جمهوری اسلامی سالها است که به نام آنچه «حجاب» میخواند، مجموعهای از حکمهای رفتاری و پوششی را بر زنان تحمیل کرده و مخالفان و منتقدان نظری و عملی آن را به سختی مجازات کرده است. این منعها از ابتدا تاکنون جامعه را به دو بخش تقسیم کرده و اختلاف عمیقی را میان موافقان و مخالفان «حجاب»، موجب شده است. بسیاری از منتقدان و مخالفان، به دلیل تقدس ادعایی این حکمِ رفتاریِ تحمیلی، در انتقاد از آن ملاحظهکار بوده و همواره بر سر اینکه آیا باید آن را آشکارا نقد کرد یا خیر، دچار شکاف بودهاند. اما به نظر بسیاری، هدف این پوششِ اجباری سرکوب و تحقیر زنان است. چالش «دختران خیابان انقلاب» با آن و واکنش قهرآمیز مقامات افشای همین بعد سرکوبگر است.
اما پوشش تحمیلی تنها به مدد قوۀ قهریه پیش نمیرود. جامعهشناسی رسمی و مشخصاً نظرسنجی ارزشها و نگرشهای ایرانیان در موضوع «حجاب»، بخشی از جهاز حاکم در پوشش تحمیلی است. پیش از پرداختن به این موضوع، اجازه دهید به تفکیک میان پوشش تحمیلی و حجاب بپردازم.
حجاب یا پوشش اجباری؟
یکی از مهمترین نقدهایی که در سالهای اخیر بر حجاب شرعی نوشته شده، کار عالمانه و خواندنیِ امیرحسین ترکاشوند با عنوان حجاب شرعی در عصر پیامبر است. برای کسانی که به نحوی با موضوع حجاب درگیرند، مطالعۀ کار او واجب است. در این مجال، امکان بازگویی دقایق و ظرایف بیشمارِ این مطالعۀ مفصل وجود ندارد. از اینرو به اختصار به برخی از نتایج مهم آن اشاره میکنم:
– آیاتی که آیات «حجاب» خوانده میشوند، بر پوشاندن اندامهای تناسلی در مرد و زن دلالت دارند؛ نه پوشش سر، گردن، صورت و موی زنان.
– باید دانست که استنباط پوشش صورت، سر، گردن، و مو، مساوی است با دوری از معنای شفاف آیات قرآن، دورشدن از واقعیات پذیرفتهشده در زمان حیات پیامبر که از پوششهای سخت در آن خبری نبود، تندادن به سیرههای منسوبین و صحابۀ پیامبر که پس از حیات او نوشته شدند، و تأثیرپذیری از روایات جعلی.
– ما در پیگیری احکام عصر پیامبر، ذهنیتهای عصری خود را دخیل میکنیم.
ترکاشوند تنها محققی نیست که از فقدان «حجاب» در معنای متعارف در زمان پیامبر سخن میگوید و ساختگیبودن آن را بررسی کرده است. مرحوم احمد قابل نیز در تحقیقی جدا به نتایجی کم و بیش مشابه دست یافته است. او در کتاب احکام بانوان در شریعت محمدی، پس از بررسی آیات و روایات و نظرات فقها به این نتیجه دست یافته که پوشش بدن لازم است، اما پوشش سر و گردن لازم نیست.
نتایج حاصل از این تحقیقات و مطالعاتی از این دست که همه ساله بر تعداد آنها افزوده میشود، نشانگر آن است که دعوی «حجابِ» شرعی چه در تاریخ اسلام و چه امروز مناقشهانگیز است. به نظر نواندیشان دینی ایرانی از جمله قابل، ترکاشوند، عقیقی، و بسیاری دیگر نه تنها در عصر پیامبر چنین حجابی در کار نبوده است، بلکه به طریق اولی هر نوع دعویای در مورد شرعیبودنِ حجاب، ساختگی است. حتی بسیاری از فقهای سنتی و معتقد به حجاب نیز به پوشش تحمیلی جمهوری اسلامی اعتراض دارند و آن را حجاب نمیدانند. از آن جمله میتوان به محمدرضا زائری اشاره کرد که در یادداشتهای متعدد خود بارها نقدش کرده و آن را موجب وهن زنان محجبه و امحای تمایز میان زنان محجبه و نامعتقدان دانسته است.
حتی اگر تحقیقات نواندیشان و اعتراضات معتقدان به پوشش تحمیلی را هم نادیده بگیریم، موارد دیگری وجود دارند حاکی از این که پوشش تحمیلی، را نمیتوان «حجاب» به مفهوم سنتی دانست. از جمله اینکه در هیچیک از متون کلاسیک فقهی نشانی در دست نیست که کودکان دخترِ زیر نُه سال باید در مدارس مانتو و مقنعه بپوشند، زنان مذاهب دیگر شامل زنان گردشگر باید روسری و لباس بلند بر تن داشته باشند، زنانی که به اصطلاح اسلامی «امیدی» به ازدواج ندارند، باید روسری و مانتو بپوشند، زنان شاغل دولتی باید مانتو و مقنعه و شلوار تیره بر تن کنند، زنان ورزشکار باید مقنعه بر سر داشته باشند و جز آنها. همۀ این پوششها پس از شکلگیری جمهوری اسلامی و به صورتی کاملاً دلبخواهی بر زنان تحمیل شدند. موارد یاد شده از ساختگیبودن «حجاب» جمهوری اسلامی خبر میدهد. از آن بیش، میتواند از ساختگی بودن خود حجاب هم خبر دهد. احتمالاً رویۀ حجاب شرعی در تاریخ اسلام نیز به شیوۀ مشابهی ساخته و پرداخته شده است.
جامعهشناسی رسمی و بازتولید سرکوب
در نظرسنجی ارزشها و نگرشهای ایرانیان، در ذیل زیر فصلی با عنوان «دین و جامعه» از ارزشها و باورهای «دینی» سؤال شده است. در پنجمین گویهاش آمده است: «تا چه اندازه با این نظر که «همۀ خانمها باید حجاب داشته باشند، حتی اگر به آن اعتقاد نداشته باشند، موافق یا مخالفید؟»»
مشخص نیست که آیا در این پرسش تجربۀ شخصی مورد سؤال است یا نظر اعتقادی. ابهام موجود در این سؤال میتواند برای پرسششونده معناهای متفاوتی را ایجاد کند.
میتوان این پرسش را اینطور خواند: آیا موافق هستید که همۀ خانمها- به خاطر ناامنی جامعه- صرف نظر از اعتقادشان باید حجاب را رعایت کنند؟ صورت دیگر هم این است: آیا معتقد هستید که همۀ خانمها باید صرف نظر از اعتقاداتشان حجاب را رعایت کنند؟ فرض کنید فردی- اعم از مرد یا زن- که قرار است به این پرسش پاسخ دهد، چند ساعتی است که متوجه شده که همسر یا یکی از خویشاوندان مؤنثش به دلیل نوع پوشش در خیابان مورد آزار قرار گرفته باشد. طبعاً امکان دارد او در مواجهه با این سؤال، به آخرین گزینه روی آورد؛ ولو اینکه شخصاً با حجاب اجباری مخالف باشد. اما ممکن است همین فرد در حالت عادی گمان برد که این سؤال در واقع به اعتقادات او مربوط میشود. در نتیجه میتواند گزینههای موافق یا مخالف را برگزیند. به تعبیر دیگر در حالت اول، شخص از سر تجربه سخن میگوید و در حالت دوم از سر اعتقاد. اما در این سؤال تفاوت میان این دو روشن نیست. در نتیجه هر کسی میتواند از ظن خود یار آن شود و بدینسان، راه برای تفسیر دلبخواهی باز شود.
از آن مهمتر اینکه این سؤال نشان میدهد که افکارسنجان تا چه حد نسبت به نتایج تحقیقات علمیای که از سوی نواندیشان دینی انجام شده بیتوجه بودهاند. عمده دلیل این بیتوجهی آن است که وقتی برای بسیاری حجاب دیگر معادل پوشش رسمی نیست، پس پیش از طراحی پرسش مبهم یادشده، باید این پرسش مطرح شود که: «تا چه حد با این نظر موافقید که پوشش رایج در ایران مساوی با حجاب است؟»
اما بیایید فرض کنیم که به جای این پرسش مبهم، پرسشهایی از این دست مطرح میشد:
– تا چه حد با این نظر که دختران زیر نه سال در مدارس نیازی به رعایت پوشش رسمی ندارند، موافقید؟
– تا چه حد با این نظر که زنان گردشگر خارجی باید پوشش رسمی را رعایت کنند، موافقید؟
– تا چه حد با این نظر که زنان ورزشکار باید پوشش سر داشته باشند، موافقید؟
– تا چه حد با این نظر که زنان ادیان و مذاهب دیگر نیز باید پوشش را رعایت کنند، موافقید؟
– تا چه حد با این نظر که کارمندان زن باید پوشش مقنعه و مانتو داشته باشند، موافقید؟
– تا چه حد با این نظر که کارمندان زن باید پوشش تیره داشته باشند، موافقید؟
– تا چه حد با این نظر که زنان مسن نیازی به پوشیدن مانتو و روسری ندارند، موافقید؟
– تا چه حد با این نظر که حجاب باید اختیاری باشد، موافقید؟
– تا چه حد با این نظر که در تابستانها زنان باید پوشش آزادتری داشته باشند، موافقید؟
اگر سؤالاتی از این دست مطرح میشد، انتظار بر این بود که پاسخها به کلی متفاوت از آن چیزی باشند که در سؤال یادشده منعکس شده است. بنابراین اِشکالِ پرسش یادشدۀ این نظرسنجی که «تا چه اندازه با این نظر که «همۀ خانمها باید حجاب داشته باشند، حتی اگر به آن اعتقاد نداشته باشند، موافق یا مخالفید؟»» فقط ابهام آن نیست. اشکالات دیگری هم دارد: نخست اینکه، بنا بر آنچه گفته شد، حجاب سنتی دستکم به نظر بسیاری معادل پوشش تحمیلی جمهوری اسلامی نیست. دیگر اینکه این پرسش تفاوتی را که میان موقعیتهای مختلف پوشش وجود دارد، ندیده است. در واقع در پرسش یادشده «حجاب خانمها» به عنوان مقولهای که از پیش با مفروضات حکومتی سامان یافته، به پرسشگر اجازه میدهد تا دادهها را ،حتی پیش از جمعآوری آنها، بر اساس منویات حکومت تفسیر کند.
تا زمانی که این اشکالات در این پرسش و پرسشهای مشابه وجود دارند، این نظرسنجی و مشخصاً این پرسش را نمیتتوان انعکاسی از آراء مردم دربارۀ تلقیهای رایج در مورد پوشش دانست. لذا یا باید کل آن را به کلی کنار گذاشت یا تلاش کرد از خلال دادههای دیگر یا آنچه دادهها «نمیگویند»، تا حدی واقعیت اجتماعی را دریافت. این همان کاری است که محمد مالجو به آن مبادرت کرده. او با علم به اِشکالات موجود در پرسش یادشده و پاسخها، آن را رها کرده و به سراغ زیرفصل دیگری در همین نظرسنجی با عنوان «برخورد با ناهمنوایی اجتماعی» رفته تا از خلال پرسشها و پاسخهای آن حتیالمقدور تصویری واقعیتر بیابد. بر اساس پاسخهای این بخش، مالجو نشان میدهد که در کل کشور حدود ۷۸ درصد یعنی بخش اعظم جامعه حامی «دختران خیابان انقلاب» و چالش آنها با پوششِ تحمیلی است.
این نتیجهگیری، برخی از جامعهشناسان را به واکنش واداشته است. از جمله محمدرضا جوادی یگانه که خود از مجریان اصلی طرح ارزشها و نگرشهای ایرانیان است، در توییتر، به مالجو خاطر نشان کرده که بهتر است به جای اینکه خود را به زحمت بیندازد و تلاش کند تا از دل دادههای اخیر به نتیجه برسد، همان نتایج چند صفحه قبل (یعنی پاسخ به پرسش مبهم یادشده) را ملاک قرار دهد. عباس کاظمی نیز در یادداشتی نوشته: «اگر آقای مالجو به اصل گزارش دسترسی داشتند احتمالاً یک صفحه قبل این گزارش را هم میدیدند که سؤال بهتر و مستقیمتری که مقصود ایشان را میرساند انتخاب میکردند، یعنی این سؤال که نظر شما در مورد حجاب اجباری زنان حتا اگر به آن اعتقاد نداشته باشید چیست؟ این سؤال بهدرستی مقصود آقای مالجو را میرساند اما با نتیجهی کاملاً متفاوت از آنچه ایشان به شکل دلبخواهی بازسازی کردهاند. در آنصورت شاید هیچوقت بر دادههای پیمایشی تکیه نمیکردند.»
جامعهشناسی رسمی تا زمانی که به این نحو به مدد بازتولید «همنوایی اجتماعیِ» تحمیلی میآید، نمیتواند دعوی بیطرفی علمی داشته باشد. اساساً در موضوعی مثل پوشش زنان که به حیات سیاسی «نظام» جمهوری اسلامی گره خورده و تا حد زیادی با مجازات، تهدید، توبیخ، اجبار و زور در هم تنیده است، بیطرفیِ علمی دعویای عمیقاً جانبدارانه است و لذا اتکا بر دادههای آشکارِ نظرسنجی نیز خامدستی.
کاظمی مینویسد: «در سنجش نگرشها طرز تلقیهای مردم را میسنجند؛ نه اصل واقعیتها را.» اما طرز تلقی هم خود بخشی از واقعیت است. در افکار سنجی، نه فقط طرز تلقی، بلکه واقعیتهایی را میسنجند که آن طرز تلقیها را شکل داده. از جملۀ این واقعیتها، مقبولیت نگرشهای حکومت نزد مردم است. بر اساس سنجش واقعیتها بود که نظرسنجی اسدی و همکارانش در سال ۵۴ به یکی از مراجعی بدل شد که در سالهای واپسین رژیم پهلوی از رویگردانی مردم از آرمانهای طبقۀ حاکم پرده برمیداشت.
اما کاظمی درست میگوید: «در بسیاری مواقع [در نظرسنجیها] ایدههای طبقات حاکم همانا ایدههای حاکم هستند.» به تعبیر دیگر ارزشها و نگرشهای ایرانیان آن چیزی را سنجیده که در واقع وجود ندارد. حجابِ شرعی فقط یک افسانه است؛ نه فقط برای «دختران خیابان انقلاب» بلکه برای سایر زنان و مردان انقلاب. آنچه هست، پوششی است دلبخواهی که برای تحقیر، سرکوب، کمتحرککردن، بیمارکردن، و جنسیکردن زنان سرهمبندی شده است.