جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام – جستار بیست و نهم
درآمد
یکی از فرازهای مهم و قابل تحقیق و تأمل در قرن نخست اسلام، آمار سپاهیان حاضر در جنگها و به ویژه ارقام تلفات جنگی از دو سوی این پیکارهاست. با یک مراجعه سردستی به متون و منابع موجود، از یک سو با اعدادی بسیار متناقض در این باب مواجه هستیم و از سوی دیگر، گاه آمار و اعداد چنان درشت و شگفتانگیز است که در همان بادی نظر، موجب تردید و شاید هم تکذیب میشود. این مشکل در رابطه با جنگهای زمان نبی اسلام کمتر مشاهده میشود، اما در باره جنگهای داخلی دوران علی و نیز در رخداد کربلا، این ارقام غالبا به طور شگفتانگیزی تغییر میکند و در مواردی به صورت غیرقابل قبولی گزارش میشود. البته همین اغراق در دوران فتوحات باز هم تشدید میشود و گاه به ارقام نجومی میرسد.
شاید بتوان با دو عامل افزایش جمعیت مسلمانان در قرن نخست (به ویژه در شهرهایی چون کوفه و بصره و دمشق) و پیشرفت نسبی ابزارها و ادوات جنگی در قلمرو امپراتوری نوبنیاد عربی – اسلامی (به ویژه شمار زیاد ایرانیان در عصر فتوحات و نیز ادوات پیشرفتهتر ایرانیان)، تا حدودی تعداد سپاهیان و شمار تلفات انسانی و کمیت و کیفیت ویرانیها را توجیه و تفسیر کرد. با این حال برخی اعداد در مجموع با واقعیات تاریخی و جمعیتشناسی شهرها و مناطق آن روزگار منطبق نیست. این امر به تنهایی چنان اعدادی را به چالش میکشد. افزون بر آن، تناقضات فراوان در منابع تاریخی نیز بر دامنه این چالش و تردید میافزاید.
در تحلیل این عددسازیها لازم است به یک نکته بس مهم نیز توجه کنیم و آن این که در روزگار قدیم، روزگاری که عنصر دلیری و جنگاوری و نیز شمار سپاهیان و به ویژه شمار مقتولان طرف مقابل بسیار مهم و موجب فخر و مباهات شمرده میشد؛ هر دو سوی پیکارها، هم در دلیری جنگاواران خود و هم در سستی و بزدلی جنگاوران سپاه دشمن و نیز در تلفات اندک اردوی خودی و کشتهشدگان بسیار در جبهه دشمن گزافهگویی میکردهاند و این البته در سنت اغلب جنگهای دوران کهن رواج داشته است. از این رو هم در جنگهای داخلی مسلمانان این نوع گرایش را میبینیم و هم در جنگهای خارجی یعنی فتوحات چنین سنتی را به عیان مشاهده میکنیم. البته چنین سنتی در روزگاران قدیم نیز رایج بوده و از جمله در جنگهای عصر هخامنشی و یونانیان چنین عددسازی را به ویژه از سوی یونانیان میبینیم. برخی اقوال و ارقام هردوت در تواریخ خود بیتردید با چنین انگیزهای ساخته شده است.
این نیز گفتنی است که گاه یک طرف داستان، خودآگاه و شاید ناخودآگاه شمار سپاهیان دشمن را زیاد نشان میداده تا در نهایت شمار تلفات اردوی دشمن را نشانه دلیری و اقتدار خود معرفی کند. در فتح ایران، اعراب فاتح چنین کردند. صد البته ایرانیان نیز برای نشان دادن میزان خشونت و کشتار ایرانیان به دست اعراب مهاجم، کم و بیش دست به عددسازی زدهاند که باید در گزارش داستان فتح ایران بدان پرداخت.
در هرحال در جستار کنونی در مقام بررسی ریشههای تاریخی و نیز تحقیق در عددسازیهای جنگهای مورد بحث در قرن نخست اسلام نیستیم و فقط برآنیم تا اشارتی کنیم به گزارشهای مختلف و متنوع و گاه متناقض آمار تعداد سپاهیان و تلفات چهار جنگ داخلی مسلمانان و نه بیشتر.
این نیز گفتنی است هرچند در ترتیب تاریخی این جستارها، هنوز به سال ۶۱ و رخداد کربلا نرسیدهایم ولی مناسب دیده شد که در این قسمت به آن ماجرا نیز اشارتی بشود.
در این نوشتار در آغاز به جمل میپردازیم و بعد به صفین و بعدتر به نهروان و در نهایت به تعداد سپاهیان دو سوی منازعه در کربلا و نیز شمار مقتولان در جبهه در این جدالهای سخت و عنیف.
الف. پیکار جمل
در ماجرای جنگ جمل آمار و ارقام جنگاوران و نیز تلفات دو طرف، مختلف گزارش شده است. گفتهاند سپاه جمل از دو سو مجموعا حدود سی هزار بوده است اما به نظر نمیرسد که این رقم درشت، واقعبینانه باشد. از جمله میتوان به شمار افراد معدودی که از آغاز با عایشه و سپاه او به سوی بصره و نیز تعداد افرادی که با علی از مدینه با او همراه شدند اشاره کرد که با چنین عددی سازگار نمینماید. حتی اگر افرادی که از دو طرف در مسیر راه و در بصره و کوفه به دو سپاه پیوستند را لحاظ کنیم، باز رقم بیش از سی هزار نفری که ابناعثم در «الفتوح» ذکر میکند، پذیرفتنی نمینماید. وی رقم سپاه علی را بیست هزار و شمار سپاه جمل را افزون بر سیزده هزار میداند. این در حالی است که عموما سپاه علی را دوازده هزار دانستهاند. طبری و بلاذری نیز شمار سپاهیان علی را ده تا دوازده هزار تن تخمین زدهاند.[۱] شمار سپاه جمل بیگمان کمتر از این بوده است. شاید رقم بیست هزار مربوط به مجموع سپاه در جنگ جمل معقول باشد.
اما مهمتر ارقام مختلف و مبالغهآمیزی است که از تلفات جنگ نقل شده است. این که این جنگ، به ویژه با توجه به زمان کوتاه آن، پر تلفات بوده شکی نیست. نیز اگر در نظر آوریم سپاه جمل، به دلیل مقاومت عایشه تا آخرین لحظه ممکن، کاملا فروپاشید و بسیاری از قبایل پرجمعیت (مانند «ضُبّه» و «اَزد») افراد زیادی را از دست دادند و همین طور شمار قابل توجهی از رجال قریش به قتل آمدند[۲]، تلفات بالای سپاه جمل، قابل قبول خواهد بود.
اما در عین حال در این زمینه آمار و ارقام کاملا نامعقول و نادرستی در منابع گزارش شده است. مسعودی در «مروج الذهب» ضمن ذکر این نکته که درباره شمار کشتهشدگان جمل اختلاف نظر وجود دارد، از هفت هزار و بیشتر از ده هزار کشته یاد میکند اما میگوید از اصحاب جمل سیزده هزار تن کشته شدند و از اصحاب علی پنج هزار تن. همین نویسنده در کتاب دیگر خود (التنبیه والاشراف) شمار مقتولان سپاه علی را حدود هزار نفر میداند.
طبری گزارش متفاوتی دارد. او از حدود ده هزار تن یاد میکند؛ نیمی از این سو و نیمی از آن سو. طبق روایتی دیگر در مجموع دو جنگ (جنگ پیش از ورود علی به بصره که به پیروزی نسبی جملیها منتهی شد و جنگ نهایی در حضور علی) از یاران عایشه ده هزار نفر و از کوفیان یعنی سپاه علی پنج هزار نفر به قتل آمدند. در روایت ابناعثم تلفات سپاه جمل نه هزار و از علی هزار و هفتاد تن آمده و به نقل ابنعبد ربه در «عقدالفرید» از سپاه عایشه بیست هزار کشته و از اردوی علی پانصد تن بود.
ابنکثیر در «البدایه» شمار مقتولان را دوازده هزار تن (به اضافه تعداد غیر قابل شمارش مجروحان) میداند و مفید در «الجمل» از بیست و پنج هزار و پانزده هزار یاد کرده است. طه حسین از رقم بیست هزار و ده هزار یاد میکند؛ اما، بدون این که خود به رقمی خاص اعتماد کند، تصریح میکند که این ارقام به شدت گزاف و مبالغهآمیز است. یعقوبی از رقمی شگفت یاد میکند: در مجموع سی و چند هزار نفر کشته در جمل. مودودی نیز در «الخلافه و الملک» خود از ده هزار نفر در دو سو یاد میکند.
اما در منبع کهنتر یعنی «انسابالاشراف» ضمن این که آشفتگی و حتی تناقض دیده میشود اما در مجموع گزارش باورپذیرتری ارائه شده است. بلاذری دو روایت را نقل کرده است. در یکی با تفکیک مقتولان قبایل میگوید از بصریان دو هزار و پانصد تن کشته شدند (این رقم در برخی منابع دیگر- از جمله در تاریخ خلیفه بن خیاط – نیز آمده است) و در روایت دیگر نقل میکند که در جمل با تفکیک قبایل در مجموع چهار هزار و پانصد و چهل تن به قتل آمدند. اگر مراد از بصریان سپاه عایشه باشد، این افزوده بلاذری که مجموعا بیست هزار تن از مردمان بصره در جمل به قتل آمدند، قابل قبول نمینماید چرا که حتی افراد متفرقه خارج از چند قبیله بزرگ را هم لحاظ کنیم، باز چنین رقم درشتی پذیرفتنی نیست. اگر مراد از بیست هزار نفر تلفات دو طرف هم باشد، باز قابل قبول نیست زیرا مجموع آمار ارائه شده هفت هزار و چهل نفر میشود و این با بیست هزار نفر بسیار فاصله دارد.
در هرحال روشن نیست نویسنده این رقم ناموجه بیست هزار نفر را از کجا آورده و نقل کرده است. از سوی دیگر مقبول نمینماید که مجموع تلفات از دو طرف هفت هزار و چهل نفر باشد. چرا که در این صورت باید قبول کرد از سپاه شکست خورده و به کلی از هم پاشیده و پر تلفات عایشه دو هزار و پانصد نفر کشته باشند و از سپاه پیروز و فاتح علی چهار هزار و پانصد و چهل نفر یعنی تقریبا دو برابر و این هرگز طبیعی و معقول و مقبول نیست. در نهایت حداقل در گزارش بلاذری همان رقم دو هزار و پانصد نفر معقولتر مینماید.
با این همه، شواهد قابل قبولی در دست است که شمار تلفات دو طرف در جمل از همین تعداد نیز بسی کمتر بوده است. از جمله خلیفه بن خیاط در تاریخ خود، ضمن نقل روایات مختلف (از دوهزار و پانصد تا بیست هزار نفر)، مینویسد از یاران علی حدود پانصد نفر به قتل آمدند. وی نام حدود صد نفر از مقتولان وابسته به قبایل مختلف را آورده است. این رقم در برخی منابع دیگر (از جمله در عقدالفرید) نیز تأیید میشود.
یکی از محققان در یک تفحص در منابع و تحلیل معقول و مستند پس از بررسی مستندات مختلف در باره شمار سپاهیان دو طرف منازعه و نیز شمار تلفات از دو سپاه به این نتیجه میرسد که «درباره جنگ جمل گزارش خلیفه بن خیاط که شهدا را چهارصد تا پانصد نفر میداند صحیح است و به نظر میرسد آمار کشتگان سپاه عایشه از پنج هزار نفر تجاوز نمیکند. بنابراین، رقم مشهور ده تا سی هزار نفر قطعا درست نیست».[۳]
اما باید گفت که این دو رقم نیز تناسبی ندارند. معقول و واقعبینانه نمینماید که در یک طرف چهارصد یا پانصد تن کشته شده باشند و در طرف دیگر مثلا پنج هزار! در این میان شاید تحقیق مادلونگ معقولتر باشد. او به نقل از خلیفه بن خیاط رقم کشته شدگان سپاه علی را همان چهارصد تا پانصد نفر میداند اما تلفات سپاه جمل را دو هزار و پانصد تن میشمارد.[۴] هرچند رقم دو هزار و پانصد نفر از اصحاب جمل محال نمینماید اما میتوان تصور کرد که رقم مقتولان جملیها دو برابر یاران علی باشد که در این صورت در مجموع رقم هزار و پانصد کشته به دست میآید که صد البته باز رقم کوچکی نیست.
در این میان قابل تأمل است که وفق تحقیق یکی از محققان عرب (علی الصلابی در کتاب «زندگینامه علی مرتضی»)، شمار کشتهشدگان جمل، در مجموع، بیشتر از دویست نفر نبوده است. با توجه به مجموعه ملاحظات (از جمله کوتاه بودن زمان نبرد) چنین رقمی کاملا موجه و معقول و مقبول مینماید. در این صورت گفتن ندارد رقم چهار هزار مقتول از دو هزار و صد نفر از قبیله ضُبّه (که مسعودی در التنبیه والاشراف نقل کرده)، چه اندازه نادرست و برساخته و کذب است.[۵]
در هرحال ارقام موجود در منابع از تلفات جمل، مبالغهآمیز و حتی مخدوش به نظر میرسد چرا که نه با جمعیتشناسی آن روز عراق (بصره و کوفه) هماهنگ است و نه اصولا (به ویژه برخی ارقام نامعقول) با شمار سپاهیان دو طرف در جمل سازگاری دارد و نه با واقعیتهای جنگ رخ داده تناسب دارد که در زمان کوتاهی فیصله یافته و احتمالا چند ساعتی بیش نبوده است.
ابن ابی شیبه در «المصنف» مینویسد که رویارویی دو سپاه در جمل سه روز بود و در روز سوم هنگام زوال خورشید جنگ رخ داد.[۶]
قابل تأمل این که سبط ابن جوزی در «تذکره الخواص» (ص ۷۳) تصریح میکند جنگ جمل از سپیدهگاه تا ظهر بوده ولی خود او هنگام نقل ارقام مقتولان این جنگ از رقم دوازده و یا هجده هزار از سپاه عایشه و پنج هزار نفر از اردوی علی یاد میکند.[۷] گویا این نویسنده هرگز به ذهنش خطور نکرده که چگونه ممکن است جنگی در یک نیمه روز هفده هزار و یا بیست و سه هزار کشته داشته باشد؟
واقعا شگفت است مورخی به این مسئله ساده توجه نکرده است که در یک جنگ محدود چگونه ممکن است مثلا بیست و پنج هزار و یا سی هزار تن (آن هم افراد قاعدتا مجهز به سلاح) کشته شده باشند؟ و یا چگونه قابل قبول است که تلفات انسانی در یک طرف بیست هزار باشد و در طرف دیگر پانصد تن؟ حتی ظاهرا توجه نکردهاند که مجموع سپاهیان دو طرف مگر چقدر بوده که این همه تلفات داشته باشد؟[۸]
در این که انگیزههایی خاص در جعل این ارقام حیرتآور نقش داشته است، تردیدی نیست؛ اما این انگیزهها چه بودهاند، دقیقا دانسته نیست. شاید (مانند موارد مشابه) راویان وابسته به قبایل درگیر جنگ و یا به دلیل وابستگی جناحی راویان در بزرگنمایی ارقام، به قصد نمایاندن شجاعت قبیله و یا گروه خود و یا نشان دادن ضعف و سستی جبهه مقابل و نشان دادن تعداد تلفاتشان، چنین روایاتی را برساختهاند و لابد دلایل و انگیزههای آگاهانه و غیرعمدی دیگر دخیل بودهاند.[۹]
ب. پیکار صفّین
در سه پیکاری که در خلافت علی رخ داد، از نظر شمار سپاهیان از دو سو و نیز طولانی بودن زمان جنگ و تعداد تلفات، پیکار صفین سرآمد است. با این حال در این آمار و ارقام البته، طبق معمول، اختلافات کم نیست. سپاهیان علی را از پنجاه هزار تا صد و بیست هزار و سپاه معاویه را از هشتاد و پنج هزار تا صد و پنجاه هزار گفتهاند.
مسعودی پس از نقل رقم صد و پنجاه هزار سپاه شام میافزاید: به نظر ما شمار شامیان باید بیش از این رقم باشد. او میگوید عدد صد و پنجاه هزار مربوط است به جنگیان و حال آن که این نظامیان کسانی به عنوان خدمه و تبعه نیز با خود همراه داشتهاند. آنگاه میگوید هر یک از اینان دست کم یک نفر همراه داشتهاند و از این رو تعداد سپاه عراق را باید دویست و چهل هزار و سپاه شام را سیصد هزار دانست.[۱۰]
یعقوبی به حضور غلامان و کنیزان و مزدوران در جنگ نیز اشاره کرده است.[۱۱] در «موسوعه الامام علی بن ابیطالب» به استناد برخی منابع گفته شده است که سپاهیان علی از پنجاه هزار تا صد و پنجاه هزار تخمین زده شده ولی مشهور نود هزار است.[۱۲] در «تذکره الخواص» سبط ابن جوزی نیز همان نود هزار آمده است.[۱۳] سپاهیان شام نیز از هفتاد هزار تا صد و سی هزار گفته شده است.
طبق نقل مشهور جنگ صفین صد و ده یا صد و بیست روز طول کشید. در این حدود چهار ماهه (و به روایت یعقوبی چهل روزه) حدود هفتاد (و یا نود) جنگ رخ داد.[۱۴]
در شمار کشتهشدگان آن نیز نظر واحدی وجود ندارد، اما رقم رایج و مقبولتر عدد چهل و پنج هزار از شامیان و بیست و پنج هزار از عراقیان یعنی در مجموع عدد هفتاد هزار است؛ اما بیگمان، هم ارقام مربوط به شمار سپاهیان دو طرف در عرصه صفین مخدوش و غیر قابل قبول است و هم شمار تلفات دو طرف منازعه به گونهای که در منابع آمده است قطعا بیاعتبار است.[۱۵]
در این مورد چند نکته قابل تأمل است:
اولا، جمعیتشناسی آن زمان در عراق و شام و به ویژه امکان حضور مثلا حدود سیصد هزار نظامی در محدوده صفین و امکان تجهیز و تغذیه و سلاح نشان میدهد که چنین رقم درشتی نمیتوانسته در آنجا حضور داشته باشد و طبعا در این صورت تلفات هفتاد هزار نفری بیاعتبار است و غیر قابل قبول. به ویژه که، به رغم مدت چهار ماه درگیری، جنگ و قتال جدی و پر تلفات نسبتا محدود بود. در واقع جنگ صفین در همان ماه صفر رخ داده و بقیه حواشی و مقدمات آن بوده است. این مدت نیز نمیتوانسته برای به بار آوردن چنان تلفاتی کافی باشد. به ویژه که جنگها غالبا تن به تن بوده و در این نوع جنگ شمار تلفات به شدت پائین خواهد بود.
ثانیا، آمار ذکرشده در منابع از شمار نظامیان و نیز تلفات دو طرف در صفین چنان ناسازگار و متعارض است که رسیدن به حقیقت را دشوار میکند. قطعا چنان آمار مبالغهآمیزی که در برخی از منابع از سپاهیان و تلفات نقل شده غیرقابل قبول است. در این میان به احتمال زیاد نقل ابنخیاط که شمار سپاهیان علی را پنجاه هزار میداند، معقولتر مینماید.[۱۶] در جمل و صفین و نهروان، گاه برخی آمار ذکرشده تلفات از کل سپاهیان بیشتر است.
ثالثا، روشن نیست که این ارقام شامل مجروحان نیز هست یا نه و این امر بر وثاقت این آمار گاه شگفت، سایه تردید میافکند. چرا که در منابع معمولا یادی از مجروحان و شمار آنان نشده است.
رابعا، حتی اگر ارقام سپاهیان را قبول کنیم، باز برخی ارقام تلفات با مجموعه کل نظامیان تناسب ندارد.
در مقاله «نقدی بر آمار تلفات جنگهای امام علی»، از مصطفی صادقی؛ نویسنده پس از بررسی اسناد مربوط به شمار سپاهیان و تلفات جنگ صفین از منابع مختلف در این مورد چنین نتیجهگیری میکند: «درباره تلفات صفین گزارش نصربن مزاحم که تلفات را ده هزار نفر دانسته تقویت میشود و به نظر میرسد آمار تلفات بیشتر از این عدد نباشد، بلکه امکان کاهش این رقم نیز وجود دارد». قابل توجه این که صلابی رقم تلفات صفین را در مجموع کمتر از هشت هزار میداند.[۱۷]
ج. پیکار نهروان
در پیکار نهروان و جنگ با خوارج همین اختلافات در تعداد سپاهیان و نیز در شمار مقتولان به مراتب بیشتر مشاهده میشود. به ویژه در مورد تعداد کشته شدگان اختلاف زیاد است. شمار سپاه علی را چهارده هزار تن گفتهاند.[۱۸] در منابع تاریخی در مورد شمار سپاه خوارج در نهروان آشفتگی فراوان وجود دارد. از هزار و دویست تا دوازده هزار تن گفته شده است. احتمالا یکی از دلایل این تفاوت آمار و ارقام، کم شدن تدریجی همراهان و حامیان رهبران شورشی بوده است. چنان که گفته شده، با گفتگوها و تدابیر علی شمار قابل توجهی از آنان جدا شده و بدین ترتیب از تعدادشان کاسته شد و شمار نسبتا کمی باقی ماندند. شاید هم برخی ارقام مربوط به گروههای چندگانه خوارج (از جمله حروریّه) بوده باشد.
اما اگر بنا را بر مشارکت حداقل رقم گفته شده یعنی همان هزار و دویست تن از خوارج در جنگ نهروان بگذاریم، باز این دعوی که تمام آنها به جز ده نفر کشته شده باشند، از جهات مختلف قابل قبول نمینماید:
اولا- این بدان معناست که از شمار رزمندگان هیچ کس فرار نکرده و این با تجارب جنگها و منطق امور چندان سازگار نیست. چرا که در جنگها زمانی که سپاهی در آستانه شکست قرار میگیرد و فرمانده و یا فرماندهان به قتل میرسند و نظم و نظام سپاه از هم میپاشد و امیدی برای بقا و پیروزی بر جای نمیماند، افراد به طور غریزی و طبیعی فرار را بر قرار ترجیح میدهند و صحنه را ترک میکنند و گاه حتی اسارت را بر کشته شدن ترجیح میدهند. چنان که در جمل و صفین نیز چنین روندی طی شده است. حال چگونه قابل قبول است که در نهروان تمام چند هزار نفر کشته شده و تقریبا کسی فرار نکرده و یا اسیر نشده باشد؟ گرچه از جزمیت و تعصب و خشونت غلیظ خوارج، البته اگر بتوان به روایات تاریخی در این باب اعتماد کرد، چندان دور از انتظار نیست که مقاومت و پایداری را تا حد نابودی تمام نفرات ادامه داده باشند اما با این همه قبول این شمار تلفات دشوار مینماید. به ویژه که علی نه فراریان را تعقیب و نه اسیران را مجازات میکرده و نه مجروحان را به قتل میرسانده است و حتی برای خروج از صحنه جنگ تشویق هم میکرده و این خود مشوق نیرومندی برای فرار از صحنه خونین و مرگبار جنگ بوده است. دلیلی وجود نداشت که شکستخوردگان در حال عقبنشینی از این امکان بقا استفاده نکنند.
ثانیا- نکتهای که گزارش قتل تمام خوارج را مشکوک و مخدوش میکند، شمار تلفات سپاه مقابل است. گفته شد که از سپاه علی هفت نفر و یا نه نفر کشته شدند. هرچند طبیعی و معقول است که سپاه شکست خورده بیشتر آسیب دیده و تلفات بیشتر داده باشد اما منطقا باید تناسبی بین تلفات و هزینههای دو سپاه پیروز و شکستخورده وجود داشته باشد. چگونه میتوان قبول کرد که در یک طرف چهار هزار نفر یعنی تمام افراد رزمنده آن کشته شده باشند اما سپاه پیروز تقریبا تلفاتی نداشته باشد؟ از قضا اگر عنصر جزمیت و استواری خوارج را در تلفات بالای آنها دخیل و مؤثر بدانیم، همین عنصر میتواند بر شمار تلفات طرف مقابل نیز بیفزاید.
افزون بر آن، جنگ در آن زمان یا تن به تن بوده و یا به صورت گروهی و چند نفره انجام میشده و گاه نیز جنگ به اصطلاح مغلوبه میشده و دو طرف با تمام امکانات و ابزارها با هم مقابله میکرده و برای پیروزی خود و شکست نهایی حریف تلاش میکردهاند. این امر شمار تلفات را از هر دو سو بالا میبرده است. چنان که در صفین نیز بیشترین تلفات در همان پیکار عمومی یک شبانه روز لیلهالهریر پدید آمده است.
وفق روایات جنگ نهروان، بخش عمده پیکار، در شرایط و فضای مقابله عمومی جریان داشته و همین امر موجب تلفات بسیار شده اما این تلفات منطقا و عملا نمیتواند یک طرفه، ولو طرف شکست خورده، باشد. قابل تأمل این که نصربن مزاحم نقل میکند که از سپاه خوارج پنج هزار و از سپاه علی هزار و سیصد نفر کشته شده اند.[۱۹] گرچه این رقم کشته از سپاه علی نیز گزافه مینماید اما اگر رقم درشت پنج هزار نفری را از آن سو قبول کنیم، چنین رقمی نیز از این سو، معقول مینماید.
وانگهی، قطعا تعدادی از افراد سپاه از هر دو سو مجروح شدهاند (چنان که گفته شده چهارصد نفر از خوارج مجروح شده بودند) در این صورت چگونه ممکن است که تمام افراد خوارج به قتل آمده باشند؟
ثالثا- نکته مهم زمان جنگ است. گرچه یعقوبی زمان جنگ را چند ساعت میداند[۲۰] اما اگر زمان آن را یک نیمه روز و حتی یک روز کامل بدانیم، چند هزار کشته در این مدت با هر معیاری، کاملا نامعقول و غیر قابل قبول مینماید.
در هرحال قبول ارقام تلفات خوارج، به گونهای که در منابع گزارش شده، در نهروان چندان معقول و مقبول نمینماید. به ویژه باید به یاد داشت که برخورد نهروان در مدت کوتاهی به پایان و فرجام رسیده و در این زمان محدود تلفات پر شمار چند هزار تن قابل قبول نیست.
آقای مصطفی صادقی در تحقیق خود (نقدی بر آمار تلفات جنگهای امام علی) پس از بررسی گزارشهای تاریخی در منابع موجود در باره شمار سپاهیان خوارج و تلفات نهروانیان چنین نتیجه میگیرد: «خوارجی که در نهروان مقابل امام علی ایستادند، بین هزار تا هزار و هشتصد نفر بودهاند که صد نفر از آنان در جنگ مجروح شدهاند. کشته شدن بقیه افراد نیز چندان قطعی نیست».
با این همه، اگر نقل ابنکثیر در البدایه را قبول کنیم که شمار سپاه خوارج در پایان کار کمتر از هزار تن بوده و حدود چهارصد مجروح را نیز جدا کنیم، شاید به قتل آمدن بقیه یعنی حدود کمتر از ششصد نفر در یک برخورد شدید و خونین منطقی و قابل قبول به نظر آید.
د. پیکار کربلا
در رخداد مشهور کربلا در روز دهم محرم سال ۶۱ هجری بین دو جناح حکومتی یزید (خلیفه) و عبیدالله بن زیاد (کارگزار یزید در عراق) از یک سو و جناح ضدحکومتی حسین بن علی از سوی دیگر نیز همین تناقضات در ارقام و آمار مقتولان دو طرف منازعه مشاهده میشود.
شمار سپاهیان کوفه در کربلا دقیقا روشن نیست. در برخی منابع متأخر ارقام بسیار مبالغهآمیزی ذکر شده است که بی تردید خلاف است.
ابنطاوس و مناقب ابن شهرآشوب شمار سپاه کوفه را سی هزار گفتهاند (هرچند همین مناقب در جایی دیگر سی و پنج هزار نفر آورده است).[۲۱] البته ابن اعثم گزارش میدهد که سپاهیان کوفی پیاپی به کربلا اعزام شدهاند و شمار آنها را به بیست و دو هزار سواره و پیاده میرساند.[۲۲] مجلسی در «بحارالانوار» بدون ذکر منبع میگوید ابن زیاد هفتاد هزار نیرو برای اعزام به کربلا آماده کرده بود.[۲۳] اما بحرالعلوم مقدمهنویس «تذکره الخواص» در پانوشت صفحه ۲۴۶-۲۴۷ همان کتاب از ارقام شگفت سی هزار تا بیش از صد هزار و سیصد هزار (البته به نقل از امام صادق) یاد میکند. او این ارقام را از منابع شیعی میداند و با این استدلال که «اهل البیت ادری بما فی البیت» این اقوال را ترجیح میدهد. این نویسنده شیعی میگوید سبط ابن جوزی با این که اهل انصاف است ولی در اینجا تعصب به خرج داده است. او با اشاره به کشتن چند هزار نفر به دست حسین گله میکند که چرا نویسنده شجاعت حسین بن علی را منعکس نکرده است. روشن است که چنین ارقامی بیشتر به افسانه میماند. شگفتتر قولی است ک محدث نوری در «لؤلؤ و مرجان» از برخی خرافهنویسان متأخر آورده که رقم سپاه کوفی را به عدد پانصد هزار و ششصد هزار رسانده و این نویسنده به درستی آن را خلاف میداند.[۲۴] در جلد چهارم «موسوعه الامام الحسین» از ارقام چهار هزار تا صد هزار یاد شده است.
به هر تقدیر عبیدالله و عمربن سعد و دیگران جملگی سردارانی با تجربه بودند و به خوبی میدانستند که مردان همراه حسین حداکثر بیش از ۱۴۰ نفر نبوده و آن هم فاقد سلاح و تجهیزات لازم هستند؛ چگونه ممکن است برای مقابله با این شمار اندک چنان نیروی عظیمی آماده کرده و به صحنه احتمالی پیکار بفرستند؟ اصولا به گفته درست نوری با کمبود امکانات چگونه امیر کوفه میتوانسته در زمانی نسبتا کوتاه چنان نیروی عظیمی (حتی در حدود سی هزار نفر) گرد آورد و با انوع نیازهای لازم و اولیه (مانند غذا و آب و علوفه چهارپایان و…) مجهز کند؟
بسیار محتمل است که این ارقام از دو سو مبالغه شده باشد: امویان و حامیان فکری و سیاسی قاتلان حسین به انگیزه قدرتنمایی خود و از این سو شیعیان و یا به طور کلی حامیان فکری و سیاسی امام حسین و علویان به انگیزه مظلومنمایی و نشان دادن عمق قساوت و شقاوت دشمنان و یا برای اثبات دلیری و شجاعت و قدرت جنگاوری حسین و یارانش. چنین گزافهگوییها را ما در تمام جنگها و فتوحات صدر اسلام میبینیم. با این حال محتمل است که سپاه نسبتا بزرگ کوفه از یک سو به انگیزه ایجاد رعب و هراس در سپاه حسین بوده باشد و از سوی دیگر نشان دادن آمادگی برای مقابله با شورشهای احتمالی مردمان کوفه و بصره چنین سپاهی تجهیز شده باشد.
در وضعیت طبیعی اگر همان رقم چهارهزار نفر سپاه تحت فرمان عمربن سعد معتبر باشد (رقمی که در عموم منابع آمده)، میتوان گفت شمار سپاهیان حاضر همان رقم بود (هرچند روشن نیست که ابننما در «مثیرالاحزان» و ابنصباغ در «الفصولالمهمه» به استناد کدام منبع کهن و معتبر سپاهیان عمربن سعد را بیست هزار میدانند). هرچند در ابن اعثم تصریح شده که این رقم جز هزار سپاهی حر بوده که در این صورت حداکثر میشود پنج هزار سپاهی. البته بلاذری گفته است یک یا دو روز بعد از مأموریت عمربن سعد عبیدالله چهارهزار نفر دیگر با فرماندهی حصین تمیم را به کربلا گسیل داشت[۲۵] (خبری که ظاهرا در منابع دیگر دیده نمیشود).
در مورد ارقام مقتولان کوفی نیز نظرها تا حدودی متفاوت است. با این که در منابع کهن عموما شمار کشتهشدگان سپاه عبیدالله را ۸۸ تن دانستهاند و در منابع کهن و معتبری چون طبقات ابنسعد و طبری و مسعودی و ابن کثیر همین رقم آمده، اما در برخی منابع ارقام شگفت آوری نقل شده است.
وفق گزارش محدث نوری در «لؤلؤ و مرجان» در کتاب «اثبات الوصیه» منسوب به مسعودی، چنین آمده است که در کربلا ۱۸۰۰ تن از سپاه دشمن به دست شخص حسین کشته شدهاند و باز به گفته نوری بعدها طبق روایتی در بحار و ابن شهرآشوب و محمدبن ابوطالب این عدد به ۱۹۵۰ تن رسیده است. همین محدث میگوید در «اسرارالشهاده» فاضل دربندی ادعا شده که سیصد هزار نفر به دست امام حسین و بیست و پنج هزار تن به دست عباس بن علی و بیست و پنج هزار تن به دست دیگران در عاشورا به قتل آمده اند. البته گفتن ندارد که این ارقام گزافه ای بیش نیست و نوری نیز به درستی آنها را انکار کرده و خرافه میشمارد. نوری میافزاید نقل دروغ «اسرارالشهاده» تا آن زمان در هیچ منبعی دیده نشده است.[۲۶]
مطهری نیز در «حماسه حسینی» ضمن نقل گزارش محدث نوری، با او همنواست و بر گفتههای او مهر تأیید میزند.[۲۷] البته ابنکثیر «البدایه» نیز میگوید تا ظهر عاشورا شمار مقتولان سپاه کوفه چندان زیاد بود که قابل شمارش نبود[۲۸] اما آن نیز نادرست مینماید چرا که نه در منابع کهنتر دیده میشود و نه اصولا میتواند معقول باشد. همان رقم پیش گفته در طبری معقولتر مینماید. ۷۲ تن در سپاه مغلوب و ۸۸ تن در سپاه غالب. این در حالی است که ابن شهرآشوب خود پس از پایان گزارش واقعه عاشورا تصریح میکند که طبری شمار مقتولان کوفی را ۸۸ دانسته است. به گفته درست نویسنده «شهید جاوید» تمام قتال عاشورا بیش از شش ساعت نبوده[۲۹] در این صورت چگونه میتواند کشتاری گسترده انجام شده باشد. البته قتل عام شمار اندک یاران حسین طبیعی است ولی تلفات سپاه عظیم کوفی حتی همان عدد ذکر شده نیز چندان باورپذیر نیست.
اما شمار یاران حسین و مقتولان کربلا نیز دقیقا دانسته نیست. اصولا روشن نیست که همراهان حسین از آغاز تا پایان چند نفر بوده و در نهایت چند تن کشته و چند نفر زنده ماندند. آمار و ارقام در این باب متفاوت است. احتمالا یکی از دلایل این اختلافات، این است که در طول سفر نسبتا دراز حسین از مدینه به مکه و از آنجا به سوی کوفه، مرتب شمار یاران و همراهان او کم و زیاد میشدهاند. به ویژه که حسین خود همزمان، ضمن این که تلاش میکرد حداقل برخی از چهرههای موجه را با خود همراه کند، در عینحال در مقاطعی نه تنها همراهان را در تصمیمگیری آزاد میگذاشت بلکه گاه آنان را به رفتن تشویق نیز میکرد.[۳۰] این سیاست در شب عاشورا نیز اعمال شد و شماری از تاریکی شب استفاده کرده از اردوی حسین خارج شده و رفتند.
در هر حال هر چند ارقام همراهان حسین در کربلا در منابع مختلف، متفاوت نقل شده است ولی در نهایت چندان تعارضی دیده نمیشود. ذهبی میگوید یاران حسین حدود صد تن بودند.[۳۱] ابن قتیبه به مناسبتی به نقل از مسلم میآورد که نود مرد و زن همراه حسین بودهاند.[۳۲] ابن اعثم و اربلی و ابن صباغ نقل میکنند که هنگام خروج حسین از مکه هشتاد و دو تن از پیروان و اعضای خانواده حسین با وی بودند.[۳۳] اگر خبر مربوط به رقم ۱۴۵ پیاده و سواره درست باشد، جمع شصت کوفی و حدود هشتاد و دو مدنی به هم نزدیک میشوند.
شگفت این که ابن اعثم در جایی دیگر از عدد ۳۲ برای همراهان حسین هنگام ورود به کربلا یاد میکند[۳۴] که دانسته نیست اشارتی به کدام رقم است. مگر این که مراد همان ۳۲ سوار همراه حسین در روز عاشورا باشد.
یعقوبی با تردید رقم ۶۲ و یا ۷۲ را میآورد و مسعودی از عدد ۸۷ یاد میکند.[۳۵] اما یاران حسین را در آغاز قتال در صبح عاشورا ۴۵ سواره و ۱۰۰ پیاده میداند[۳۶] که ظاهرا بین شمار همراهان حسین در آغاز ورود به کربلا و تعدادشان در آغاز درگیریها خلط شده است. اما بلاذری در «انسابالاشراف» و طبرسی در «اعلام الوری» به عدد ۳۲ سوار و ۴۰ پیاده در صبح عاشورا و در آستانه آغاز پیکار تصریح کردهاند.[۳۷] عقاد نیز در «ابوالشهداء» همین رقمها را آورده است.[۳۸]
در هرحال به نظر میرسد در برخی منابع بین تعداد یاران حسین از آغاز تا کربلا و از شب عاشورا تا صبح هنگام درگیری و جنگ، خلط صورت گرفته است. در جلد سوم «موسوعه الامام الحسین» شمار اصحاب حسین در کربلا از ۷۳ تا ۱۰۰۰ نفر گفته شده است که عدد اخیر واقع بینانه نمینماید.
ظاهرا در روز عاشورا هسته اصلی یاران حسین همانهایی بودند که از مدینه و سپس مکه با وی بودند. البته هسته مرکزی این یاران محدود نیز اعضای خاندان او بودند. به نقل ابنکثیر در «البدایه» هنگام خروج حسین از مکه به قصد کوفه، شصت کوفی نیز با او همراه شدند و البته برخی از کوفیان نیز در بین راه و یا در کربلا و پس از محاصره به حسین پیوسته بودند که چهرههای شاخص آنان حربن یزید ریاحی، حبیببن مظاهر[۳۹]، مسلمبن عوسجه[۴۰] و زهیربن قین بودند.[۴۱] به روایت مسعودی، تمامی سپاهیان ابنزیاد در کربلا و قاتلان حسین و یارانش، کوفی بودند و از شامیان هیچ کس نبود. به گزارش همین مورخ، در جمع یاران اندک حسین، از طوایف مختلف عرب و از جمله چهار تن انصاری نیز یافت میشدند.
چنان که پیش از این به نقل از طبری آمد، هنگام ورود حسین به کربلا، شمار همراهان وی را ۴۵ سوار و ۱۰۰ پیاده گفتهاند. اما در آغاز درگیریها در صبح عاشورا، شمار یاران حسین را ۳۲ سوار و ۴۰ پیاده گفتهاند. اگر این ارقام معتبر باشند، روشن است که در این فاصله، ۱۳ نفر از سواران و ۶۰ تن از پیادگان سپاه کم شدهاند و اینان احتمالا همانهایی هستند که در شب عاشورا با تشویق امام از صحنه خارج شده و به نوعی از مهلکه گریختهاند. بدین ترتیب قول مشهور ۷۲ شهید کربلا (که ابن سعد و بلاذری و طبری و ابن کثیر نیز بدان تصریح کرده اند) همان ۳۲ سوار و ۴۰ پیاده هستند و این یعنی مصداق کامل قتل عام در کربلا.
با این حال از جهات دیگر نیز این ارقام با تردید مواجه است. ابوحنیف دینوری در «اخبارالطوال» به مناسبتی از رقم ۷۹ در مقتولان کربلا یاد میکند. به روایت او شمربن ذی الجوشن به عنوان مأمور اعزام اسیران به شام در حضور یزید گفت حسین با ۱۸ نفر از خویشاوندان و ۶۰ تن از شیعیان به سوی ما آمد.[۴۲] در «البدایه» نیز به همین دو رقم تصریح شده است.[۴۳] اگر این نقل درست باشد، طبعا این شمار با خود حسین میشوند ۷۹ نفر. در این صورت به نقل لهوف نزدیک است که سرها را ۷۸ ذکر کرده است.[۴۴] هرچند ابوحنیفه دینوری در جای دیگر و نیز ابن کثیر در «البدایه» سرهای بریده را ۷۲ ذکر کردهاند.[۴۵] مفید نیز همان ۷۲ عدد را ذکر کرده است.[۴۶] طه حسین نیز رقم ۷۲ را تکرار کرده است.[۴۷]
در این میان کتاب کاملا متأخر «اعیان الشیعه» شمار مقتولان کربلا را مجموعا ۱۳۹ نفر احصا کرده و نامشان را نیز ذکر است. ۳۰ نفر از بنیهاشم و ۱۰۶ نفر از غیربنیهاشم به اضافه قیس بن مسهر و هانی و عبدالله یقطر.[۴۸] روشن نیست این ارقام و اسامی از کجا استخراج شده است.
در جلد سوم «موسوعه الامام الحسین» از عدد ۱۵۴ نفر یاد شده است. در همانجا افزوده شده که ۷۲ تن از خاندان حسین بوده که باز دانسته نیست چنین محاسبهای چگونه انجام شده است. شمار همراهان و نیز شمار اعضای خاندان حسین کم و بیش مشخصاند. نویسنده بر این گمان است که به هر حال تعداد مقتولان بیش از هفتاد و سه بوده است. احتمالا برخی کودکان مقتول به شمار نیامدهاند.
محمدمهدی شمسالدین نیز در کتاب «انصارالحسین» در باب شمار همراهان حسین از مکه تا کربلا و شمار کسانی که با وی به کربلا وارد شدند و در نهایت کسانی که در روز عاشورا به قتل آمدند به تفصیل بحث کرده و چند فهرست نیز ارائه کرده است.[۴۹]
—�—�—�—�—�—�—�—�—�—�—�—�-
منابع و پانوشتها
[۱]. بنگرید به: مادلونگ، ص ۲۴۵.
[۲]. در تاریخ خلیفه بن خیاط (ص ۱۸۷-۱۹۰) و در مادلونگ (ص ۲۵۸-۲۵۹) نامهای قربانیان قبایل مختلف قریش احصا شده و به تفکیک برشمرده شده است.
[۳]. بنگرید به: صادقی، مصطفی، مقاله نقدی بر آمار تلفات جنگهای امام علی، تارنمای «درگاه پاسخگویی به مسائل دینی».
[۴]. مادلونگ، ص ۲۵۹.
[۵]. مسعودی، جلد ۱، ص ۷۲۸؛ طبری، جلد ۳، ۵۴۳؛ یعقوبی، جلد ۲، ص ۸۱؛ ابن اعثم، الفتوح، جلد ۲، ص ۴۸۷؛ مفید، الجمل، ص ۲۲۳؛ بلاذری، انسابالاشرف، ص ۲۶۴-۲۶۵؛ خلیفه بن خیاط، ص ۱۸۷-۱۹۰؛ ابن کثیر، البدایه، جلد ۷، ص ۲۵۷؛ عسکری، نقش عایشه در تاریخ اسلام، جلد ۲، ۲۳۲؛ طه حسین، علی و بنوه، ص ۵۱؛ صلابی، علی مرتضی، ص ۷۵۷؛ مودودی، الخلافه والملک، ص ۸۱.
[۶]. ابن ابی شیبه، المصنف، جلد ۸، ص ۷۱۰.
[۷]. سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ص ۷۳.
[۸]. میتوان چنین جنگی را با جنگ عاشورا در کربلا (سال ۶۱ هجری) مقایسه کرد. در آن جنگ (که توازن قوا اصلا وجود نداشت)، از سپاه مغلوب در حد قتل عام حدود هفتاد و دو نفر کشته شدند و از سپاه غالب و ظفرمند حدود هشتاد تن. همین مقایسه به روشنی از ارقام درشت و کاملا دروغین مقتولان دو سپاه به ویژه در سپاه جمل پرده بر میدارد. در داستان کربلا در این باب به تفصیل خواهیم نوشت.
[۹]. صلابی (علی مرتضی، ص ۷۴۶) به پیروی از برخی منابع اهل سنت باز دست سبائیان را در این جعلیات در کار میبیند که به انگیزه ایجاد اختلاف در مسلمانان و از سر دشمنی با صحابه پاک و پارسا چنین کردهاند.
[۱۰]. مسعودی، مروج، جلد ۱، ص ۷۵۱-۷۵۲.
[۱۱]. یعقوبی، جلد ۲، ص ۸۸.
[۱۲]. موسوعه الامام علی بن ابی طالب، به کوشش محمدی ریشهری، جلد ۵، ص ۲۸۱.
[۱۳]. سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ص ۸۲.
[۱۴]. یعقوبی، جلد ۲، ص ۸۹؛ مسعودی، التنبیه والاشراف، ص ۲۵۶؛ سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ص ۸۱-۸۲.
قابل ذکر است که ذکر ماهها و توالی آنها در جریان صفین از آغاز تا پایان در اخبارالطوال متفاوت است و به نظر آشفته میآید. شاید در استنساخهای بعدی خلطی رخ داده باشد.
[۱۵]. بلاذری، انسابالاشراف، ص ۳۲۲؛ مسعودی، التنبیه والاشراف، ص ۲۵۶. در وقعه صفین (ص ۵۵۸) نیز آمار متفاوتی نقل شده از ده هزار در مجموع تا هفتاد هزار از شامیان و عراقیان.
[۱۶]. خلیفه بن خیاط، تاریخ، ص ۱۹۳.
[۱۷]. صلابی، علی مرتضی، ص ۸۳۷.
[۱۸].بلاذری، انسابالاشراف، ۳۷۱.
[۱۹]. نصربن مزاحم، ص ۵۵۸.
[۲۰] . یعقوبی (جلد ۲، ص ۹۷).
در فصل مربوط به جمل با ذکر تشابه زمانی دو جنگ جمل و کربلا اشاره شد که نمی توان قبول کرد که در یک نیمه روز این همه آدم کشته شده باشد و همین مقایسه در باره نهروان نیز صادق است. چگونه میتوان پذیرفت که در کربلا در یک نیمه روز از سپاه غالب حدود هشتاد نفر و از سپاه مغلوب حدود هفتاد و دو نفر ولی در نهروان در همان مدت چند هزار نفر کشته شده باشند؟
[۲۱]. ابن طاووس، لهوف، ص ۱۹؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، جلد ۳، ص ۲۳۸ و ۲۴۸.
[۲۲]. ابن اعثم، الفتوح، جلد ۵، ص ۸۶-۹۰ و ۱۰۱.
[۲۳]. مجلسی، بحارالانوار، جلد ۴، ص ۳۰۵.
[۲۴]. نوری، لؤلؤ و مرجان، ص ۲۸۹.
[۲۵]. بلاذری، انساب الاشراف، ص ۳۸۷. البته در همانجا از اعزام چند گروه هزار نفره نیز یاد شده است.
[۲۶]. نوری، لؤلؤ و مرجان، ص ۲۹۰-۲۹۱.
[۲۷]. مطهری، حماسه حسینی، جلد ۱، ص ۲۹-۳۰.
[۲۸]. ابن کثیر، البدایه، جلد ۸، ص ۱۹۸.
[۲۹]. صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، ص ۲۸۳.
[۳۰]. مسعودی (مروج، جلد ۲، ص ۶۵) خبری آورده است که ناراست مینماید. او میگوید در مقطع ورود عمربن سعد به کربلا شمار همراهان حسین عبارت بودند از پانصد سوار و یکصد پیاده. چنین رقمی در منابع دیگر دیده نمیشود. اگر هم راست باشد احتمالا مربوط میشود به مراحل نخست حرکت امام حسین و شاید بتوان گفت تا منزل زباله بوده و در آن زمان از حسین جدا شدند و گرنه در کربلا چنین رقمی نمی تواند درست باشد.
[۳۱]. دهبی، تاریخ الاسلام، جلد ۵، ص ۱۵.
[۳۲]. ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، جلد ۲، ص ۱۰.
[۳۳]. ابن اعثم، فتوح، جلد ۵، ص ۶۹؛ اربلی، کشف الغمه، جلد ۲، ص ۲۵۳؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، جلد ۲، ص ۸۰۳.
[۳۴]. ابن اعثم، فتوح، جلد ۵، ص ۱۲۷.
[۳۵]. یعقوبی، جلد ۲، ص ۱۷۹؛ مسعودی؛ مروج، جلد ۲، ص ۶۵.
[۳۶]. ابن طاووس، لهوف، ص ۶۰.
[۳۷]. بلاذری، انساب الاشراف، جلد ۳، ص ۳۹۵؛ طبرسی، اعلام الوری، جلد ۱، ص ۴۵۷.
[۳۸]. عقاد، ابوالشهداء، ص ۸۶.
[۳۹]. بلاذری (انسابالاشراف، جلد ۳، ص ۳۶۹) نام او را چنین ضبط کرده است: «حبیب بن مُظهر، و بعضهم یقول مُطَهرّ». بعید نیست بعدها تصحیفی رخ داده باشد. بلاذری در همه جا همان «مظهر» را ذکر کرده است. به گزارش او در شعری که حبیب در هنگام پیکار خوانده نیز همین نام به همین صورت آمده است.
به روایت طبری (جلد ۴، ص ۳۳۵) و ابن کثیر (البدایه، جلد ۸، ص ۱۹۸) فرزند حبیب، که در آن زمان نوجوانی بود، بعدها در سپاه مصعب بن زبیر (برادر عبدالله بن زبیر) حضور یافت و در زمانی قاتل پدرش را در جایی یافت و او را به قتل آورد.
[۴۰]. مسلم بن عوسجه از نیکان علوی و از وفاداران جبهه حسینی بود و به نقل طبری (جلد ۴، ص ۳۳۲) در عاشورا کسی گواهی داد که مسلم در دوران فتوحات در «سلق آذربایجان» حضور داشته و جنگیده است.
[۴۱]. زُهیربن قین از بزرگان کوفی بود که طبق نقل اخبارالطوال (ص ۲۹۴) در منزلی پس از صفاح به نام «زرود» (به گفته یاقوت- معجم البلدان، جلد ۳، ص ۱۳۵- رملستانی بین ثعلبیه و خزیمیه در مسیر کوفه) به حسین پیوست. به نقل بلاذری (انساب الاشراف، جلد ۳، ص ۳۷۸-۳۷۹) و ابن اثیر (الکامل، جلد ۴، ص ۴۲) زهیر عثمانی بود و از این رو از نظر عقیدتی و سیاسی در نقطه مقابل حسین و پیروانش قرار داشت. او که از مکه بازمیگشت، تصادفا با کاروان حسین برخورد کرد. حسین او را به خیمهاش دعوت کرد و او نیز با اکراه قبول کرد و گفتگویی بین آن دو رخ داد. در پی آن زهیر متحول شد و به همسر و یارانش اعلام کرد خود به حسین خواهد پیوست اما آنان در ماندن و یا رفتن آزادند (ابن اثیر به طلاق همسر زهیر تصریح کرده است). آنان نیز جملگی او را رها کرده به کوفه بازگشتند. قابل تأمل این که زهیر در همان سخنانش روشن و قاطع از مرگ و شهادت میگوید و همراهانش را بین مرگ و زندگی مخیر میگرداند. آیا چنین قاطعیتی برآمده از سخنان نهانی امام حسین با وی بود؟ میتوان گمانه زنی کرد که چنین روایاتی از برساختههای بعدی باشد.
[۴۲]. دینوری، اخبارالطوال، ص ۳۰۶.
[۴۳]. ابن کثیر، البدایه، جلد ۸، ص ۲۰۸.
[۴۴]. ابن طاووس، لهوف، ص ۸۵.
[۴۵]. ابن کثیر، البدایه، جلد ۸، ص ۲۰۶.
[۴۶]. مفید، الارشاد، جلد ۲، ص ۱۱۳.
[۴۷]. طه حسین، علی وبنوه، ص ۲۴۱.
[۴۸]. امین عاملی، اعیان الشیعه، جلد ۱، ص ۶۱۱-۶۱۰.
[۴۹]. شمس الدین، محمدمهدی، انصارالحسین، الدارالاسلامیه، الطبعه الثانیه، ۱۹۸۱.