضعیف کند، نمی‌گویم. ولی اجمالا گفتم که فقرا در ایران با بحران تغذیه، بحران آموزش و بحران سلامت روبرو هستند و این یکی از غم انگیزترین و فاجعه سازترین پیامدهای اجرای برنامه تغییر ساختاری در ایران است . من گزارش‌هایش را دارم و اگر فرصت شد در قسمت بعدی اشاره‌هایی می کنم.

دولت از سال۱۳۶۸ تا امروز در این ۳ زمینه به صورت نظام‌مند و فزاینده از مسئولیت‌های خودش طفره می رود و من آنجا گفتم که داریم با دولت از موضع امر به معروف و نهی از منکر صحبت می‌کنیم و دائما نقد می‌کنیم و تصورمان این است که خیرخواه واقعی دولت چاپلوس‌ها نیستند بلکه کسانی هستند که نقد می‌کنند و خطاهای راهبردی‌اش را گوشزد می‌کنیم اما اکنون شرایط جوری است که از دولت به تنهایی [از پس آن] برنمی آید. ما به تشکل‌های مردم نهاد نیاز داریم که بیایند در این ماجرا نقش آفرینی کنند. این سه حیطه ارکان اصلی شکل گیری توسعه انسانی است و این ارکان در مناسبات نابرابرساز و فاجعه‌آمیز کنونی ایران قربانی می‌شود و باید واقعا امیدوار باشیم که با همدلی دولت و مردم بتوانیم این گره را باز کنیم. وجه اصلی آن معرفتی است که [به واسطه آن]ما به سهم خودمان تلاش کنیم و با دولت نیز صحبت کنیم. سال گذشته که پیش‌نویس جهت گیرهای‌های برنامه ششم توسعه بیرون آمد، از سوی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور از من دعوت کردند تا جهت‌گیری‌ای که در برنامه ششم در خصوص آموزش عالی مطرح شده است را ارزیابی کنم. جهت گیری که اسم آن را «خصوصی سازی آموزش عالی » گذاشته بودند. من در این زمینه کار کردم و مقاله اش به زودی منتشر می‌شود یکی از نکته هایش این بود که خصوصی ترین نظام آموزشی دنیا در آمریکاست در آن نظام سهم دانشجوهایی که مجانی ثبت نام می کنند ۴۷ درصد است بعد گزارش های رسمی وزارت علوم در سال۱۳۹۵ اعلام میکند این سهم در ایران ۱۶ درصد است من به شوخی گفتم عزیزان یک گزارش بدهند که دیگر چه چیزی را در ایران می‌خواهد خصوصی شود. از منظر اقتصاد سیاسی دولت به صورت نظام وار، خودش را ناگزیر از طفره‌روی در زمینه مسئولیت‌هایش در زمینه تغذیه مردم، آموزش و سلامت مردم می‌بیند. این یکی از فاجعه سازترین پیامدهای مناسبات اقتصادی اجتماعی نابرابر است.

امیدوارم فارغ از همه آنچه که بیان کردم، نقطه عزیمت اصلاح در تمام این بحران‌های کوچک و بزرگی که ما با آن روبرو هستیم، برخورد فعال و دیده‌بانی در مورد نابرابری‌های ناموجه است.

 

*متن کامل سخنرانی دکتر فرشاد مومنی در جلسه ۱۹ از سلسلسه نشست های گفتار و اندیشه معرفی کتاب عدالت اجتماعی، آزادی و توسعه در ایران امروز؛ دفتر حزب اتحاد ملت ایران اسلامی (منطقه فارس) شیراز ۲۷ دی ماه ۹۶

 

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »